گنجور

شمارهٔ ۱ - سرود ملی

ز راه کرم ای نسیم سحرگه
سوی پارسا گرد بگذر از این ره
به سیروس از ما بگوی کای شهنشه
چرا گشتی از حال این ملک غافل
که گشته چنین خراب و تبه، فتاده ز غم
رعیت شده، بحال پریش و به روز سیه
ز برای خدا، ز طریق وفا، بنگر سوی ما
که جهان به ما، شده چون قفس، به گلو رسیده همی نفس
تو بودی که لشگر به قفقاز راندی
و زانجا بشط العرب باز راندی
ز ارمینیه سوی اهواز راندی
خراسان و ری و وصل کردی به موصل
کنون چه شدت که بیخبری، به کشور
خود نمی گذری، به جانب ما نمی نگری
ز برای خدای، ز طریق وفا، بنگر سوی ما
که جهان بما شده چون قفس، به گلو رسیده همی نفس
تو با فارس انبار کردی مدی را
گرفتی کریسوس شاه لدی را
نمودی عیان فره ایزدی را
شکستی بهم سقف و دیوار بابل
سپاه تو کرد، چو عزم سفر، به ساحل روم به دشت خزر
احاطه نمود ز بحر و ز بر
ز برای خدای، ز طریق وفا، بنگر سوی ما
که جهان به ما شده چون قفس، به گلو رسیده همی نفس
دریغا که اقلیم سیروس و دارا
فتاده است در بحر غم آشکارا
تو ای ناخدا همتی کن خدا را
مگر کشتی ما برد ره به ساحل
رسد فرجی ز عالم غیب
چنانکه رسید بصهر شعیب
ز برای خدای، ز طریق وفا، بنگر سوی ما
که جهان به ما شده چون قفس، به گلو رسیده همی نفس
چو ویرانه شد ملک کی، کشور جم
ز علم و هنر باید افراشت پرچم
ز همت کمر ساخت از عدل خاتم
ز تقوی کلاه و ز دانش حمایل
ز ساقی علم شراب بنوش، بجهد تمام به علم بکوش، لوای هنر بگیر بدوش
ز برای خدای، ز طریق وفا، بنگر سوی ما
که جهان به ما شده چون قفس، به گلو رسیده همی نفس

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز راه کرم ای نسیم سحرگه
سوی پارسا گرد بگذر از این ره
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، از طریق مهربانی و لطف خود به سوی پارسا و درستکار برو و از این مسیر عبور کن.
به سیروس از ما بگوی کای شهنشه
چرا گشتی از حال این ملک غافل
هوش مصنوعی: به سیروس بگو، ای پادشاه، چرا از وضعیت این سرزمین بی‌خبر شده‌ای؟
که گشته چنین خراب و تبه، فتاده ز غم
رعیت شده، بحال پریش و به روز سیه
هوش مصنوعی: این فرد به خاطر غم و اندوه مردم به شدت درهم و خراب شده و به وضعیتی پریشان و در روزهای تاریک دچار بدحالی گشته است.
ز برای خدا، ز طریق وفا، بنگر سوی ما
که جهان به ما، شده چون قفس، به گلو رسیده همی نفس
هوش مصنوعی: برای خدا، از راه وفا، به ما نگاه کن که جهان برای ما، مانند قفسی شده است و نفس‌مان به گلویمان رسیده.
تو بودی که لشگر به قفقاز راندی
و زانجا بشط العرب باز راندی
هوش مصنوعی: تو بودی که سپاه را به قفقاز فرستادی و از آنجا به سمت رودخانه‌ای در سرزمین عربی بازگرداندی.
ز ارمینیه سوی اهواز راندی
خراسان و ری و وصل کردی به موصل
هوش مصنوعی: از سرزمین ارمنستان به سمت اهواز راندی، خراسان و ری را به هم متصل کردی و به موصل رسیدی.
کنون چه شدت که بیخبری، به کشور
خود نمی گذری، به جانب ما نمی نگری
هوش مصنوعی: هم‌اکنون چه تندی و دشواری از جانب ناآگاهی، که به سرزمین خود نگاهی نمی‌کنی و به سوی ما نمی‌نگری.
ز برای خدای، ز طریق وفا، بنگر سوی ما
که جهان بما شده چون قفس، به گلو رسیده همی نفس
هوش مصنوعی: به خاطر خدا و از راه وفا، به ما نگاه کن. جهان برای ما مانند قفس شده و نفس‌هامان به تنگی می‌افتد.
تو با فارس انبار کردی مدی را
گرفتی کریسوس شاه لدی را
هوش مصنوعی: تو به خاطر ثروت و زندگی راحتی که به دست آوردی، با اهل فارس ارتباط برقرار کرده‌ای، شبیه به کریسوس، شاه ثروتمند لیدیا.
نمودی عیان فره ایزدی را
شکستی بهم سقف و دیوار بابل
هوش مصنوعی: تو به وضوح نشان دادی که نعمت الهی چقدر درخشان است، و با این کار، بناهای عظیم بابل را خراب کردی.
سپاه تو کرد، چو عزم سفر، به ساحل روم به دشت خزر
احاطه نمود ز بحر و ز بر
هوش مصنوعی: ارتش تو، زمانی که آماده سفر شد، در سواحل روم و دشت خزر مستقر گردید و از طرف دریا و خشکی محاصره اش کرد.
ز برای خدای، ز طریق وفا، بنگر سوی ما
که جهان به ما شده چون قفس، به گلو رسیده همی نفس
هوش مصنوعی: به خاطر خدا و از راه وفا، به ما نگاه کن. جهان اکنون برای ما همانند قفسی شده است و نفس‌کشیدن برایمان دشوار شده است.
دریغا که اقلیم سیروس و دارا
فتاده است در بحر غم آشکارا
هوش مصنوعی: ای کاش سرزمین‌های زمان سیروس و دارا در دریای غم غرق شده‌اند و آشکار است.
تو ای ناخدا همتی کن خدا را
مگر کشتی ما برد ره به ساحل
هوش مصنوعی: ای ناخدا، تلاش کن تا خداوند به ما کمک کند و کشتی‌مان را به ساحل برساند.
رسد فرجی ز عالم غیب
چنانکه رسید بصهر شعیب
هوش مصنوعی: کمک و نیکی از سوی عالم غیب می‌رسد، درست همان‌طور که رحمت و یاری به شعیب رسید.
ز برای خدای، ز طریق وفا، بنگر سوی ما
که جهان به ما شده چون قفس، به گلو رسیده همی نفس
هوش مصنوعی: برای رضای خدا و از راه وفاداری، به ما نگاه کن که دنیای ما مانند قفس شده و نفس‌هایمان در گلویمان گیر کرده است.
چو ویرانه شد ملک کی، کشور جم
ز علم و هنر باید افراشت پرچم
هوش مصنوعی: وقتی کشور کی ویران شد، باید پرچم کشور جم را با علم و هنر برافراشت.
ز همت کمر ساخت از عدل خاتم
ز تقوی کلاه و ز دانش حمایل
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده، کمر خود را محکم کن و از عدالت، نشانه‌ای همچون انگشتر برگزین، از تقوا کلاهی بساز و دانش را به عنوان زینت خود در نظر بگیر.
ز ساقی علم شراب بنوش، بجهد تمام به علم بکوش، لوای هنر بگیر بدوش
هوش مصنوعی: از ساقی شراب بنوش و تمام تلاش خود را برای یادگیری علم به کار ببر، پرچم هنر را بر دوش خود بگیر.
ز برای خدای، ز طریق وفا، بنگر سوی ما
که جهان به ما شده چون قفس، به گلو رسیده همی نفس
هوش مصنوعی: به خاطر خدا و از راه وفا، به ما نگاه کن که دنیا بر ما مانند قفس شده است و نفس‌مان در گلویمان گیر کرده.