بخش ۷۴ - جنگ پیروز با افتالیت ها و کشته شدنش
سوی جنگ هیتالیان کرد روی
جهانی شد از وی پر از گفتگوی
که شه تازه خواهد کند جنگ و شور
همی بشکند عهد بهرام گور
به ویژه که این قوم با شهریار
به هر کار بودند هم دست و یار
به هیتال بد پادشه خوش نواز
بر شه یکی نامه بنوشت باز
چنین گفت کز عهد شاهان راد
بپیچی نخوانیمت خسرونژاد
ندانی که شاهان پیمان شکن
ستوده نباشند در انجمن
از آن نامه در خشم شد شاه نو
فرستاده را گفت برخیز و رو
بگویش که تا پیش رود ترک
شما را فرستاد بهرام چک
گر از چاچ پارانهی پیش رود
زنوک سنانت فرستم درود
چو آگاه شد زین سخن خوشنواز
یکی چاره ی تازه افکند باز
پراکند لشکر به کوه و دره
همی راند در بیشه یکسره
پسش در همی تاخت پیروز شاه
پراکنده گشتند ایران سپاه
به جایی که آن شاه بنشسته بود
گذرها و در بندها بسته بود
چو پیروز آمد سوی خویش باز
همه راه کوتاه گشتش دراز
بدانست کش رفته از دست کار
به جان خواست از هون ها زینهار
بگفتند اگر زینهارت هواست
امان یابی از ما و کامت رواست
ببایست که آیی بر خوشنواز
بری چون پرستندگانش نماز
پس آنگه به سوگند پیمان کنی
دل از جنگ جویی پشیمان کنی
چنین کرد شاه جهان ناگزیر
چو دانست روزش درآمد به زیر
ولیکن سپیده دمان شد برش
بدان تا پرستش کند در خورش
دگر ره به ایران چو شد شهریار
سوی جنگ هیتالیان کامکار
ازین آگهی شد بر شهنواز
گزین کرد یک لشکر رزم ساز
به پیش سپه بر یکی کنده کرد
همان عهد را بر سر نیزه کرد
چو نزدیک آن کنده شد خوش نواز
عنان را بپیچید و گردید باز
گریزان همی رفت و بنمود پشت
پسش راند پیروز تیغی به مشت
درافتاد با چند تن در مغاک
در آن جای گشتند یک سر هلاک
چو هرمز برادرش و بهرام گرد
بزرگان و آزادگان نبرد
از آن نامداران دگر کس نزیست
همی تخت بر بخت ایشان گریست
به ایران چو آمد خبر زین نبرد
زن و مرد و کودک همه مویه کرد
زشاهان نبد زنده کس جز قباد
که او بود فرزند پیروز راد
به شاهی ندیدند او را همال
ازیرا که بد کودکی خردسال
بخش ۷۳ - پادشاهی پیروز: زهرمز چو پیروز دل شاد شدبخش ۷۵ - پادشاهی پلاش برادر پیروز: نشاندند بر گاه زرین پلاش
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سوی جنگ هیتالیان کرد روی
جهانی شد از وی پر از گفتگوی
هوش مصنوعی: سوی جنگ هیتالیان رفت و باعث شد که جهان پر از حرفها و گفتگوها شود.
که شه تازه خواهد کند جنگ و شور
همی بشکند عهد بهرام گور
هوش مصنوعی: شه جدیدی که به تازگی روی کار آمده است، میخواهد جنگ و شورش به راه بیندازد و پیمان و قولهایی که با بهرام گور بسته شده را نقض کند.
به ویژه که این قوم با شهریار
به هر کار بودند هم دست و یار
هوش مصنوعی: به خصوص اینکه این مردم در هر کاری با پادشاه همکاری و دوستی داشتند.
به هیتال بد پادشه خوش نواز
بر شه یکی نامه بنوشت باز
هوش مصنوعی: یک شاعر به دربار پادشاهی نامهای نوشت که او را دوست داشت و ملاحظهای خوب از او داشت.
چنین گفت کز عهد شاهان راد
بپیچی نخوانیمت خسرونژاد
هوش مصنوعی: او گفت که اگر از زمان شاهان با فضیلت دور شوی، دیگر تو را فرزند نیکوپایه نمیخوانم.
ندانی که شاهان پیمان شکن
ستوده نباشند در انجمن
هوش مصنوعی: نمیدانی که اگر شاهان پیمانشکن باشند، در مجامع مورد ستایش قرار نخواهند گرفت.
از آن نامه در خشم شد شاه نو
فرستاده را گفت برخیز و رو
هوش مصنوعی: شاه از نامهای که دریافت کرده بود ناراحت شد و به فرستندهاش گفت: "برخیز و برو."
بگویش که تا پیش رود ترک
شما را فرستاد بهرام چک
هوش مصنوعی: به او بگو که برای رفتن به پیش، ترک شما را به همراه فرستاده است.
گر از چاچ پارانهی پیش رود
زنوک سنانت فرستم درود
هوش مصنوعی: اگر از چالهای پرخطر عبور کنی، پیام سلام من را به نوک چشمانت میرسانم.
چو آگاه شد زین سخن خوشنواز
یکی چاره ی تازه افکند باز
هوش مصنوعی: وقتی آن خوش صدای آگاه شد از این سخن، دوباره تدبیری نو و تازه اندیشید.
پراکند لشکر به کوه و دره
همی راند در بیشه یکسره
هوش مصنوعی: لشکری که در حال حرکت است، در کوهها و درهها پراکنده شده و به طور کامل در دل جنگل میتازد.
پسش در همی تاخت پیروز شاه
پراکنده گشتند ایران سپاه
هوش مصنوعی: پس از آن که پیروز شاه به نبرد پرداخت، سپاه ایران متفرق و پراکنده شدند.
به جایی که آن شاه بنشسته بود
گذرها و در بندها بسته بود
هوش مصنوعی: جای شاه با چهارچوبهایی احاطه شده بود و دسترسی به آن جا کاملاً محدود و بسته بود.
چو پیروز آمد سوی خویش باز
همه راه کوتاه گشتش دراز
هوش مصنوعی: وقتی کسی با پیروزی به خانه برمیگردد، تمام مسیرها به نظرش بلندتر و دشوارتر میآید.
بدانست کش رفته از دست کار
به جان خواست از هون ها زینهار
هوش مصنوعی: او متوجه شد که کار از دستش خارج شده و به جانش خطر افتاده، پس از افراد قدرتمند و با نفوذ درخواست کمک و حمایت کرد.
بگفتند اگر زینهارت هواست
امان یابی از ما و کامت رواست
هوش مصنوعی: اگر به زینتها و زیباییها علاقمند باشی، از ما در امان خواهی بود و به آرزوهایت خواهی رسید.
ببایست که آیی بر خوشنواز
بری چون پرستندگانش نماز
هوش مصنوعی: باید به شادی و زیبایی بیایی مانند پرستندگانی که برای او نماز میگذارند.
پس آنگه به سوگند پیمان کنی
دل از جنگ جویی پشیمان کنی
هوش مصنوعی: سپس با قسم و پیمان، دل را از جنگ و ستیز منصرف میکنی و بر آن پشیمان میسازی.
چنین کرد شاه جهان ناگزیر
چو دانست روزش درآمد به زیر
هوش مصنوعی: شاه جهان، ناگریز از تقدیر، وقتی که فهمید زمانش فرا رسیده، چنین عمل کرد.
ولیکن سپیده دمان شد برش
بدان تا پرستش کند در خورش
هوش مصنوعی: اما سپیده دم فرار رسید، تا او بتواند درخور خورشید پرستش کند.
دگر ره به ایران چو شد شهریار
سوی جنگ هیتالیان کامکار
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه به سمت ایران رفت، راهی جدید برای مقابله با ایتالیاییها گشوده شد.
ازین آگهی شد بر شهنواز
گزین کرد یک لشکر رزم ساز
هوش مصنوعی: با این خبر، شهنواز تصمیم گرفت یک گروه جنگی تشکیل دهد.
به پیش سپه بر یکی کنده کرد
همان عهد را بر سر نیزه کرد
هوش مصنوعی: در جلوی فرمانده، یک چوب را برداشت و همان عهد و پیمان را بر سر نیزهای قرار داد.
چو نزدیک آن کنده شد خوش نواز
عنان را بپیچید و گردید باز
هوش مصنوعی: وقتی به آن درخت نزدیک شد، با خوشحالی افسار را به سمت خود کشید و به دور خودش چرخید.
گریزان همی رفت و بنمود پشت
پسش راند پیروز تیغی به مشت
هوش مصنوعی: او به سرعت فرار میکرد و در حینی که پشتش را نشان میداد، پیروز با یک ضربهٔ تیغ در دستانش او را دنبال میکرد.
درافتاد با چند تن در مغاک
در آن جای گشتند یک سر هلاک
هوش مصنوعی: در یک مکان خطرناک، گروهی با یکدیگر درگیر شدند و همه آنان در آنجا به قهری و نابودی دچار شدند.
چو هرمز برادرش و بهرام گرد
بزرگان و آزادگان نبرد
هوش مصنوعی: هرمز و بهرام برادر بودند و در میان بزرگان و آزادگان به مبارزه پرداختند.
از آن نامداران دگر کس نزیست
همی تخت بر بخت ایشان گریست
هوش مصنوعی: از میان نامداران، کسی دیگر باقی نمانده است و بر سرنوشت آنها، تخت سلطنت گریان است.
به ایران چو آمد خبر زین نبرد
زن و مرد و کودک همه مویه کرد
هوش مصنوعی: وقتی خبر این نبرد به ایران رسید، همه مردم، از زن و مرد گرفته تا کودک، به شدت گریه و اندوه کردند.
زشاهان نبد زنده کس جز قباد
که او بود فرزند پیروز راد
هوش مصنوعی: در میان شاهان، جز قباد کسی زنده نمانده بود، چرا که او فرزند پیروز راد بود.
به شاهی ندیدند او را همال
ازیرا که بد کودکی خردسال
هوش مصنوعی: او را مثل همسالانش در مقام شاهی نمیتوانند ببینند، زیرا او در زمان کودکی خود هنوز خردسال است.

میرزا آقاخان کرمانی