شمارهٔ ۲۵۱
درخت وادی ایمن بنور عشق کسی است
اگرنه عشق بود هرچه هست خار و خسی است
چو صبح همنفس مهر آفتابی باش
مزن به هر زه نفس زانکه زندگی نفسی است
خراب سیمبری باش و گنج زر بگذار
که در خرابه عالم ازین متاع بسی است
دلی که عاشق شمعی بود چو پروانه
اگر نسوخت نه عاشق بود که بوالهوسی است
کسی چو خضر بآب بقا رسد اهلی
که یار تشنه لبی دستگیر باز پسی است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درخت وادی ایمن بنور عشق کسی است
اگرنه عشق بود هرچه هست خار و خسی است
هوش مصنوعی: درختی که در سرزمین امن رشد میکند، نشانهای از نور عشق یک شخص است؛ اما اگر عشق وجود نداشت، هر آنچه دیگری باشد فقط بیارزشی و بیمقداری است.
چو صبح همنفس مهر آفتابی باش
مزن به هر زه نفس زانکه زندگی نفسی است
هوش مصنوعی: مثل صبح که همدم با خورشید است، تو نیز در زندگی خود مانند آن باش. به هر نفسی که برمیکشی، بیجهت نزن؛ زیرا هر نفس زندگی ارزشمند است.
خراب سیمبری باش و گنج زر بگذار
که در خرابه عالم ازین متاع بسی است
هوش مصنوعی: در زندگی به زیباییها و ارزشهای معنوی توجه کن و داراییهای مادی را کنار بگذار، زیرا در دنیا چیزهای با ارزش و نایاب زیادی وجود دارد که از این داراییها مهمتر هستند.
دلی که عاشق شمعی بود چو پروانه
اگر نسوخت نه عاشق بود که بوالهوسی است
هوش مصنوعی: دل عاشق مانند پروانهای است که به شمع نزدیک میشود. اگر این دل نسوزد، نشان میدهد که واقعاً عاشق نیست و فقط درگیر هوسرانی است.
کسی چو خضر بآب بقا رسد اهلی
که یار تشنه لبی دستگیر باز پسی است
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند خضر، که به آب حیات دسترسی دارد، به یاری کسی که تشنه است برسد، پس او هم باید به نیازهای دیگری کمک کند و در حق آنها مهربان باشد.