گنجور

شمارهٔ ۱۸۰

کسی زکعبه کوی تو نامراد نرفت
که حلقه بر در این خانه زد؟ که شاد نرفت
به خاک پای تو کز خاک درگهت دل ما
بسنگ تفرقه چون مرغ خانه زاد نرفت
بجان دوست که هرچند مهر ورزیدم
جفا زخاطر این چرخ کج نهاد نرفت
بتخت بخت مکن تکیه گر سلیمانی
کدام تخت که آخر چو گل بباد نرفت
رهین منت پیر مغان بود اهلی
که حق خدمت او هرگزش زیاد نرفت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کسی زکعبه کوی تو نامراد نرفت
که حلقه بر در این خانه زد؟ که شاد نرفت
هوش مصنوعی: هیچ کس از کعبه و دیار تو به خوشبختی و سرگشاده‌حالی نرسید که به در این خانه کوبید و وارد نشد.
به خاک پای تو کز خاک درگهت دل ما
بسنگ تفرقه چون مرغ خانه زاد نرفت
هوش مصنوعی: دل ما از جدایی و فاصله‌ای که بین ماست، رنج می‌کشد و مانند پرنده‌ای است که به خانه‌اش برنگشته. از فرط عشق به تو، حاضر است خاک پای تو را بوسه زند.
بجان دوست که هرچند مهر ورزیدم
جفا زخاطر این چرخ کج نهاد نرفت
هوش مصنوعی: به خاطر دوستی، هرچند که من محبت کردم، اما بی‌مهری از طبیعت دنیا مانع شده است که نتوانم به هدفم برسم.
بتخت بخت مکن تکیه گر سلیمانی
کدام تخت که آخر چو گل بباد نرفت
هوش مصنوعی: بر روی تخت بخت تکیه نکن، زیرا چه تکیه‌گاهی مثل سلیمان می‌تواند ماندگار باشد؟ چون هر چیزی در نهایت مانند گل در باد پراکنده می‌شود.
رهین منت پیر مغان بود اهلی
که حق خدمت او هرگزش زیاد نرفت
هوش مصنوعی: اهلی به قدردانی از سن و تجربه‌ی پیر مغان اشاره می‌کند و بیان می‌کند که همیشه مدیون او بوده و خدمت به او هرگز به اندازه‌ای که استحقاق داشت، بیشتر نشده است.