بخش ۸۳ - پادشاهی خسرو پرویز دوم بار
چو بهرام را بخت برگشت سخت
جهان جوی خسرو برآمد به تخت
همه خیمه ی او به تاراج برد
زنان ورا بهر آماج برد
سپه را نداد او به جان زینهار
برآورد از جان ایشان دمار
به رومی سپه داد بسیار زر
پرستار و دینار و گنج و گهر
زگفتار او را دهش بود به
که می گفت بر جای آباد زه
چو ایشان سوی روم رفتند باز
نهانی همی جنگ را کرد ساز
تبه کرد گستهم و بند وی را
برافراشت برزین و کردوی را
خبر آمد او را که قیصر بمرد
زمین و زمان دیگری را سپرد
بکشتند موریس را رومیان
شهنشاه نوکا شد از آن میان
فرستاد نزدیک خسرو نثار
بسی هدیه و گوهر شاهوار
نپذرفت و آرندگان را نخواند
وز آن پس سوی روم لشکر براند
سوی الجزیره بیامد نخست
ازو لشکر روم گردید سست
سپهدار شد کشته در جنگ باز
که ژرمن نام آن سرفراز
سپس بر درازای شط فرات
به دست اندر آورد مستحکمات
به نزدیک دارا که بد دور دست
دگر باره رومی سپه را شکست
همه لشکر روم را کرد اسیر
همه کشور و بوم آورد زیر
زبغداد تا پیش دریای روم
تبه کرد آن مرز و آباد بوم
سراسر همه خاک لیدی و شام
شد از خون رومی سپه لعل فام
زبیتینیه تا به اسکندرون
همی سوخت شهر و همی ریخت خون
به شهر آدس کشته شد سرژیوس
به تاراج رفت آن همه کاپادوس
دگر سال سربار در اورشلیم
کلیساییان را بزد بر دو نیم
صلیب مسیحا به تاراج برد
هم از جاثلیقان بسی باج برد
چو خسرو به رومی جهان تنگ کرد
دگر ره سوی مصر آهنگ کرد
زسودان بچاپید تا شهرتب
به اسکندریه جهان ساخت شب
دگر سال کرد او سپاهی روان
گشاید مگر شهر شالسدوان
سپهدار ساآس گرد دلیر
که در جنگ کندی سر نر شیر
مگر نام ساآس شاهو بدی
بسی سرکش و تند و بدخو بدی
به شهنامه خواند است او را گراز
و یا خود فرامین با کام و ناز
چو ساآس آمد به شالسدوان
ازو رومیان را زتن شد روان
که آن شهر نزدیک پاتخت بود
به هرقل همه کارها سخت بود
به زورق زدریا گذر می نمود
بسی گفت ساآس یل را درود
به لابه از او آشتی خواستی
زبان را به خوبی بیاراستی
چنین تا که آن نامور نرم شد
ابا هرقلش دوستی گرم شد
روان کرد ساآس را نزد شاه
ابا چند تن با سران سپاه
چو ساآس آمد بر شهریار
میان سران خسروش کرد خوار
بفرمود تا زنده کندندش پوست
که با قیصر روم گشته است دوست
فرستاد سربار را جای او
که کسری ندانست همتای او
بدو گفت رو آتشی برفروز
همه شهر قسطنطنیه بسوز
گراز اندر آمد به شالسدوان
به استنبل آمد از آنجا دوان
برآشفته هرقل ازین داستان
که دید او همه کار خسرو ستان
یکی لشکر آراست از بهر جنگ
زمردان نامی روم و فرنگ
بسیجید بر جنگ ایران زمین
زمین تنگ کرد از سواران کین
دوان رفت تا سوی ارمینیه
هم از تارمس سوی البانیه
همان شهر گانزاک را برگشود
به آترپتن اند آورد دود
خودآگاه بی خسرو از این گزند
نشسته به آرامگاه ارجمند
بت دل نواز و می خوش گوار
پرستید و آگه نبودی زکار
چو از کار هرقل خبر یافت شاه
که تنگ آورد هر سو سپاه
فرستاد سویش سپاهی دلیر
که رومی مگر آید از جنگ سیر
ولی نامور هرقل جنگجوی
بهر سو زخون اندر آورد جوی
رازاتس درآورد او کشته شد
سپه را همه روز برگشته شد
بکشتند خودنیز سارا بلاک
همان گرد سائیس بی ترس و باک
و از آن جا همی رفت تا تیسفون
همه دشت را کرد دریای خون
چو خسرو چنان دید برکاشت روی
به شهر سلوسی شد آرام جوی
همی آشتی جست قیصر ز شاه
ولی شه نمی جست بر صلح راه
از این روی سربار بودی به روم
نشسته دلیرانش بر مرز و بوم
وز آن روی هرقل در ایران دیار
همی تنگ بگرفت بر شهریار
بر این گونه افزود هر روز کین
نیاسود از جنگ روی زمین
به گنج شهی خود دگر زر نماند
به آوردگه هیچ لشکر نماند
بزرگان یکی انجمن ساختند
پس او را زشاهی بینداختند
نشاندند شیرویه را جای او
که او بود فرزند والای او
مگر نام بودیش فرخ غباد
کز او ملک ایران همه شد به باد
بخش ۸۲ - پادشاهی بهرام چوبینه: وزان روی بهرام یل با سپاهبخش ۸۴ - پادشاهی غباد معروف به شیرویه: غباد از بر تخت زرین نشست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو بهرام را بخت برگشت سخت
جهان جوی خسرو برآمد به تخت
هوش مصنوعی: زمانی که بخت بهرام به او رو کرد و به شادی و کامیابی رسید، در نتیجه، دنیای پادشاهی خسرو بر تخت سلطنت بازگشت.
همه خیمه ی او به تاراج برد
زنان ورا بهر آماج برد
هوش مصنوعی: تمام کاروان او را زنان به غارت بردند و برای هدف خود به سوی خویش کشاندند.
سپه را نداد او به جان زینهار
برآورد از جان ایشان دمار
هوش مصنوعی: او سپاه را به جان خود واگذار نکرد و با تمام قدرت از جان آنان انتقام گرفت.
به رومی سپه داد بسیار زر
پرستار و دینار و گنج و گهر
هوش مصنوعی: سپه را به رومیان بسیار طلا و نقره و گنج و جواهر سپردند.
زگفتار او را دهش بود به
که می گفت بر جای آباد زه
هوش مصنوعی: او با سخنانش به جایگاه باارزش و آباد میرسد.
چو ایشان سوی روم رفتند باز
نهانی همی جنگ را کرد ساز
هوش مصنوعی: وقتی آنها به سمت روم رفتند، به طور مخفیانه در حال جنگ و آمادهسازی بودند.
تبه کرد گستهم و بند وی را
برافراشت برزین و کردوی را
هوش مصنوعی: گستهم را نابود کرد و بند و زنجیر او را بالا برد و برزین و کردوی را نیز به همین سرنوشت دچارش کرد.
خبر آمد او را که قیصر بمرد
زمین و زمان دیگری را سپرد
هوش مصنوعی: خبر به او رسید که قیصر از دنیا رفته و جهان و همه چیز به دست فرد دیگری سپرده شده است.
بکشتند موریس را رومیان
شهنشاه نوکا شد از آن میان
هوش مصنوعی: رومیان موریس را کشتند و این واقعه باعث شد که شهنشاه نوکا به قدرت برسد.
فرستاد نزدیک خسرو نثار
بسی هدیه و گوهر شاهوار
هوش مصنوعی: به خسرو هدایا و جواهرات ارزشمندی ارسال کردند.
نپذرفت و آرندگان را نخواند
وز آن پس سوی روم لشکر براند
هوش مصنوعی: او دعوت را نپذیرفت و پرندگان را نخواند و پس از آن به سوی روم لشکرکشی کرد.
سوی الجزیره بیامد نخست
ازو لشکر روم گردید سست
هوش مصنوعی: به سمت الجزیره آمد و لشکر روم از او ناامید و ضعیف شد.
سپهدار شد کشته در جنگ باز
که ژرمن نام آن سرفراز
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، فرماندهای به نام ژرمن به شدت زخمی شد و جان خود را از دست داد، اما با این حال، نام و یاد او همچنان در خاطرها باقی خواهد ماند و به عنوان افتخار یاد خواهد شد.
سپس بر درازای شط فرات
به دست اندر آورد مستحکمات
هوش مصنوعی: سپس در کنار رود فرات بناهایی مستحکم ساخت.
به نزدیک دارا که بد دور دست
دگر باره رومی سپه را شکست
هوش مصنوعی: به نزد فرد دارای ثروت و قدرت، که آنجا دور دست است، بار دیگر رومیها سپاه را شکستند.
همه لشکر روم را کرد اسیر
همه کشور و بوم آورد زیر
هوش مصنوعی: همه سپاه روم را به بند کشید و تمامی زمین و دیار را تحت تسلط خود درآورد.
زبغداد تا پیش دریای روم
تبه کرد آن مرز و آباد بوم
هوش مصنوعی: از بغداد تا دریای روم، این سرزمین آباد و مرزهای آن را ویران کرد.
سراسر همه خاک لیدی و شام
شد از خون رومی سپه لعل فام
هوش مصنوعی: کل خاک لیدی و شام به رنگ خون رومیان تبدیل شد و همه جا را رنگ سرخ فرا گرفت.
زبیتینیه تا به اسکندرون
همی سوخت شهر و همی ریخت خون
هوش مصنوعی: آتش جنگ و ویرانی به جایی رسید که حتی شهر اسکندرون را هم در بر گرفت و خونریزی های فراوانی به بار آورد.
به شهر آدس کشته شد سرژیوس
به تاراج رفت آن همه کاپادوس
هوش مصنوعی: در شهر آدس، سرژیوس جان خود را از دست داد و تمام گنجینهها و ثروتهای کاپادوس به غارت رفت.
دگر سال سربار در اورشلیم
کلیساییان را بزد بر دو نیم
هوش مصنوعی: سال دیگر در اورشلیم، کلیساییان را از وسط دو نیم خواهد کرد.
صلیب مسیحا به تاراج برد
هم از جاثلیقان بسی باج برد
هوش مصنوعی: مسیحی که بر صلیب رفته بود، به همراه عدهای از جاثلیقها، دستاوردهایی را به دست آورد و از آنان امتیازاتی گرفت.
چو خسرو به رومی جهان تنگ کرد
دگر ره سوی مصر آهنگ کرد
هوش مصنوعی: وقتی خسرو با رومیان دچار مشکل شد و بر اوضاع سخت گشت، تصمیم گرفت به سمت مصر سفر کند.
زسودان بچاپید تا شهرتب
به اسکندریه جهان ساخت شب
هوش مصنوعی: از سودان به سوی اسکندریه حرکت کن و در این راه، دنیای جدیدی بساز. شب را فراموش نکن؛ در دل تاریکی، فرصتهای تازهای وجود دارد.
دگر سال کرد او سپاهی روان
گشاید مگر شهر شالسدوان
هوش مصنوعی: سال دیگر او سپاهی را به حرکت درآورد، تا شاید بتواند به شهر شالسدوان برسد.
سپهدار ساآس گرد دلیر
که در جنگ کندی سر نر شیر
هوش مصنوعی: سردار شجاعی که در میدان جنگ مانند شیر نر عمل میکند و با دلیری و شجاعت به مبارزه میپردازد.
مگر نام ساآس شاهو بدی
بسی سرکش و تند و بدخو بدی
هوش مصنوعی: آیا میتوانی تصور کنی که نام ساآس شاهو چه قدر بیرحم و خشمگین بوده است؟
به شهنامه خواند است او را گراز
و یا خود فرامین با کام و ناز
هوش مصنوعی: در شهنامه به او به عنوان یک گراز اشاره شده است و یا او خود دستورات را با لذت و آرامش اجرا میکند.
چو ساآس آمد به شالسدوان
ازو رومیان را زتن شد روان
هوش مصنوعی: وقتی سیاوش به شالسدوان رسید، روح رومیان از وجودشان جدا شد.
که آن شهر نزدیک پاتخت بود
به هرقل همه کارها سخت بود
هوش مصنوعی: شهر مورد نظر به پایتخت نزدیک بود و در آنجا همه امور دشوار و پیچیده بود.
به زورق زدریا گذر می نمود
بسی گفت ساآس یل را درود
هوش مصنوعی: در قایق دریا در حال حرکت بود و به یاد یلی که در کنار او بود، سلام و احوالپرسی میکرد.
به لابه از او آشتی خواستی
زبان را به خوبی بیاراستی
هوش مصنوعی: تو با لحن زیبا و دلنشین از او آشتی خواستی و سخنانت را به خوبی تنظیم کردی.
چنین تا که آن نامور نرم شد
ابا هرقلش دوستی گرم شد
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن فرد مشهور نرمخو و دوستانه شد، دوستی او با هرقل نیز گرم و صمیمی گردید.
روان کرد ساآس را نزد شاه
ابا چند تن با سران سپاه
هوش مصنوعی: ساآس به نزد شاه رفت و چند نفر از سرداران سپاه را همراه خود آورد.
چو ساآس آمد بر شهریار
میان سران خسروش کرد خوار
هوش مصنوعی: وقتی که سعی و تلاش به پیشرفت وارد زندگی یک فرد مهم و برجسته شود، او را در میان دیگران بیقدر و حقیر میکند.
بفرمود تا زنده کندندش پوست
که با قیصر روم گشته است دوست
هوش مصنوعی: فرمان داد تا پوست او را زنده کنند، زیرا که با قیصر روم دوستی برقرار کرده بود.
فرستاد سربار را جای او
که کسری ندانست همتای او
هوش مصنوعی: او کسی را به جای خود فرستاد که کسی او را همتای کسری ندانست.
بدو گفت رو آتشی برفروز
همه شهر قسطنطنیه بسوز
هوش مصنوعی: به او گفت که آتش را برافروز و همه شهر قسطنطنیه را بسوزان.
گراز اندر آمد به شالسدوان
به استنبل آمد از آنجا دوان
هوش مصنوعی: گراز به طور ناگهانی به سرزمین شالسدوان وارد شد و از آنجا به سمت استنبل روانه گردید.
برآشفته هرقل ازین داستان
که دید او همه کار خسرو ستان
هوش مصنوعی: هرقل از این ماجرا به شدت ناراحت شد؛ زیرا مشاهده کرد که تمام کارها به نفع خسرو انجام میشود.
یکی لشکر آراست از بهر جنگ
زمردان نامی روم و فرنگ
هوش مصنوعی: شخصی برای جنگ، سپاهی مجهز و آماده را سازماندهی کرد که نامشان به بزرگی و شجاعت در روم و فرنگ مشهور بود.
بسیجید بر جنگ ایران زمین
زمین تنگ کرد از سواران کین
هوش مصنوعی: به مبارزات و جنگ بر سر سرزمین ایران بپردازید، چرا که جنگ بر سر این سرزمین، فضا را برای سواران خشم و انتقام تنگ کرده است.
دوان رفت تا سوی ارمینیه
هم از تارمس سوی البانیه
هوش مصنوعی: او با شتاب به سمت ارمنستان رفت و از آنجا به سوی آلبانیه حرکت کرد.
همان شهر گانزاک را برگشود
به آترپتن اند آورد دود
هوش مصنوعی: در اینجا به شهری به نام گانزاک اشاره میشود که با آتش وارد آن شده و دود به هوا برمیخیزد. این توصیف نشاندهندهی یک رویداد یا موقعیتی است که در آن شهر مورد توجه قرار میگیرد و آتش، علامتی از تغییر یا تحول در آنجا به وجود میآورد.
خودآگاه بی خسرو از این گزند
نشسته به آرامگاه ارجمند
هوش مصنوعی: به طور ناخودآگاه، بدون حضور خسرو، در این مکان با ارزش و محترم نشستهام و از آسیبها و مشکلات دورم.
بت دل نواز و می خوش گوار
پرستید و آگه نبودی زکار
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زیباییهای معشوقه و لذتهای نوشیدنی خوشگوار مجذوب شده بود، اما از ماجراهای اطراف و واقعیات بیخبر بودم.
چو از کار هرقل خبر یافت شاه
که تنگ آورد هر سو سپاه
هوش مصنوعی: زمانی که شاه از وضعیت هرقل آگاه شد که سپاه او به تنگنا افتاده و در فشار قرار دارد، احساس نگرانی و توجه بیشتری به اوضاع سپاه خود پیدا کرد.
فرستاد سویش سپاهی دلیر
که رومی مگر آید از جنگ سیر
هوش مصنوعی: فرستاد گروهی از جنگجویان شجاع به سوی او تا شاید رومیها از جنگ خسته شوند و به میدان نروند.
ولی نامور هرقل جنگجوی
بهر سو زخون اندر آورد جوی
هوش مصنوعی: اما هرقل، جنگجوی معروف، به هر سوی میدان رفت و خونریزی به راه انداخت.
رازاتس درآورد او کشته شد
سپه را همه روز برگشته شد
هوش مصنوعی: او رازهای تو را فاش کرد و به همین خاطر سپاه به قتل رسید و هر روز این ماجرا دوباره تکرار میشود.
بکشتند خودنیز سارا بلاک
همان گرد سائیس بی ترس و باک
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و بحرانی، سارا بی هیچ ترس و واهمهای، جان خود را نیز فدای دیگران کرد.
و از آن جا همی رفت تا تیسفون
همه دشت را کرد دریای خون
هوش مصنوعی: او از آنجا به سمت تیسفون حرکت کرد و تمام دشت را به دریای خون تبدیل کرد.
چو خسرو چنان دید برکاشت روی
به شهر سلوسی شد آرام جوی
هوش مصنوعی: وقتی خسرو این منظره را دید، سرش را به سمت شهر سلوسی برگرداند و در کنار جوی آرامی احساس آرامش کرد.
همی آشتی جست قیصر ز شاه
ولی شه نمی جست بر صلح راه
هوش مصنوعی: قیصر به دنبال آشتی و سازش با شاه است، اما شاه راهی برای صلح نمیجوید.
از این روی سربار بودی به روم
نشسته دلیرانش بر مرز و بوم
هوش مصنوعی: به همین دلیل، تو در روم، روی دوش من هستی، در حالی که دلیران آنجا بر سر مرز و سرزمین ایستادهاند.
وز آن روی هرقل در ایران دیار
همی تنگ بگرفت بر شهریار
هوش مصنوعی: از آن سو، هرقل بر ایران سلطنت خود را به شدت برقرار کرد.
بر این گونه افزود هر روز کین
نیاسود از جنگ روی زمین
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر روز بر شدت کینهها و دشمنیها افزوده میشود و آرامشی از سختیها و جنگهای موجود بر روی زمین حاصل نمیشود.
به گنج شهی خود دگر زر نماند
به آوردگه هیچ لشکر نماند
هوش مصنوعی: در گنجینه پادشاه چیزی بیشتر از طلا و نقره باقی نمانده است و در میدان جنگ نیز هیچ نیرویی باقی نمانده است.
بزرگان یکی انجمن ساختند
پس او را زشاهی بینداختند
هوش مصنوعی: بزرگان جمع شدند و تصمیمی گرفتند، سپس او را از مقام پادشاهی کنار گذاشتند.
نشاندند شیرویه را جای او
که او بود فرزند والای او
هوش مصنوعی: شیرویه را به جای پدرش نشاندند، زیرا او فرزند بزرگ و شایستهی او بود.
مگر نام بودیش فرخ غباد
کز او ملک ایران همه شد به باد
هوش مصنوعی: آیا نام خوش و نیکو و شاداب او باعث شد که سرزمین ایران همه نابود شود؟

میرزا آقاخان کرمانی