گنجور

بخش ۷۳ - پادشاهی پیروز

زهرمز چو پیروز دل شاد شد
روانش ز اندیشه آزاد شد
بیامد به تخت مهی بر نشست
همان دست کهتر برادر به دست
یکی خشک سالی بیامد پدید
که کس در جهان روی سیری ندید
به هامون درآمد شه نام دار
همی خواست از دادگر زینهار
چو زین گونه شد شاه با آفرین
بیامد یکی ابر در فرودین
همی در ببارید بر خاک خشک
همی آمد از بوستان بوی مشک
چو پیروز ازین روز تنگی برست
یکی شارسان کرد جای نشست
که یادان فیروز بد نام او
از آن جا برآمد همه کار او
در این روز گویند پیروز رام
که پیروز آن جا بشد شادکام

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهرمز چو پیروز دل شاد شد
روانش ز اندیشه آزاد شد
هوش مصنوعی: زمانی که زهرمز پیروز شد، دلش شاد گردید و روحش از نگرانی‌ها رها شد.
بیامد به تخت مهی بر نشست
همان دست کهتر برادر به دست
هوش مصنوعی: به تخت نشسته‌ای به زیبایی، همان دستی که برادرش را به گودالی فرستاده بود.
یکی خشک سالی بیامد پدید
که کس در جهان روی سیری ندید
هوش مصنوعی: یک سال سخت و خشک به وجود آمد که هیچ کس در جهان روی خوشی و فراوانی را ندید.
به هامون درآمد شه نام دار
همی خواست از دادگر زینهار
هوش مصنوعی: به دشت هامون وارد شد، شاه بزرگوار در پی آن بود که از داور عادل درخواست کمک کند.
چو زین گونه شد شاه با آفرین
بیامد یکی ابر در فرودین
هوش مصنوعی: پس از آنکه شاه اینگونه مورد ستایش قرار گرفت، ابر بزرگی در فصل بهار به سمت زمین نازل شد.
همی در ببارید بر خاک خشک
همی آمد از بوستان بوی مشک
هوش مصنوعی: باران بر زمین خشک می‌بارد و از باغ بوی خوش مشک به مشام می‌رسد.
چو پیروز ازین روز تنگی برست
یکی شارسان کرد جای نشست
هوش مصنوعی: وقتی از این روز سخت و دشوار پیروز شد، جایگاه و مقام خود را دوباره تثبیت کرد.
که یادان فیروز بد نام او
از آن جا برآمد همه کار او
هوش مصنوعی: یاد دوست بدحال او باعث شد که همه کارهایش از آنجا شروع شود.
در این روز گویند پیروز رام
که پیروز آن جا بشد شادکام
هوش مصنوعی: در این روز می‌گویند که پیروز، رام شده و در آنجا خوشحال است.