گنجور

بخش ۶ - سبب نظم کتاب

مرا گفت دستور فرخنده رای
که این راز سربسته را برگشای
کنونت که امکان گفتار هست
به تاریخ دانان سروکار هست
همان به که تیغ قلم برکشی
به تاریخ پیشین قلم درکشی
فشانی بر افسانه ها آستین
نویسی یکی نامه ی راستین
ز تاریخ یونان و کلدان و روم
ز آثار ویران و آباد بوم
فراز آوری نامه ی شاهوار
که ماند به گیتی زما یادگار
به هر کار یاری نمایم تو را
همی دوستی برفزایم تو را
مرا داد ازین گونه چندان نوید
که شد جان من سر به سر پر امید
دل من بدان گفته ها گرم شد
روانم پر از شرم و آزرم شد
چو یک سال بردم درین کار رنج
به پایان شد این نامبردار گنج
اگر چه به نظمم نبد دسترس
که چون شاهنامه نگفته است کس
بیفکندم از نثر طرحی عظیم
که پیدا نماید صحیح از سقیم
به نیروی یزدان پیروزگر
یکی گنج آراستم پرگهر
ز زند و اوستا و از پهلوی
فراز آوریدم به طرز نوی
ز آثار آنتیک و خط کهن
نیاورده نگذاشتم یک سخن
چو آمد به بن این کهن داستان
بنامیدمش نامه ی باستان
چو دیباچه اش را بیاراستم
زهر چاپلوسی بپیراستم
به جز ناظم الدوله
نامی دگر در آن جا نبردم ز یک نامور
گمانم چنین بد که پاداش این
نبینم به جز توشه و آفرین
یکی مرد بد زشت و شوم و پلید
که رویش سیه بود و مویش سپید
فرومایه را نام ناپاک بود
بد اندیش و بی شرم و بی باک بود
همی زشت راندی سراسر سخن
ورا بی سبب گشت دل زمن
همه مقصدش بود از آن سر به سر
که از من خورد چند دینار زر
نداند که بی زارم از آن روش
که نفرین بر او باد و بر اخترش
گرانمایه دستور آزاده مرد
دلش بی جهت از من آمد به درد
به گفتار آن مرد ناپاک شوم
بر شاه ایران و خونکار روم
چون او نامور مرد والا نژاد
زمن کرد گفتار ناخوب یاد
مرا خود بدآیین و بد کیش خواند
بدم شیر نر او مرا میش خواند
از این گفته او را نبد هیچ سود
به جز آن که بر شهرت من فزود
من از وی نراندم سخن بر بدی
نکو داشتم شیوه بخردی
در آخر پشیمان شد از گفت خویش
مرا خواست کش باز آیم به پیش
نرفتمش پیش و نکردم نیاز
که درویش را خوش بود کبر و ناز
چو از روم شد سوی ایران زمین
برادرش آمد شدش جانشین
خردمند و باهوش و با رای بود
ولیکن نشستن نه بر جای بود
خطا را نکردی جدا از صواب
به نشناختن مرد عالی جناب
به گاهی که از من ز نزدیک و دور
به روم اندر انداخت آشوب و شور
بر شاه رفت و سخن ساز کرد
به گفتار بد از من آغاز کرد
نگویم که شه گشت بد دل زمن
ولی کردش اغفال گاه سخن
نمودند تسخیرم از پایتخت
به سوی طربزون کشیدیم رخت
ایا چند تن دیگر از زادگان
جهاندیده مردان و آزادگان
درین ساحل خوش هوای گزین
نیامد مرا هیچ خوش تر ازین
که نظم آورم نامه ی مختصر
ز تاریخ ایران به طرزی دگر
به نام همایون عبدالحمید
کز او هست آثار نیکو پدید
شهنشاه با فر و با عدل و داد
یکی نغز دیباچه سازم گشاد
چو فردوسی آن مرد بی یار و جفت
که شهنامه بر یاد محمود گفت
ولیکن بترسم که او را هجا
سپس بایدم گفت از التجا
همان به که زین گفته ها بگذریم
سخن ها ز جمشید و کی آوریم
خنک آنکه دل ها زخود کرد شاد
که نامش به نیکی بیارند یاد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا گفت دستور فرخنده رای
که این راز سربسته را برگشای
هوش مصنوعی: مرا گفت مردی با نظر نیکو که این راز پنهان را برای مردم بگشا.
کنونت که امکان گفتار هست
به تاریخ دانان سروکار هست
هوش مصنوعی: حالا که فرصتی برای صحبت کردن فراهم شده، باید با تاریخ‌شناسان ارتباط برقرار کرد.
همان به که تیغ قلم برکشی
به تاریخ پیشین قلم درکشی
هوش مصنوعی: بهتر است که با دقت و احتیاط درباره گذشته و تاریخ بنویسی، زیرا قلم تو قدرت و تاثیر زیادی دارد.
فشانی بر افسانه ها آستین
نویسی یکی نامه ی راستین
هوش مصنوعی: فشاندن به افسانه‌ها نشان‌دهنده‌ی نوشتن از حقیقتی است که در پس داستان‌ها وجود دارد.
ز تاریخ یونان و کلدان و روم
ز آثار ویران و آباد بوم
هوش مصنوعی: از تاریخ ملل یونان، کلدان و روم، نشانه‌هایی از خرابی و آبادانی سرزمین‌ها را می‌توان مشاهده کرد.
فراز آوری نامه ی شاهوار
که ماند به گیتی زما یادگار
هوش مصنوعی: بالای نامه‌ای از شاه بزرگ، که یادگاری از ما بر روی زمین باقی مانده است.
به هر کار یاری نمایم تو را
همی دوستی برفزایم تو را
هوش مصنوعی: در هر کاری که به تو نیاز داشته باشی، به یاری‌ات می‌آیم و دوستی‌ام را نسبت به تو بیشتر می‌کنم.
مرا داد ازین گونه چندان نوید
که شد جان من سر به سر پر امید
هوش مصنوعی: مرا به گونه‌ای بشارت دادند که جانم پر از امید و انرژی شد.
دل من بدان گفته ها گرم شد
روانم پر از شرم و آزرم شد
هوش مصنوعی: دل من به خاطر صحبت‌های تو شاداب شد و روح‌ام پر از شرم و حیا گردید.
چو یک سال بردم درین کار رنج
به پایان شد این نامبردار گنج
هوش مصنوعی: پس از یک سال تلاش و کوشش در این کار، در نهایت به نتیجه‌ای ارزشمند دست یافتم.
اگر چه به نظمم نبد دسترس
که چون شاهنامه نگفته است کس
هوش مصنوعی: هر چند که من به نظم و ترتیب خاصی دسترسی ندارم، اما هیچ کس مانند شاهنامه چیزی نگفته است.
بیفکندم از نثر طرحی عظیم
که پیدا نماید صحیح از سقیم
هوش مصنوعی: من بذر فکری بزرگ را در نوشته‌ام کاشتم تا آنچه را نادرست است از آنچه درست است، آشکار کنم.
به نیروی یزدان پیروزگر
یکی گنج آراستم پرگهر
هوش مصنوعی: با قدرت و حمایت نیروی خداوند پیروزی به دست آورده‌ام و یکی از گنج‌های ارزشمند را تزیین کرده‌ام.
ز زند و اوستا و از پهلوی
فراز آوریدم به طرز نوی
هوش مصنوعی: من از متون کهن مانند زند و اوستا و زبان پهلوی الهام گرفته‌ام و آنها را به شیوه‌ای نوین بازآفرینی کرده‌ام.
ز آثار آنتیک و خط کهن
نیاورده نگذاشتم یک سخن
هوش مصنوعی: از نشانه‌ها و یادگارهای باستانی و نوشته‌های قدیمی، هیچ سخنی را بدون اشاره به آنها باقی نگذاشته‌ام.
چو آمد به بن این کهن داستان
بنامیدمش نامه ی باستان
هوش مصنوعی: وقتی به انتهای این داستان قدیمی رسیدم، آن را "نامه باستان" نامیدم.
چو دیباچه اش را بیاراستم
زهر چاپلوسی بپیراستم
هوش مصنوعی: وقتی که مقدمه‌اش را به زیبایی زینت دادم، زهر چاپلوسی را از آن دور کردم.
به جز ناظم الدوله
نامی دگر در آن جا نبردم ز یک نامور
هوش مصنوعی: در آن مکان به جز ناظم الدوله، نام دیگری را معرفی نکردم و تنها از یک شخص مشهور یاد کردم.
گمانم چنین بد که پاداش این
نبینم به جز توشه و آفرین
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد هیچ پاداشی جز ذخیره و تحسین بر من نخواهد بود.
یکی مرد بد زشت و شوم و پلید
که رویش سیه بود و مویش سپید
هوش مصنوعی: مردی بد و زشت و ناپسند وجود داشت که چهره‌اش سیاه و موهایش سفید بود.
فرومایه را نام ناپاک بود
بد اندیش و بی شرم و بی باک بود
هوش مصنوعی: انسان‌های بی‌ارزش و پست، نامی ناخوشایند دارند و به خاطر افکار منفی و بی‌شرمی و بی‌پروایی‌شان شناخته می‌شوند.
همی زشت راندی سراسر سخن
ورا بی سبب گشت دل زمن
هوش مصنوعی: تو به تمام سخنان زشتی که بر زبان آوردی، مرا بی‌دلیل آزردی و دل شکسته‌ای برای من به جا گذاشتی.
همه مقصدش بود از آن سر به سر
که از من خورد چند دینار زر
هوش مصنوعی: همه هدف او از این کار فقط این بود که چند دینار طلا از من بگیرد.
نداند که بی زارم از آن روش
که نفرین بر او باد و بر اخترش
هوش مصنوعی: نمی‌داند که از آن شیوه‌ای که دارد، چقدر دلخور و آزرده‌خاطر هستم و لعنت بر او و سرنوشتش باد.
گرانمایه دستور آزاده مرد
دلش بی جهت از من آمد به درد
هوش مصنوعی: کسی که ارزشمند و با ارزش است، بی دلیل از درد دل من مطلع شد و این موضوع او را ناراحت کرد.
به گفتار آن مرد ناپاک شوم
بر شاه ایران و خونکار روم
هوش مصنوعی: به سخنان آن مرد فاسد گوش می‌دهم، تا بر شاه ایران و خونریزان روم تأثیر بگذارم.
چون او نامور مرد والا نژاد
زمن کرد گفتار ناخوب یاد
هوش مصنوعی: وقتی او که مردی بزرگ و با افتخار است، از من سخن ناپسندی گفت.
مرا خود بدآیین و بد کیش خواند
بدم شیر نر او مرا میش خواند
هوش مصنوعی: مرا به عنوان فردی بدکردار و بدفطرت معرفی کرد، اما او که مانند شیر نر است، مرا مانند یک میش تصور می‌کند.
از این گفته او را نبد هیچ سود
به جز آن که بر شهرت من فزود
هوش مصنوعی: از این گفته هیچ فایده‌ای برای او نداشت جز اینکه بر شهرت من افزود.
من از وی نراندم سخن بر بدی
نکو داشتم شیوه بخردی
هوش مصنوعی: من از او دور نشدم، زیرا سخن را در بدی نمی‌دانستم و راه و روش من، راه خردمندی بود.
در آخر پشیمان شد از گفت خویش
مرا خواست کش باز آیم به پیش
هوش مصنوعی: در نهایت از حرفی که زده بود پشیمان شد و از من خواست که برگردم و دوباره به نزد او بروم.
نرفتمش پیش و نکردم نیاز
که درویش را خوش بود کبر و ناز
هوش مصنوعی: من به سراغ او نرفتم و از او چیزی نخواستم، چون می‌دانستم که درویش از تکبر و خودپسندی خوشش می‌آید.
چو از روم شد سوی ایران زمین
برادرش آمد شدش جانشین
هوش مصنوعی: وقتی که او از روم به سوی ایران سفر کرد، برادرش به او پیوست و جانشین او شد.
خردمند و باهوش و با رای بود
ولیکن نشستن نه بر جای بود
هوش مصنوعی: این فرد باهوش و عاقل بود و فکر خوبی داشت، اما عاقلانه رفتار نکرد و در موقعیت مناسب قرار نگرفت.
خطا را نکردی جدا از صواب
به نشناختن مرد عالی جناب
هوش مصنوعی: به اشتباه از کار نیک جدا نیستی؛ عدم شناخت تو از مرد بزرگ، دلیل خطای توست.
به گاهی که از من ز نزدیک و دور
به روم اندر انداخت آشوب و شور
هوش مصنوعی: در زمانی که از نزدیک و دور دلم را به هم ریختند و آرامش را از من گرفتند، من به سوی روم رفتیم.
بر شاه رفت و سخن ساز کرد
به گفتار بد از من آغاز کرد
هوش مصنوعی: به دربار پادشاه رفت و گفت‌وگو آغاز کرد، اما با بدگویی از من شروع کرد.
نگویم که شه گشت بد دل زمن
ولی کردش اغفال گاه سخن
هوش مصنوعی: نمی‌گویم که پادشاه از من بدبین شده است، اما او در بعضی مواقع با کلماتش مرا فریب داده است.
نمودند تسخیرم از پایتخت
به سوی طربزون کشیدیم رخت
هوش مصنوعی: از پایتخت به سوی طربزون، به خاطر تسخیر و فریب عشق، سفر کردیم و وسایل خود را آماده کردیم.
ایا چند تن دیگر از زادگان
جهاندیده مردان و آزادگان
هوش مصنوعی: آیا تعدادی دیگر از نسل‌های مردان با تجربه و آزاد وجود دارند؟
درین ساحل خوش هوای گزین
نیامد مرا هیچ خوش تر ازین
هوش مصنوعی: در این ساحل با هوای دلپذیر، هیچ چیز برای من خوشایندتر از اینجا نیامده است.
که نظم آورم نامه ی مختصر
ز تاریخ ایران به طرزی دگر
هوش مصنوعی: می‌خواهم به شیوه‌ای جدید تاریخ ایران را به صورت مختصر بیان کنم.
به نام همایون عبدالحمید
کز او هست آثار نیکو پدید
هوش مصنوعی: به نام شخصی بزرگ و با عزت به نام عبدالحمید که از او آثار خوب و نیکو به وجود آمده است.
شهنشاه با فر و با عدل و داد
یکی نغز دیباچه سازم گشاد
هوش مصنوعی: با شکوه و عدل شاهی، می‌خواهم یک نوشته زیبا و فاخر بسازم.
چو فردوسی آن مرد بی یار و جفت
که شهنامه بر یاد محمود گفت
هوش مصنوعی: فردوسی، آن مردی که تنها و بی همدم بود، داستان‌های بزرگ شاهنامه را به یاد محمود بیان کرد.
ولیکن بترسم که او را هجا
سپس بایدم گفت از التجا
هوش مصنوعی: اما می‌ترسم که وقتی او را به زبان بیاورم، باید به خاطر درخواست و خواهش خودم اعتراف کنم.
همان به که زین گفته ها بگذریم
سخن ها ز جمشید و کی آوریم
هوش مصنوعی: بهتر است از این صحبت‌ها بگذریم و به داستان‌های جمشید و کی بپردازیم.
خنک آنکه دل ها زخود کرد شاد
که نامش به نیکی بیارند یاد
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که دلش را شاد کرده است، چرا که یاد او به نیکی در خاطرها می‌ماند.