گنجور

شمارهٔ ۱۶۹

کاسه چشم من از شوق گل رخسار دوست
لاله رنک از خون دل گشت و سیاهی داغ اوست
از دل لیلی چو بیرون نیست مجنون یک نفس
طعنه بر مجنون مزن با خویش اگر در گفتگوست
آرزوی خرمی هرگز نگنجد در دلم
در دل تنگی که من دارم چه جای آرزوست
صد هزاران داغ پنهان است بر جانم زهجر
بی جمالش دود داغی بر تنم هر تار موست
بسکه چون نار مزیده خورده یی خون مرا
غیر مشتی استخوان چیزی ندارم زیر پوست
گه فلک می گردد ای اهلی به کینم گه بمهر
نی بدشمن میتوان اورا گرفتن نی بدوست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کاسه چشم من از شوق گل رخسار دوست
لاله رنک از خون دل گشت و سیاهی داغ اوست
هوش مصنوعی: چشم من از شوق دیدن چهره زیبای دوست مانند لاله‌ای سرخ شده از خون دل، و تاریکی درد او در وجودم حس می‌شود.
از دل لیلی چو بیرون نیست مجنون یک نفس
طعنه بر مجنون مزن با خویش اگر در گفتگوست
هوش مصنوعی: اگر مجنون از دل لیلی بیرون نمی‌آید، یک لحظه هم او را سرزنش نکن. وقتی که خودت در گفتگو هستی، به او طعنه نزن.
آرزوی خرمی هرگز نگنجد در دلم
در دل تنگی که من دارم چه جای آرزوست
هوش مصنوعی: آرزوهای خوشی هرگز در دل من جا نمی‌گیرد، چرا که دل من به قدری تنگ است که جا برای آرزوها ندارد.
صد هزاران داغ پنهان است بر جانم زهجر
بی جمالش دود داغی بر تنم هر تار موست
هوش مصنوعی: در دل من هزاران درد و اندوه نهفته است که از نبودن محبوبم بر جانم سنگینی می‌کند. هر یک از موهای من، نشانه‌ای از این داغ و درد ایجاد شده است.
بسکه چون نار مزیده خورده یی خون مرا
غیر مشتی استخوان چیزی ندارم زیر پوست
هوش مصنوعی: به خاطر خوردن نار در آتش، حالا فقط چند تکه استخوان زیر پوست دارم و چیزی از من باقی نمانده است.
گه فلک می گردد ای اهلی به کینم گه بمهر
نی بدشمن میتوان اورا گرفتن نی بدوست
هوش مصنوعی: زمانی برای انتقام و زمانی برای مهر ورزی وجود دارد. نمی‌توان با نفرت به دشمن ضربه زد و همچنین نمی‌توان با محبت به دوست ابراز محبت کرد.