گنجور

شمارهٔ ۴ - در اندرز احزاب سیاسی باتحاد و ترک اختلاف

دست شوی ای طبیب ازین بیمار
محتضر را به حال خود بگذار
منشین در کنار بیماری
که سلامت ازو گرفته کنار
سود ندهد دوا و معجونت
که طبیعت فتاده است از کار
جانش اندر لب است و ناله به دل
هان بسختی گلوی او مفشار
حیف ازین ناتوان بی تن و توش
آوخ از این مریض بی غمخوار
که پرستارش آورد شب و روز
جای جلاب زهر کژدم و مار
تخته امتحان اطفال است
سینه دردمند این بیمار
ای پدر چشم پوش ازین فرزند
ای پسر زین پدر نظر بردار
این چنین خسته کی شود سالم
این چنین خفته کی شود بیدار
قالب مردمان تهی گردد
ساغر عمر چون شود سرشار
خواجه اندر شکار گور نر است
ناگهان گور گیردش بشکار
مرد ریگش به اقربا نرسد
گرچه هستند وارثان بسیار
لیک هستند خیل مدعیان
زیرک و رند و چابک و عیار
اقربا را نمانده فرصت آن
که نمایند راز خود اظهار
لاشه خر سقط شد است و دود
بر سرش جوق گرگ مردم خوار
خواجه چون خفت و پاسبان شد مست
سر دشمن در آمد از دیوار
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
ای عزیزان کرم بجای آرید
اختلاف از میانه بردارید
دل دشمن میاورید بدست
خاطر دوستان میازارید
خائنان را بدر کنید از خوان
دنبه را دست گرگ مسپارید
نقد عمر عزیز را امروز
خوار و ارزان ذخیره مشمارید
بستانید داده راز حریف
برده خویش را نگهدارید
دشمن ار کژدم است پیکروی
همچو مار سیه بر او بارید
چشمتان گر بدوست کژ نگرد
دشمن جان خویش پندارید
جانتان گر عدوی انجمن است
نقش او را ندیده انگارید
پند ننیوش زشت حنجره را
گوش مالید و حلق بفشارید
تا توانید در مزارع خویش
دانه دوستی همی کارید
نفس عافیت بر او بدمید
آب رحمت بر او فرو بارید
اندرین کشتزارهای وسیع
پاسبان ها ز صدق بگمارید
مکنید آنچه از پشیمانیش
دست خائید و سر همی خارید
هر زمان کار شد بعکس مراد
نکته ای گویم ار بجای آرید
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
سبب ضعف و بی خیالی چیست
نالهای علی التوالی چیست
در بر رای بخردان غیور
فکر درویش لاابالی چیست
غیر تعطیل و انقلاب ثمر
ز انقلابی و اعتدالی چیست
دغلیهای ارتجاعیون
کارهای ابوالمعالی چیست
انجمن های شوم بنیان کن
گشته دایر درین لیالی چیست
اینک از فرط جهل نکته عقل
بر تو نتوان نمود حالی چیست
با سر پر ز باد و دست تهی
این افادات خشک و خالی چیست
با رفیقان حدیث . . . ر بطاق
از عدو عجز و خایه مالی چیست
حکم چون با وزیر داخله شد
طفره حکمران زوالی چیست
خانه آباد و دوست آزاد است
جای دشمن درین حوالی چیست
چون یقین است فتح و نصرت ما
این خطرهای احتمالی چیست
وزرا هر یکی به مرکز خود
گشته مشغول ماستمالی چیست
بهر اصلاح کار و بستن بار
انتظار جنابعالی چیست
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
حزب دیموکرات را چکنم
تشنه مردم فرات را چکنم
سعی دارم بعیش و راحت و نوش
حکم من عاش مات را چکنم
پارتی خانه گشته پارلمان
حل این مشکلات را چکنم
بهر دفع عدو کمر بستم
ملت بی ثبات را چکنم
الخبیثات للخبیثین است
طیبین طیبات را چکنم
شد سکندر اسیر ظلمت طبع
خضر و آب حیات را چکنم
زهر در کام و حنظل اندر جام
انگبین و نبات را چکنم
چونکه مسجد خراب و رفت امام
حافظوا للصلوة را چکنم
کیسه از زر تهی است سفره ز نان
صدقات و زکات را چکنم
بیدقی گر بجهد فرزین شد
بازی شاهمات را چکنم
صلح کردم به مرزبان بلوچ
حکمدار هرات را چکنم
ساختم با وکیل و مستنطق
رای اقضی القضات را چکنم
تره بر ریش او نمودم خرد
دفتر ترهات را چکنم
حفظ کردم ز آتش این صندوق
کیف قبض و برات را چکنم
ای که پرسی ز من به دام خطر
که طریق نجات را چکنم
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
ای پسر شب گذشت و روز رسید
باغ را، دی شد و تموز رسید
خصم را از پی جواز ستم
رقم حکم لایجوز رسید
خاک افسرده را حرارت و نور
ز آفتاب جهان فروز رسید
نایب السلطنه بفر خدای
از پی حل این رموز رسید
دم برد العجوز شد خامش
مژده بر شیخ و بر عجوز رسید
کشتی گوهر آمد از عمان
کاروان شکر ز خوز رسید
باز اندر شکار کبک آمد
شیر غژمان به صید یوز رسید
دزد را گو ممان درین اقلیم
که جوانمرد کینه توز رسید
از پی انتقام کار بدت
در کمان تیر سینه دوز رسید
خانه خصم را ز زند قضا
آتش تیز خانه سوز رسید
ظلم را موسم خفا آمد
عدل را موقع بروز رسید
شمع بگذار و سوی جمع گرای
پرده شب بدر که روز رسید
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
روشنی یافت شمع پارلمان
مردمی کرد جمع پارلمان
دل چو پروانه خویشتن را کرد
به فدا پیش شمع پارلمان
بهر مشروطه همچو مروارید
در لگن ریخت دمع پارلمان
عدل و انصاف تو امان آمد
سوی ایران بطمع پارلمان
کیست کز من رساند این پیغام
آشکارا به سمع پارلمان
که کمر بسته ارتجاعیون
از پی قلع و قمع پارلمان
ای هواخواه مجلس ملی
خیز و درشو بجمع پارلمان
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
عقل مجنون مجلس ملی است
هوش مفتون مجلس ملی است
صحف هوشنگ و دفتر جاماسب
فرع قانون مجلس ملی است
بنده آن حکیم با خردم
که فلاطون مجلس ملی است
دل دانا و عقل روشن او
شمس گردون مجلس ملی است
بهتر از نخل طور و قامت حور
سرو موزون مجلس ملی است
عقل موسای دار شوری شد
عدل هارون مجلس ملی است
چرخ برجیس و زهره و کیوان
همه مادون مجلس ملی است
غم مخور گر شغال گرسنه ای
تشنه بر خون مجلس ملی است
از در ما درون نخواهد شد
هر که بیرون مجلس ملی است
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
ای وزیران گر اتفاق کنید
ترک این حیله و نفاق کنید
ملک را ایمن از بهانه خصم
وز تکالیف لایطاق کنید
از کمال و فضیلت و تقوی
زیور و افسر و نطاق کنید
خر عیسی چو جفته اندازد
کیفرش با سم و یراق کنید
پسران را که ناخلف باشند
بری از ارث کرده عاق کنید
ید یمنی، دراز، جانب فارس
ید یسری، سوی عراق کنید
ای وکیلان خدای را با هم
عهد و میثاق در وثاق کنید
وزرا را بدام مهر کشید
ملک را خانه وفاق کنید
با غرض کوس الوداع زنید
با مرض بانک الفراق کنید
خصم اگر شاه در عری فکنید
دزد اگر ماه در محاق کنید
نفس اماره را درین سودا
دست فرسوده ز احتراق کنید
مصدر شوم را ز اسم و ز فعل
ترک تصریف و اشتقاق کنید
این شیاطین انس را محروم
از فساد و ز استراق کنید
روی در کعبه وفاق نهید
پشت بر قبله شقاق کنید
سبق از درس دولتی گیرید
وندرین عرصه استباق کنید
از دوره کارتان برون نبود
گر بمیرید یا خناق کنید
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
مرد را گر برند بند از بند
نتواند دل از وطن برکند
خانه دوست در کف دشمن
ندهد هیچ مرد غیرتمند
نار حب الوطن چو شعله زند
دل مؤمن بر او شود چو سپند
داغ فرزند سهل تر ز آن است
که سپاری بدشمنان فرزند
دوست گر پوشدت پلاس و گلیم
به که بیگانه پرنیان و پرند
مشرقی را بمغربی چه قیاس
کبک با جغد کی کند پیوند
نام بی همتی بخویش منه
داغ بی غیرتی بخود مپسند
رفته در خاک به که مانده به ننگ
مرده در گور به که زنده به بند
سوی قفقاز و هند دیده گشای
تا ز قفقاز و هند گیری پند
پرده در روی خود کشی تا کی
پنبه در گوش خود نهی تا چند
جرم خود را ز جهل بر ابلیس
یا بکج گردی زمانه مبند
گریه کن بر سیاه روزی خویش
به سیاهی روی غیر مخند
سایه قد و عکس روی تو بود
اینکه دیدی تو را بخنده فکند
ابلهی ابله آنقدر که جنون
بسبال تو می خورد سوگند
راستی ای پسر چو درمانی
متحیر میان عار و گزند
چاره ات از دو کار بیرون نیست
بشنو این نکته را ببانگ بلند
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
ندهد هیچ مرد فرزانه
خانه خود بدست بیگانه
سر خود را برد اگر نبرد
پای بیگانه را از آن خانه
دست ازین شیوه بر ندارد مرد
گر ببرند دستش از شانه
مگس انگبین و مور ضعیف
ندهد راه غیر در لانه
تو ازین هر دو بی خیال تری
ای خر خیره دیو دیوانه
که سخن های اهل معنی را
فرض کردی فسون و افسانه
بسکه مستغرقی بمستی و خواب
کس نداند که زنده ای یا نه
ای برادر بروز تیره خویش
گریه کن چون ستون حنانه
تاکنون هیچکس نمی دانست
که چه داری درون انبانه
اینک آن رازهای پنهان را
فاش کردی بیک دو پیمانه
از تهی مغزی و سبک وزنی
مست گشتی ببوی میخانه
برد اندر خمار نی بقمار
زر و سیمت حریف جانانه
تو شدی در کنار کدبانو
دزد شد کدخدای کاشانه
این زمان کاو فتاده اندر بند
مرغ روح تو از پی دانه
چاره بند خویش اگر خواهی
پند من کار بند مردانه
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
مگر ایرانیان نه از بشرند
یا ز گرگ درنده پست ترند
ای نصاری مگر مسلمانان
دد و دیوند یا که جانورند
بخدا دیو دد نیند ولیک
همچو پیل دمان و شیر نرند
خونشان را مخور که زقومند
مشتشان بر مزن که نیشترند
دل ایرانیان شفیقستی
بگمانت که بی دل و جگرند
حیف باشد ز نوع آدمیان
کادمی را چو گاو و خر شمرند
نه خرند و نه گاو این مردم
که شرف را بخون خویش خرند
ما نژاد فرشته ایم و کسان
که مظالم خرند گاو و خرند
ما نکو سیرتیم و نیک اخلاق
گرگ درنده خلق بد سیرند
ای ستمکاره ای که از ستمت
همه خلق زمانه برحذرند
ظلم چندان سزد که بر ظلام
کس نگوید ز عدل بی خبرند
عضو یکدیگرند آدمیان
ز آنکه از یک نژاد و یک گهرند
آدمی زاده گان درین گیتی
همه با هم شریک خیر و شرند
غم یاران بخور که یارانت
روز تنگی همه غم تو خورند
هر چه خواهی بکن ولیک بدان
که بد و نیک جمله در گذرند
گر شغالان بخانه شیران
اندر آیند مانده در خطرند
خشم شیران، اگر بدل جنبید
پوستهاشان همی بتن بدرند
ای ستمدیده مرد ایرانی
که رقیبان بخانه تو درند
گر بخواهی که آبروی تو را
این خبیثان بیشرف نبرند
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
ای بیک جرعه داده عقل از دست
چند در بستر اوفتاده و مست
با خبر شو که دست مانده ز کار
بر حذر شو که کار رفته ز دست
مرغ عیار رفته اندر دام
ماهی زیرک اوفتاده به شست
جز بفن کی توان ز ورطه گریخت
جز به تدبیر چون توانی رست
نتوان زیست زیر دیواری
کش سکون اوفتاد و سقف شکست
دشمن شوخ چشم بی پروا
زر پرست است و تو خدای پرست
به تجارت تو را کند مغبون
چون ترا نیست هر چه او را هست
پست گردد بر تو با تعظیم
تا زمانی که بار خود بربست
چون ترازو که کفه پر او
در بر کفه ی تهی شده پست
بار خود را چو بست آن غدار
خاطرت را به تیر طعنه بخست
از پس آنکه انگبین تو خورد
ریخت در ساغر تو زهر و کبست
گر تو در هر هزار شصت بری
او بهر صد برد ز مال تو شصت
چون سرت در کمند خویش آورد
اوستادانه از کمند تو جست
او بمغرب شود تو در مشرق
هر کسی سوی اصل خود پیوست
چون چنین است پند من بشنو
که بود یادگار عهد الست
تو تن آسان بجای در منشین
کو تن آسان به جای در ننشست
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دست شوی ای طبیب ازین بیمار
محتضر را به حال خود بگذار
هوش مصنوعی: ای پزشک، از این بیمار در حال مرگ دست بردار و او را به حال خود بگذار.
منشین در کنار بیماری
که سلامت ازو گرفته کنار
هوش مصنوعی: در کنار کسی که به خاطر بیماری‌اش از سلامتی‌اش فاصله گرفته ننشین.
سود ندهد دوا و معجونت
که طبیعت فتاده است از کار
هوش مصنوعی: دارو و معجون تو فایده‌ای ندارد، چون طبیعت دیگر به درستی کار نمی‌کند.
جانش اندر لب است و ناله به دل
هان بسختی گلوی او مفشار
هوش مصنوعی: روح او در لبانش قرار دارد و دلش به شدت ناله می‌کند، پس همان‌طور که باید مراقب او باشی، گلویش را فشار نده.
حیف ازین ناتوان بی تن و توش
آوخ از این مریض بی غمخوار
هوش مصنوعی: آه، چه زشت است حال این انسان ناتوان و بی‌قدرت، و افسوس برای این بیمار که کسی به فکرش نیست.
که پرستارش آورد شب و روز
جای جلاب زهر کژدم و مار
هوش مصنوعی: پرستار او شب و روز به جای زهر عقرب و مار، غذا و نگهداری می‌کند.
تخته امتحان اطفال است
سینه دردمند این بیمار
هوش مصنوعی: دل این بیمار، مانند تخته‌ای است که در آن امتحان‌ها و آزمایش‌های کودکان نقش بسته است. احساسات و دردهای او به گونه‌ای است که نشان‌دهنده‌ی تجربیات و چالش‌های سختی است که از سر گذرانده و در آن حال، همچون تخته‌ای برای ارزیابی در آمده است.
ای پدر چشم پوش ازین فرزند
ای پسر زین پدر نظر بردار
هوش مصنوعی: ای پدر، از این فرزند بگذر و ای پسر، به پدرت نگاه نکن.
این چنین خسته کی شود سالم
این چنین خفته کی شود بیدار
هوش مصنوعی: این طور خسته که هستی، چگونه می‌توانی سالم بمانی؟ و این گونه خواب آلود که هستی، چگونه می‌توانی بیدار شوی؟
قالب مردمان تهی گردد
ساغر عمر چون شود سرشار
هوش مصنوعی: وقتی عمر انسان تمام می‌شود، مانند ظرفی خالی می‌ماند که دیگر پر نمی‌شود.
خواجه اندر شکار گور نر است
ناگهان گور گیردش بشکار
هوش مصنوعی: شخصی در حال شکار گورخر نر است که به طور ناگهانی گورخر به او حمله می‌کند و او را به شکار خود می‌برد.
مرد ریگش به اقربا نرسد
گرچه هستند وارثان بسیار
هوش مصنوعی: هرچند که بستگان و وارثان زیادی وجود دارند، اما شخصی که از خاک یا دستاوردهای خود برآمده، نمی‌تواند به آن‌ها دسترسی پیدا کند.
لیک هستند خیل مدعیان
زیرک و رند و چابک و عیار
هوش مصنوعی: اما بسیاری از مدعیان ماهر و مکار و چابک و زیرک وجود دارند.
اقربا را نمانده فرصت آن
که نمایند راز خود اظهار
هوش مصنوعی: خویشاوندان فرصتی برای بیان رازهایشان ندارند.
لاشه خر سقط شد است و دود
بر سرش جوق گرگ مردم خوار
هوش مصنوعی: لاشه یک خر افتاده و بر روی آن دود در حال بلند شدن است و گروهی از گرگ‌ها که مردم را می‌خورند دور آن جمع شده‌اند.
خواجه چون خفت و پاسبان شد مست
سر دشمن در آمد از دیوار
هوش مصنوعی: وقتی ارباب خوابش برد و نگهبان مست شد، دشمن از دیوار وارد شد.
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
هوش مصنوعی: یا دشمن را بکش و از او رهایی یاب، یا خانه دوستت را به دشمن بسپار.
ای عزیزان کرم بجای آرید
اختلاف از میانه بردارید
هوش مصنوعی: ای عزیزان، محبت و مهربانی کنید و از ایجاد اختلاف و نزاع دوری کنید.
دل دشمن میاورید بدست
خاطر دوستان میازارید
هوش مصنوعی: دل دشمن را به دست نیاورید و به خاطر دوستان آزار نرسانید.
خائنان را بدر کنید از خوان
دنبه را دست گرگ مسپارید
هوش مصنوعی: خائنان را از کنار خود دور کنید و به دست افرادی که قابل اعتماد نیستند، امور خود را نگذارید.
نقد عمر عزیز را امروز
خوار و ارزان ذخیره مشمارید
هوش مصنوعی: زندگی گرانبهای خود را امروز بی‌ارزش و بی‌اهمیت ندانید و آن را ذخیره نکنید.
بستانید داده راز حریف
برده خویش را نگهدارید
هوش مصنوعی: آنچه را که از رقیب به دست آورده‌اید، حفظ کنید و مراقب باشید.
دشمن ار کژدم است پیکروی
همچو مار سیه بر او بارید
هوش مصنوعی: اگر دشمن مانند کژدم باشد، بر او مانند ماری سیاه حمله کن.
چشمتان گر بدوست کژ نگرد
دشمن جان خویش پندارید
هوش مصنوعی: اگر چشمانتان به او باشد، هرگز دشمن را به جان خود نزدیک نکنید.
جانتان گر عدوی انجمن است
نقش او را ندیده انگارید
هوش مصنوعی: اگر رقیب یا دشمن شما در جمع حضور دارد، بهتر است به او توجهی نکنید و او را نادیده بگیرید.
پند ننیوش زشت حنجره را
گوش مالید و حلق بفشارید
هوش مصنوعی: پند کسانی را که به زیان و زشتی صدا می‌زند، گوش فرا نده و وقتی به او توجه کردی، خود را به سختی و درد ننداز.
تا توانید در مزارع خویش
دانه دوستی همی کارید
هوش مصنوعی: تا جایی که می‌توانید در زمین‌های خود، بذر دوستی بکارید.
نفس عافیت بر او بدمید
آب رحمت بر او فرو بارید
هوش مصنوعی: جانش به آرامش رسید و لطافت و نعمت خدا بر او نازل شد.
اندرین کشتزارهای وسیع
پاسبان ها ز صدق بگمارید
هوش مصنوعی: در این مزرعه‌های وسیع، نگهبانان را به راستی و صداقت انتخاب کنید.
مکنید آنچه از پشیمانیش
دست خائید و سر همی خارید
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کارهایی نکنید که بعدا از آنها پشیمان شوید و در عذاب باشید. نباید کاری انجام دهید که باعث خجالت و ندامت شما شود.
هر زمان کار شد بعکس مراد
نکته ای گویم ار بجای آرید
هوش مصنوعی: هر وقت که کاری به نتیجه مورد نظر نرسد، نکته‌ای را مطرح می‌کنم که شاید بتوانید آن را به جای مطلب اصلی در نظر بگیرید.
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
هوش مصنوعی: یا باید دشمن را از پا درآوری و به شدت با او برخورد کنی، یا اینکه خانه دوستت را به دشمن بسپاری و اجازه دهی به آنجا آسیب برساند.
سبب ضعف و بی خیالی چیست
نالهای علی التوالی چیست
هوش مصنوعی: چرا اینقدر ضعیف و بی‌توجه هستیم و علت این ناله‌های پیاپی چیست؟
در بر رای بخردان غیور
فکر درویش لاابالی چیست
هوش مصنوعی: در جمع افراد دانا و برجسته، درباره‌ی افکار بی‌پروای درویش‌ها صحبت چه معنایی دارد؟
غیر تعطیل و انقلاب ثمر
ز انقلابی و اعتدالی چیست
هوش مصنوعی: غیر از تعطیلی و ایجاد تغییر، چه نتیجه‌ای از یک تغییر و اعتدال به دست می‌آید؟
دغلیهای ارتجاعیون
کارهای ابوالمعالی چیست
هوش مصنوعی: دغدغۀ افرادی که به گذشته و سنت‌ها گرایش دارند، چه نوع اقداماتی را انجام می‌دهند؟
انجمن های شوم بنیان کن
گشته دایر درین لیالی چیست
هوش مصنوعی: در این شب‌ها، مردم بدخواه و فسادکار دور هم جمع شده و تشکل‌هایی به وجود آورده‌اند. این محافل غیرمفید و ناپسند چه هدفی دارند؟
اینک از فرط جهل نکته عقل
بر تو نتوان نمود حالی چیست
هوش مصنوعی: در حال حاضر به دلیل نادانی، نمی‌توانم نکته‌ای از خرد را برای تو بیان کنم. حالا اوضاع چطور است؟
با سر پر ز باد و دست تهی
این افادات خشک و خالی چیست
هوش مصنوعی: با وجود اینکه سرم پر از شوق و هیجان است و دستم توخالی و بدون ابزار، این گفته‌ها و ادعاهای پوچ و بی‌محتوا چه ارزشی دارند؟
با رفیقان حدیث . . . ر بطاق
از عدو عجز و خایه مالی چیست
هوش مصنوعی: با دوستان خود در مورد موضوعات مختلف صحبت می‌کنم، اما از دشمنان چه کم و چه زیاد، به خودم می‌گویم که نباید به اینها توجه کنم.
حکم چون با وزیر داخله شد
طفره حکمران زوالی چیست
هوش مصنوعی: وقتی که قاضی با وزیر داخلی توافق پیدا کند، دیگر چه راهی برای فرار حکمران از مسئولیت وجود دارد؟
خانه آباد و دوست آزاد است
جای دشمن درین حوالی چیست
هوش مصنوعی: خانه‌ای که در آن محبت و دوستی برقرار باشد، همیشه پُر برکت و خوشبخت است. جایی برای دشمنی در این فضا وجود ندارد.
چون یقین است فتح و نصرت ما
این خطرهای احتمالی چیست
هوش مصنوعی: چرا باید نگران خطرهای احتمالی باشیم در حالی که پیروزی و موفقیت ما قطعی است؟
وزرا هر یکی به مرکز خود
گشته مشغول ماستمالی چیست
هوش مصنوعی: وزرا هر کدام در جایگاه خود مشغول رسیدگی به امور و حل مشکلات هستند.
بهر اصلاح کار و بستن بار
انتظار جنابعالی چیست
هوش مصنوعی: برای بهبود و ساماندهی کارها، نظر شما درباره‌ی برطرف کردن مشکلات و پیشرفت در انجام امور چیست؟
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
هوش مصنوعی: یا خصم را بکش و پوستش را بکن، یا این که خانه دوست را به دشمنت بسپار.
حزب دیموکرات را چکنم
تشنه مردم فرات را چکنم
هوش مصنوعی: من چه کار کنم با حزب دموکرات؟ آیا باید به تشنگی مردم در کنار رود فرات توجه کنم؟
سعی دارم بعیش و راحت و نوش
حکم من عاش مات را چکنم
هوش مصنوعی: من تلاش می‌کنم به خوشی و لذت بپردازم و با شوق و محبت، عشق را در زندگی‌ام جاری کنم.
پارتی خانه گشته پارلمان
حل این مشکلات را چکنم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در حالی که فضای اجتماعی به نوعی به شلوغی و بی‌نظمی دچار شده است، فرد در تلاش است تا راه‌حلی برای مشکلات موجود پیدا کند و نمی‌داند از کجا شروع کند.
بهر دفع عدو کمر بستم
ملت بی ثبات را چکنم
هوش مصنوعی: برای مقابله با دشمن آماده‌ام، اما می‌خواهم با ملت ناپایدار چه کنم؟
الخبیثات للخبیثین است
طیبین طیبات را چکنم
هوش مصنوعی: افراد ناپاک و بد برای هم‌نوعان خودشان هستند، پس افراد خوب و پاک را چه باید کرد؟
شد سکندر اسیر ظلمت طبع
خضر و آب حیات را چکنم
هوش مصنوعی: سکندر، تحت تأثیر تاریکی و ویژگی‌های خاص خضر، دچار اسارت شده و از خود می‌پرسد که آیا باید آب حیات را فراموش کند.
زهر در کام و حنظل اندر جام
انگبین و نبات را چکنم
هوش مصنوعی: من زهر را در دهان و میوه‌ی تلخ را در جام عسل و شکر مخلوط می‌کنم.
چونکه مسجد خراب و رفت امام
حافظوا للصلوة را چکنم
هوش مصنوعی: وقتی که مسجد ویران شد و امام رفت، چگونه باید به نماز ادامه دهم؟
کیسه از زر تهی است سفره ز نان
صدقات و زکات را چکنم
هوش مصنوعی: کیسه‌ام از طلا خالی است و سفره‌ام پر از نان‌های صدقه و زکات. حالا چه باید بکنم؟
بیدقی گر بجهد فرزین شد
بازی شاهمات را چکنم
هوش مصنوعی: اگر بیدق (پیش‌پاز) از جایت بجهد، در بازی شطرنج به پیروزی نزدیک می‌شوم. چه کار کنم؟
صلح کردم به مرزبان بلوچ
حکمدار هرات را چکنم
هوش مصنوعی: من با فرمانروای مرزبان بلوچ در هرات صلح کردم، حالا نمی‌دانم چه کاری باید انجام دهم.
ساختم با وکیل و مستنطق
رای اقضی القضات را چکنم
هوش مصنوعی: به کمک وکیل و قاضی، حکمی که در دادگاه داده شده را به چالش می‌کشم.
تره بر ریش او نمودم خرد
دفتر ترهات را چکنم
هوش مصنوعی: من سبزی را بر صورت او گذاشتم و می‌خواهم دفتر بیهوده‌گویی‌ها را کنار بگذارم.
حفظ کردم ز آتش این صندوق
کیف قبض و برات را چکنم
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که من از آتش این صندوق مراقبت کردم و قصد دارم رسیدها و مدارک را از آن بیرون بیاورم.
ای که پرسی ز من به دام خطر
که طریق نجات را چکنم
هوش مصنوعی: ای کسی که از من درباره خطر و راه نجات می‌پرسی، بگو چگونه می‌توانم خود را از این وضعیت برهانم؟
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
هوش مصنوعی: یا دشمن را از سر راه بردار و او را از بین ببر، یا خانه دوست را به دشمن بسپار.
ای پسر شب گذشت و روز رسید
باغ را، دی شد و تموز رسید
هوش مصنوعی: ای پسر، شب به پایان رسید و روز آمده است. فصل سبز و زیبای باغ فرا رسیده و زمستان تمام شده و تابستان آغاز شده است.
خصم را از پی جواز ستم
رقم حکم لایجوز رسید
هوش مصنوعی: دشمن به دنبال مجوزی برای ستم بر دیگران است و می‌خواهد به هر وسیله‌ای توجیهی برای ظلمش پیدا کند.
خاک افسرده را حرارت و نور
ز آفتاب جهان فروز رسید
هوش مصنوعی: خاکی که به نظر مرده و بی‌حیات می‌آمد، با تابش نور و گرمای آفتاب به زندگی و نشاط دوباره بازگشته است.
نایب السلطنه بفر خدای
از پی حل این رموز رسید
هوش مصنوعی: معنی این بیت به زبان فارسی روان این است که نایب السلطنه به دنبال یافتن راه حلی برای این مسائل و معماها به سراغ خدا رفته است.
دم برد العجوز شد خامش
مژده بر شیخ و بر عجوز رسید
هوش مصنوعی: عفت و وقار زن پیر از دست رفت و خبر آن به مرد سالخورده و زن پیر رسید.
کشتی گوهر آمد از عمان
کاروان شکر ز خوز رسید
هوش مصنوعی: کشتی پر از جواهر از عمان به سفر آمده و کاروانی پر از شکر از خوزستان رسید.
باز اندر شکار کبک آمد
شیر غژمان به صید یوز رسید
هوش مصنوعی: شیر غژمان دوباره به شکار کبک آمده است و وقتی به صید یوز می‌رسد، در همین حال است.
دزد را گو ممان درین اقلیم
که جوانمرد کینه توز رسید
هوش مصنوعی: به دزد بگو که در این مکان نباشد، زیرا کسی که جوانمرد و کینه‌توز است به او نزدیک شده است.
از پی انتقام کار بدت
در کمان تیر سینه دوز رسید
هوش مصنوعی: به دنبال انتقام از کار بدی که کردی، مانند تیری که در کمان کشیده شده، به قلبت می‌رسد.
خانه خصم را ز زند قضا
آتش تیز خانه سوز رسید
هوش مصنوعی: آتش سوزان به خانه دشمن حمله کرد و آن را در آتش می‌سوزاند.
ظلم را موسم خفا آمد
عدل را موقع بروز رسید
هوش مصنوعی: زمان ظلم به پایان رسیده و زمان ظهور عدالت فرارسیده است.
شمع بگذار و سوی جمع گرای
پرده شب بدر که روز رسید
هوش مصنوعی: شمعی روشن کن و به سمت جمعیت برو، پرده شب را کنار بزن که روز آمد.
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
هوش مصنوعی: یا دشمن خود را بکش و پوست او را بکن، یا اینکه خانه دوست را به دشمن بسپار.
روشنی یافت شمع پارلمان
مردمی کرد جمع پارلمان
هوش مصنوعی: شمع پارلمان روشنی گرفت و جمعیت مردم را گرد هم آورد.
دل چو پروانه خویشتن را کرد
به فدا پیش شمع پارلمان
هوش مصنوعی: دل مانند پروانه‌ای است که برای شمعی در پارلمان به فدای خود می‌رسد. این تصویر از عشق و فدای دل به یک منبع نور و روشنایی است، که نشان‌دهنده‌ی وابستگی و ارادت به چیزی ارزشمند و مهم است.
بهر مشروطه همچو مروارید
در لگن ریخت دمع پارلمان
هوش مصنوعی: به خاطر جنبش مشروطه، همچون مرواریدی در ظرفی گرانبها، نور و زندگی به مجلس قانون‌گذاری تابید.
عدل و انصاف تو امان آمد
سوی ایران بطمع پارلمان
هوش مصنوعی: عدالت و انصاف تو به ایران آمدند تا آرزوهای پر امیدی مانند دستیابی به پارلمان را برآورده کنند.
کیست کز من رساند این پیغام
آشکارا به سمع پارلمان
هوش مصنوعی: چه کسی این پیام واضح را به گوش مجلس رساند؟
که کمر بسته ارتجاعیون
از پی قلع و قمع پارلمان
هوش مصنوعی: قدرت‌طلبان و مرتجعان با اراده‌ای قوی به دنبال سرکوب و نابودی نهاد پارلمان هستند.
ای هواخواه مجلس ملی
خیز و درشو بجمع پارلمان
هوش مصنوعی: ای دوستدار مجلس ملی، بپا خیز و خود را به جمع نمایندگان پارلمان برسان.
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
هوش مصنوعی: یا باید دشمن را کشته و از بین ببری، یا اینکه خانه دوست را به دشمن بسپاری.
عقل مجنون مجلس ملی است
هوش مفتون مجلس ملی است
هوش مصنوعی: عقل و دانش در مجلس ملی به گونه‌ای دیوانه‌وار و شگفت‌انگیز به چشم می‌آیند و هوش و درک نیز تحت تأثیر این فضای بحرانی و جذاب قرار دارد.
صحف هوشنگ و دفتر جاماسب
فرع قانون مجلس ملی است
هوش مصنوعی: کتاب‌های هوشنگ و دفتر جاماسب، جزئی از قوانین و مقررات مجلس ملی به شمار می‌روند.
بنده آن حکیم با خردم
که فلاطون مجلس ملی است
هوش مصنوعی: من شاگرد آن حکیم دانا هستم که مانند افلاطون در محافل بزرگ و اندیشمندان جایگاه ویژه‌ای دارد.
دل دانا و عقل روشن او
شمس گردون مجلس ملی است
هوش مصنوعی: دل آگاه و عقل روشنی که او دارد، مانند خورشید در آسمان، جایگاه محترم و مهمی دارد.
بهتر از نخل طور و قامت حور
سرو موزون مجلس ملی است
هوش مصنوعی: بهتر از هر درخت نخیلی و زیستن در حضور حوریان، قامت زیبا و موزون افراد حاضر در این مجلس است.
عقل موسای دار شوری شد
عدل هارون مجلس ملی است
هوش مصنوعی: عقل، مانند موسای نجات‌دهنده، در وضعیتی پرشور و هیجان قرار گرفته است، و در عین حال، عدالت هارون از نوعی نظم و ثبات برخوردار است که در یک مجلس ملی تجلی می‌یابد.
چرخ برجیس و زهره و کیوان
همه مادون مجلس ملی است
هوش مصنوعی: چرخ برجیس و سیاره‌های زهره و کیوان همه زیر سلطه و در خدمت مجلس ملی هستند.
غم مخور گر شغال گرسنه ای
تشنه بر خون مجلس ملی است
هوش مصنوعی: نگران نباش، حتی اگر دسیسه‌ها و خطراتی مانند شغال گرسنه‌ای در اطراف تو وجود داشته باشد که به دنبال آسیب زدن به خودت و مملکتت باشد.
از در ما درون نخواهد شد
هر که بیرون مجلس ملی است
هوش مصنوعی: هر کسی که در جمع ملت نیست، نمی‌تواند به درون ما وارد شود.
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
هوش مصنوعی: یا دشمن را از پای درآر و پوستش را جدا کن، یا آنکه خانه دوست را به دست دشمن بسپار.
ای وزیران گر اتفاق کنید
ترک این حیله و نفاق کنید
هوش مصنوعی: ای وزیران، اگر بر هم توافق کنید، بهتر است از این فریب و کینه‌ورزی دست بردارید.
ملک را ایمن از بهانه خصم
وز تکالیف لایطاق کنید
هوش مصنوعی: اینان را از بهانه‌جویی دشمنان و از بار سنگین وظایف خارج کنید تا در آرامش و ایمنی زندگی کنند.
از کمال و فضیلت و تقوی
زیور و افسر و نطاق کنید
هوش مصنوعی: به زیور و تاج و کمربند به خاطر کمال، فضیلت و تقوا بیفزایید.
خر عیسی چو جفته اندازد
کیفرش با سم و یراق کنید
هوش مصنوعی: اگر خر عیسی را با زین و افسار بیندازند، عاقبتش مجازات خواهد بود.
پسران را که ناخلف باشند
بری از ارث کرده عاق کنید
هوش مصنوعی: اگر پسری ناسازگار و نافرمان باشد، از ارث محرومش کنید.
ید یمنی، دراز، جانب فارس
ید یسری، سوی عراق کنید
هوش مصنوعی: دست راستت را به سمت فارس دراز کن و دست چپت را به سوی عراق بکش.
ای وکیلان خدای را با هم
عهد و میثاق در وثاق کنید
هوش مصنوعی: ای وکیلان، عهد و پیمان خود را با خدا محکم و استوار کنید.
وزرا را بدام مهر کشید
ملک را خانه وفاق کنید
هوش مصنوعی: وزرا را به دام محبت بکشید و برای ملک، خانه‌ای از صلح و هماهنگی بسازید.
با غرض کوس الوداع زنید
با مرض بانک الفراق کنید
هوش مصنوعی: با هدف خداحافظی به صدا درآیید و با درد جدایی، وداع کنید.
خصم اگر شاه در عری فکنید
دزد اگر ماه در محاق کنید
هوش مصنوعی: اگر دشمن را برهنه کنید و به او آسیب برسانید، مانند این است که دزد را در تاریکی قرار دهید و او نمی‌تواند خود را نشان دهد.
نفس اماره را درین سودا
دست فرسوده ز احتراق کنید
هوش مصنوعی: نفس اماره را در این کار به روشنی و با آرامش از میان بردارید و آن را به خاطر احساسات و آتش درونش خسته نکنید.
مصدر شوم را ز اسم و ز فعل
ترک تصریف و اشتقاق کنید
هوش مصنوعی: اگر بخواهید که منبعی را از اسم و فعل بدون تغییر و تبدیل آن تهیه کنید، باید به قانون‌ها و اصول خاصی که در زبان وجود دارد، توجه کنید.
این شیاطین انس را محروم
از فساد و ز استراق کنید
هوش مصنوعی: این موجودات شرور را از انحراف و نافرمانی دور کنید.
روی در کعبه وفاق نهید
پشت بر قبله شقاق کنید
هوش مصنوعی: در حالی که روی خود را به سمت کعبه می‌کنید، پشت خود را به قبله کنید و دچار اختلاف و جدایی شوید.
سبق از درس دولتی گیرید
وندرین عرصه استباق کنید
هوش مصنوعی: تجربه و یادگیری از جنبه‌های دولتی و رسمی را در نظر بگیرید و در میدان رقابت تلاش کنید تا بهتر پیش بروید.
از دوره کارتان برون نبود
گر بمیرید یا خناق کنید
هوش مصنوعی: اگر از زمان فعالیتتان خارج شوید، فرقی نمی‌کند که بمیرید یا به نوعی خود را از کار کنار بکشید.
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
هوش مصنوعی: یا خصم را بکش و پوستش را بکن، یا این که خانه دوست را به دشمن بسپار.
مرد را گر برند بند از بند
نتواند دل از وطن برکند
هوش مصنوعی: اگر مردی را از زنجیر و بند آزاد کنند، اما دل او نتواند از وطنش جدا شود.
خانه دوست در کف دشمن
ندهد هیچ مرد غیرتمند
هوش مصنوعی: هیچ مرد با غیرت و شرفی خانه یا دارایی خود را به دست دشمن نمی‌سپارد و آن را به او نمی‌دهد.
نار حب الوطن چو شعله زند
دل مؤمن بر او شود چو سپند
هوش مصنوعی: عشق به وطن مانند شعله‌ای است که در دل مؤمن می‌سوزد و او را به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد، همانند آتش سوزان که جان و روح را به حرکت درمی‌آورد.
داغ فرزند سهل تر ز آن است
که سپاری بدشمنان فرزند
هوش مصنوعی: درد و غم از دست دادن فرزند، آسان‌تر از این است که او را به دشمنان بسپاری.
دوست گر پوشدت پلاس و گلیم
به که بیگانه پرنیان و پرند
هوش مصنوعی: اگر دوستت تو را با لباس ساده‌ای بپوشاند، از این بهتر است که بیگانه‌ای با پارچه‌های گران‌قیمت و زیبا تو را بپوشاند.
مشرقی را بمغربی چه قیاس
کبک با جغد کی کند پیوند
هوش مصنوعی: در اینجا به تفاوت‌های بنیادین دو چیز اشاره شده است. مانند اینکه مشرق و مغرب به هیچ وجه با هم قابل قیاس نیستند، همان‌طور که پرنده‌ای چون کبک را نمی‌توان با جغدی که در شب زندگی می‌کند مقایسه کرد. در واقع، این بیانگر این است که هر چیز باید در جای خود و با توجه به ویژگی‌های خود مورد بررسی قرار گیرد، زیرا هر یک ذات و طبیعت خاص خود را دارد.
نام بی همتی بخویش منه
داغ بی غیرتی بخود مپسند
هوش مصنوعی: اگر از ناتوانی خود در کارها صحبت کنی، نامی از آن نبر و از بی‌غیرتی‌ات راضی نباش.
رفته در خاک به که مانده به ننگ
مرده در گور به که زنده به بند
هوش مصنوعی: شخصی که به خاک سپرده شده است زندگی‌اش بهتر از کسی است که زنده اما در قید و بند مشقت‌ها و سختی‌هاست. بی‌خود زنده بودن به چه درد می‌خورد وقتی زندگی در رنج و ننگ است؟
سوی قفقاز و هند دیده گشای
تا ز قفقاز و هند گیری پند
هوش مصنوعی: به سمت قفقاز و هند نگاه کن تا از آنجا نصیحت و درس بگیری.
پرده در روی خود کشی تا کی
پنبه در گوش خود نهی تا چند
هوش مصنوعی: چرا تا مدتی طولانی خودت را از واقعیت‌ها پنهان می‌کنی و گوش‌هایت را به روی حقیقت می‌بندی؟
جرم خود را ز جهل بر ابلیس
یا بکج گردی زمانه مبند
هوش مصنوعی: نقص و اشتباهات خود را به دلیل نادانی یا شرایط نامناسب زمانه به شیطان نسبت ندهید.
گریه کن بر سیاه روزی خویش
به سیاهی روی غیر مخند
هوش مصنوعی: به خاطر روزهای بد خود اشک بریز و به خاطر چهره‌ی دیگران خوشحال نباش.
سایه قد و عکس روی تو بود
اینکه دیدی تو را بخنده فکند
هوش مصنوعی: سایه قد و تصویر چهره‌ات باعث شد که تو را در حال خنده ببینم.
ابلهی ابله آنقدر که جنون
بسبال تو می خورد سوگند
هوش مصنوعی: آدمی احمق است که با وسواس و دیوانگی به تو وابسته است و این وابستگی او را به جنون رسانده است.
راستی ای پسر چو درمانی
متحیر میان عار و گزند
هوش مصنوعی: ای پسر، راستی را درک کن که وقتی به درمانی می‌رسی، در بین شرم و آسیب گمراه و گیج می‌شوی.
چاره ات از دو کار بیرون نیست
بشنو این نکته را ببانگ بلند
هوش مصنوعی: دو راهی برای تو وجود ندارد، این نکته را با صدای بلند بشنو.
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
هوش مصنوعی: یا خصم را نابود کن و تهدیدش کن یا خانه دوست را به دست دشمن بسپار.
ندهد هیچ مرد فرزانه
خانه خود بدست بیگانه
هوش مصنوعی: هیچ انسان با دانشی، خانه‌اش را به دست بیگانه نمی‌سپارد.
سر خود را برد اگر نبرد
پای بیگانه را از آن خانه
هوش مصنوعی: اگر سر خود را نجات بدهد، پای بیگانه را از آن خانه دور خواهد کرد.
دست ازین شیوه بر ندارد مرد
گر ببرند دستش از شانه
هوش مصنوعی: اگر مردی بر این روال باشد، حتی اگر دستش را از شانه‌اش ببرند، دست از این روش نخواهد کشید.
مگس انگبین و مور ضعیف
ندهد راه غیر در لانه
هوش مصنوعی: مگس و مورچۀ ضعیف نمی‌گذارند دیگران به لانه‌شان نزدیک شوند.
تو ازین هر دو بی خیال تری
ای خر خیره دیو دیوانه
هوش مصنوعی: تو از این هر دو موضوع بی‌خبر و بی‌توجهی، ای حیوان خام و نادان.
که سخن های اهل معنی را
فرض کردی فسون و افسانه
هوش مصنوعی: تو صحبت‌های اهل معانی را به عنوان جادوگری و داستان‌سرایی فرض کرده‌ای.
بسکه مستغرقی بمستی و خواب
کس نداند که زنده ای یا نه
هوش مصنوعی: چنان در مستی و خواب فرو رفته‌ای که هیچ‌کس نمی‌داند تو زنده‌ای یا نه.
ای برادر بروز تیره خویش
گریه کن چون ستون حنانه
هوش مصنوعی: ای برادر، وقتی روزهای سخت و تیره به تو روی می‌آورند، مانند ستون بلند و محکم حنانه، گریه کن و احساساتت را بروز بده.
تاکنون هیچکس نمی دانست
که چه داری درون انبانه
هوش مصنوعی: تا به حال هیچ‌کس از آنچه در انبار تو وجود دارد، اطلاعی نداشت.
اینک آن رازهای پنهان را
فاش کردی بیک دو پیمانه
هوش مصنوعی: حالا رازهای پنهانی را با یک یا دو پیمانه آشکار کردی.
از تهی مغزی و سبک وزنی
مست گشتی ببوی میخانه
هوش مصنوعی: به دلیل خالی بودن ذهن و بی‌محتوایی، دچار حالت سرخوشی شده‌ای و از بوی میخانه شاداب شده‌ای.
برد اندر خمار نی بقمار
زر و سیمت حریف جانانه
هوش مصنوعی: در مستی و سرخوشی، برنده شدم و با دوستی گرانقدر در حال گفتگو و تبادل نظر هستیم و از زیبایی‌ها و ارزش‌های زندگی صحبت می‌کنیم.
تو شدی در کنار کدبانو
دزد شد کدخدای کاشانه
هوش مصنوعی: شما در کنار زن باهوش و کاردان قرار گرفته‌اید و به این ترتیب، رئیس خانه از بین رفته و به نوعی دزدیده شده است.
این زمان کاو فتاده اندر بند
مرغ روح تو از پی دانه
هوش مصنوعی: در حال حاضر، زمانی است که روح تو مانند پرنده‌ای در قفس افتاده و به دنبال دانه‌ای می‌گردد.
چاره بند خویش اگر خواهی
پند من کار بند مردانه
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به آرامش و آرامش درونی برسی، باید با ایمان و جدیت کار کنی.
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
هوش مصنوعی: یا دشمن را از میان بردار و پوستش را بکن، یا اینکه خانه دوست را به دشمن بسپار.
مگر ایرانیان نه از بشرند
یا ز گرگ درنده پست ترند
هوش مصنوعی: آیا ایرانیان انسان نیستند یا از گرگ‌های درنده نیز پایین‌ترند؟
ای نصاری مگر مسلمانان
دد و دیوند یا که جانورند
هوش مصنوعی: ای مسیحیان، آیا مسلمانان مانند دد و دیوان یا جانوران هستند؟
بخدا دیو دد نیند ولیک
همچو پیل دمان و شیر نرند
هوش مصنوعی: به خدا قسم، حتی اگر شیطانی و وحشی به نظر نیاید، اما همچون فیل خشمگین و شیر درنده، خطرناک و ترسناک است.
خونشان را مخور که زقومند
مشتشان بر مزن که نیشترند
هوش مصنوعی: احتیاط کن که به آن‌ها آسیب نرسانی، چرا که آن‌ها از زخم‌های خود جراحت بزرگتری دارند. همچنین، به آنها بی‌وجه حمله نکن، زیرا توانایی آسیب زدن زیادی دارند.
دل ایرانیان شفیقستی
بگمانت که بی دل و جگرند
هوش مصنوعی: دل ایرانیان بسیار مهربان و دلسوز است و به نظر می‌آید که بی‌دل و بی‌احساس هستند.
حیف باشد ز نوع آدمیان
کادمی را چو گاو و خر شمرند
هوش مصنوعی: این نادرست است که برخی از آدم‌ها را به عنوان حیواناتی مانند گاو یا خر به شمار بیاوریم. انسان‌ها باید از احترام و ارزش بیشتری برخوردار باشند.
نه خرند و نه گاو این مردم
که شرف را بخون خویش خرند
هوش مصنوعی: این مردم نه مانند الاغ هستند و نه مانند گاو، چرا که شرافت را به خاطر خود و خون خود قربانی می‌کنند.
ما نژاد فرشته ایم و کسان
که مظالم خرند گاو و خرند
هوش مصنوعی: ما از خیل فرشتگانیم و کسانی که به ظلم و ستم می‌پردازند، در حقیقت مانند گاو و خر هستند.
ما نکو سیرتیم و نیک اخلاق
گرگ درنده خلق بد سیرند
هوش مصنوعی: ما انسان‌های نیکوخواه و باصفا هستیم، اما افرادی هستند که چون گرگ درنده، رفتارهای بد و منفی دارند.
ای ستمکاره ای که از ستمت
همه خلق زمانه برحذرند
هوش مصنوعی: ای ستمکار، تو که همه مردم زمانه از ظلم و ستم تو دوری می‌کنند.
ظلم چندان سزد که بر ظلام
کس نگوید ز عدل بی خبرند
هوش مصنوعی: ظلم تا چه اندازه‌ای جایز است که در تاریکی کسی از عدالت سخن بگوید و از آن بی‌خبر باشد.
عضو یکدیگرند آدمیان
ز آنکه از یک نژاد و یک گهرند
هوش مصنوعی: انسان‌ها به هم مرتبط و وابسته‌اند چون همه از یک نسل و خاستگاه مشترک هستند.
آدمی زاده گان درین گیتی
همه با هم شریک خیر و شرند
هوش مصنوعی: تمامی انسان‌ها در این جهان در خوبی‌ها و بدی‌ها با یکدیگر شریک هستند.
غم یاران بخور که یارانت
روز تنگی همه غم تو خورند
هوش مصنوعی: ناراحتی و غم یاران خود را در دل داشته باش، زیرا در مواقع سختی و مشکلات، دوستانت هم همان غم را برای تو خواهند داشت.
هر چه خواهی بکن ولیک بدان
که بد و نیک جمله در گذرند
هوش مصنوعی: هر چیزی که می‌خواهی انجام بده، اما به یاد داشته باش که همه چیز، چه خوب و چه بد، سرانجام به پایان می‌رسد.
گر شغالان بخانه شیران
اندر آیند مانده در خطرند
هوش مصنوعی: اگر شغال‌ها به خانه شیرها بیایند، در خطر خواهند بود.
خشم شیران، اگر بدل جنبید
پوستهاشان همی بتن بدرند
هوش مصنوعی: اگر شیران خشمگین شوند، حتی پوست‌هایشان هم از شدت ناراحتی و حرکت می‌تواند پاره شود.
ای ستمدیده مرد ایرانی
که رقیبان بخانه تو درند
هوش مصنوعی: ای مرد ایرانی که مورد ستم قرار گرفته‌ای، رقیبان به خانه‌ات هجوم می‌آورند.
گر بخواهی که آبروی تو را
این خبیثان بیشرف نبرند
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که این افراد پست و ناپاک آبرویت را نبرند، باید مراقب خودت باشی.
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
هوش مصنوعی: یا خصم را بکش و پوستش را بکن، یا اینکه خانه دوست را به دشمن بسپار.
ای بیک جرعه داده عقل از دست
چند در بستر اوفتاده و مست
هوش مصنوعی: ای بی‌خبر، با یک جرعه از عشق، عقلت را از دست داده‌ای و حالا در بستر خوابیده و مستی.
با خبر شو که دست مانده ز کار
بر حذر شو که کار رفته ز دست
هوش مصنوعی: مواظب باش که کارها به تو واگذار نشده و از دستت خارج شده است. بنابراین، باید احتیاط کنی تا دیگر نتوانی آن‌ها را کنترل کنی.
مرغ عیار رفته اندر دام
ماهی زیرک اوفتاده به شست
هوش مصنوعی: پرنده‌ای زیرک و ماهر گرفتار دام شده و در این حال، ماهی باهوش نیز به تله افتاده است.
جز بفن کی توان ز ورطه گریخت
جز به تدبیر چون توانی رست
هوش مصنوعی: هیچ کس جز با مهارت و تدبیر نمی‌تواند از خطرات و چالش‌ها فرار کند. تنها با برنامه‌ریزی و تدبیر می‌توان از مشکلات نجات یافت.
نتوان زیست زیر دیواری
کش سکون اوفتاد و سقف شکست
هوش مصنوعی: نمی‌توان در زیر سایه دیواری که به خاطر سکون و بی‌حرکتی‌اش فرو ریخته و سقف آن شکسته است، زندگی کرد.
دشمن شوخ چشم بی پروا
زر پرست است و تو خدای پرست
هوش مصنوعی: دشمن تو که چشمانش پر از ناز و شوخی است، بی‌ملاحظه و طلاپرست می‌باشد، اما تو در عوض خداپرست هستی.
به تجارت تو را کند مغبون
چون ترا نیست هر چه او را هست
هوش مصنوعی: در تجارت، تو از ضرر بی‌خبر هستی، زیرا آنچه او دارد، تو نداری.
پست گردد بر تو با تعظیم
تا زمانی که بار خود بربست
هوش مصنوعی: تا زمانی که بار خود را به دوش می‌کشی، دیگران با احترام و تأدب در کنارت خواهند بود.
چون ترازو که کفه پر او
در بر کفه ی تهی شده پست
هوش مصنوعی: شبیه ترازویی هستی که یک کفه‌اش سرشار از چیزهاست و کفه‌ی دیگر خالی و پایین‌تر قرار دارد.
بار خود را چو بست آن غدار
خاطرت را به تیر طعنه بخست
هوش مصنوعی: وقتی بار خود را بر دوش گرفتی، او به طور ناجوانمردانه به یاد تو طعنه می‌زند.
از پس آنکه انگبین تو خورد
ریخت در ساغر تو زهر و کبست
هوش مصنوعی: بعد از آن که عسل تو در ساغر ریخته شد، زهر و سموم هم در آن جا پیدا شد.
گر تو در هر هزار شصت بری
او بهر صد برد ز مال تو شصت
هوش مصنوعی: اگر تو در هر هزار شصت برداری، او به ازای هر صد، شصت از مال تو را خواهد برد.
چون سرت در کمند خویش آورد
اوستادانه از کمند تو جست
هوش مصنوعی: زمانی که تو سرت را در دام خود قرار دادی، او با مهارت و استادی از دام تو رهایی یافته است.
او بمغرب شود تو در مشرق
هر کسی سوی اصل خود پیوست
هوش مصنوعی: هر کسی به جایی که متعلق به اوست برمی‌گردد؛ حتی اگر در دو سمت مختلف دنیا قرار داشته باشند.
چون چنین است پند من بشنو
که بود یادگار عهد الست
هوش مصنوعی: این چنین که هست، نصیحت من را بشنو که این یادگاری است از زمان پیشین.
تو تن آسان بجای در منشین
کو تن آسان به جای در ننشست
هوش مصنوعی: آدمی که به راحت‌طلبی عادت کرده، باید به جای نشستن و بی‌کاری، فعالیت کند و در کارش کوشا باشد.
یا بکش خصم را و برکن پوست
یا بدشمن سپار خانه دوست
هوش مصنوعی: یا دشمن را از پا درآور و او را نابود کن، یا خانه‌ی دوست را به دشمن بسپار.