شمارهٔ ۲۶۶
شبی که بی تو برین پیر خسته حال گذشت
شبی گذشت که گویی هزار سال گذشت
مگر بیایی و عمری نوم دهی از وصل
که عمر من همه دور از تو در ملال گذشت
خبر نداشتم از بیخودی که چون رفتی
تو خود بگوی که بر جان من چه حال گذشت
نصیحتم مکن ای همنفس که تشنه لبم
نمی توانم از آن چشمه زلال گذشت
ز بخت خفته چه در خواب غفلتی اهلی
که روز هجر رسید و شب وصال گذشت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی که بی تو برین پیر خسته حال گذشت
شبی گذشت که گویی هزار سال گذشت
هوش مصنوعی: شبی که بی تو در این دنیا تنها و خسته بودم، به قدری طولانی و دردناک بود که انگار هزار سال سپری شد.
مگر بیایی و عمری نوم دهی از وصل
که عمر من همه دور از تو در ملال گذشت
هوش مصنوعی: تنها با آمدنت و دادن زندگی از اتصال با تو، میتوانم از ناراحتی دوری از تو که تمام عمرم را پر کرده است، رهایی یابم.
خبر نداشتم از بیخودی که چون رفتی
تو خود بگوی که بر جان من چه حال گذشت
هوش مصنوعی: من از حال خودم در غیاب تو بی خبر بودم، حال که رفتهای خودت بگو که بر من چه گذشت.
نصیحتم مکن ای همنفس که تشنه لبم
نمی توانم از آن چشمه زلال گذشت
هوش مصنوعی: دوست عزیز، لطفاً به من نصیحت نکن که من به شدت تشنهام و نمیتوانم از چشمه زلالی که پیش رویم است، بگذرم.
ز بخت خفته چه در خواب غفلتی اهلی
که روز هجر رسید و شب وصال گذشت
هوش مصنوعی: از شانس بد، چه غافلانه خوابیدهایم، در حالی که زمان جدایی سپری شد و شب وصال از دست رفت.

اهلی شیرازی