شمارهٔ ۳
آنکه نور دیده سازد روی آتشناک را
سرمه چشم ملائک ساخت مشتی خاک را
گر دل آدم نبودی جلوهگاه حسن او
با گِل آدم چه نسبت بود جانِ پاک را
آه از این نقاش شورانگیزْ کز نقش بیان
زنگ از دل میبرد آیینه اِدراک را
تا ابد از صورت شیرینلبان پرویزوار
دیده از حیرت ببندد خسرو افلاک را
هر که کرد از شِکَّر لطف خودش شیرین زبان
زهر حسرت میدهد نوش لبش تریاک را
ای که میگویی ، خَرامِ قدِّ خوبان دل بَرَد
این خرامیدن که داد آن قامت چالاک را
گر نکردی خون اهلی چشم خوبان را حلال
تیغ خونریزی ندادی غمزه بیباک را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1402/11/28 14:01
سیدمحمد جهانشاهی
ای که میگویی ، خَرامِ قَدِّ خوبان دل بَرَد