شمارهٔ ۹۲۹
ز بسکه سینه خراش است زخم خار فراق
هنوز با می وصلیم در خمار فراق
ز ما مبر که ببوی تو ای غزاله چین
ز ملک وصل فتادیم در دیار فراق
ز روزگار بنالند خلق و این طرفه
که روزگار بنالد ز روزگار فراق
جدا ز گلشن وصلت چو لاله ام ای گل
ستاره سوخته هجر و داغدار فراق
چه قدر وصل شناسد کسی که چون اهلی
بخاک و خون ننشیند ز رهگذار فراق
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز بسکه سینه خراش است زخم خار فراق
هنوز با می وصلیم در خمار فراق
هوش مصنوعی: به خاطر درد و رنجی که جدایی برایم به همراه دارد، قلبم هنوز زخم خورده است. حتی در حالی که با معشوق خود در حال نوشیدن هستم، حس ناامیدی و فراق به شدت در درونم احساس میشود.
ز ما مبر که ببوی تو ای غزاله چین
ز ملک وصل فتادیم در دیار فراق
هوش مصنوعی: از ما دور نشو، زیرا به خاطر تو، ای غزاله زیبا، از سرزمین وصل و نزدیکی به تو به دیار جدایی و فراق افتادهایم.
ز روزگار بنالند خلق و این طرفه
که روزگار بنالد ز روزگار فراق
هوش مصنوعی: مردم از روزگار شکایت میکنند، در حالی که خود روزگار نیز از فراق و دوری مینالد.
جدا ز گلشن وصلت چو لاله ام ای گل
ستاره سوخته هجر و داغدار فراق
هوش مصنوعی: من از گلستان عشق دور شدهام، مانند لالهای که در بیابان تنها مانده است. ای گل! من مثل ستارهای سوخته از غم جدایی و درد فراق رنج میبرم.
چه قدر وصل شناسد کسی که چون اهلی
بخاک و خون ننشیند ز رهگذار فراق
هوش مصنوعی: کسی که در دوستی و وصال تجربه دارد، مانند کسی نیست که به خاطر جدایی و دوری، در رنج و عذاب فرو نرود.