شمارهٔ ۷۰ - مدح سید شریف
ای به علم و فضیلت ارزانی
علم اول معلم ثانی
میر سید شریف ای که به توست
فخر سید شریف جرجانی
جذبه آفتاب حکمت تو
ذره جمع آرد از پریشانی
هر چه فردا به روی روز افتد
تو هم امروز یک به یک دانی
هر که پرسد تو را از ابجد غیب
چون الف گفت تا به بی خوابی
پیش گیتی نمای خاطر تو
آشکارست حال پنهانی
بنده طبع پارسای توام
که به پرهیز پاکدامانی
در جوانی چو صبح بر نزند
نفسی در هوای نفسانی
مستی بخشش از حقیقت حال
تا فلک را بسر بغلطانی
حیوان مشربان مگر جویند
آب حیوان ز طبع حیوانی
چون مسیحا دمی که جان بخشد
منطقت در کمال انسانی
گر به طب از شفا سخن خیزد
بوعلی را خموش گردانی
ید بیضا نمود تفسیرت
چون کلیم از کلام ربانی
خلف خاندان علم تویی
به از ایشان چه گرز ایشانی
جوهر این کان دهد به رنگ تو کم
همه یاقوت نیست رمانی
گر به حرفت یکی نهد انگشت
گزد انگشت از پشیمانی
مور در مهد دولت تو شود
صاحب هودج سلیمانی
فتنه گر از تنور عالم باز
سر بر آرد به جوش طوفانی
نقطه ذات تو چه غم دارد
کش محیط است نور رحمانی
گر به میدان فکرت اندازی
گفتگوی سپهر چوگانی
اهلی از بهر گوی بازی تو
در حقت میکند دُر افشانی
چون تو را عزم بر شکار افتد
وحشیان سر کنند قربانی
خاک پای تو توتیای کسیست
که نبیند به چشم شیطانی
چشم دجال کز ازل کورست
چه کند سرمه صفاهانی
گر تو وقت کرم چو ابر بهار
کف در پاش را در افشانی
موج در چهره زمین پوشید
همچو دریا به روز بارانی
خوان جودت پر از نعیم بهشت
همچو صحن چمن به الوانی
کاسههای سرش عبیر آمیز
خوشتر از لالههای جمرانی
من گواهم که سالها بودم
بنده درگهت به دربانی
که تو در سال قحط یک ساعت
برنچیدی بساط مهمانی
چون نسیم از ره سبکروحی
مور در زیر پا نرنجانی
چرب و نرمی ز خلق خوش با خلق
مرهم ریش دردمندانی
غضبت آتشی برافروزد
که بسوزد ریاض رضوانی
همه چیزی ز لطف حق با تو
جز گران جانی است ارزانی
در کمال آنچنان که در صفتت
عقل دیوان شد ز حیرانی
در جمال اینچنین که چون خورشید
بنده تست ماه کنعانی
غزلی آبدار خواهم گفت
که چو آب حیات برخوانی
ای به صورت بهشت روحانی
روی بنما که راحت جانی
شکل روحانی تو چون بیند
دیده با این حجاب ظلمانی
چشم جانت مگر تواند دید
گر نشاند غبار جسمانی
با تو دل در بهشت جاویدست
بی تو جان یوسفیست زندانی
به که مانی بگویم از ره لطف
کز لطافت به کس نمیمانی
سالها در طریق شیوه و ناز
گرچه بَررُست سرو بستانی
چون صنوبر گرش هزار دل است
تو به یک التفات بستانی
با تو در شوخی و فریب سخن
ساده لوحی است صورت مانی
آب لطفت بر آتش دوزخ
گستراند بساط ریحانی
قبله حسن و شور شهر تویی
کعبه شورنده بیابانی
روی تو عید نیکبختان است
بیدلان گوسپند قربانی
دور از آن لب به چشم پُرخونم
خار چشم است لعل پیکانی
بر دل پر جراحت اهلی
مرهمی آنقدر که بتوانی
دل او گنج و خود خراب احوال
لازم گنج چیست ویرانی
مریم بخت او رطب یابد
گر تو نخل کرم بجنبانی
چند هنگامه وقت شد کای دل
به دعا ختم قصه گردانی
تا فلک هر سحر ز گلبن مهر
بر زمین میکند گل افشانی
باش چون گل شکفته تا دم حشر
تازه روی و گشاده پیشانی
باد نخل مراد تو دایم
سبز و خرم چو سرو بستانی
شمارهٔ ۶۹ - در منقبت امیر المومنین (ع) گوید: ما بیکسیم و معرکه خونخوار یا علیشمارهٔ ۷۱ - مدح قاضی القضاه خواجه معین الدین صاعدی: هر موی ابرویت مه عیدست ای پری
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای به علم و فضیلت ارزانی
علم اول معلم ثانی
هوش مصنوعی: ای کسی که به علم و فضیلت ارزانتر از علم آموزان و معلمان ابتدایی هستی.
میر سید شریف ای که به توست
فخر سید شریف جرجانی
هوش مصنوعی: ای سید شریف، که تو خود مایهی افتخار و شرف برای سید شریف جرجانی هستی.
جذبه آفتاب حکمت تو
ذره جمع آرد از پریشانی
هوش مصنوعی: نور و魅ای خورشید دانایی تو، ذرات پراکنده را به سوی خود جذب میکند و آنها را در کنار هم جمع میکند.
هر چه فردا به روی روز افتد
تو هم امروز یک به یک دانی
هوش مصنوعی: هر چه فردا بر روزگار پیش بیاید، تو هم امروز به تدریج از آن مطلع میشوی.
هر که پرسد تو را از ابجد غیب
چون الف گفت تا به بی خوابی
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو درباره رمز و راز پنهان بپرسد و تو بگویی، مثل این است که حرف "الف" را زدهای و او بیخواب و در اندیشه تو فرو میرود.
پیش گیتی نمای خاطر تو
آشکارست حال پنهانی
هوش مصنوعی: در برابر جهان، افکار و احساسات تو به وضوح نمایان است، حتی اگر در درون خود بخواهی آنها را پنهان کنی.
بنده طبع پارسای توام
که به پرهیز پاکدامانی
هوش مصنوعی: من به طبیعت پاک و پرهیزکار تو وابسته هستم، چرا که به دوری از ناپاکیها و رعایت اصول نیکو زندگی کردن عادت کردهام.
در جوانی چو صبح بر نزند
نفسی در هوای نفسانی
هوش مصنوعی: در جوانی، وقتی که به زندگی و خواستههای دنیا میپردازیم، شبیه صبحی هستیم که بیدار نمیشود و از خواب برنمیخیزد. در این دوران، باید مراقب باشیم که غرق در خواستههای نفسانی نشویم.
مستی بخشش از حقیقت حال
تا فلک را بسر بغلطانی
هوش مصنوعی: خوشحالی و شادابی ناشی از بودن در حال حاضر، حتی تا اوج آسمانها را تحت تأثیر قرار میدهد.
حیوان مشربان مگر جویند
آب حیوان ز طبع حیوانی
هوش مصنوعی: انسانها نیز بهطور طبیعی نیاز به تأمین نیازهای خود دارند و این نیازها در ذات آنها نهفته است. مانند سایر موجودات، آنها نیز برای زنده ماندن، به منابع اولیهای چون آب و غذا نیاز دارند.
چون مسیحا دمی که جان بخشد
منطقت در کمال انسانی
هوش مصنوعی: زمانی که سخنان تو مانند مسیح جانبخش است و در اوج کمال انسانی قرار دارد.
گر به طب از شفا سخن خیزد
بوعلی را خموش گردانی
هوش مصنوعی: اگر در مورد پزشکی و درمان سخن گفته شود، به گونهای که بوعلی سینا را ساکت کنی.
ید بیضا نمود تفسیرت
چون کلیم از کلام ربانی
هوش مصنوعی: دست سفید تو تفسیر تو را مانند دست حضرت موسی از کلام الهی نشان میدهد.
خلف خاندان علم تویی
به از ایشان چه گرز ایشانی
هوش مصنوعی: تو از نسل علمایی و برتر از آنان هستی، پس چه اهمیتی دارد که آنها چه نامی دارند؟
جوهر این کان دهد به رنگ تو کم
همه یاقوت نیست رمانی
هوش مصنوعی: در این متن به این اشاره شده است که ارزش واقعی هر چیزی به نحوهی استفاده و تأثیر آن بر ماست. حتی اگر چیزهای باارزشی مثل یاقوت نیز در دست ما باشد، باز هم به اندازه و کیفیت درونی ما بستگی دارد که چقدر از آن بهرهبرداری کنیم. بنابراین، اگر جوهر واقعی خود را بشناسیم و به رنگ و حال خود توجه کنیم، میتوانیم از آن چیزهای ارزشمند به بهترین نحو استفاده کنیم.
گر به حرفت یکی نهد انگشت
گزد انگشت از پشیمانی
هوش مصنوعی: اگر کسی به حرفت اهمیت ندهد و نکتهای را با دقت بررسی نکند، شاید بعدها از این بیتوجهی پشیمان شود.
مور در مهد دولت تو شود
صاحب هودج سلیمانی
هوش مصنوعی: آب و هوای خوب و امکانات عالی، حتی کماهمیتترین افراد هم میتوانند در آنجا به مقام و جایگاه بالایی برسند.
فتنه گر از تنور عالم باز
سر بر آرد به جوش طوفانی
هوش مصنوعی: آشفتگی و فتنهای در جهان برمیخیزد که میتواند تباهی و طوفان به همراه داشته باشد.
نقطه ذات تو چه غم دارد
کش محیط است نور رحمانی
هوش مصنوعی: ذاتی که تو داری، نگران چیست؟ چون دور تا دور آن، نور رحمت پرتو افکن است.
گر به میدان فکرت اندازی
گفتگوی سپهر چوگانی
هوش مصنوعی: اگر در نظر خود، به تفکر درباره گفتگوهای زمانه بپردازی، مانند تلاشی در عرصه وسیع اندیشه خواهد بود.
اهلی از بهر گوی بازی تو
در حقت میکند دُر افشانی
هوش مصنوعی: دوست یا طرف مقابل به خاطر بازی تو در حق تو، زیباییهای خود را بروز میدهد و درخشش میکند.
چون تو را عزم بر شکار افتد
وحشیان سر کنند قربانی
هوش مصنوعی: هرگاه تصمیم به شکار بگیری، وحشیان خود را قربانی میکنند.
خاک پای تو توتیای کسیست
که نبیند به چشم شیطانی
هوش مصنوعی: خاک پای تو به اندازهای ارزشمند است که کسی که دیدگاه منفی و شیطانی دارد، نمیتواند آن را ببیند.
چشم دجال کز ازل کورست
چه کند سرمه صفاهانی
هوش مصنوعی: چشم دجال از ابتدا نابینا است، پس چه سودی دارد که او سرمهی صفاهانی را استفاده کند؟
گر تو وقت کرم چو ابر بهار
کف در پاش را در افشانی
هوش مصنوعی: اگر تو در زمان بخشش مانند باران بهاری ، دست محبت و لطف خود را به اطراف بریزی و بینصیب نگذاری.
موج در چهره زمین پوشید
همچو دریا به روز بارانی
هوش مصنوعی: زمین به شکلی مشابه دریا در روز بارانی، با امواجی که بر روی آن میرقصد، زنده و پرجنب و جوش به نظر میرسد.
خوان جودت پر از نعیم بهشت
همچو صحن چمن به الوانی
هوش مصنوعی: میزان سخاوت تو پر از نعمتهای بهشتی است، درست مانند باغی رنگارنگ و دلربا.
کاسههای سرش عبیر آمیز
خوشتر از لالههای جمرانی
هوش مصنوعی: سر افرادی که بوی خوشی دارد، از گلهای زیبا و خوشرنگ بهتر و دلانگیزتر است.
من گواهم که سالها بودم
بنده درگهت به دربانی
هوش مصنوعی: من شهادت میدهم که سالها در خدمت تو بودم و به عنوان دربان درگاه تو میباشم.
که تو در سال قحط یک ساعت
برنچیدی بساط مهمانی
هوش مصنوعی: شما در زمانی که همه چیز کمبود داشت، فقط یک ساعت وقت گذاشتید تا مهمانی برپا کنید.
چون نسیم از ره سبکروحی
مور در زیر پا نرنجانی
هوش مصنوعی: چون نسیم آرام و سبک میوزد، مور که زیر پا قرار دارد را آزار نده.
چرب و نرمی ز خلق خوش با خلق
مرهم ریش دردمندانی
هوش مصنوعی: لطافت و مهربانی از خصلتهای خوب انسانهاست که میتواند تسکیندهنده درد و رنج دیگران باشد.
غضبت آتشی برافروزد
که بسوزد ریاض رضوانی
هوش مصنوعی: خشم تو آتشی را روشن میکند که میتواند به باغهای بهشت آسیب برساند.
همه چیزی ز لطف حق با تو
جز گران جانی است ارزانی
هوش مصنوعی: تمام نعمتها و خوبیها از سوی خداوند به تو داده شده، جز اینکه زندگیات برایت سنگین و پر از زحمت است.
در کمال آنچنان که در صفتت
عقل دیوان شد ز حیرانی
هوش مصنوعی: در اوج کمال تو، مانند عقل در حالت دیوانگی، از حیرت و شگفتی سرگردان شده است.
در جمال اینچنین که چون خورشید
بنده تست ماه کنعانی
هوش مصنوعی: در زیبایی اینچنین که شبیه خورشید است، تو بندهای از آن و مانند ماه کنی.
غزلی آبدار خواهم گفت
که چو آب حیات برخوانی
هوش مصنوعی: من شعری زیبا و دلنشین خواهم سرود که مانند آب زندگیبخش، وقتی آن را بخوانی، جانت را تازه کند.
ای به صورت بهشت روحانی
روی بنما که راحت جانی
هوش مصنوعی: ای که چهرهات مانند بهشت و روحنواز است، خود را نشان بده که باعث آرامش جان منی.
شکل روحانی تو چون بیند
دیده با این حجاب ظلمانی
هوش مصنوعی: وقتی چشمانم به روح معنوی تو مینگرند، با این پرده تاریک فاصله میگیرند.
چشم جانت مگر تواند دید
گر نشاند غبار جسمانی
هوش مصنوعی: چشم روح تو آیا میتواند ببیند اگر غبار جسمانی بر آن نشسته باشد؟
با تو دل در بهشت جاویدست
بی تو جان یوسفیست زندانی
هوش مصنوعی: با تو دل در شادی و آرامش است و بیتو مانند یوسف در زندان میماند.
به که مانی بگویم از ره لطف
کز لطافت به کس نمیمانی
هوش مصنوعی: به کی بگویم که از روی مهربانی، چون لطافت تو آنقدر زیاد است که هیچ کس نمیتواند تو را درک کند؟
سالها در طریق شیوه و ناز
گرچه بَررُست سرو بستانی
هوش مصنوعی: سالها در راه عشق و زیبایی با وجود اینکه مانند سرو باغی رشد کردهام، همچنان در ناز و لطافت باقی ماندهام.
چون صنوبر گرش هزار دل است
تو به یک التفات بستانی
هوش مصنوعی: هرچند او دلهای زیادی دارد و همچون درخت صنوبر است، اما با یک نگاه تو میتوانی همهی آن دلها را به دست آوری.
با تو در شوخی و فریب سخن
ساده لوحی است صورت مانی
هوش مصنوعی: اگر در شوخی و فریب با تو باشم، نشاندهنده سادگی و نادانی من است.
آب لطفت بر آتش دوزخ
گستراند بساط ریحانی
هوش مصنوعی: لطافت و زیبایی تو آنچنان تأثیری دارد که گرمای آتش دوزخ را مینوازد و فضا را به عطر گلها معطر میکند.
قبله حسن و شور شهر تویی
کعبه شورنده بیابانی
هوش مصنوعی: تو مرکز زیبایی و شور و شوقی، همچون کعبهای در دل بیابان که برای تشنهدلان جاذبهای خاص دارد.
روی تو عید نیکبختان است
بیدلان گوسپند قربانی
هوش مصنوعی: چهره تو برای خوشبختان، مانند روز عید است و دل باختگان مانند گوسفندانی هستند که برای قربانی آماده میشوند.
دور از آن لب به چشم پُرخونم
خار چشم است لعل پیکانی
هوش مصنوعی: دور از آن لب، چشمانم به شدت خونآلود هستند و آن لب شبیه به یک سنگ خار است که به قلبم آسیب زده.
بر دل پر جراحت اهلی
مرهمی آنقدر که بتوانی
هوش مصنوعی: به دل مجروح و آسیبدیدهات، درمانی بیاب که به اندازهای اثر کند که قابل تحمل باشد.
دل او گنج و خود خراب احوال
لازم گنج چیست ویرانی
هوش مصنوعی: دل او مانند گنجی ارزشمند است، اما خود او در وضعیت بحرانی و نابسامانی قرار دارد. بنابراین، وجود این گنج چه فایدهای دارد وقتی که در ویرانی به سر میبرد؟
مریم بخت او رطب یابد
گر تو نخل کرم بجنبانی
هوش مصنوعی: اگر تو به نخل کرمها تکاندهی، مریم هم بختش رطب خواهد یافت.
چند هنگامه وقت شد کای دل
به دعا ختم قصه گردانی
هوش مصنوعی: ای دل، در این وقت که زمان به پایان رسیده، با دعا داستان زندگیات را به سر برسان.
تا فلک هر سحر ز گلبن مهر
بر زمین میکند گل افشانی
هوش مصنوعی: هر صبح که آسمان از سرزمین گلهای عشق میرویید، گلهای زیبایی بر زمین میپراکند.
باش چون گل شکفته تا دم حشر
تازه روی و گشاده پیشانی
هوش مصنوعی: مثل گل که شکفته و شاداب است، باش تا روز قیامت با چهرهای تازه و پیشانی باز و گشاده.
باد نخل مراد تو دایم
سبز و خرم چو سرو بستانی
هوش مصنوعی: مثل اینکه همیشه درختان نخل در هوایی خوش و سرزنده و شاداب هستند، تو نیز باید همیشه در زندگیات شاد و سرحال باشی.