گنجور

شمارهٔ ۹۳۶

صد بار اگر از جور توام خون رود از دل
از در چو درآیی همه بیرون رود از دل
بس خون دلی بایدم از دیده فرو ریخت
تا آرزوی آن لب میگون رود از دل
لیلی همه در خنده و بازی است چه داند
کز گریه چها بر سر مجنون رود از دل
گفتی که برون کن غم من از دل و خوشباش
آه این سخن سخت مرا چون رود از دل
اهلی مدم افسون که دوا لعل حبیب است
کی درد و غم عشق به افسون رود از دل

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صد بار اگر از جور توام خون رود از دل
از در چو درآیی همه بیرون رود از دل
هوش مصنوعی: هر بار که از ظلم و ستم تو قلبم به درد می‌آید و خون می‌سازد، وقتی که تو پا به در می‌گذاری، همه آن دردها و رنج‌ها از دل بیرون می‌آید.
بس خون دلی بایدم از دیده فرو ریخت
تا آرزوی آن لب میگون رود از دل
هوش مصنوعی: باید برای رسیدن به آرزویی که دارم، بارها و بارها ناراحتی و غم را از چشمانم بریزم تا یاد آن لب‌های زیبا از قلبم برود.
لیلی همه در خنده و بازی است چه داند
کز گریه چها بر سر مجنون رود از دل
هوش مصنوعی: لیلی در شادی و بازی غرق است و نمی‌داند که چه بلاهایی بر سر مجنون می‌آید و چه دردهایی در دل اوست.
گفتی که برون کن غم من از دل و خوشباش
آه این سخن سخت مرا چون رود از دل
هوش مصنوعی: تو گفتی که غم من را از دل بیرون کن و شاد باش اما آه، این حرف برای من چنان دشوار است که مانند رود، از دل می‌جوشد.
اهلی مدم افسون که دوا لعل حبیب است
کی درد و غم عشق به افسون رود از دل
هوش مصنوعی: شاعر در این بیت به زیبایی عشق و درد ناشی از آن اشاره می‌کند. او بیان می‌کند که عشق و غم آن مانند افسون نمی‌تواند به راحتی از دل برود، حتی اگر دوستش را با زهر لعل (درد و رنج) تشبیه کند. در واقع، روابط و احساسات عمیق انسانی به سادگی قابل فراموشی نیستند.