شمارهٔ ۱ - در توحید و حکمت و موعظه گوید
به شکر حق که کند شکر حق ستایی را
کسی چه شکر کند نعمت خدایی را
چه کبریاست ندانم ز ملک تا ملکوت
چه فسحت است و فضا ملک کبریایی را
کمال حکمت او میکند بنات نبات
در امهات زمین نطفه سمایی را
برای روشنی خانه دل از دیده
نهد براه نظر چشم روشنایی را
خطی کشیده بناگوش گلرخان از مشک
که گو شمال دهد نافه ختایی را
دهد به گوش چو گل شیوه سخن چینی
به مرغ ناطقه بخشد سخن سرایی را
ز باغ عارض خوبان بصید دل هرسو
نهد ز سنبل مو دام دلربایی را
به دلگشایی بلبل برآورد از خاک
گلی که آب دهد باغ دلگشایی را
به شهد حکمت او از پی شفاءالناس
طبیب نحل برد مرهم شفایی را
فتیله مه نو را چراغ بدر کند
به شمع مهر دهد نور مه فزایی را
به ذره چهره کاهی دهد ز پرتو مهر
به آفتاب دهد مهر کهربایی را
کسی که بر در او دولت گدایی یافت
کجا بشاهی عالم دهد گدایی را
بملک هر دو جهان غیر او ندارد راه
که غیر ازو نسزد ملک پادشایی را
بزرگوار خدایا به مبتلایان ده
که جز تو نیست دوا مبتلایی را
طبیب اگر بدهد داروی شفا بخشی
شفا تو دهی داروی شفایی را
تن شکسته اگر مومیایی اش سودست
به دل شکسته چکارست مومیایی را
به پیش تیر قضای تو چاره جان سپرست
سپر چکار کند ناوک قضایی را
دلا ز چون و چرا دم مزن درین مشهد
که راه نیست در او چونی و چرایی را
سجود قبله جان کن بدوست روی آور
چه رو بخاک نهی سجده ریایی را
ترا بقدر قدم کعبه سر فراز کند
چه عذر لنگ بیاری شکسته پایی را
صفای کعه چه خواهی دلت چه دریابد
نخست از آینه بزدای بی صفایی را
براه کعبه جان سر به جای پای بنه
رو مدار ز پا عذر ناروایی را
به بین عزیزی تقوی که نفس خویش بزر
فروخت یوسف و نفروخت پارسایی را
ز نفس بد نشوی مطمین که در خوابست
که اژدها نکند ترک اژدهایی را
مرو بخواب که دزدان چه کاروان گیرند
دگر بخواب نبیند کسی رهایی را
مگیر انس چو وحشی بخویش و بیگانه
بهیچکس مگشا چشم آشنایی را
نهفته میر درین دار ملک و چون منصور
به دار جلوه مده نقش خودنمایی را
ز مرگ غم نخورد هرکه ترک خویش کند
که مرگ عید بود عاشق فدایی را
ز ما و من بگذر زانکه قدسیان گویند
که خاکیان بچه دعوی کنند مایی را
ز فقر هر که غنی شد ز غیر مستغنی است
چه احتیاج به غیر است کیمیایی را
برای دام گدایی گرفتم ای عباس
هزار رخنه کنی این کهن قبایی را
ز حرص سیر نگردی اگر بدام آری
بجای مرغ هوا ذره هوایی را
تو در سرای جهان چون نکرده یی کاری
چه مزد میطلبی نقد آن سرایی را
گل جوانیت از یاد برده چون بلبل
خزان پیری، و امید بی نوایی را
تو مرده دل که شوی زنده از دم نایی
عجب که صور نخوانی صفیر نایی را
مخور شراب که پوشد غمت نه دفع کند
بخور صیقل می زنگ غم زدایی را
مکن بآب بقا تکیه هم که باد فنا
سرشته است در او گرد بی بقایی را
هزار سال وفا عمر نوح اگرچه نمود
نمود عاقبت الامر بی وفایی را
تو هم ز شعر مزن لاف اهلی و بشناس
کمال انوری و سعدی و سنایی را
اگرچه گوهر مخزن باسم و تاریخ است
که میخرد بجوی این در بهایی را
بزرگوار خدایا ز لطف خود بر ما
مگیر هرزه درایی و هرزه رایی را
اگرچه خدمت ما نیست در خور رحمت
ز ما دریغ مکن رحمت عطایی را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به شکر حق که کند شکر حق ستایی را
کسی چه شکر کند نعمت خدایی را
هوش مصنوعی: به خاطر سپاس از خداوند، کسی که شکرگزاری را برمیگزیند، برای خود خداوند چگونه میتواند شکر نعمتهای او را به جا آورد؟
چه کبریاست ندانم ز ملک تا ملکوت
چه فسحت است و فضا ملک کبریایی را
هوش مصنوعی: نمیدانم عظمت و وسعت پادشاهی چه اندازه است و چه فاصلهای بین جهان مادی و روحانی وجود دارد که به عظمت پادشاهی الهی اشاره میکند.
کمال حکمت او میکند بنات نبات
در امهات زمین نطفه سمایی را
هوش مصنوعی: کمال دانش و حکمت او، باعث رشد و باروری گیاهان در زمین میشود و نطفهای از آسمان را در دل زمین ایجاد میکند.
برای روشنی خانه دل از دیده
نهد براه نظر چشم روشنایی را
هوش مصنوعی: برای اینکه دل انسان روشن و شاداب شود، باید از طریق نگاه به زیباییها و جذابیتها، نور و روشنی به آن بخشید.
خطی کشیده بناگوش گلرخان از مشک
که گو شمال دهد نافه ختایی را
هوش مصنوعی: خطی زیبا و نرم در چهرهی معشوق نقش بسته که مانند عطر مشک، بوی دلانگیزی میدهد و زیبایی او را دوچندان کرده است.
دهد به گوش چو گل شیوه سخن چینی
به مرغ ناطقه بخشد سخن سرایی را
هوش مصنوعی: گل به آرامی و نرمی صحبت میکند، و مانند پرندهای که میتواند سخن بگوید، به او توانایی ابراز احساسات و بیان معنا را میدهد.
ز باغ عارض خوبان بصید دل هرسو
نهد ز سنبل مو دام دلربایی را
هوش مصنوعی: از زیبایی چهره خوبان دل هر کس به سمت آنها کشیده میشود و دام دلربایی که از گلهای نازک و خوشبو ساخته شده، تمامی دلها را جذب میکند.
به دلگشایی بلبل برآورد از خاک
گلی که آب دهد باغ دلگشایی را
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر زیبایی و خوشبویی گلی که از خاک روییده، شروع به شادی و سرودن کرده است. این گل، زندگی و شادابی را به باغی که قلب را سرشار از خوشحالی میکند، هدیه میدهد.
به شهد حکمت او از پی شفاءالناس
طبیب نحل برد مرهم شفایی را
هوش مصنوعی: طبیب زنبور عسل با استفاده از دانش و حکمت خود، دارویی را تهیه کرد که به درمان مردم کمک میکند.
فتیله مه نو را چراغ بدر کند
به شمع مهر دهد نور مه فزایی را
هوش مصنوعی: چراغی که روشنایی ماه نو را بیشتر میکند، با شمع محبت نوری به آن اضافه میکند.
به ذره چهره کاهی دهد ز پرتو مهر
به آفتاب دهد مهر کهربایی را
هوش مصنوعی: یک دانهی کوچک گرد و غبار به خاطر نور خورشید، چهرهای زیبا پیدا میکند، همانطور که نور آفتاب، شکوه و درخشندگی کهربا را به نمایش میگذارد.
کسی که بر در او دولت گدایی یافت
کجا بشاهی عالم دهد گدایی را
هوش مصنوعی: کسی که در درگاه او، حتی یک گدا هم پذیرایی میشود، چگونه میتواند به سلطنت و پادشاهی افتخار کند؟
بملک هر دو جهان غیر او ندارد راه
که غیر ازو نسزد ملک پادشایی را
هوش مصنوعی: هیچ کس غیر از او در سلطنت دو جهان را نمیتواند تصور کند، زیرا هیچکس دیگری شایستهی مقام پادشاهی نیست.
بزرگوار خدایا به مبتلایان ده
که جز تو نیست دوا مبتلایی را
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، خداوندا، به بیماران و گرفتارشدگان کمک کن، چون درمانی جز تو برای درد آنها وجود ندارد.
طبیب اگر بدهد داروی شفا بخشی
شفا تو دهی داروی شفایی را
هوش مصنوعی: اگر پزشک داروی شفابخشی تجویز کند، این تو هستی که باید آن دارو را به او بدهی تا صحت و سلامت یابی.
تن شکسته اگر مومیایی اش سودست
به دل شکسته چکارست مومیایی را
هوش مصنوعی: اگر بدن شکسته را مومیایی کنن و از آن محافظت کنند، این کار برای دل شکسته چه فایدهای دارد؟
به پیش تیر قضای تو چاره جان سپرست
سپر چکار کند ناوک قضایی را
هوش مصنوعی: در برابر تیر دستان سرنوشت، هیچ چارهای برای جان وجود ندارد. سپر چگونه میتواند در برابر تیر قضا و قدر از خود دفاع کند؟
دلا ز چون و چرا دم مزن درین مشهد
که راه نیست در او چونی و چرایی را
هوش مصنوعی: ای دل، در این مکان به پرسش و گفتگو نپرداز. اینجا راهی برای دانستن چگونگی و چرایی وجود ندارد.
سجود قبله جان کن بدوست روی آور
چه رو بخاک نهی سجده ریایی را
هوش مصنوعی: برای او سجده کن و به سوی او روی بیاور، زیرا که سجده کردن بر خاک، تنها برای نمایش و تظاهر است و ارزش واقعی ندارد.
ترا بقدر قدم کعبه سر فراز کند
چه عذر لنگ بیاری شکسته پایی را
هوش مصنوعی: هر کس به اندازهی ارزش و مقامش مورد احترام و توجه قرار میگیرد، پس نمیتوان بهانه آورد که کسی به خاطر نقصهایش مورد قضاوت قرار گیرد.
صفای کعه چه خواهی دلت چه دریابد
نخست از آینه بزدای بی صفایی را
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دلت از آرامش و صفا پر شود، ابتدا باید ناخالصیها و آلودگیها را از وجودت برطرف کنی، مثل اینکه آینه را از کثیفی پاک کنی تا زیباییاش نمایان شود.
براه کعبه جان سر به جای پای بنه
رو مدار ز پا عذر ناروایی را
هوش مصنوعی: به راه کعبه، جان را نهاد کن و پای خود را به جایی که مناسب است قرار بده و به خاطر عذری بیاساس از مسیر منحرف نشو.
به بین عزیزی تقوی که نفس خویش بزر
فروخت یوسف و نفروخت پارسایی را
هوش مصنوعی: عزیزی را ببین که تقوا و پرهیزگاری را به خاطر نفسانیاتش از دست داده و به بهای آن، شخصیت خود را قربانی کرده است. او مانند یوسف است که در برابر وسوسهها قرار گرفت، اما هنوز هم ارزش پارسایی و پاکدامنی را نادیده گرفته است.
ز نفس بد نشوی مطمین که در خوابست
که اژدها نکند ترک اژدهایی را
هوش مصنوعی: از نفس بدی مطمئن نباش، چرا که در خواب است و اژدهایی نمیتواند از اژدها جدا شود.
مرو بخواب که دزدان چه کاروان گیرند
دگر بخواب نبیند کسی رهایی را
هوش مصنوعی: نرو بخواب که دزدان در کمیناند و کاروانها را به غارت میبرند، دیگر خوابیدن فایدهای ندارد و کسی نمیتواند از این وضعیت نجات یابد.
مگیر انس چو وحشی بخویش و بیگانه
بهیچکس مگشا چشم آشنایی را
هوش مصنوعی: با دیگران به خوبی و صمیمیت رفتار کن، اما به یکدیگر به چشم دوستی نگاه نکنید و چشم انتظاری برای آشنایی نداشته باشید.
نهفته میر درین دار ملک و چون منصور
به دار جلوه مده نقش خودنمایی را
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به کسی اشاره میکند که در این سرزمین پادشاهی پنهان است. او میگوید که مثل منصور، که به دار مجازات رفت، نباید خود را به نمایش بگذارد و در معرض خطر قرار گیرد. به عبارت دیگر، بهتر است در خفا و دور از چشم دیگران باقی بماند و از خودنمایی اجتناب کند.
ز مرگ غم نخورد هرکه ترک خویش کند
که مرگ عید بود عاشق فدایی را
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق و دلدادگی میپردازد و از خودخواهی و فکر به خویشتن رهایی یابد، باید از مرگ نگران نباشد، زیرا مرگ برای عاشقانی که جانشان را فدای معشوق میکنند، مانند عیدی است.
ز ما و من بگذر زانکه قدسیان گویند
که خاکیان بچه دعوی کنند مایی را
هوش مصنوعی: از خود و خودداری بگذر، زیرا فرشتگان میگویند که آدمیان چه ادعایی دارند که به ما تعلق دارند.
ز فقر هر که غنی شد ز غیر مستغنی است
چه احتیاج به غیر است کیمیایی را
هوش مصنوعی: هر کسی که از فقر رهایی یافته و غنی شده باشد، به دیگران نیاز ندارد؛ زیرا وقتی به چیزی با ارزش دست مییابد، نیازی به غیر آن ندارد.
برای دام گدایی گرفتم ای عباس
هزار رخنه کنی این کهن قبایی را
هوش مصنوعی: ای عباس، برای افتادن در دام فقر و گدایی، هزاران نقص و اشکال در این کَتانی کهنه دارم.
ز حرص سیر نگردی اگر بدام آری
بجای مرغ هوا ذره هوایی را
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به خاطر طمع و حرص خود را به دام بیندازی، هرگز سیر نخواهی شد. به جای این که به دنبال لذتهای بزرگ و حقیقی باشی، تنها به چیزهای کوچک و بیارزش اکتفا میکنی.
تو در سرای جهان چون نکرده یی کاری
چه مزد میطلبی نقد آن سرایی را
هوش مصنوعی: اگر در زندگیات کاری نکردهای، چه توقعی از پاداش و اجر داری؟
گل جوانیت از یاد برده چون بلبل
خزان پیری، و امید بی نوایی را
هوش مصنوعی: گل جوانیات را فراموش کردهای مانند بلبل در فصل پاییز که دچار پیری شده و امید به بینیازی را از دست دادهاست.
تو مرده دل که شوی زنده از دم نایی
عجب که صور نخوانی صفیر نایی را
هوش مصنوعی: اگر دلی مرده باشی، هیچگاه با صدای نی زنده نخواهی شد. عجیب است که نتوانی صدای دلنشین نی را بشنوی و از آن لذت ببری.
مخور شراب که پوشد غمت نه دفع کند
بخور صیقل می زنگ غم زدایی را
هوش مصنوعی: شراب نخور که فقط برای مدتی غم تو را پنهان میکند و مشکل تو را حل نمیکند. بهتر است به دنبال راهی باشی که غمهایت را از بین ببرد و به آرامش برسی.
مکن بآب بقا تکیه هم که باد فنا
سرشته است در او گرد بی بقایی را
هوش مصنوعی: به تکیهگاه ابدیت، اتکا نکن، چرا که در آن نیز سرنوشتی وجود دارد که به فنا و زوال میانجامد.
هزار سال وفا عمر نوح اگرچه نمود
نمود عاقبت الامر بی وفایی را
هوش مصنوعی: برای هزار سال وفاداری نوح اگرچه نشان داد، در نهایت نشان داد که بیوفایی نیز وجود دارد.
تو هم ز شعر مزن لاف اهلی و بشناس
کمال انوری و سعدی و سنایی را
هوش مصنوعی: شما هم از شعر گفتن خود را به بزرگنمایی نزنید و در عوض با ویژگیهای کمال انوری و سعدی و سنایی آشنا شوید.
اگرچه گوهر مخزن باسم و تاریخ است
که میخرد بجوی این در بهایی را
هوش مصنوعی: گرچه ارزش واقعی و مهم این گوهر در نام و تاریخ آن نهفته است، اما برای به دست آوردن آن باید بهایی را پرداخت.
بزرگوار خدایا ز لطف خود بر ما
مگیر هرزه درایی و هرزه رایی را
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ، لطف و رحمت خود را از ما دور نکن و ما را از افکار و گفتار بیهوده حفظ فرما.
اگرچه خدمت ما نیست در خور رحمت
ز ما دریغ مکن رحمت عطایی را
هوش مصنوعی: هرچند که ما لیاقت رحمت تو را نداریم، اما لطف و رحمت خود را از ما دریغ نکن.