بخش ۱۸ - کشته شدن کورش در ماساژت
بر آن شهر و بر لشکر حمله کرد
ز شهر و سپاهش بر آورد گرد
یکی نابکاری بجست از کمین
مر آن شاه را تیز زد بر جبین
چه سروی زپای اندر آمد بخاک
ز خاک آمد و باز بر شد بخاک
دریغ آنچنان شاه بادین و داد
که چون آن شه هرگز نیاید بیاد
همه نام او را به نیکی برند
بگیتی نه یک تن از او دلخورند
برأی بداد و بنیرو و بخت
رسید از امیری بشاهی و تخت
سه دولت ورا پست شد باشکوه
ز شرق و ز غرب و ز دریا و کوه
چه ما دوچه لیدی بفرمان او
چه بابل که بودی به پیمان او
نکردی بدی بایکی زیر دست
نه عهد و نه پیمان خود را شکست
بهر جا خرابی بد آباد کرد
دل زیر دستان همه شاد کرد
از و شاد بودی اسیر و یتیم
شه باخدا مهربان و رحیم
چو ایرانیان آن شه دادگر
فتاده بدیدند در خاک سر
ز دلها همه نعره برداشتند
ز خاک و زخون شاه برداشتند
به سر خاک از سوک شه ریختند
زچشم اشک خونین همی بیخنند
دریغا شهنشاه والا تبار
که خاک سیه را گرفتی کنار
دریغا ازین خوبی و داد تو
بخاک آنکه بر کند بنیاد تو
هرا پاک گفتا بایرانیان
به بندید بر کین این شه میان
نباید که یک تن ازین رزمگاه
به بیند دگر غیر روز سیاه
بکشتند و بستند ایرانیان
که یک تن نمانند اندر جهان
از آن پس شه نام برادر زار
بتابوتی از زر سر انجام کار
نهادند باناله و با خروش
سوی پارس رفتند شهشان بدوش
مبندید دل در سرای سپنج
که پایان آن نسبت جز درد و رنج
چنان پادشاهی به آن اقتدار
بر آورد از مغز دشمن دمار
ز شرق و زغرب و جنوب و شمال
بدست آمدش تاج و هم ملک و مال
سر انجام رفت او بتابوت تنگ
نکرد او زمانی بعالم درنگ
مگر نام نیکت بود یادگار
همه ملک عالم چه آید بکار
نهادند تابوت آن شاه را
سیه پوش کردند هم گاه را
ببردند تابوت شاه دلیر
به آرامگه بر نهادند زیر
شه نامور شد در آرامگاه
بخوابید کورش در آن خوابگاه
چه خوابی که دیگر نه بیدار شد
نه ماد و نه لیدی طلبکار شد
تفو بر تو ای گردش روزگار
نه ملک ونه مالت نیاید بکار
بشد دور کورش بگیتی تمام
نماندی از وجز یکی نیک نام
بخش ۱۷ - آزاد ساختن اسیران یهود: پس آنگه بفرمود آنچه اسیربخش ۱۹ - بر تخت نشستن کامبوجیه پسر کورش: پس آنگاه کمبوجیه شاه شد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: گنجینه فارسی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر آن شهر و بر لشکر حمله کرد
ز شهر و سپاهش بر آورد گرد
هوش مصنوعی: او به آن شهر و به سربازانش حمله کرد و از شهر با سپاهش گرد و غبار برآورد.
یکی نابکاری بجست از کمین
مر آن شاه را تیز زد بر جبین
هوش مصنوعی: یک فرد بد نیت از مخفیگاه خود به یک پادشاه حمله کرد و به سرعت بر پیشانیاش ضربه زد.
چه سروی زپای اندر آمد بخاک
ز خاک آمد و باز بر شد بخاک
هوش مصنوعی: سرو با قامت بلند خود از خاک بلند شده و به زمین بازگشته است. این نشان میدهد که هر چیزی که از خاک برمیخیزد، در نهایت دوباره به آنجا برمیگردد.
دریغ آنچنان شاه بادین و داد
که چون آن شه هرگز نیاید بیاد
هوش مصنوعی: متاسفانه، چنین پادشاهی با آن فضائل و عدالت دیگر به دنیا نمیآید.
همه نام او را به نیکی برند
بگیتی نه یک تن از او دلخورند
هوش مصنوعی: همه در دنیا از او به خوبی یاد میکنند و هیچکس از او ناراضی نیست.
برأی بداد و بنیرو و بخت
رسید از امیری بشاهی و تخت
هوش مصنوعی: با ارائه مشاوره و توانمندی به مقامی بالا و قدرت رسید، از مقام امیری به جایگاه پادشاهی و تخت سلطنت نائل آمد.
سه دولت ورا پست شد باشکوه
ز شرق و ز غرب و ز دریا و کوه
هوش مصنوعی: سه حکومت بزرگ او با عظمت از شرق و غرب و دریا و کوه نابود شد.
چه ما دوچه لیدی بفرمان او
چه بابل که بودی به پیمان او
هوش مصنوعی: اینجا بیان میشود که آیا ما همانگونه که دستور میدهد، برمیخیزیم و عمل میکنیم یا اینکه در گذشته و به خاطر پیمانی که بسته شده بود، به شکل دیگری رفتار خواهیم کرد؟
نکردی بدی بایکی زیر دست
نه عهد و نه پیمان خود را شکست
هوش مصنوعی: تو به کسی که زیر دست توست بدی نکردی و نه قول و قرار خود را نقض کردی.
بهر جا خرابی بد آباد کرد
دل زیر دستان همه شاد کرد
هوش مصنوعی: هر جا که خرابی و ویرانی وجود دارد، با کوشش و تلاش دوباره آنجا را آباد میسازند و دل کسانی که در زیر فشار مشکل هستند را شاد میکنند.
از و شاد بودی اسیر و یتیم
شه باخدا مهربان و رحیم
هوش مصنوعی: در این دنیا اگر خوشحال بودی، باید توجه کنی که در کنار تو افرادی هستند که در حال رنج و سختی زندگی میکنند، مانند یتیمان و گرفتارشدگان. به یاد داشته باش که خداوند مهربان و بخشنده است و همیشه به فکر بندگانش است.
چو ایرانیان آن شه دادگر
فتاده بدیدند در خاک سر
هوش مصنوعی: وقتی ایرانیان آن پادشاه دادگر را در خاک افتاده دیدند، احساس ناامیدی و غمگینی به آنان دست داد.
ز دلها همه نعره برداشتند
ز خاک و زخون شاه برداشتند
هوش مصنوعی: همه از دلها فریاد و ناراحتی برخواست، و از خاک و خون شاه یاد کردند.
به سر خاک از سوک شه ریختند
زچشم اشک خونین همی بیخنند
هوش مصنوعی: بر سر خاک شه، به خاطر غم و اندوه، اشکهای خونین بر زمین ریخته میشود و این به معنای عمیقترین درد و ناراحتی است.
دریغا شهنشاه والا تبار
که خاک سیه را گرفتی کنار
هوش مصنوعی: ای کاش آن پادشاه بزرگ و بزرگواری که خاک سیاه را از زمین برداشت.
دریغا ازین خوبی و داد تو
بخاک آنکه بر کند بنیاد تو
هوش مصنوعی: ای کاش از این زیبایی و عدالت تو، کسی باشد که بتواند پایههای وجود تو را برکند و به خاک فرو برد.
هرا پاک گفتا بایرانیان
به بندید بر کین این شه میان
هوش مصنوعی: هرا پاک گفت: ای ایرانیان، این شاه را به خاطر کینههایتان میان بکشید.
نباید که یک تن ازین رزمگاه
به بیند دگر غیر روز سیاه
هوش مصنوعی: هیچکس نباید در این میدان جنگ، چیزی جز روزی تیره و تار را مشاهده کند.
بکشتند و بستند ایرانیان
که یک تن نمانند اندر جهان
هوش مصنوعی: ایرانیان را کشتند و به بند کشیدند تا هیچ کس در دنیا باقی نماند.
از آن پس شه نام برادر زار
بتابوتی از زر سر انجام کار
هوش مصنوعی: پس از آن، پادشاه نام برادرش را بر تابوتی از طلا نوشت تا نشاندهندهٔ پایان کار او باشد.
نهادند باناله و با خروش
سوی پارس رفتند شهشان بدوش
هوش مصنوعی: با صدای ناله و فریاد، به سمت سرزمین پارس حرکت کردند و شاهانشان را بر دوش خود داشتند.
مبندید دل در سرای سپنج
که پایان آن نسبت جز درد و رنج
هوش مصنوعی: در دل خود جایی برای تعلق به دنیای فانی و زودگذر ایجاد نکنید، زیرا پایان این دنیا چیزی جز درد و رنج نخواهد بود.
چنان پادشاهی به آن اقتدار
بر آورد از مغز دشمن دمار
هوش مصنوعی: یک حاکم با چنین قدرت و عظمت، به قدری بر دشمنان خود چیره شد که از آنها به شدت شکست خوردند.
ز شرق و زغرب و جنوب و شمال
بدست آمدش تاج و هم ملک و مال
هوش مصنوعی: از شرق و غرب و شمال و جنوب، تاج و مقام و ثروت به دست او رسید.
سر انجام رفت او بتابوت تنگ
نکرد او زمانی بعالم درنگ
هوش مصنوعی: سرانجام او به تابوت رفت و دیگر وقت خود را در دنیا تلف نکرد.
مگر نام نیکت بود یادگار
همه ملک عالم چه آید بکار
هوش مصنوعی: آیا نام نیک تو نیست که یادگار همه جهان است و در کجا به کار میآید؟
نهادند تابوت آن شاه را
سیه پوش کردند هم گاه را
هوش مصنوعی: تابوت آن پادشاه را گذاشتند و همزمان برای او عزا و سوگواری برپا کردند.
ببردند تابوت شاه دلیر
به آرامگه بر نهادند زیر
هوش مصنوعی: تابوت شاه دلیر را بردند و در آرامگاهش قرار دادند.
شه نامور شد در آرامگاه
بخوابید کورش در آن خوابگاه
هوش مصنوعی: شه نامدار در آرامگاهی خوابیده است که کورش در آنجا آرام گرفته است.
چه خوابی که دیگر نه بیدار شد
نه ماد و نه لیدی طلبکار شد
هوش مصنوعی: در اینجا به حالتی اشاره شده که کسی در خوابی عمیق فرو رفته و به هیچ دلیلی به بیداری نمیرسد. حتی افرادی که از او طلبکار بودند یا انتظار بیدار شدنش را داشتند، دیگر امیدی به این امر ندارند. به نوعی، این خواب به قدری عمیق و غمانگیز است که هیچ چیز نمیتواند او را از این حالت بیرون بیاورد.
تفو بر تو ای گردش روزگار
نه ملک ونه مالت نیاید بکار
هوش مصنوعی: نفرین بر تو ای دوران زندگی! نه ثروت و نه قدرتی که داری به دردت نمیخورد.
بشد دور کورش بگیتی تمام
نماندی از وجز یکی نیک نام
هوش مصنوعی: دوران حکومت کورش به پایان رسید و دیگر از او جز نام نیک و یادش باقی نمانده است.