گنجور

شمارهٔ ۱

غدیر خم رسید ای ساقی گلچهره می باید
مئی کو یادگار از دولت کاوس کی باید
بصحرا در شدن با لاله روئی نیک پی باید
در آنجا ساختن عود و رباب و چنگ و نی باید
ز رشک روی دلبر عارض گل غرق خوی باید
چمن پر ماه و پروین باغ پر زهره و جدی باید
طرب در باغ اکنون در سرا هنگام دی باید
گر امروز این طرب از دست بگذاریم کی باید
نشاط از دولت سالار اولاد لوی باید
بویژه در چنین روزی ثنا بر جان وی باید
امیرالمؤمنین کز مهر رویش مرده حی باید
ز یزدان افتخارش بر خداوندان حی باید
چو بی فرمانش گردد توسن افلاک پی باید
وگر بی نام وی شد در جهان هر نامه طی باید
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد
در این عید همایون فر علی فرزند بوطالب
همان بر اولیا سرور همان بر اصفیا صاحب
چراغ دیده هاشم سراج دوده غالب
بدین ایزدی ناصر به شرع احمدی نایب
بفرمان خدا شد پیشوا بر حاضر و غایب
از او مهتر که بود الحق جهانرا در همه جانب
که او شیر خداوند است و بر شیران همه غالب
اساس صورت امکان و سر وحدت واجب
پیاده از هوی بر توسن روح و خرد راکب
ز رویش مهرها لامع ز دستش ابرها ساکب
اگر صورت میان او و یزدان می نشد حاجب
خدایش خواند می آسوده از تو بیخ هر عاتب
ز مهرش مهر شد شارق ز شرمش ماه شد غارب
قضا در دست وی همچون قلم اندر کف کاتب
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد
امیر کاردان فرمانروای راستین آمد
دو گنج از گوهرش آکنده اندر آستین آمد
تو پنداری که رضوان بود و از خلد برین آمد
بروئی فرخ و سیمین بخوئی عنبرین آمد
همش یسر از یسار اندر همش یمن از یمین آمد
بر او از آفریننده هزاران آفرین آمد
برای نظم این سامان خداوندی مهین آمد
که خشمش بر گنه کاران عذابی بس مهین آمد
ز نادانی دونان خاطرش چندی غمین آمد
بخشم اندر ز کار خلق چون شیر عرین آمد
چنان آمد که پنداری سحابی آتشین آمد
بلائی هولناک از آسمان اندر زمین آمد
ولیکن عاقبت با سطوتش رأفت قرین آمد
نخست آورد زهر اما در آخر انگبین آمد
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد
خبر بردند نزد میر اعظم کاندرین کشور
بشوریدند کشوریان بروی مرزبان یکسر
ضیاء الدوله را بستند بر رخسار راحت در
برآشفتند با وی سفله ای چند از بد اختر
چو بشنید این خبر جوشید میر از خشم چون تندر
کمر بربست و شد برباره چون تند ابراژدر
فرود آمد بپایان چون ز بالا رحمت داور
بداندیشان دولت را همی داد از سخط کیفر
تن ملک از غمان آسود این دستور فرخ فر
که ملکت بود رنجوری دژم فرسوده در بستر
امیر کاردان چونان طبیبی نیک دانشور
بامراض و علل دانا باعراض و سقم رهبر
پزشک آسا یکی را جان همی فرسود با نشتر
دگر یک را بنوشانید از آن جلاب جان پرور
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد
بگیتی با وجود میر نام از شر نمی ماند
در آن سامان که میر آمد ستم دیگر نمی ماند
سران را آرزوی سرکشی در سر نمی ماند
خسان را جز قبای ماتم اندر بر نمی ماند
بلی با موج دریا شعله اخگر نمی ماند
به پیش تند صرصر تل خاکستر نمی ماند
همایون آن امیری کو، رخش جز خو نمی ماند
دلش جز بر یکی دریای پرگوهر نمی ماند
دو دستش جز بدو گردون پر اختر نمی ماند
لب لعلش بجز بر چشمه کوثر نمی ماند
چو آمد نام بأسش فتنه در کشور نمی ماند
چو بر تابد حسامش مهر در خاور نمی ماند
چو جنبد خشمش از جا رنگ خشک و تر نمی ماند
بداندیشانش را یک جان بصد پیکر نمی ماند
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد
تو دیدی میر نتوانست سیم و زر نگهدارد
نیارست از کرم در کیسه در گوهر نگهدارد
گمان بردی نیارد ملک را دیگر نگهدارد
خطا کردی که نه گردون و هفت اختر نگهدارد
عنان نه سپهر آنسان بدست اندر نگهدارد
که فرزند گرامی خاطر مادر نگهدارد
بداد و بخشش و لطف و نعم لشکر نگهدارد
بفضل و دانش و حلم و کرم کشور نگهدارد
چو بر توسن زند مهمیز چرخ افسر نگهدارد
ببازد دل قضا ترسد نیارد سر نگهدارد
چو با خنجر شکافد خصم و در معبر نگهدارد
تو پنداری مه از بهرام دو پیکر نگهدارد
نپندارم جهان را کس از او بهتر نگهدارد
کز آسیب جهانیانش جهان داور نگهدارد
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد
امیرا مردم این بوم بی مغزند و بی معنی
مزن با خشمشان صدمت مکن با تیغشان انهی
ترا نشناختستندی کجا خورشید دید اعمی
بدانستند اکنون ای مهین فرمانده و مولی
که فرمان ترا گردون کند با جان و دل اجری
توئی در چهره چونخورشید و اندر رتبه چون شعری
فرو چینی اساس ظلم را از صفحه دنیی
چنان کز کعبه دست حق منات و لات و العزی
امیرا عفو کن از جاهلان ای رحمتت اعلی
بفر و نزهت و تاب و صفا از سایه طوبی
تراکت باغ الطاف است رشک جنة الماوی
پر از انهار شیر و شهد و اشجار و گل حمری
ببخش ای میر بر این گمرهان آزادکن یعنی
که شد دست تو و ذیل تو بر فضل و کرم حبلی
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد
امیرا الله الله تاب خشمت هیچکس نارد
تن از پولاد و دل ز آهن، کسی هرگز کجا دارد
خدا را پیش از آن کاین خلق را خشمت بیو بارد
و یا تیغت فراز خاک سر شاهان همی بارد
کف راد کریمت گوی تا دلشان بدست آرد
ردای عفو پوشاند بدست لطف بسپارد
خم رحمت بجوشاند شراب فضل بگسارد
مر اینان را چو فرزندان میر از مهر پندارد
به کاخ قدر بنشاند ز خاک تیره بردارد
برای حفظشان صد پاسبان از عدل بگمارد
بنگذارد فلک زین پیش دلهاشان بیازارد
تو گر بری گلوشان نه که چرخ از کینه بفشارد
امیرا راستی هر کس به خاکت روی بگذارد
ز جرم ار کوه دارد بخششت کاهیش نشمارد
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد
همه فرزند میرستند در هر گوشه این مردم
بسایه دولتش آسوده زین شبرنگ آهن سم
معاذالله اگر فرزند سازد راه دانش گم
نفرساید پدر جانش بزخم مار یا گژدم
بکاهد خاطرش تا دیو غفلت را ببرد دم
امان ندهد که چون آدم براندشان بیک گندم
امیرا حشمتی داری بحمدالله براز انجم
کواکب را توئی هشتم عناصر را توئی پنجم
درون مردمان چشمی درون چشمکان مردم
ولی با نار خشمت چرخ دو دستی زمین هیزم
نگردی سست و بیهوش ار بنوشی صدهزاران خم
بویژه چون بگیری جام در روز غدیر خم
بگیری جام می در کف بیاری لعل ناب از کم
همی گوئی بساقی ده همی گوئی بشاهد قم
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد
خداوندا دو سالستی که من یک چامه نابستم
برون از درگهت خود چامه بندی کی توانستم
از آن روزی که در خاک درت همچون گیارستم
بدرگاه تو استادم بخرگاه تو بنشستم
نه با سردار خو کردم نه با سالار پیوستم
بهر جا حبل امیدی گمان می رفت بگسستم
ز انعام خداوندان گیتی دست بر شستم
بت آز و شره را در بغل یکباره بشکستم
نه این کار از هوس کردم، نه این بند از طمع بستم
که نتوان کیمیاگر شد مرا چون کان زر جستم
من از خوی تو دلگرمم من از بوی تو سرمستم
نخواهم شد ز کویت تا روان اندر بتن هستم
خدا را ای جهانبان بیش از این مگذار از دستم
که دور از درگهت چون ماهی افتاده در شستم
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غدیر خم رسید ای ساقی گلچهره می باید
مئی کو یادگار از دولت کاوس کی باید
هوش مصنوعی: غدیر خم فرارسیده است، ای ساقی با چهره زیبا! باید می‌نوشی که یادگار دوران کاوس است.
بصحرا در شدن با لاله روئی نیک پی باید
در آنجا ساختن عود و رباب و چنگ و نی باید
هوش مصنوعی: در دشت با چهره زیبای لاله، باید هنری را به نمایش گذاشت. در آنجا باید سازهایی مانند عود، رباب، چنگ و نی را نواخت.
ز رشک روی دلبر عارض گل غرق خوی باید
چمن پر ماه و پروین باغ پر زهره و جدی باید
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و دلربایی محبوب، چهره‌ای زیبا و درخشان باید داشته باشد. گل‌ها در چمن‌زار پر از نور و زیبایی باید باشند و باغ نیز باید پر از ستاره و زیبایی‌هایی چون زهره و جدی باشد.
طرب در باغ اکنون در سرا هنگام دی باید
گر امروز این طرب از دست بگذاریم کی باید
هوش مصنوعی: در حال حاضر، زمانی برای شادی در باغ دارد، اما با ورود فصل سرد باید آماده باشیم که ممکن است که این شادی‌ها را کنار بگذاریم. بنابراین، باید درک کنیم که چه زمانی باید از این لحظات لذت ببریم.
نشاط از دولت سالار اولاد لوی باید
بویژه در چنین روزی ثنا بر جان وی باید
هوش مصنوعی: شادی و خوشحالی از سوی سالار اولاد لوی باید در این روز خاص به او تقدیم شود و شایسته است که از او تقدیر و تمجید گردد.
امیرالمؤمنین کز مهر رویش مرده حی باید
ز یزدان افتخارش بر خداوندان حی باید
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنینی که به خاطر محبت و زیبایی او انسان‌ها جان می‌دهند، باید از خداوند برای او افتخار و مقام بخواهند.
چو بی فرمانش گردد توسن افلاک پی باید
وگر بی نام وی شد در جهان هر نامه طی باید
هوش مصنوعی: وقتی اسب آسمانی بدون اراده و فرمان او (خداوند) حرکت کند، باید به سوی او برویم و اگر در جهان نام او نباشد، باید هر نامه یا نوشته‌ای را رها کنیم.
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد
هوش مصنوعی: آمدن عید غدیر شادی و خوشی را به همراه دارد و این خوشحالی بیشتر از آن است که پیش از این، خبر خوشی از امیر (علی) به ما رسیده باشد.
در این عید همایون فر علی فرزند بوطالب
همان بر اولیا سرور همان بر اصفیا صاحب
هوش مصنوعی: در این جشن بزرگ، علی، فرزند ابوطالب، همانطور که بر اولیا و بزرگان سروری دارد، بر صفیای الهی نیز رهبری و مقام دارد.
چراغ دیده هاشم سراج دوده غالب
بدین ایزدی ناصر به شرع احمدی نایب
هوش مصنوعی: چشم هاشم همچون چراغی روشن است و در این دنیا، غالباً به واسطه نور الهی و محبوبیت معنوی خود، به پیروی از قوانین دین اسلام و پیامبر احمد (ص) هدایت می‌شود.
بفرمان خدا شد پیشوا بر حاضر و غایب
از او مهتر که بود الحق جهانرا در همه جانب
هوش مصنوعی: به فرمان خدا، او رهبر شد بر همه حاضرین و غایبان. حقیقتاً او برتر از همه بود و در همه جهات جهان را رهبری می‌کرد.
که او شیر خداوند است و بر شیران همه غالب
اساس صورت امکان و سر وحدت واجب
هوش مصنوعی: او همانند شیر خداوند است و بر همه شیران دیگر تسلط دارد. او اساس وجود و مبنای اندیشه یگانگی و وحدت است.
پیاده از هوی بر توسن روح و خرد راکب
ز رویش مهرها لامع ز دستش ابرها ساکب
هوش مصنوعی: آدمی با اراده و نیروی تصمیم‌گیری خود بر اسب روح سوار است. عشق و محبتش مانند نور درخشان و آرامش‌بخش است که بر زندگی‌اش تأثیر می‌گذارد و او را از مشکلات و نگرانی‌ها دور می‌کند.
اگر صورت میان او و یزدان می نشد حاجب
خدایش خواند می آسوده از تو بیخ هر عاتب
هوش مصنوعی: اگر میان او و خدا حائلی وجود نداشت، می‌توانست خداوند را بخواند و از هر آزار رهایی یابد.
ز مهرش مهر شد شارق ز شرمش ماه شد غارب
قضا در دست وی همچون قلم اندر کف کاتب
هوش مصنوعی: از محبت او صبح روشن و دل انگیز شده و به خاطر شرمش، ماه نیز درخشان و زیبا گشته است. تقدیر در دست او مانند قلمی است که در دست نویسنده‌ای ماهر قرار دارد.
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد
هوش مصنوعی: روز عید غدیر فرا رسیده و شادی و خوشحالی در فضا جاری است. این روز خوشایند‌تر از زمان پیش از آن است که خبر آمدن امیر و خوشبختی به جمع ما رسید.
امیر کاردان فرمانروای راستین آمد
دو گنج از گوهرش آکنده اندر آستین آمد
هوش مصنوعی: امیر کاردان، فرمانروای واقعی و لایق، با دو گنج با ارزش که در آستین خود دارد، به نزد مردم آمد.
تو پنداری که رضوان بود و از خلد برین آمد
بروئی فرخ و سیمین بخوئی عنبرین آمد
هوش مصنوعی: تو فکر می‌کنی که سرای بهشتی و خوشبختی است، در حالی که از آنجا نیامده‌ای. تو زیبایی و خوشبویی دارایی، اما واقعیت چیز دیگری است.
همش یسر از یسار اندر همش یمن از یمین آمد
بر او از آفریننده هزاران آفرین آمد
هوش مصنوعی: همه چیز به زیبایی و هماهنگی از سمت چپ و راست به سوی او آمد و بر او هزاران تحسین از جانب خالق نازل شد.
برای نظم این سامان خداوندی مهین آمد
که خشمش بر گنه کاران عذابی بس مهین آمد
هوش مصنوعی: برای برقراری نظم در این دنیا، خداوندی بزرگ و توانمند آمد که غضبش برای گناهکاران عذابی بسیار سخت و سنگین است.
ز نادانی دونان خاطرش چندی غمین آمد
بخشم اندر ز کار خلق چون شیر عرین آمد
هوش مصنوعی: به خاطر نادانی افراد پست، مدتی دلش غمگین شد، اما وقتی به رفتار مردم نگاه کرد، مانند شیر خشمگین شد و عظمت خود را دوباره پیدا کرد.
چنان آمد که پنداری سحابی آتشین آمد
بلائی هولناک از آسمان اندر زمین آمد
هوش مصنوعی: چنان به نظر می‌رسد که آتشینی همچون یک ابر به زمین فرود آمده و بلایی ترسناک از آسمان بر روی زمین نازل شده است.
ولیکن عاقبت با سطوتش رأفت قرین آمد
نخست آورد زهر اما در آخر انگبین آمد
هوش مصنوعی: اما در نهایت، با قدرت و عظمتش، رحمت هم همراه شد. در ابتدا زهر را به نمایش گذاشت، اما در پایان، چیزی شیرین و خوشگوار به دست آمد.
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد
هوش مصنوعی: عید غدیر که به جشن و شادی فرا می‌خواند، از آن خوشایندتر است که پیش از این جشن، فرخندگی و شادکامی پیشوای بزرگ ما ظهور کرده است.
خبر بردند نزد میر اعظم کاندرین کشور
بشوریدند کشوریان بروی مرزبان یکسر
هوش مصنوعی: خبر آوردند به میر اعظم که در این کشور، مردمان علیه مرزبان به شورش پرداخته‌اند.
ضیاء الدوله را بستند بر رخسار راحت در
برآشفتند با وی سفله ای چند از بد اختر
هوش مصنوعی: ضیاء الدوله را در حالی که به خواب راحت رفته بود، چند نفر از آدم‌های پایین‌مرتبه و بدشانس برآشفتند و او را بیدار کردند.
چو بشنید این خبر جوشید میر از خشم چون تندر
کمر بربست و شد برباره چون تند ابراژدر
هوش مصنوعی: وقتی این خبر را شنید، میر از خشم مانند رعد و برق به جنبش درآمد و کمر خود را محکم بسته و چون ابری تند به سمت هدفش پیش رفت.
فرود آمد بپایان چون ز بالا رحمت داور
بداندیشان دولت را همی داد از سخط کیفر
هوش مصنوعی: چون رحمت خداوند از بالا نازل شد، سرانجام بداندیشان نیز از خشم و مجازات بهره‌مند شدند.
تن ملک از غمان آسود این دستور فرخ فر
که ملکت بود رنجوری دژم فرسوده در بستر
هوش مصنوعی: تن کشور از غم‌ها رها شد، این خبری خوب و خوشحال‌کننده است که سرزمینت دیگر در رنج و بی‌قراری نیست و از خواب تلخ بیدار شده است.
امیر کاردان چونان طبیبی نیک دانشور
بامراض و علل دانا باعراض و سقم رهبر
هوش مصنوعی: امیر با تدبیر مانند یک پزشک آگاه است که به بیماری‌ها و دلایل آن‌ها تسلط دارد و می‌داند چگونه مشکلات و نواقص را درمان کند.
پزشک آسا یکی را جان همی فرسود با نشتر
دگر یک را بنوشانید از آن جلاب جان پرور
هوش مصنوعی: پزشکی با ابزار جراحی یک نفر را به شدت زخمی کرد، اما با ابزار دیگری به یکی دیگر دارویی داد که جانش را نجات دهد و به او زندگی ببخشد.
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد
هوش مصنوعی: پرندگان خوشحال و شاداب، عید غدیر را جشن می‌گیرند و این عید از همه خوشحالی‌ها زیباتر است، زیرا قبل از آن، روز شادی‌بار و فرخنده‌ای با ورود امیر (علی) رخ داده است.
بگیتی با وجود میر نام از شر نمی ماند
در آن سامان که میر آمد ستم دیگر نمی ماند
هوش مصنوعی: در دنیا، به واسطه وجود یک فرمانروا و حاکم با انصاف، هیچ آسیبی و ظلمی باقی نخواهد ماند. زمانی که حاکم و رهبر عادل وجود داشته باشد، دیگر نشانی از ستم نخواهد بود.
سران را آرزوی سرکشی در سر نمی ماند
خسان را جز قبای ماتم اندر بر نمی ماند
هوش مصنوعی: سران و بزرگان، وقتی به قدرت و مقام می‌رسند، دیگر آرزوی سرکشی و فتنه در ذهنشان نمی‌ماند. اما افراد ناتوان و بی‌چاره، جز غم و اندوه، چیزی برای آنها باقی نمی‌ماند و زندگی‌شان فقط در لباس ماتم سپری می‌شود.
بلی با موج دریا شعله اخگر نمی ماند
به پیش تند صرصر تل خاکستر نمی ماند
هوش مصنوعی: قطعاً با وزش تند باد دریا، شعله‌های آتش نمی‌تواند دوام بیاورد و به سرعت خاموش می‌شود، همان‌طور که خاکستر نیز در برابر تندبادی شدید دوام نخواهد آورد.
همایون آن امیری کو، رخش جز خو نمی ماند
دلش جز بر یکی دریای پرگوهر نمی ماند
هوش مصنوعی: امیری بزرگ و با عظمت وجود دارد که هیچ موجودی جز او برایش ارزش ندارد و دل او جز بر دریایی پر از جواهر نمی‌تواند وابسته باشد.
دو دستش جز بدو گردون پر اختر نمی ماند
لب لعلش بجز بر چشمه کوثر نمی ماند
هوش مصنوعی: دونان او، هیچ چیز جز ستاره‌ها در آسمان به دست نمی‌آید و لب خوش‌رنگ او جز در کنار چشمه کوثر، جایی ندارد.
چو آمد نام بأسش فتنه در کشور نمی ماند
چو بر تابد حسامش مهر در خاور نمی ماند
هوش مصنوعی: وقتی که نام قدرتش در میان بیفتد، دیگر در کشور چیزی باقی نخواهد ماند و اگر شمشیرش بدرخشد، محبت و مهر در شرق نیز نخواهد ماند.
چو جنبد خشمش از جا رنگ خشک و تر نمی ماند
بداندیشانش را یک جان بصد پیکر نمی ماند
هوش مصنوعی: وقتی خشم او به حرکت در می‌آید، رنگ و روی خشک و تر در برابر آن نمی‌ماند. بداندیشان او نیز با یک جان، به صد پیکر تقسیم می‌شوند و نمی‌توانند در برابر خشم او دوام بیاورند.
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد
هوش مصنوعی: عید غدیر آمد و خبر خوشی به ما رسید. این عید خوشایندتر از این است که قبل از آن، خبر خوشی از آمدن امیری بزرگ و سرافراز را شنیده باشیم.
تو دیدی میر نتوانست سیم و زر نگهدارد
نیارست از کرم در کیسه در گوهر نگهدارد
هوش مصنوعی: تو دیدی که کسی مثل میر نتوانست طلا و نقره را در دستش نگه دارد و به خاطر بخشندگی‌اش نتوانست از کیسه‌اش جواهرات را نگه‌دارد.
گمان بردی نیارد ملک را دیگر نگهدارد
خطا کردی که نه گردون و هفت اختر نگهدارد
هوش مصنوعی: به اشتباه فکر کردی که جهان دیگر نمی‌تواند ملتش را حمایت کند. این‌طور نیست، چون ستارگان و آسمان هم نمی‌توانند مدام از آن‌ها محافظت کنند.
عنان نه سپهر آنسان بدست اندر نگهدارد
که فرزند گرامی خاطر مادر نگهدارد
هوش مصنوعی: عنان آسمان را کسی به خوبی کنترل می‌کند که مانند مادر، فرزند عزیزش را مراقبت می‌کند.
بداد و بخشش و لطف و نعم لشکر نگهدارد
بفضل و دانش و حلم و کرم کشور نگهدارد
هوش مصنوعی: این بیت به اهمیت ویژگی‌های انسانی و اخلاقی در حفظ و نگهداری از جامعه و کشور اشاره دارد. در آن بیان می‌شود که قدرت و نیروی یک کشور به بخشش، لطافت و محبت بستگی دارد، در حالی که علم، عقل و بزرگواری نیز از عوامل کلیدی برای پایداری و استواری کشور هستند. به عبارتی دیگر، برای حفاظت از سرزمین، به مهربانی و فرهنگ نیاز است.
چو بر توسن زند مهمیز چرخ افسر نگهدارد
ببازد دل قضا ترسد نیارد سر نگهدارد
هوش مصنوعی: زمانی که چرخ زندگی شروع به حرکت می‌کند و حوادث ناخواسته به وقوع می‌پیوندند، دل انسان از تقدیر می‌ترسد و به خاطر ترس از آینده، سر به زیر و محتاط می‌شود.
چو با خنجر شکافد خصم و در معبر نگهدارد
تو پنداری مه از بهرام دو پیکر نگهدارد
هوش مصنوعی: وقتی دشمن با خنجر به تو حمله می‌کند و در مسیر تو را متوقف می‌کند، گویی خیال می‌کنی که مه از بهرام دو پیکر محافظت می‌کند.
نپندارم جهان را کس از او بهتر نگهدارد
کز آسیب جهانیانش جهان داور نگهدارد
هوش مصنوعی: من فکر نمی‌کنم که کسی بتواند بهتر از او (خداوند) از این دنیا حفاظت کند، زیرا خود جهان تحت نظارت و حمایت او است و اوست که از آسیب‌های انسان‌ها در امان می‌ماند.
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد
هوش مصنوعی: عید غدیر فرارسیده است و این روز برای ما بسیار فرخنده و خوشحالی است. اما خوشحالی ما از این عید، به خاطر این است که پیش از این عید بزرگ، روزی که امیرالمؤمنین (ع) به عنوان والی و سرپرست مسلمانان منصوب شد، نیز به ما رسیده است.
امیرا مردم این بوم بی مغزند و بی معنی
مزن با خشمشان صدمت مکن با تیغشان انهی
هوش مصنوعی: ای امیر، مردم این سرزمین فاقد فهم و دانش‌اند، بنابراین با خشم و خشمگینی که دارند، به آن‌ها آسیب نرسان و با تیغ و شمشیر خود به آن‌ها حمله نکن.
ترا نشناختستندی کجا خورشید دید اعمی
بدانستند اکنون ای مهین فرمانده و مولی
هوش مصنوعی: کسی که تو را نمی‌شناخت، مانند کسی است که خورشید را نمی‌بیند و درک نمی‌کند. اکنون ای بزرگوار و سرور، تو را بهتر شناخته‌اند.
که فرمان ترا گردون کند با جان و دل اجری
توئی در چهره چونخورشید و اندر رتبه چون شعری
هوش مصنوعی: فرمان تو از سوی آسمان با تمام وجود اجرا می‌شود. تو با چهره‌ای درخشان همچون خورشید و در مقام و رتبه‌ای مشابه شعر، درخشیده‌ای.
فرو چینی اساس ظلم را از صفحه دنیی
چنان کز کعبه دست حق منات و لات و العزی
هوش مصنوعی: باید پایه‌های ظلم را از زمین برداریم، همان‌طور که از کعبه پرچم حق را از بت‌های منات، لات و عزی دور کرده‌اند.
امیرا عفو کن از جاهلان ای رحمتت اعلی
بفر و نزهت و تاب و صفا از سایه طوبی
هوش مصنوعی: ای امیر، از نادانان بگذر و بخشش کن. رحمتت برتر از هر چیز است و زیبایی و روشنی‌ات زیر سایه درختان بهشتی، دل‌انگیز و بی‌نظیر است.
تراکت باغ الطاف است رشک جنة الماوی
پر از انهار شیر و شهد و اشجار و گل حمری
هوش مصنوعی: تراکت باغ پر از نعمت‌ها و لطف‌هاست که حسرت بهشت موعود را برمی‌انگیزد، جایی پر از جوی‌های شیر و عسل و درختان و گل‌های زیبا.
ببخش ای میر بر این گمرهان آزادکن یعنی
که شد دست تو و ذیل تو بر فضل و کرم حبلی
هوش مصنوعی: ای سرور بزرگ، بر این گمراهان ببخش و آنها را آزاد کن، زیرا که به مدد تو و زیر سایه‌ات، لطف و رحمتت شامل حالشان شده است.
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد
هوش مصنوعی: عید غدیر همایونی و شادی‌بخش است و خوشحالی‌اش بیشتر از این است که پیش از این عید بزرگ، روزی پر از برکت و مقام امیرالمؤمنین فرا رسیده است.
امیرا الله الله تاب خشمت هیچکس نارد
تن از پولاد و دل ز آهن، کسی هرگز کجا دارد
هوش مصنوعی: ای امیر! چه کسی می‌تواند مانند تو از خشمت فرار کند؟ هیچکس نمی‌تواند از تیرهای خشم تو بگریزد، چون همه از جنس پولاد و دل‌هایشان از آهن است؛ اما هیچ‌کس چنین قدرتی ندارد.
خدا را پیش از آن کاین خلق را خشمت بیو بارد
و یا تیغت فراز خاک سر شاهان همی بارد
هوش مصنوعی: پیش از آنکه خشم تو بر این مخلوق نازل شود یا شمشیر تو بر سر شاهان بالا رود، از خدا کمک بگیر.
کف راد کریمت گوی تا دلشان بدست آرد
ردای عفو پوشاند بدست لطف بسپارد
هوش مصنوعی: با سخنان دلنشین و مهربان خود، می‌توانی دل‌های دیگران را به دست آوری و با بخشش و لطف، آن‌ها را از ناراحتی‌ها نجات دهی.
خم رحمت بجوشاند شراب فضل بگسارد
مر اینان را چو فرزندان میر از مهر پندارد
هوش مصنوعی: باران رحمت خداوند سبب روییدن نعمت‌های الهی می‌شود و لطف و محبت او همچون یک پدر مهربان به بندگانش توجه دارد و سبب تغییر حالشان می‌گردد.
به کاخ قدر بنشاند ز خاک تیره بردارد
برای حفظشان صد پاسبان از عدل بگمارد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به بیان گرانبهایی از مقام و منزلت انسان اشاره دارد. او از تلاش برای بالا بردن جایگاه افراد از نقاط ضعف و مشکلات صحبت می‌کند و بر اهمیت حفاظت از این مقام با قانون و عدل تأکید می‌کند. به عبارت دیگر، او به این موضوع اشاره دارد که باید برای حفظ و نگهداری از ارزش‌ها و مقام‌ها تدابیری اندیشید.
بنگذارد فلک زین پیش دلهاشان بیازارد
تو گر بری گلوشان نه که چرخ از کینه بفشارد
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان یا سرنوشت تصمیم می‌گیرد تا دل‌های مردم را آزرده کند، این تویی که اگر گلو آن‌ها را بفشاری، چرخش زمان به خاطر کینه‌اش بر آن‌ها فشار می‌آورد.
امیرا راستی هر کس به خاکت روی بگذارد
ز جرم ار کوه دارد بخششت کاهیش نشمارد
هوش مصنوعی: ای امیر، واقعاً هر کسی که بر خاکت سجده کند، باید بداند که حتی اگر جرم او بزرگ باشد، مانند کوه، تو نباید به او کم‌لطفی کنی و از او درگذری.
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد
هوش مصنوعی: پرندگان خوشحال و خوشبخت، عید غدیر را جشن می‌گیرند. این روز به قدری خوشایند است که قبل از عید بزرگ ولایت امیرالمؤمنین نیز فرا رسیده است.
همه فرزند میرستند در هر گوشه این مردم
بسایه دولتش آسوده زین شبرنگ آهن سم
هوش مصنوعی: همه فرزندان به دور از سختی‌ها در کنار این مردم زیر سایه‌ی دولت او آرام زندگی می‌کنند، مثل اسب‌هایی که به خاطر رنگ براق خود در ذهن‌ها می‌مانند.
معاذالله اگر فرزند سازد راه دانش گم
نفرساید پدر جانش بزخم مار یا گژدم
هوش مصنوعی: اگر خدا نخواسته، فرزندی به وجود آورد که راه علم و دانش را گم کند، پدرش باید به خاطر آن فرزند از خطرها و آسیب‌ها در عذاب باشد، چه این آسیب‌ها ممکن است شبیه زخم مار یا عقرب باشد.
بکاهد خاطرش تا دیو غفلت را ببرد دم
امان ندهد که چون آدم براندشان بیک گندم
هوش مصنوعی: برای اینکه ذهنش آرام بگیرد، باید حواسش را از غفلت دور کند و اجازه ندهد که مانند آدم، حیوانات را با یک دانه گندم از خود دور کند.
امیرا حشمتی داری بحمدالله براز انجم
کواکب را توئی هشتم عناصر را توئی پنجم
هوش مصنوعی: ای امیر، خوشبختانه تو مانند ستارگان درخشان هستی و در واقع، تو هشتمین عنصر و پنجمین کواکب را نمایندگی می‌کنی.
درون مردمان چشمی درون چشمکان مردم
ولی با نار خشمت چرخ دو دستی زمین هیزم
هوش مصنوعی: در دل مردم، چشمی وجود دارد که درون چشمان دیگران را می‌بیند. اما با خشم و غضب تو، این زمین مانند هیزم در دستان خودت می‌چرخد.
نگردی سست و بیهوش ار بنوشی صدهزاران خم
بویژه چون بگیری جام در روز غدیر خم
هوش مصنوعی: اگر بی‌دقت و ناآگاهانه مشروبات الکلی بنوشی، حتی اگر صدها ظرف از آن را بنوشی، تاثیر خاصی نخواهد داشت، به ویژه اگر در روز خاصی مثل روز غدیر خم که اهمیت ویژه‌ای دارد، جام را در دست بگیری.
بگیری جام می در کف بیاری لعل ناب از کم
همی گوئی بساقی ده همی گوئی بشاهد قم
هوش مصنوعی: اگر جام می را در دست بگیری و لعل ناب را از کم به تو بدهند، می‌گویی به ساقی که آن را به من بدهد و همزمان به شاهد هم اشاره می‌کنی.
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد
هوش مصنوعی: پرندگان خوشحال و شاد در این جشن بزرگ غدیر شادی می‌کنند، چرا که خوشحالی و رونق این عید به خاطر آمدن امیر پیش از این جشن دوچندان شده است.
خداوندا دو سالستی که من یک چامه نابستم
برون از درگهت خود چامه بندی کی توانستم
هوش مصنوعی: خداوندا، دو سال است که من نتوانسته‌ام یک شعر زیبا از درگاه تو بیرون بیاورم. چطور ممکن است که در این مدت، کسی بتواند این کار را انجام دهد؟
از آن روزی که در خاک درت همچون گیارستم
بدرگاه تو استادم بخرگاه تو بنشستم
هوش مصنوعی: از روزی که در آستانه‌ات چون گدایان نشسته‌ام و به درگاهت آمده‌ام، در دل من تنها تقدیر تو حک شده است.
نه با سردار خو کردم نه با سالار پیوستم
بهر جا حبل امیدی گمان می رفت بگسستم
هوش مصنوعی: نه با فرمانده رفاقت کردم و نه با رئیسم ارتباط نزدیکی داشتم. هر جا که امیدی به موفقیت وجود داشت، احساس کردم که آن را از دست می‌دهم.
ز انعام خداوندان گیتی دست بر شستم
بت آز و شره را در بغل یکباره بشکستم
هوش مصنوعی: من از نعمت‌های خداوندان دنیا فاصله گرفتم و به یکباره از شر و آز آن‌ها رهایی یافتم.
نه این کار از هوس کردم، نه این بند از طمع بستم
که نتوان کیمیاگر شد مرا چون کان زر جستم
هوش مصنوعی: من از روی هوس این کار را انجام ندادم و به خاطر طمع هم به این بند گرفتار نشدم، زیرا نمی‌توانم به عنوان کیمیاگر به دنبال چیزهای باارزشی مثل طلا باشم.
من از خوی تو دلگرمم من از بوی تو سرمستم
نخواهم شد ز کویت تا روان اندر بتن هستم
هوش مصنوعی: من به خاطر شخصیت تو احساس راحتی و گرما می‌کنم و از بوی تو سرشار از شادی هستم. تا زمانی که در بدنم زندگی می‌کنم، هرگز از حضورت جدا نخواهم شد.
خدا را ای جهانبان بیش از این مگذار از دستم
که دور از درگهت چون ماهی افتاده در شستم
هوش مصنوعی: ای خدا، تو را قسم می‌دهم که بیشتر از این من را تنها مگذار، زیرا دور از درگاه تو مانند ماهی‌ای هستم که به شدت در آب افتاده و به تنگنا افتاده است.
همایونا و شادا فرخا عید غدیر آمد
از آن خوشتر که پیش از عید فرخ فر امیر آمد
هوش مصنوعی: عید غدیر فرارسیده و این روز را به شادی و خوشحالی جشن می‌گیریم، اما خوش‌تر از این عید، آمدن پیامبر و بیعت با امیرالمؤمنین علی (ع) پیش از این عید است.