گنجور

بخش ۲۶ - در خاتمه کتاب فرماید

ساقی ازین جرعه در انجام کوش
چون همه داریم بر انجام کوش
پر مکن این شیشه و خم کوتهیست
کاخر سررشته گم کوتهیست
تا بکی این خانه و جام مدام
بگذر ازین دانه و دام مدام
جان که در آتش پرداز از سرخوشی
تلخی مرگش برد از سرخوشی
دام تو شد از طرب آواز چنگ
تا برد آنشمع شب آواز چنگ
نعره زن از قافله آن خوش درای
کز سر جان خیز و در آتش درآی
درگذر از این تن چون سرخ روی
زر شو و ساز از تف خون سرخ روی
میل تو شد گر سوی دارالسلام
من شدم اینک روی دارالسلام
از سر جان بگذر و دلخوش نشین
باش در آن منزل گل خوش نشین
ناوک دل را پر دین برنشان
تا خورد این ناوک ازین بر نشان
کعبه دل گر در بتخانه ایست
رو چوبت اندر در بتخانه ایست
طاعت یزدان کن و بت کم پرست
بر دل طایر صفت آن هم پرست
طاعت صد قافله هر شام کن
صبح حج و نافله در شام کن
از همه کش خواری و چون خارپشت
کم کن ازین وادی خونخوار پشت
اهلی ازین بادیه کز خون ترست
دمبدم آشفته و مجنون ترست
شد ز خود آواره و ثابت نشست
تا بر سیاره و ثابت نشست
تا که در این کعبه جان گام زد
مدتی از سعی در آن کام زد
ناوک صد جعبه برین بوته ریخت
از همه زر بر دو درین بوته ریخت
سکه او بین کم از آن خورده گیر
خورده رشکی هم از آن خورده گیر
آهوی او گر شده عیبش مبین
نافه او بنگر و عیبش مبین
خوش کن ازین گلشن و مأوا گذار
گل بر و خارش بر ما واگذار
سوختم از محنت و پر ساختم
تا که من این مخزن در ساختم
بسته برین سوخته ره بحرها
گه سد ره قافیه گه بحرها
معرکه بر مدر که تنگ آمده
رستم ازین معرکه تنگ آمده
نوح شد این همت و کشتی گرفت
تر نشد از زحمت و کشتی گرفت
تا که خم آمد قد هم کشتیم
رسته شد از ورطه غم کشتیم
کس چو من این رشته زیبا نتافت
پرتو فکر کسی اینجا نتافت
سودن این لعل و در آسان کجاست
این حق دریاست در آس آن کجاست
فکرت من صاحب صد رمز شعر
در همه جا صاحب صدرم ز شعر
زهره گر این چنگ من آرد بچنگ
تارک جان سخن آرد به چنگ
گو سر مضراب در ابریشم آر
وز نم خون هر مژه ابری شمار
باتک من شیر نر از همرهی
ناید ازو تک مگر از هم رهی
فارس میدان طلب این فارسیست
وز دم شاه عرب این فارسیست
بنده محمودم و سر در قدم
حلقه شد از خدمت این در قدم
لطف وی از دجله خون برکنار
کشتیم آورد در اندر کنار
هست درین سر هوس شاهیم
نیست سر و مال بجز شاهیم
بر لب بحر از همه سو فارغم
رسته ام از ناوک و سوفا رغم
شرطه شد از همت محمود باد
آخر کار همه محمود باد

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی ازین جرعه در انجام کوش
چون همه داریم بر انجام کوش
هوش مصنوعی: ای ساقی، در این لحظه‌ای که به پایان نزدیک می‌شویم، از این جام بنوشیم. چون همه ما به سرانجام‌مان خواهیم رسید.
پر مکن این شیشه و خم کوتهیست
کاخر سررشته گم کوتهیست
هوش مصنوعی: شیشه را پر نکن، چون این خم کوتاه است و در نهایت سر رشتهٔ کار گم خواهد شد.
تا بکی این خانه و جام مدام
بگذر ازین دانه و دام مدام
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به زندگی و سرگرمی‌های موقتی اشاره دارد و نشان می‌دهد که باید از گذراندن زمان در یک حالت ثابت یا در اسارت لذت‌های زودگذر دست برداریم. به عبارت دیگر، از زندگی روزمره و تکراری فاصله بگیریم و به دنبال تجربیات نو و با معنا باشیم.
جان که در آتش پرداز از سرخوشی
تلخی مرگش برد از سرخوشی
هوش مصنوعی: جان که در آتش می‌سوزد، به خاطر خوشحالی و شادی‌ای که دارد، تلخی مرگش را فراموش می‌کند.
دام تو شد از طرب آواز چنگ
تا برد آنشمع شب آواز چنگ
هوش مصنوعی: شما با صدای دلنواز چنگ به دام عشق گرفتار شده‌اید و مانند شمعی در شب، نور و روشنی‌تان از آن آواز ناشی می‌شود.
نعره زن از قافله آن خوش درای
کز سر جان خیز و در آتش درآی
هوش مصنوعی: فریاد و ناله کن از جمعی که خوش آوازند، زیرا که از دل و جان برمی‌خیزند و به آتش عشق می‌افتند.
درگذر از این تن چون سرخ روی
زر شو و ساز از تف خون سرخ روی
هوش مصنوعی: از این جسم و تن مادی عبور کن و به مانند طلای سرخ درخشان شو و از درد و رنجی که به خاطر خون و زخم تو ایجاد شده، رهایی پیدا کن.
میل تو شد گر سوی دارالسلام
من شدم اینک روی دارالسلام
هوش مصنوعی: اگر خواسته تو به سوی سرای امن و آرامش است، من هم اکنون به آنجا نزدیک شده‌ام و رو به آن سرای آرام می‌روم.
از سر جان بگذر و دلخوش نشین
باش در آن منزل گل خوش نشین
هوش مصنوعی: از جان خود بگذر و با دل خوش در آن مکان زیبا که پر از گل است سکونت کن.
ناوک دل را پر دین برنشان
تا خورد این ناوک ازین بر نشان
هوش مصنوعی: دل را با ایمان پر کن و به یاد داشته باش که این عشق و اشتیاق می‌تواند آسیبی جدی به تو بزند.
کعبه دل گر در بتخانه ایست
رو چوبت اندر در بتخانه ایست
هوش مصنوعی: اگر قلبت در مقام حقیقت باشد، حتی اگر در محیطی پر از بت و شیء غیر واقعی باشد، تو نباید نگران باشی. اینجا نشان‌دهنده این است که اصل و حقیقت در درون ماست و نه وابسته به مکان یا شرایط بیرونی.
طاعت یزدان کن و بت کم پرست
بر دل طایر صفت آن هم پرست
هوش مصنوعی: خدا را بپرست و از پرستش بت‌ها دوری کن، زیرا که روح تو باید مانند پرنده‌ای باشد که فقط به پرستش و عشق حقیقی می‌پردازد.
طاعت صد قافله هر شام کن
صبح حج و نافله در شام کن
هوش مصنوعی: هر شب به فکر بندگی و اطاعت بگذران و در صبح هنگام، برای خودت سفر حج و عبادت را آغاز کن.
از همه کش خواری و چون خارپشت
کم کن ازین وادی خونخوار پشت
هوش مصنوعی: از همه بی‌احترامی‌ها دوری کن و مانند خارپشت، از این دنیای پرخون و خطرناک کناره‌گیری کن.
اهلی ازین بادیه کز خون ترست
دمبدم آشفته و مجنون ترست
هوش مصنوعی: اهلی که از این بیابان و خشکی می‌ترسد، هر لحظه به حالت آشفتگی و جنون بیشتری دچارش می‌شود.
شد ز خود آواره و ثابت نشست
تا بر سیاره و ثابت نشست
هوش مصنوعی: شخصی از خود بی‌خود شده و در یک مکان ثابت نشسته است تا به دور از خودش به جهان و سیاره‌ای دیگر نگاه کند و در آنجا نیز ثابت بماند.
تا که در این کعبه جان گام زد
مدتی از سعی در آن کام زد
هوش مصنوعی: مدتی در این کعبه‌ی دل قدم زدم و به دنبال آن جذب زیبایی و کمال آن شدم.
ناوک صد جعبه برین بوته ریخت
از همه زر بر دو درین بوته ریخت
هوش مصنوعی: تیر صد تیری که در این بوته نشسته، تمامی زرها را بر روی این بوته ریخته است.
سکه او بین کم از آن خورده گیر
خورده رشکی هم از آن خورده گیر
هوش مصنوعی: سکه او را ببین، کمتر از آن در دست کسی نیست. کمی از آن هم به حسادت گرفته می‌شود.
آهوی او گر شده عیبش مبین
نافه او بنگر و عیبش مبین
هوش مصنوعی: اگر آهو دچار عیبی شده، به آن توجه نکن و فقط به زیبایی‌های او نگاه کن.
خوش کن ازین گلشن و مأوا گذار
گل بر و خارش بر ما واگذار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از این باغ دل‌انگیز و محیط زیبا لذت ببر و گل را در آن بکار. همچنین، نگرانی و مشکلات را به ما بسپار.
سوختم از محنت و پر ساختم
تا که من این مخزن در ساختم
هوش مصنوعی: از سختی‌ها و دردها گذشتم و تلاش کردم تا این گنجینه را ایجاد کنم.
بسته برین سوخته ره بحرها
گه سد ره قافیه گه بحرها
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به موضوع محدودیت و چالش‌هایی اشاره می‌کند که ممکن است در مسیرهای مختلف زندگی یا هنر به وجود آید. اصطلاحات «سوخته» و «سد» نماد مشکلات و موانع هستند که مانع جریان طبیعی امور می‌شوند. همچنین، اشاره به «دریا» و «قافیه» به نقش گستردگی و زیبایی در شعر و هنر دارد که هر کدام به نوبه خود می‌تواند با دشواری‌هایی مواجه شود. به طور کلی، این متن بیانگر جستجوی زیبایی و آزادی در قالب‌های محدود است.
معرکه بر مدر که تنگ آمده
رستم ازین معرکه تنگ آمده
هوش مصنوعی: رستم که در برابر این مبارزه دچار فشار و تنگنا شده است، نمی‌تواند از این معرکه فرار کند.
نوح شد این همت و کشتی گرفت
تر نشد از زحمت و کشتی گرفت
هوش مصنوعی: نوح با اراده خود به ساختن کشتی پرداخت و از زحماتی که متحمل شد، کم نشد و همچنان بر ساختن کشتی ادامه داد.
تا که خم آمد قد هم کشتیم
رسته شد از ورطه غم کشتیم
هوش مصنوعی: تا زمانی که ناامیدی ما را خموده و خمیده کرده بود، توانستیم از دل غم و اندوه خارج شویم و به سمت رهایی پیش برویم.
کس چو من این رشته زیبا نتافت
پرتو فکر کسی اینجا نتافت
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به زیبایی من این رشته را بافت و نور اندیشه‌ی کسی دیگر در اینجا تابیده نشده است.
سودن این لعل و در آسان کجاست
این حق دریاست در آس آن کجاست
هوش مصنوعی: سخت است که بفهمیم این گوهر ارزشمند از کجا آمده و در کجای این دنیا حقیقتی همچون دریا وجود دارد.
فکرت من صاحب صد رمز شعر
در همه جا صاحب صدرم ز شعر
هوش مصنوعی: من با افکارم، صاحب معنی‌ها و رمزهای بسیاری هستم و در هر جا که بروم، در ادبیات و شعر مقام بلندی دارم.
زهره گر این چنگ من آرد بچنگ
تارک جان سخن آرد به چنگ
هوش مصنوعی: اگر زهره (به معنای جرات و شجاعت) این ساز را به دست بگیرد، می‌تواند سخن جان را به راحتی در دست بگیرد.
گو سر مضراب در ابریشم آر
وز نم خون هر مژه ابری شمار
هوش مصنوعی: سر انگشت نوازنده را در پارچه‌ی ابریشمی بگذار و از اشک هر مژه، ابری از غم بساز.
باتک من شیر نر از همرهی
ناید ازو تک مگر از هم رهی
هوش مصنوعی: تک زدن از شیر نر ممکن نیست مگر با همکاری دیگران، یعنی برای رسیدن به موفقیت و پیروزی، نیاز به همراهی و همکاری داریم.
فارس میدان طلب این فارسیست
وز دم شاه عرب این فارسیست
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که سرزمین فارس و فرهنگ آن، به عنوان مرکز جستجو و خواسته‌ها، وجود دارد و این هویت فارسی از تأثیر و دم (نسیم) شاه عرب نشأت می‌گیرد. به عبارتی دیگر، هویت و فرهنگ ایرانی در اینجا به وضوح نمایان است و تحت تأثیر تاریخ و جغرافیا شکل گرفته است.
بنده محمودم و سر در قدم
حلقه شد از خدمت این در قدم
هوش مصنوعی: من بنده محمود هستم و با تمام وجود به خدمت او پایبندم و در برابر او سر تعظیم فرود آورده‌ام.
لطف وی از دجله خون برکنار
کشتیم آورد در اندر کنار
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر این است که از لطف و رحمت الهی و همچنین زیبایی‌های طبیعی، جان خود را از غم و درد نجات دادیم و در کنار آن، شکار فرصت‌ها و خوشی‌ها را در زندگی داریم.
هست درین سر هوس شاهیم
نیست سر و مال بجز شاهیم
هوش مصنوعی: در این سرزمین، آرزوی ما تنها پادشاهی است و هیچ چیزی جز شاهی برای ما نیست.
بر لب بحر از همه سو فارغم
رسته ام از ناوک و سوفا رغم
هوش مصنوعی: در کنار دریا، از هر طرف به آرامش رسیده‌ام و از تیر و زخم دل‌نگرانی‌ها آزاد شده‌ام.
شرطه شد از همت محمود باد
آخر کار همه محمود باد
هوش مصنوعی: به واسطه تلاش و اراده محمود، کار همه به نتیجه‌ای مثبت می‌رسد و در نهایت، همه چیز تحت تأثیر تلاش او قرار می‌گیرد.