گنجور

شمارهٔ ۷۴ - در مدح سید شریف گوید

جز از تو قبله من گر بود بزیبایی
خدایرا نپرستیده ام به یکتایی
گذشت عمر بامید وصل ومیدانم
که عمر باز نیاید مگر تو باز آیی
چنانکه جامه دران بیتو میکشم خود را
مگر کفن شودم رشته شکیبایی
خوش آنکه همچو بهشت آییم شبی در خواب
دری ز عالم غیبم بروی بگشایی
چو آفتاب صبوح از حجاب غیب برآ
که زنگ از آینه روزگار بزدایی
بجان دوست که دستی که شستی از خونم
بخون مردم آلوده دل بیالایی
اگر چه بیدل و سر گشته همچو پرگارم
بیا ثبات قدم بین و پای بر جایی
ز داغ بهر تو چون لاله سینه سازم چاک
ز جیب جامه درم همچو گل بر عنایی
کنون که بخت چو یوسف عزیز مصرت کرد
به نیم جو نخری عاشقان سودایی
دلا، تو این همه محنت چه میکشی از دهر
چرا بصدر جهان حال خویش ننمایی
سپهر مرتبه سید شریف عالیقدر
که هست ذات شریفش جهان بینایی
قضا چو گوش کند حکم نافذ الامرش
کشد فتیله غفلت ز گوش خود رایی
گر التفات کند حکمتش عجب نبود
اگر مزاج اجل را دهد مسیحایی
مقررست که صدر الصدور عالم اوست
معین است به خورشید عالم آرایی
برای امن و امان از محیط منشورش
بجای کشتی نوح است نون طغرایی
زمان دولت او بر مزاج پیر فلک
مفر حیست که بخشد خواص برنایی
اگر بکوه رسد برق خشم او چه عجب
که سنگ موم شود با وجود خارایی
حرارت غضبش گر رسد ببحر جهد
سمندر از نفس ماهیان دریایی
بگوش در کشد از نظم او نبات النعش
چو گوشواره در خوشه ثریایی
ایا بلند جنابی که در سجود ملک
سپر قبله تو سازد و تو میشایی
بخاکپای تو کانجا که دست همت تست
وجود خاک ندارد متاع دنیایی
همیشه نام کرم از تو زنده خواهد بود
چنانکه طی نشود نام حاتم طایی
ز بخشش تو نباشد غریب اگر امروز
کف عطای تو بخشد نعیم فردایی
اگر بباغ در آیی نسیم انفاست
زبان برگ تحرک کند بگویایی
نهد بپای تو گردون به زیر دستی سر
اگرچه بر همه کس یافت دست بالایی
اگرنه شمع جمال او پرتو اندازد
چراغ دیده نیابد فروغ بینایی
وجود مثل تو صورت دگر نخواهد بست
بدین جمال و کمال و فرشته سیمایی
امیدوار بود اهلی دعا گویت
کزین دو مصرع موزون برو ببخشایی
دو روزه باقی عمرم فدای عمر تو باد
اگر بکاهی و در عمر خود بیفزایی
زبان ببندم و دست دعا گشایم باز
سخن چو بسط دهم ناگهان بتنگ آیی
همیشه تا برخ روز زلف شب ساید
مشام دهر کند تازه از سمن سایی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جز از تو قبله من گر بود بزیبایی
خدایرا نپرستیده ام به یکتایی
هوش مصنوعی: به جز تو، هیچ‌کس نمی‌تواند به‌عنوان معبود من باشد. من به زیبایی تو خدمت نکرده‌ام و تنها یک خدای یکتا را پرستیده‌ام.
گذشت عمر بامید وصل ومیدانم
که عمر باز نیاید مگر تو باز آیی
هوش مصنوعی: عمر من سپری شد و با امید دیدار تو گذشت، اما می‌دانم که دیگر بازگشتی نخواهد بود، مگر اینکه تو به نزد من برگردی.
چنانکه جامه دران بیتو میکشم خود را
مگر کفن شودم رشته شکیبایی
هوش مصنوعی: من مانند کسی که لباس خود را درمی‌آورد، خود را کنار می‌زنم و خواهم دید که آیا این کار به من کمک می‌کند تا تحمل بیشتری پیدا کنم یا نه.
خوش آنکه همچو بهشت آییم شبی در خواب
دری ز عالم غیبم بروی بگشایی
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که شبی در خواب بهشتی را ببیند و دفتری از عالم غیب را برای او بگشاید.
چو آفتاب صبوح از حجاب غیب برآ
که زنگ از آینه روزگار بزدایی
هوش مصنوعی: ای همچون آفتاب صبح که از پشت پرده غیب بیرون می‌آیی، بیایٰ تا غبار و زنگار را از آینه‌ی روزگار پاک کنی.
بجان دوست که دستی که شستی از خونم
بخون مردم آلوده دل بیالایی
هوش مصنوعی: به خاطر دوست، دستی که از خون من شسته شده، به خون کسانی که دل‌های آلوده دارند، آغشته نکن.
اگر چه بیدل و سر گشته همچو پرگارم
بیا ثبات قدم بین و پای بر جایی
هوش مصنوعی: هرچند که در زندگی دچار سردرگمی و وسوسه هستم، اما بیا و ببین که چقدر محکم و ثابت قدم ایستاده‌ام و بر جایی که باید، پابر جا هستم.
ز داغ بهر تو چون لاله سینه سازم چاک
ز جیب جامه درم همچو گل بر عنایی
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و دلتنگی برای تو، مانند لاله‌ای، سینه‌ام را می‌شکافم. از جیب لباس من، چون گلی، اشک‌هایم را به زمین می‌ریزم.
کنون که بخت چو یوسف عزیز مصرت کرد
به نیم جو نخری عاشقان سودایی
هوش مصنوعی: اکنون که شانس و سرنوشت مانند یوسف عزیز به من روی آورده است، چرا باید عاشقان دیوانه را به کم‌ترین چیز راضی کنم؟
دلا، تو این همه محنت چه میکشی از دهر
چرا بصدر جهان حال خویش ننمایی
هوش مصنوعی: ای دل، چرا این همه درد و رنج را در زندگی تحمل می‌کنی؟ چرا حال و احوال خود را به جهان نشان نمی‌دهی؟
سپهر مرتبه سید شریف عالیقدر
که هست ذات شریفش جهان بینایی
هوش مصنوعی: آسمان مقام بزرگ و شریفی است که ذات والا و شریف او، اساس بینایی جهان را تشکیل می‌دهد.
قضا چو گوش کند حکم نافذ الامرش
کشد فتیله غفلت ز گوش خود رایی
هوش مصنوعی: زمانی که تقدیر به گوش آید و حکم آن جاری شود، انسان باید از غفلت خود آگاه شود و آگاهی خود را افزایش دهد.
گر التفات کند حکمتش عجب نبود
اگر مزاج اجل را دهد مسیحایی
هوش مصنوعی: اگر حکمت به ما توجه کند، تعجبی ندارد اگر بتواند مزاج مرگ را به وضع مناسبی تغییر دهد و درمانی برای آن بیابد.
مقررست که صدر الصدور عالم اوست
معین است به خورشید عالم آرایی
هوش مصنوعی: معلوم است که در صدر همه چیز، عالم او قرار دارد و درخشش و زیبایی او مانند خورشید است.
برای امن و امان از محیط منشورش
بجای کشتی نوح است نون طغرایی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که برای حفظ امنیت و آرامش در برابر خطرات محیطی، منشور یا اصول مشخصی که به عنوان راهنما عمل می‌کند، همانند کشتی نوح در برابر طوفان و سختی‌هاست. اشاره به نون طغرایی نیز به عنوان یک نماد از حمایت و پشتیبانی در این زمینه است.
زمان دولت او بر مزاج پیر فلک
مفر حیست که بخشد خواص برنایی
هوش مصنوعی: دوران سلطنت او بر حال و احوال کهن آسمان اثر دارد و به او اجازه می‌دهد تا ویژگی‌های خاصی را به برکت خود عطا کند.
اگر بکوه رسد برق خشم او چه عجب
که سنگ موم شود با وجود خارایی
هوش مصنوعی: اگر خشم او به کوه برسد، تعجبی نیست اگر سنگ هم به خاطر آن نرم و مانند موم شود.
حرارت غضبش گر رسد ببحر جهد
سمندر از نفس ماهیان دریایی
هوش مصنوعی: اگر خشم او به دریای عمیق برسد، حتی سمندر نیز از نفس ماهی‌های دریا تلاش می‌کند تا از آن دور شود.
بگوش در کشد از نظم او نبات النعش
چو گوشواره در خوشه ثریایی
هوش مصنوعی: صدای زیبا و دلنشین او همچون گوشواره‌ای است که در خوشه‌ای از ستاره‌های آسمانی می‌درخشد و جان را به وجد می‌آورد.
ایا بلند جنابی که در سجود ملک
سپر قبله تو سازد و تو میشایی
هوش مصنوعی: آیا تو به قدری بلند مرتبه هستی که در حال سجود، فرشتگان با تمام وجود برایت ارزش قائل می‌شوند و تو نمی‌توانی به اطاعت بیایی؟
بخاکپای تو کانجا که دست همت تست
وجود خاک ندارد متاع دنیایی
هوش مصنوعی: در جایی که تو با اراده و تلاش خود قرار داری، حتی خاک هم ارزش کالاهای دنیوی را ندارد و همه چیز در برابر تو بی‌اهمیت است.
همیشه نام کرم از تو زنده خواهد بود
چنانکه طی نشود نام حاتم طایی
هوش مصنوعی: هرگز نام نیکی و سخاوت تو فراموش نخواهد شد، درست مانند اینکه نام حاتم طایی که معروف به generosity است، همواره بر زبان‌ها خواهد بود.
ز بخشش تو نباشد غریب اگر امروز
کف عطای تو بخشد نعیم فردایی
هوش مصنوعی: اگر امروز تو به کسی کمک کنی، او احساس غریبی نخواهد کرد، چون بخشش تو وعده‌ای برای آینده‌ای خوش و راحت خواهد بود.
اگر بباغ در آیی نسیم انفاست
زبان برگ تحرک کند بگویایی
هوش مصنوعی: اگر به باغ وارد شوی، نسیم ملایمی می‌وزد که برگ‌ها حرکاتی از خود نشان می‌دهند و با زبانی گوش‌نواز سخن می‌گویند.
نهد بپای تو گردون به زیر دستی سر
اگرچه بر همه کس یافت دست بالایی
هوش مصنوعی: در برابر تو، آسمان دستش را به زیر پا می‌گذارد، هرچند که بر دیگران برتری دارد.
اگرنه شمع جمال او پرتو اندازد
چراغ دیده نیابد فروغ بینایی
هوش مصنوعی: اگر نور زیبایی او نباشد، چشم انسان نمی‌تواند به روشنی و درک درستی دست یابد.
وجود مثل تو صورت دگر نخواهد بست
بدین جمال و کمال و فرشته سیمایی
هوش مصنوعی: وجودی مانند تو هرگز شکل دیگری به خود نخواهد گرفت. این زیبایی، کمال و چهره‌ی فرشته‌صفتی تو بی‌نظیر است.
امیدوار بود اهلی دعا گویت
کزین دو مصرع موزون برو ببخشایی
هوش مصنوعی: اهلی امیدوار است که دعا می‌کنی او را ببخشی و از این دو بیت موزون، رنجش او را برطرف کنی.
دو روزه باقی عمرم فدای عمر تو باد
اگر بکاهی و در عمر خود بیفزایی
هوش مصنوعی: دو روز از باقی‌مانده زندگی‌ام را فدای عمر تو می‌کنم، اگر تو از عمر خود بکاهی و به عمر من اضافه کنی.
زبان ببندم و دست دعا گشایم باز
سخن چو بسط دهم ناگهان بتنگ آیی
هوش مصنوعی: اگر زبانم را خاموش کنم و دست دعا به درگاه خدا بلند کنم، وقتی که بخواهم سخن را گسترش دهم، ناگهان به سختی و تنگنا می‌افتم.
همیشه تا برخ روز زلف شب ساید
مشام دهر کند تازه از سمن سایی
هوش مصنوعی: هرگاه شب با زلفی نوازشگر به صبح برسد، عطر و بوی خوشی در فضای دنیا منتشر می‌شود که جان را تازه می‌کند.