گنجور

شمارهٔ ۲۸۵

تا نشد چون نافه خون، دل بوی دلجویی نیافت
جز جگر خونی ازین وادی کسی بویی نیافت
هر سیه مستی که گفت اوصاف گل در روی تو
پیش رویت جز بعذر بیخودی بویی نیافت
گرچه سیب آن ز نخ گوید سخن با آدمی
جز زنخدانت کسی سیب سخنکویی نیافت
آنکه در اسرار پنهان موشکافی می نمود
تا دهانت در سخن نامد سر مویی نیافت
گرچه اهلی در وفاداری سگ خوبان بود
تا نشد بی خان و مان جابر سر کویی نیافت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا نشد چون نافه خون، دل بوی دلجویی نیافت
جز جگر خونی ازین وادی کسی بویی نیافت
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل دچار مشکلات و درد و رنج نشود، کسی نمی‌تواند عطر محبت و دلجویی را احساس کند و در این فضا جز غم و اندوه چیز دیگری به دست نمی‌آید.
هر سیه مستی که گفت اوصاف گل در روی تو
پیش رویت جز بعذر بیخودی بویی نیافت
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی تو اشاره کند و تو را توصیف کند، در حقیقت فقط به خاطر حالت نشئگی و بی‌خودی‌اش اینکار را می‌کند و نمی‌تواند واقعاً عمق زیبایی‌ات را درک کند.
گرچه سیب آن ز نخ گوید سخن با آدمی
جز زنخدانت کسی سیب سخنکویی نیافت
هوش مصنوعی: اگرچه سیب از نی می‌گوید، اما با آدمی جز زنخدان تو کسی نمی‌تواند با سیب سخن بگوید.
آنکه در اسرار پنهان موشکافی می نمود
تا دهانت در سخن نامد سر مویی نیافت
هوش مصنوعی: کسی که در رازهای پنهان دقت و بررسی می‌کرد، نتوانست حتی یک مو از دهانت در سخن پیدا کند.
گرچه اهلی در وفاداری سگ خوبان بود
تا نشد بی خان و مان جابر سر کویی نیافت
هوش مصنوعی: اگرچه اهلی در وفاداری مانند سگ خوبان بود، اما وقتی بدون خانه و کاشانه شد، در کوچه‌ای نتوانست جایی پیدا کند.