گنجور

شمارهٔ ۳۱

بزرگوار خدایا من آن تهیدستم
که خجلتم نگذارد که سر بر آرم هیچ
بخوشه چینی ام از خرمن کرم بنواز
که من نکاشته ام تخم و گر بکارم هیچ
بزیر بار گنه مانده ام ببدکاری
ز کار و بار چه پرسی که کار و بارم هیچ
بخاندان محمد که از محبتشان
متاع هر دو جهان را نمی شمارم هیچ
بجز محبت اینخاندان مپرس از من
که جز محبت این خاندان ندارم هیچ

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بزرگوار خدایا من آن تهیدستم
که خجلتم نگذارد که سر بر آرم هیچ
هوش مصنوعی: خدای بزرگ، من آن فرد نیازمندی هستم که احساس شرم و خجالت اجازه نمی‌دهد که سرم را بالا بیاورم.
بخوشه چینی ام از خرمن کرم بنواز
که من نکاشته ام تخم و گر بکارم هیچ
هوش مصنوعی: من از آنچه که دیگران کاشته‌اند برداشت می‌کنم و نیازی به تلاش و زحمت خودم ندارم. اگر هم بخواهم چیزی بکارم، ثمره‌ای نخواهد داشت.
بزیر بار گنه مانده ام ببدکاری
ز کار و بار چه پرسی که کار و بارم هیچ
هوش مصنوعی: من زیر بار گناه و بدکاری قرار دارم و در مورد مسائل زندگی‌ام هیچ چیز خاصی برای گفتن ندارم، پس از من چه می‌پرسی؟
بخاندان محمد که از محبتشان
متاع هر دو جهان را نمی شمارم هیچ
هوش مصنوعی: خاندان پیامبر محمد را آنقدر دوست دارم که دیگر هیچ چیزی از دنیا و آخرت را برایشان نمی‌ارزم.
بجز محبت اینخاندان مپرس از من
که جز محبت این خاندان ندارم هیچ
هوش مصنوعی: علاوه بر عشق و محبت به این خانواده، از من هیچ چیز دیگری نپرس، زیرا من تنها همین عشق را دارم.