گنجور

شمارهٔ ۴۳ - در مدح سعد الدین اسعد گوید

چنین که سر بفلک سرو قد یار کشد
ز عاشقش چه خبر گر فغان زار کشد
جدا ز کوی تو مردم خوش آنکه خاک شوم
که ذره ذره بکوی توام غبار کشد
ز افتخار کند سرکشی نه از تندی
هر آن سمند که همچون تو شهسوار کشد
قدت بجلوه نازست و هرکه می بینم
گشاده دست دعا تا که در کنار کشد
کسیکه روی تو بیند زرشگ چشم ترم
بکینش از مژه صد تیر آبدار کشد
هزار سجده بود واجبش اگر نقشی
مثال صورت خوب تو روزگار کشد
سپهر فضل و کرم میر سعد دین اسعد
که بر سپهر سر از فضل کردگار کشد
گر فتنه طبع کریمش چنان ببخش خوی
که گر دمی نرسد سایل انتظار کشد
چو گاه نظم درافشان شود بگوش خرد
هزار نکته چون در شاهوار کشد
کفش گشاده بدر پاشی و بود انگشت
زبان طعنه که بر ابر نوبهار کشد
ز نعل مرکب او چون رود بگردون گرد
بحرف روشنی مه خط غبار کشد
ایا بلند نظر چرخ از آن غبار رهت
چو سرمه ساخت که در چشم اعتبار کشد
تو آن نیی که ز معیار امتحان ترسی
سر از ترازوی زر نقد کم عیار کشد
عدو ز چوب ادب کردی استخوانش خرد
چنانکه بر تن خود پوست چون انار کشد
اگر ز خلق تو بویی بگل رسد در باغ
طبق طبق زر سرخ از پی نثار کشد
چو در عنان تو باشد سپهر، نطع پلنگ
برسم غاشیه بر دوش افتخار کشد
ز روی رومی روز از چه دود شب خیزد
گرش زمانه ز داغ تو بر عذار کشد
میان خلق سر افراز کی شود خصمت
مگر که چرخ سرش را فراز دار کشد
عدوی تست بسوراخ مار و همچو گوزن
نقوش بسته برو کش برون چو مار کشد
زمانه بهر نثار رهت ز ابر انگیخت
محصلی که در از دیده بحار کشد
زمین که کوه پر از لعل و زر بهم پیوست
خزینه کش شتران تو در قطار کشد
یگانه آ، پی تسبیح و ذکر خیر تو عقل
گهر برشته اندیشه بیشمار کشد
کجا بنظم تواند کشیدنش اهلی
اگرچه خواهد از آن خوبتر هزار کشد
اگرچه هست ز کم خدمتی گناهم لیک
امید عفو تو آری امیدوار کشد
تمام عیب شد این خاکسار کو تشریف
که پرده یی بسر عیب خاکسار کشد
همیشه تا که درین بحر زورق مه عید
سحر فرو رود و شام بر کنار کشد
همیشه باد ترا عید و سال عمرت باد
چنانکه گر بشماری بصد هزار کشد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین که سر بفلک سرو قد یار کشد
ز عاشقش چه خبر گر فغان زار کشد
هوش مصنوعی: وقتی یار با قامت بلندش به آسمان می‌رسد، عاشق چه خبر دارد اگر از دلش نالهای غم‌انگیز بیرون بیاید؟
جدا ز کوی تو مردم خوش آنکه خاک شوم
که ذره ذره بکوی توام غبار کشد
هوش مصنوعی: بعید از مسیر تو هستم و برایم خوشایند است که خاک شوم، زیرا هر ذره‌ای از من به طرف تو خواهد رفت و تبدیل به غبار می‌شود.
ز افتخار کند سرکشی نه از تندی
هر آن سمند که همچون تو شهسوار کشد
هوش مصنوعی: از قدرت و شکوهت سرکشی نکن، چرا که هر اسبی که مانند تو شجاعت و مهارت دارد، می‌تواند در میدان نبرد پیروز شود.
قدت بجلوه نازست و هرکه می بینم
گشاده دست دعا تا که در کنار کشد
هوش مصنوعی: تو با زیبایی و ناز خود، جلوه‌ای دل‌فریب داری و هرکسی که تو را می‌بیند، با دلی مهربان و دست‌های آماده دعا، آرزو دارد که تو در کنار او باشی.
کسیکه روی تو بیند زرشگ چشم ترم
بکینش از مژه صد تیر آبدار کشد
هوش مصنوعی: کس که به چشمان زیبای تو نگاه می‌کند، قلبش پر از احساس و عشق می‌شود، و از چشمانش به مانند صد تیر اشک، به سمت او می‌ریزد.
هزار سجده بود واجبش اگر نقشی
مثال صورت خوب تو روزگار کشد
هوش مصنوعی: اگر هزار بار هم در برابر زیبایی چهره‌ات سجده کنم، باز هم کافی نخواهد بود، چرا که زیبایی تو در روزگار به قدری است که قابل وصف نیست.
سپهر فضل و کرم میر سعد دین اسعد
که بر سپهر سر از فضل کردگار کشد
هوش مصنوعی: آسمان دوران، بزرگواری و کرم میرداماد دین اسعد را نشان می‌دهد که بر فراز آسمان به خاطر فضایل و نیکی‌های آفریدگار، سر بلند کرده است.
گر فتنه طبع کریمش چنان ببخش خوی
که گر دمی نرسد سایل انتظار کشد
هوش مصنوعی: اگر طبع شخصیتی بزرگ به گونه‌ای باشد که از عشق و محبت پر باشد، حتی اگر لحظه‌ای هم انتظار برای رسیدن محبوب به طول بینجامد، او با شکیبایی و خوشنودی این انتظار را تحمل خواهد کرد.
چو گاه نظم درافشان شود بگوش خرد
هزار نکته چون در شاهوار کشد
هوش مصنوعی: زمانی که نظم و ترتیب در کلام به زیبایی ظاهر می‌شود، خرد و دانایی می‌تواند هزار نکته و مفهوم عمیق را در آن بیابد و از آن بهره‌برداری کند.
کفش گشاده بدر پاشی و بود انگشت
زبان طعنه که بر ابر نوبهار کشد
هوش مصنوعی: کفش‌های بزرگ به پا می‌کنی و زبانت چنان به طعنه می‌زند که انگار در بهار بر افراز ابرها صحبت می‌کنی.
ز نعل مرکب او چون رود بگردون گرد
بحرف روشنی مه خط غبار کشد
هوش مصنوعی: از نشانه‌های پای مرکب او، مانند جریانی که در آسمان به راهی روشن و شفاف می‌خورد، غباری به جا می‌ماند که مانند خط نوری در آسمان کشیده شده است.
ایا بلند نظر چرخ از آن غبار رهت
چو سرمه ساخت که در چشم اعتبار کشد
هوش مصنوعی: آیا چرخ فلک به قدری از تو دور است که غبار مسیر تو را مانند سرمه‌ای ساخته که در چشم اعتبار بنشیند؟
تو آن نیی که ز معیار امتحان ترسی
سر از ترازوی زر نقد کم عیار کشد
هوش مصنوعی: تو آن نی هستی که از معیار آزمایش می‌ترسی و از ترازوی طلا کم‌ارزش را کنار می‌گذاری.
عدو ز چوب ادب کردی استخوانش خرد
چنانکه بر تن خود پوست چون انار کشد
هوش مصنوعی: تو با ادب و رفتار صحیح، دشمن را شکست دادی و او را به گونه‌ای زخم زدی که درد و رنجش به اندازه‌ای است که مانند پوست انار بر تنش می‌کشد.
اگر ز خلق تو بویی بگل رسد در باغ
طبق طبق زر سرخ از پی نثار کشد
هوش مصنوعی: اگر عطر وجود تو به گلی در باغی برسد، همه جا را با گل‌های سرخ و زریزی که به محبت تو تقدیم شده، پر می‌کند.
چو در عنان تو باشد سپهر، نطع پلنگ
برسم غاشیه بر دوش افتخار کشد
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان تحت کنترل تو باشد، همچون پرچم پلنگی بر روی دوش تو نمایان خواهد شد و به تو افتخاری بزرگ خواهد بخشید.
ز روی رومی روز از چه دود شب خیزد
گرش زمانه ز داغ تو بر عذار کشد
هوش مصنوعی: چرا روز، از چهرهٔ زیبا و نورانی تو بیدار شود، اگر زمانه به خاطر دلتنگی‌ات بر چهره‌ام اثر ناراحتی بگذارد؟
میان خلق سر افراز کی شود خصمت
مگر که چرخ سرش را فراز دار کشد
هوش مصنوعی: در میان مردم، چه کسی می‌تواند بر تو فخر کند و تو را دشمن خود ببیند، مگر اینکه تقدیر و سرنوشت شرایطی به وجود آورد که تو را بالا ببرد؟
عدوی تست بسوراخ مار و همچو گوزن
نقوش بسته برو کش برون چو مار کشد
هوش مصنوعی: دشمن تو مانند مار سمی است و همچنین شبیه گوزنی که در دام افتاده است. تو باید نقوش و طراحی‌های او را بشکنی و او را از مخفیگاهش بیرون بکشی تا مانند مار، به او ضربه بزنی.
زمانه بهر نثار رهت ز ابر انگیخت
محصلی که در از دیده بحار کشد
هوش مصنوعی: زمانه برای راه تو، با بارش‌هایش، محصلی فراهم کرده که از دریای چشم‌ها، به غنای خویش می‌افزاید.
زمین که کوه پر از لعل و زر بهم پیوست
خزینه کش شتران تو در قطار کشد
هوش مصنوعی: زمین که پر از سنگ و فلزات گران‌بهاست، بار شتران تو را به راحتی در کنار هم منتقل می‌کند.
یگانه آ، پی تسبیح و ذکر خیر تو عقل
گهر برشته اندیشه بیشمار کشد
هوش مصنوعی: ای یگانه، تو مانند تسبیح و ذکری هستی که عقل و فکر را به سوی خود می‌کشانی و اندیشه‌های فراوانی را به وجود می‌آوری.
کجا بنظم تواند کشیدنش اهلی
اگرچه خواهد از آن خوبتر هزار کشد
هوش مصنوعی: کجا می‌توان با نظم و ترتیب درست کرد که اگر هم بخواهد، از آن هزار بار بهتر است.
اگرچه هست ز کم خدمتی گناهم لیک
امید عفو تو آری امیدوار کشد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به خاطر کم‌کاری‌های من ممکن است گناهی داشته باشم، اما امیدوارم ببخشی و امیدم به عفو تو باقی است.
تمام عیب شد این خاکسار کو تشریف
که پرده یی بسر عیب خاکسار کشد
هوش مصنوعی: تمام نقاط ضعف و عیوب این انسان خاکی، چه اندازه بسیار است، که ای کاش در روزگار عزت و مقام، کسی نبود که پرده‌ای بر ضعف‌ها و عیوب او بکشاند و آن‌ها را پنهان کند.
همیشه تا که درین بحر زورق مه عید
سحر فرو رود و شام بر کنار کشد
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که این دریا، قایق ماهی را به سوی عید سحر ببرد و در غروب آن را به سواحل برساند.
همیشه باد ترا عید و سال عمرت باد
چنانکه گر بشماری بصد هزار کشد
هوش مصنوعی: همیشه آرزویم این است که روزها و سال‌های عمرت مانند این باشد که اگر آن‌ها را بشماری، به صد هزار سال برسد.