شمارهٔ ۸
ای بتاراج عقل و دین چالاک
وی بتعذیب جان و دل بی باک
مایه جور و فتنه و بیداد
آفت عقل و دانش و ادراک
جگر نیستی ز هجرت خون
بر سر هستی از فراقت خاک
عقل گوید ترا سقاک الله
فضل گوید ترا جعلت فداک
گر اسیر آوری به بند ستم
یا شکار افکنی بخاک هلاک
این نخواهد رهائی از زنجیر
وان نجوید جدائی از فتراک
بصفا همچو جام جمشیدی
بجفا همچو افعی ضحاک
در حریمت ز نور مستوری
رفته مستی ز یاد دختر تاک
ای دل عافیت ز عشق تو ریش
دامن زندگی ز دست تو چاک
شاد و سرسبز و تازه باش که هست
جایگاه تو این دل غمناک
چند با خون ما بیالائی
پنجه نازنین و دامن پاک
آخر این خانه را خدائی هست
واندرین خانه پادشائی هست
گر ز آشوب فتنه و بیداد
خون ما ریختی حلالت باد
ما به رنج زمانه خو کردیم
گر تو را دل خوشست و خاطر شاد
وصل شیرین نصیب پرویز است
تیشه بر سنگ میزند فرهاد
ای به تقدیم هر هنر ماهر
وی به تعلیم هر فنی استاد
چاکران تو بهمن و دارا
بندگان تو کیقباد و قباد
گلبن همت از کمال تو رست
کودک حکمت از بیان تو زاد
غیر یاد تو هرفسانه چو خواب
غیر ذکر تو هر ترانه چو باد
پنجه با آسمان اگر تابی
آسمان را برآری از بنیاد
شرح سوز درون سوخته را
بشنو از بنده هرچه بادا باد
یاد کن هر دلی که نزدودست
مهرت از سینه و غمت از یاد
بنده چندیست کز طریق وفا
سر طاعت بدرگه تو نهاد
گشت دوشیزگان فکرش را
نوجوانان مدحتت داماد
خواست کز بندگی در این حضرت
باشد از بند آسمان آزاد
خط آزادیش بده زیراک
سرنوشتش به بندگی افتاد
گر برانی برآیدش ناله
ور کشی بر نیایدش فریاد
یا از آن بندگان خاصش کن
یا ز بند ستم خلاصش کن
ایدریغا که سینه محرم نیست
کس در آفاق یار و همدم نیست
هیچ انفال بی برائهنشد
هیچ ذی الحجه بی محرم نیست
جانم از دست غصه فارغ نی
دلم از عیش دهر خرم نیست
دلم از اشک دیده ویران گشت
خانه مور جای شبنم نیست
دست دیوان بریده باد ز ملک
که سرافراز خاتم جم نیست
جز سلیمان که آصفش بر در
کس نگهبان اسم اعظم نیست
غیر روح القدس کسی بر ملک
محرم آستین مریم نیست
باغبان بهشت دهقان نی
نردبان سپهر سلم نیست
گرچه دانم که قدر این مسکین
در ترازوی همتت کم نیست
گر نجویم ترا هلاک شوم
ور نخواهی مرا ترا غم نیست
سر تسلیم پیشت آوردم
که بجز خدمتت مسلم نیست
در دو عالم نشان آن جویم
که نظیرش در این دو عالم نیست
هرکه را شور عشق نیست بدل
جانور خانمش که آدم نیست
اندرین آستان سری دارم
که حریفش کمند رستم نیست
بسپردیم سر که این گردن
جز بدرگاه طاعتت خم نیست
ریسمان قضا و رشته عقل
پیش زنجیر عشق محکم نیست
سر من بسته قضای تو شد
دل من خسته رضای تو شد
بره ابن حاجب تو منم
نوکر بی مواجب تو منم
تو چو خورشید در حجاب خفا
رفته ای لیک حاجب تو منم
آسمان کواکبی اما
نور بخش کواکب تو منم
گرچه با خود برادرم خوانی
بغلامی مناسب تو منم
گرچه مطلوب عالمی هستم
از سر صدق طالب تو منم
قدر دان فضایل تو منم
ترجمان مناقب تو منم
نکته دان حقایق تو منم
راز دار مطالب تو منم
رای تو روشن است و صائب لیک
مایه رای صائب تو منم
حدس تو ثاقب است وراست ولی
مرجع حدس ثاقب تو منم
بر در کردگار اگر تازی
طاعت فرض واجب تو منم
تو خداوند مالک الملکی
لیک در ملک نایب تو منم
تو چو ماه رجب همایونی
لیک لیل الرغائب تو منم
جانب حق اگر نظر داری
معنی حق بجانب تو منم
یادگار گذشتگان توام
دوستدار اقارب تو منم
شمع امید من خموش مکن
دلم از غصه در خروش مکن
پیش من سید مجلل کیست
در بر شیر خرس جنگل کیست
خاک ره چیست نزد مشک و عبیر
چوب گز پیش عود و صندل کیست
نزد کافور چیست آنقوزه
در بر هندوانه حنظل کیست
ظلم را نزد عدل صرف چه جای
جهل در پیش عقل اول کیست
پیش احمد کلاغ اسود چه
نزد حیدر سوار یلیل کیست
کرم شب تاب نزد مه چه کند
پیش خورشید نور مشعل کیست
بر در بارگاه کیخسرو
گیو و گودرز و رستم یل کیست
معجز احمدی چو جلوه کند
مکر و نیرنگ و سحر و تنبل کیست
با بیانات جعفر صادق
گفته احمدبن حنبل کیست
صبح صادق چو پرتو افشاند
شام تاریک و لیل و الیل کیست
توسن من چو گرم سیر شود
آن شتر کره قزعمل کیست
خاک پای من و عمامه وی
خود تو بر گو کز این دو افضل کیست
آنکه وارسته از جهان که بود
آن که در قید غم مسلسل کیست
اندرین خوان شراب و نقل کدام
وندرین سفره شیر و خردل کیست
گفتی آن کس که این حقایق را
با براهین کند مدلل کیست
بنده خاندان مصطفوی
احقرالساده صادق العلوی
گفت صید منت هوس نشود
زانکه عنقا شکار کس نشود
گفتمش آنچه گفته ای صدقست
لیک این بنده باز پس نشود
دام برچین ز ره که باز سپید
طعمه کرکس و مگس نشود
گردن شهریار هفت اقلیم
بسته شحنه و عسس نشود
ماه مفتون آب و گل شده است
لاله در بند خار و خس نشود
حور با دیو همنشین نسزد
کبک با زاغ همنفس نشود
بخدا جز بسینه سینا
موسی اندر پی قبس نشود
آنکه با تیشه کنده بیخ هوس
مست رندان بوالهوس نشود
تا توانی چو سگ بلای که بحر
به دهان سگان نجس نشود
دل مجنون به ناقه لیلی
بیش نالیده چون جرس نشود
گر بمیرد هما ز بی برگی
از کلاغانش ملتمس نشود
بر خر لنک خود نشین ای شیخ
که ترا رام این فرس نشود
ورنه آنجا فتی بخاک سیه
که ترا هیچ داد رس نشود
اندکی از برای تأدیبت
گفته ام سعی کن که بس نشود
سخت بیرون شد از گلیمت پای
جهد میکن کز این سپس نشود
حسبی الله گذشتم از سر جان
یا شوم غرقه یا برم مرجان
شمارهٔ ۷: ایکه گیتی همه جسم است و تواش چون روحیشمارهٔ ۹ - در اصفهان به اشارت قهرمان میرزای صارم الدوله که منبعد به سردار اعظم ملقب شده در هجو شیخ معروف به خن و خون گوید: گر به امر خدایگان جلال
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بتاراج عقل و دین چالاک
وی بتعذیب جان و دل بی باک
هوش مصنوعی: ای کسی که عقل و دین را به آسانی به یغما میبری و بیپروا جان و دل را اذیت میکنی.
مایه جور و فتنه و بیداد
آفت عقل و دانش و ادراک
هوش مصنوعی: منبعی از ستم و آشوب و ظلم، موجب آسیب به خرد و دانایی و فهم انسانها خواهد شد.
جگر نیستی ز هجرت خون
بر سر هستی از فراقت خاک
هوش مصنوعی: تو از درد جدایی به شدت رنج میبری و زندگیات مثل خون در حال جاری شدن است، همه جا را تحت تأثیر قرار داده و خاک را آغشته به حسرت کرده است.
عقل گوید ترا سقاک الله
فضل گوید ترا جعلت فداک
هوش مصنوعی: عقل میگوید: «خدا تو را آبسیر کند»، اما فضیلت میگوید: «فدای تو شوم».
گر اسیر آوری به بند ستم
یا شکار افکنی بخاک هلاک
هوش مصنوعی: اگر کسی را به زنجیر ستم درآوری یا او را به دام بیندازی و به هلاکت برسانی،
این نخواهد رهائی از زنجیر
وان نجوید جدائی از فتراک
هوش مصنوعی: این شخص از زنجیر و بند رهایی نخواهد یافت و به دنبال جدایی از سرنوشت و تقدیر خود نیست.
بصفا همچو جام جمشیدی
بجفا همچو افعی ضحاک
هوش مصنوعی: در این بیت، فردی به دو ویژگی متضاد اشاره میکند. از یک سو، به زیبایی و صفای جام جمشیدی که نماد خوشبختی و شادی است اشاره دارد. از سوی دیگر، به ظلم و جفایی که شبیه به افعی ضحاک است، اشاره میکند. این تضاد میتواند به رمز و راز زندگی و موقعیتهای مختلفی که انسان با آنها روبرو میشود، اشاره داشته باشد.
در حریمت ز نور مستوری
رفته مستی ز یاد دختر تاک
هوش مصنوعی: در آغوش تو، نور و روشنی پنهان شده و نشانهای از شیدایی فراموش شده دختر تاک وجود دارد.
ای دل عافیت ز عشق تو ریش
دامن زندگی ز دست تو چاک
هوش مصنوعی: ای دل، آرامش من در عشق تو نیست و زندگیام به خاطر تو آسیب دیده است.
شاد و سرسبز و تازه باش که هست
جایگاه تو این دل غمناک
هوش مصنوعی: خوشحال و شاداب باش، چرا که این دل غمگین، محل زندگی توست.
چند با خون ما بیالائی
پنجه نازنین و دامن پاک
هوش مصنوعی: چند بار از خون ما غافل میشوی و با ناز و لطافت به زندگیات ادامه میدهی؟
آخر این خانه را خدائی هست
واندرین خانه پادشائی هست
هوش مصنوعی: در پایان این خانه، وجود خداوندی است و در این مکان، قدرتی سلطنتی وجود دارد.
گر ز آشوب فتنه و بیداد
خون ما ریختی حلالت باد
هوش مصنوعی: اگر در زدوخورد و بیعدالتی، خون ما را ریختی، برایت بیمهابا حلال باشد.
ما به رنج زمانه خو کردیم
گر تو را دل خوشست و خاطر شاد
هوش مصنوعی: ما به سختیهای زندگی عادت کردهایم؛ اگر تو دل شاد و خیالی راحت داری.
وصل شیرین نصیب پرویز است
تیشه بر سنگ میزند فرهاد
هوش مصنوعی: پرویز به وصل شیرین دست یافته است و فرهاد با تمام تلاشش که تیشه به سنگ میزند، در عشق با موانع مواجه است.
ای به تقدیم هر هنر ماهر
وی به تعلیم هر فنی استاد
هوش مصنوعی: ای کسی که در هر هنری ماهر و در هر فن آموزشی، استادی را به دیگران آموزش میدهی.
چاکران تو بهمن و دارا
بندگان تو کیقباد و قباد
هوش مصنوعی: خدمتگزاران تو مانند بهمن و دارا و بندگان تو همانند کیقباد و قباد هستند.
گلبن همت از کمال تو رست
کودک حکمت از بیان تو زاد
هوش مصنوعی: از تلاش و تلاش تو، باغ آرزوها شکوفا شده و بچه حکمت از سخنان تو به دنیا آمده است.
غیر یاد تو هرفسانه چو خواب
غیر ذکر تو هر ترانه چو باد
هوش مصنوعی: به جز یاد تو، هر داستانی مثل خواب و هر آهنگی به جز نام تو، مثل باد زودگذر است.
پنجه با آسمان اگر تابی
آسمان را برآری از بنیاد
هوش مصنوعی: اگر دستت را به سمت آسمان دراز کنی و آن را تکان دهی، میتوانی آسمان را از ریشه و بنیادش برآوری.
شرح سوز درون سوخته را
بشنو از بنده هرچه بادا باد
هوش مصنوعی: داستان درد و رنج عمیق درون خود را از من بشنو، هرچه که پیش بیاید، پیش بیاید.
یاد کن هر دلی که نزدودست
مهرت از سینه و غمت از یاد
هوش مصنوعی: هر دلی را که به خاطر محبت تو، درد و غمت را فراموش کرده است، به یاد داشته باش.
بنده چندیست کز طریق وفا
سر طاعت بدرگه تو نهاد
هوش مصنوعی: مدتی است که من از راه وفاداری، سر تسلیم به درگاه تو فرود آوردهام.
گشت دوشیزگان فکرش را
نوجوانان مدحتت داماد
هوش مصنوعی: دوشیزگان به فکر تو هستند و جوانان دربارهات مدح و ستایش میکنند.
خواست کز بندگی در این حضرت
باشد از بند آسمان آزاد
هوش مصنوعی: درخواست کرد که از خدمت و بندگی این مقام رهایی یابد و از قید آسمان آزاد شود.
خط آزادیش بده زیراک
سرنوشتش به بندگی افتاد
هوش مصنوعی: اجازه بده آزادانه زندگی کند، چرا که تقدیرش به تسلیم و بندگی منجر شده است.
گر برانی برآیدش ناله
ور کشی بر نیایدش فریاد
هوش مصنوعی: اگر او را طرد کنی، صدایش در میآید، اما اگر او را به آغوش بگیری، حرفی نخواهد زد.
یا از آن بندگان خاصش کن
یا ز بند ستم خلاصش کن
هوش مصنوعی: یا او را از بندگی خاص خود محروم کن، یا اینکه از ظلم و ستم آزادش ساز.
ایدریغا که سینه محرم نیست
کس در آفاق یار و همدم نیست
هوش مصنوعی: ای کاش که سینهای وجود داشت که بتواند رازها را در خود نگه دارد، زیرا در دنیا هیچ یار و همدمی نیست که بتوان به او اعتماد کرد.
هیچ انفال بی برائهنشد
هیچ ذی الحجه بی محرم نیست
هوش مصنوعی: هیچ چیزی بدون توجیه و دلیل نیست و هیچ ماه محرم بدون ماه ذی الحجه نمیگذرد.
جانم از دست غصه فارغ نی
دلم از عیش دهر خرم نیست
هوش مصنوعی: دلم از غم و اندوه راحت نیست و از خوشیهای زندگی نیز لذت نمیبرم.
دلم از اشک دیده ویران گشت
خانه مور جای شبنم نیست
هوش مصنوعی: دل من به خاطر اشکهایم ویران شدهاست، خانهام برای موری (کرمابریشم) که نیاز به شبنم دارد، دیگر مناسب نیست.
دست دیوان بریده باد ز ملک
که سرافراز خاتم جم نیست
هوش مصنوعی: دست دیوان از این سرزمین کوتاه باد، زیرا دیگر نشانهای از عظمت ملوکانهی جمشید وجود ندارد.
جز سلیمان که آصفش بر در
کس نگهبان اسم اعظم نیست
هوش مصنوعی: تنها سلیمان بود که آصف، وزیرش، نگهبان اسم اعظم او بود و هیچکس دیگر چنین مقامی نداشت.
غیر روح القدس کسی بر ملک
محرم آستین مریم نیست
هوش مصنوعی: هیچکس جز روحالقدس نیست که بتواند به مقام و جایگاه مریم دست یابد.
باغبان بهشت دهقان نی
نردبان سپهر سلم نیست
هوش مصنوعی: باغبان بهشت، کشاورز و کارگر زمین نیست، و او به وسیله نردبانی که به آسمان میرسد، به مقام و مرتبهای که در نظر دارد، نمیرسد.
گرچه دانم که قدر این مسکین
در ترازوی همتت کم نیست
هوش مصنوعی: با اینکه میدانم ارزش این انسان ضعیف در نظر تو کم نیست،
گر نجویم ترا هلاک شوم
ور نخواهی مرا ترا غم نیست
هوش مصنوعی: اگر به دنبالم نگردی، نابود میشوم و اگر نخواهی که به دنبالت بیایم، برایت مهم نیست.
سر تسلیم پیشت آوردم
که بجز خدمتت مسلم نیست
هوش مصنوعی: من به خاطر تو و به نشانه اطاعت، سرم را به خاک میگذارم، چرا که جز خدمت به تو چیز دیگری برای من مهم نیست.
در دو عالم نشان آن جویم
که نظیرش در این دو عالم نیست
هوش مصنوعی: من در این دنیا و آن دنیا به دنبال نشانی هستم که هیچ مشابهی در هیچ یک از این دو عالم ندارد.
هرکه را شور عشق نیست بدل
جانور خانمش که آدم نیست
هوش مصنوعی: هر کس که عشق را در دل ندارد، مانند یک جانور است و نه انسان واقعی.
اندرین آستان سری دارم
که حریفش کمند رستم نیست
هوش مصنوعی: در این مکان، راز و داستانی دارم که هیچ کس نمیتواند آن را به آسانی به چنگ آورد، حتی کسانی که قدرت و توانایی بالایی دارند.
بسپردیم سر که این گردن
جز بدرگاه طاعتت خم نیست
هوش مصنوعی: ما سر و جان خود را به تو سپردهایم، زیرا این گردن جز برای خدمت و اطاعت از تو خم نشده است.
ریسمان قضا و رشته عقل
پیش زنجیر عشق محکم نیست
هوش مصنوعی: قدر و اهمیت تقدیر و عقل در برابر زنجیری که عشق به وجود میآورد، چندان پابرجا و مستحکم نیست.
سر من بسته قضای تو شد
دل من خسته رضای تو شد
هوش مصنوعی: من به خواست تو تسلیم شدم و حالا دلام از این وضعیت خسته و ناآرام است.
بره ابن حاجب تو منم
نوکر بی مواجب تو منم
هوش مصنوعی: من فرزند حاجب تو هستم و نوکر بیدریغ تو میباشم.
تو چو خورشید در حجاب خفا
رفته ای لیک حاجب تو منم
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید در پس پردهای پنهان شدهای، اما من خود پردهبردار تو هستم.
آسمان کواکبی اما
نور بخش کواکب تو منم
هوش مصنوعی: آسمان پر از ستاره است، اما من همان ستارهای هستم که برای دیگران نور میآورم.
گرچه با خود برادرم خوانی
بغلامی مناسب تو منم
هوش مصنوعی: هرچند که تو با خودت برادرم میخوانی، اما من بیشتر به عنوان یک خدمتکار مناسب تو هستم.
گرچه مطلوب عالمی هستم
از سر صدق طالب تو منم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه آرزوی رسیدن به مقامات عالی دارم، از صمیم قلب، طلبکار وجود تو هستم.
قدر دان فضایل تو منم
ترجمان مناقب تو منم
هوش مصنوعی: من ارزشها و ویژگیهای خوب تو را میشناسم و میتوانم دربارهی آنها سخن بگویم.
نکته دان حقایق تو منم
راز دار مطالب تو منم
هوش مصنوعی: من کسی هستم که به حقایق تو آگاه هستم و مطالب تو را در دل نگه میدارم.
رای تو روشن است و صائب لیک
مایه رای صائب تو منم
هوش مصنوعی: نظر تو واضح و مشخص است، اما من چیزی هستم که باعث شکلگیری آن نظر شدهام.
حدس تو ثاقب است وراست ولی
مرجع حدس ثاقب تو منم
هوش مصنوعی: تحلیل و برداشت تو درست و دقیق است، اما من منبع و مرجع آن تحلیل و برداشت تو هستم.
بر در کردگار اگر تازی
طاعت فرض واجب تو منم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به خداوند نزدیک شوم و از او درخواست کنم، باید با همه وجود و بیچون و چرا تسلیم او باشم.
تو خداوند مالک الملکی
لیک در ملک نایب تو منم
هوش مصنوعی: تو صاحب و اداره کننده ی این جهان هستی، اما من به عنوان نمایندهات در این دنیا عمل میکنم.
تو چو ماه رجب همایونی
لیک لیل الرغائب تو منم
هوش مصنوعی: تو همچون ماه رجب با عظمت و نورانی هستی، اما من در شب درخواستها و آرزوها مالامال از نیاز و خواستههایم.
جانب حق اگر نظر داری
معنی حق بجانب تو منم
هوش مصنوعی: اگر به سوی حقیقت توجه داری، بدان که حقیقت به سمت تو هم میآید.
یادگار گذشتگان توام
دوستدار اقارب تو منم
هوش مصنوعی: من یادگار کسانی هستم که پیش از تو بودند و به شدت به بستگان تو علاقهمندم.
شمع امید من خموش مکن
دلم از غصه در خروش مکن
هوش مصنوعی: امید من را خاموش نکن، دلم از غصه در حال زاری است.
پیش من سید مجلل کیست
در بر شیر خرس جنگل کیست
هوش مصنوعی: در نزد من چه کسی با شکوه و مقام است و در آغوش شیر در جنگل چه کسی قرار دارد؟
خاک ره چیست نزد مشک و عبیر
چوب گز پیش عود و صندل کیست
هوش مصنوعی: خاکی که در مسیر خوابیده چه ارزشی دارد در برابر مشک و عطر؟ و چوب گز در مقایسه با عود و صندل چه جایگاهی دارد؟
نزد کافور چیست آنقوزه
در بر هندوانه حنظل کیست
هوش مصنوعی: در نزد کافور، آن بوی خوش و تازهای که در هندوانه است چه ارزشی دارد؟ و آن حس تلخی که در حنظل وجود دارد چیست؟
ظلم را نزد عدل صرف چه جای
جهل در پیش عقل اول کیست
هوش مصنوعی: ظلم در برابر عدل هیچ جایگاهی ندارد و نادانی در مقابل عقل نمیتواند برتری داشته باشد.
پیش احمد کلاغ اسود چه
نزد حیدر سوار یلیل کیست
هوش مصنوعی: در اینجا به طور ضمنی به این اشاره میشود که در مقایسه با جایگاه مهم و والا، موجودات و اشخاص ناچیز و بیارزش نمیتوانند موقعیت خود را ثابت کنند. به عبارت دیگر، افرادی که اعتبار و توانایی کمتری دارند به خوبی نمیتوانند در برابر کسانی که در موقعیتهای بالاتر و با ارزشتر قرار دارند، خود را نشان دهند.
کرم شب تاب نزد مه چه کند
پیش خورشید نور مشعل کیست
هوش مصنوعی: کرم شب تاب در کنار ماه چه کاری میتواند انجام دهد، وقتی که در برابر نور خورشید نمیتواند درخشیده و خود را نشان دهد؟
بر در بارگاه کیخسرو
گیو و گودرز و رستم یل کیست
هوش مصنوعی: در دروازهی کاخ کیخسرو، چه کسانی حضور دارند؟ آیا گیو، گودرز و رستم، قهرمانان بزرگ هستند؟
معجز احمدی چو جلوه کند
مکر و نیرنگ و سحر و تنبل کیست
هوش مصنوعی: وقتی که جلوههای معجزهآسا و شگفتانگیز پیامبر احمد (ص) نمایان شود، هیچ نوع مکر و نیرنگ و سحر و فریبی نمیتواند به کار آید، حتی اگر از تنبلی هم استفاده کنند.
با بیانات جعفر صادق
گفته احمدبن حنبل کیست
هوش مصنوعی: احمد بن حنبل کیست؟ او فردی است که با سخنان جعفر صادق شناخته میشود.
صبح صادق چو پرتو افشاند
شام تاریک و لیل و الیل کیست
هوش مصنوعی: وقتی صبح روشنایی خود را میتاباند، شب تاریک و سیاه به پایان میرسد.
توسن من چو گرم سیر شود
آن شتر کره قزعمل کیست
هوش مصنوعی: وقتی اسب من در حال دویدن و شتاب است، آن شتر جوان و ناتوان چه جایگاهی دارد؟
خاک پای من و عمامه وی
خود تو بر گو کز این دو افضل کیست
هوش مصنوعی: من از خاک پای خودم و عمامهی تو صحبت میکنم، تو بگو کدام یک از این دو برتر است.
آنکه وارسته از جهان که بود
آن که در قید غم مسلسل کیست
هوش مصنوعی: آیا کسی هست که بتواند از وابستگیهای دنیوی رها شود؟ و آیا آن کس که به صورت مداوم در غم گرفتار است، واقعا کیست؟
اندرین خوان شراب و نقل کدام
وندرین سفره شیر و خردل کیست
هوش مصنوعی: در این جمع نوشیدنی و آواز و لذت، کدام سفره از شیر و خردل و خوراکیهای دیگر وجود دارد؟
گفتی آن کس که این حقایق را
با براهین کند مدلل کیست
هوش مصنوعی: تو پرسیدی که آن شخصی که این واقعیتها را با دلایل روشن و مستدل اثبات میکند کیست.
بنده خاندان مصطفوی
احقرالساده صادق العلوی
هوش مصنوعی: من یکی از بندگان خاندان پیامبر (ص) هستم و خود را humble (خود را خوار و حقیر) میدانم.
گفت صید منت هوس نشود
زانکه عنقا شکار کس نشود
هوش مصنوعی: گفتند که شکار کردن آرزوها ممکن نیست، چون پرنده کمیابی مثل عنقا هرگز به دام نمیافتد.
گفتمش آنچه گفته ای صدقست
لیک این بنده باز پس نشود
هوش مصنوعی: به او گفتم که هر چه گفتهای راست است، اما من این بنده هرگز از موضع خود عقبنشینی نخواهم کرد.
دام برچین ز ره که باز سپید
طعمه کرکس و مگس نشود
هوش مصنوعی: از مسیر دوری کن تا اینکه شکار طعمه کرکس و مگس نشود.
گردن شهریار هفت اقلیم
بسته شحنه و عسس نشود
هوش مصنوعی: گردن پادشاهی که بر تمامی سرزمینها حکمرانی میکند، نمیتواند به دست مأموران و نگهبانان کوچک کنترل شود.
ماه مفتون آب و گل شده است
لاله در بند خار و خس نشود
هوش مصنوعی: ماه به زیبایی و جذابیت گل و آب شگفتزده شده است و لالهها به خاطر خار و علف اسیر و محدود نمیشوند.
حور با دیو همنشین نسزد
کبک با زاغ همنفس نشود
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که هر موجودی باید با همنوعان خود باشد و همنشینی با دیگری که به او تعلق ندارد، ناپسند است. به عبارتی دیگر، هر کس باید در جمع کسانی که به او شبیه هستند، حضور داشته باشد و از ارتباط با دیگرانی که در نظر او نامناسب هستند، پرهیز کند.
بخدا جز بسینه سینا
موسی اندر پی قبس نشود
هوش مصنوعی: به خدا سوگند، جز در دل کسی مثل موسی، که در جستجوی نور است، دیگران نمیتوانند به حقیقت الهی دست یابند.
آنکه با تیشه کنده بیخ هوس
مست رندان بوالهوس نشود
هوش مصنوعی: کسی که با اراده و تلاش خود پایههای ولنگاری و هوسرانی را از بین میبرد، هرگز به خود اجازه نمیدهد که مانند کسانی که به دنبال لذتهای زودگذر هستند، رفتار کند.
تا توانی چو سگ بلای که بحر
به دهان سگان نجس نشود
هوش مصنوعی: هرگاه توانستی، مانند سگی وفادار باش و نگذار که بلای مشکلات و سختیها بر دلتن تو تأثیر منفی بگذارد. همچنین تلاش کن که محیط و مکانی که در آن هستی، آلوده نشود و پاک بماند.
دل مجنون به ناقه لیلی
بیش نالیده چون جرس نشود
هوش مصنوعی: دل مجنون به خاطر لیلی به اندازهای ناله میکند که دیگر نمیتواند مانند زنگی که به صدا درمیآید، صدا کند.
گر بمیرد هما ز بی برگی
از کلاغانش ملتمس نشود
هوش مصنوعی: اگر هما (پرندهای افسانهای) به خاطر کمبود برگ بمیرد، حادثهای از کلاغانش برای کسی اهمیت نخواهد داشت.
بر خر لنک خود نشین ای شیخ
که ترا رام این فرس نشود
هوش مصنوعی: ای شیخ، بر اسب لنگ خود سوار شو، چرا که این اسب ناتوان در اختیار تو نخواهد آمد.
ورنه آنجا فتی بخاک سیه
که ترا هیچ داد رس نشود
هوش مصنوعی: اینجا گفته شده که اگر نتوانی به درستی و در موقع نیاز به کسی کمک کنی، در نهایت به سرانجامی تلخ و ناامیدکننده دچار خواهی شد.
اندکی از برای تأدیبت
گفته ام سعی کن که بس نشود
هوش مصنوعی: کمی برای تربیت تو گفتم که تلاش کنی تا کار تمام نشود.
سخت بیرون شد از گلیمت پای
جهد میکن کز این سپس نشود
هوش مصنوعی: از دل مهر و محبت خود جدا شدن بسیار سخت است. تلاش کن که از این وضعیت خارج شوی، زیرا بعد از آن دیگر امکانپذیر نخواهد بود.
حسبی الله گذشتم از سر جان
یا شوم غرقه یا برم مرجان
هوش مصنوعی: به خدا توکل کردم و از همه سختیها عبور کردم. یا در این مسیر غرق میشوم یا به موفقیت و دستاوردی ارزشمند میرسم.