گنجور

شمارهٔ ۲۴۵

نه از طرب هوس گشت با غم افتادست
هوای نو گل خود در دماغم افتادست
چه تیره است شبم با وجود آتش دل
مگر که چشم بدی بر چراغم افتادست
هلاک خود طلبم من که می خورم بی تو
گمان مبر که نظر بر فراغم افتادست
چو لاله بر سر راهت فتاده ام بنگر
که هوش رفته و از کف ایاغم افتادست
بکوی او همه جا لاله زار شد اهلی
ز بسکه پنبه خونین ز داغم افتادست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه از طرب هوس گشت با غم افتادست
هوای نو گل خود در دماغم افتادست
هوش مصنوعی: حالت شاد و سرور بر اثر اندوه تبدیل به غم شده و آرزوی گل تازه‌ای در ذهنم شکل گرفته است.
چه تیره است شبم با وجود آتش دل
مگر که چشم بدی بر چراغم افتادست
هوش مصنوعی: شبی که دارم بسیار تاریک است و دل من پر از آتش است. شاید این darkness به خاطر این باشد که کسی بدی در حق من کرده و بر نور زندگی‌ام تأثیر گذاشته است.
هلاک خود طلبم من که می خورم بی تو
گمان مبر که نظر بر فراغم افتادست
هوش مصنوعی: من خود را در آستانه هلاکت قرار داده‌ام، زیرا بی‌تو می‌نوشم. تصور نکن که به خاطر دوری‌ات به آرامش رسیده‌ام.
چو لاله بر سر راهت فتاده ام بنگر
که هوش رفته و از کف ایاغم افتادست
هوش مصنوعی: من مانند لاله‌ای در مسیر تو افتاده‌ام، به من نگاه کن که هوشم رفته و از دستم در رفته است.
بکوی او همه جا لاله زار شد اهلی
ز بسکه پنبه خونین ز داغم افتادست
هوش مصنوعی: به خاطر غم و درد عاطفی‌ام، هر جا که می‌روم مانند گل‌های لاله پر از غم و اندوه شده‌ام، تا جایی که اثرات این اندوه روی من مثل پنبه‌ی خونی افتاده است.