گنجور

شمارهٔ ۲

سال نهمین است که این ملت بیدار
با خون خود آمد به حق خویش خریدار
شد نور عدالت ز پس پرده پدیدار
پوشید به تن خلعت نو سرو و سپیدار
زد شاهد مشروطه صلا از پی دیدار
تا در قدمش جان گرامی بسپارند
آورد دبیر فلکی لوح و قلم را
بسترد ز دیوان قضا نام ستم را
زد پادشه داد بر افلاک علم را
بنشاند مهد اندر معشوقه جم را
فرض است به عشاق که این باره صنم را
فرخنده شمارند و پسندیده بدارند
از پرتو نور خرد عاقبت‌اندیش
افروخته شد نور به کاشانه درویش
ای باد مزن لطمه بر این شمع و از آن پیش
کز جانوران نیش رسد بر جگر ریش
این جانوران را بشکن بال و پر و نیش
مگذار که از روزن خود سر به در آرند
ای شاهد مشروطه که از طره پر خم
آشفته کنی هوش و روان بنی آدم
انگشت سلیمان را لعلت شده خاتم
آنی تو که از صدق و صفا مردم عالم
اندر کمرت دست ارادت زده محکم
واندر طلبت پای جلادت بفشارند
اندیشه ز طوفان مکن ای همسفر نوح
شرح غم خود بازده ای سینه مشروح
طوبی لک یا نفس هنیئالک یا روح
کاین باب به روح تو ز یزدان شده مفتوح
این است طبیبی که دوای دل مجروح
بر زخم گذارد اگرش می‌بگذارند
امسال بنامیزد سال نهمین است
کاماده دوای دل رنجور غمین است
یسرت به یسار اندر و یمنت به یمین است
هان تخم برافشان که کشاورز امین است
گفتار چو تخم است و دل خلق زمین است
بی شک ز زمین روید تخمی که بکارند
کودک به دل مام چو نه ماه بماند
خود را به مقامی که سزد بکشاند
یا للعجب این کودک اگر می‌بتواند
خود را پس نه سال از این ورطه رهاند
امید که یزدانش به پیری برساند
نه ساله ما را که چو نه ماهه شمارند
این کودک نه ساله که مشروطه شدش نام
یک لحظه ز خون ریختنش کی بود آرام
کودک نشنیدستم کاندر بغل مام
با خون دل خلق بشوید سر و اندام
آنان که زنند از پی دلجوئی او گام
خون جگر و دل را چون باده گسارند
مشروطه عروسی است که گر چهره نپوشد
هر دیده مر او را پی دیدار بکوشد
مستی که از این دست یکی جرعه بنوشد
دین و خرد و هوش به ساقی بفروشد
دیوانه این عشق نصیحت ننیوشد
گر خون دلش روز و شب از دیده ببارند
ای مجلس ملی شه و دیهیم همایون
هستند ترا منتظر مقدم میمون
ایام فراقت ز سه سال آمده افزون
وین خلق فشانند به هجرت ز بصر خون
آنان که شدستند به دیدارت مفتون
هجران ترا طاقت ازین بیش نیارند
آنان که نهفتند ز دیدار خوشت رو
رفتند ز کوی تو بدین سوی و بدان سو
شاگرد مسیحند ولی از دم جادو
غلتیده به خاک اندر و افتاده ز نیرو
انگشت بخایند به دندان که جفا جو
مهلت ندهدشان که سر خویش بخارند
ای شاه جهان یکسره بر کام تو باشد
زهره به فلک نوبتی بام تو باشد
آسایش این خلق در ایام تو باشد
عمر ابدی جرعه‌ای از جام تو باشد
سر دفتر شاهان جهان نام تو باشد
آن روز که تاریخ شهان را بنگارند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سال نهمین است که این ملت بیدار
با خون خود آمد به حق خویش خریدار
هوش مصنوعی: این ملت بیدار، به مدت نه سال با خون خود برای به دست آوردن حقوقشان تلاش کرده و مبارزه کرده‌اند.
شد نور عدالت ز پس پرده پدیدار
پوشید به تن خلعت نو سرو و سپیدار
هوش مصنوعی: نور عدالت به مانند صبحی روشن از پشت پرده ظاهر شد و مانند درخت سرو و سپیدار، لباس نو و زیبا بر تن کرد.
زد شاهد مشروطه صلا از پی دیدار
تا در قدمش جان گرامی بسپارند
هوش مصنوعی: شاهد مشروطه برای دیدار خود صدا می‌زند تا مردم جان عزیزشان را در پای او نثار کنند.
آورد دبیر فلکی لوح و قلم را
بسترد ز دیوان قضا نام ستم را
هوش مصنوعی: دبیر آسمانی لوح و قلمی را آورد و نام ستم را از دفتر سرنوشت برداشت.
زد پادشه داد بر افلاک علم را
بنشاند مهد اندر معشوقه جم را
هوش مصنوعی: پادشاهی فرمانی صادر کرد و دانش را در آسمان‌ها قرار داد و در دل معشوقه‌ای از جمشید، مهدی بر پا کرد.
فرض است به عشاق که این باره صنم را
فرخنده شمارند و پسندیده بدارند
هوش مصنوعی: عاشقان موظفند که این موضوع را خوشایند بدانند و به زیبایی معشوق احترام بگذارند.
از پرتو نور خرد عاقبت‌اندیش
افروخته شد نور به کاشانه درویش
هوش مصنوعی: با روشنایی دانش و اندیشمندی، در نهایت نوری در خانه‌ی درویش روشن شد.
ای باد مزن لطمه بر این شمع و از آن پیش
کز جانوران نیش رسد بر جگر ریش
هوش مصنوعی: ای باد، به این شمع آسیب نزن، زیرا قبل از آن، نیش جانوران به دل من زخم زده است.
این جانوران را بشکن بال و پر و نیش
مگذار که از روزن خود سر به در آرند
هوش مصنوعی: این جانوران را از بین ببر و اجازه نده که فرار کنند و دوباره آزاد شوند.
ای شاهد مشروطه که از طره پر خم
آشفته کنی هوش و روان بنی آدم
هوش مصنوعی: ای معشوقه‌ی آزادی که با موهای پر پیچ و تابت، عقل و احساس انسان‌ها را براین می‌کنی.
انگشت سلیمان را لعلت شده خاتم
آنی تو که از صدق و صفا مردم عالم
هوش مصنوعی: انگشت سلیمان به جواهر سرخ رنگی که به آن خاتم می‌گویند، اشاره دارد. تو که با صداقت و پاکی‌ات، در دل مردم جهان جای داری.
اندر کمرت دست ارادت زده محکم
واندر طلبت پای جلادت بفشارند
هوش مصنوعی: در کنارت با اراده و استقامت قرار گرفته‌ام و در پی تو، به شدت پاهایت را فشردم.
اندیشه ز طوفان مکن ای همسفر نوح
شرح غم خود بازده ای سینه مشروح
هوش مصنوعی: ای همسفر نوح، از فکر و خیال بیهوده دست بردار و به جای آن، درد و غم خود را با صدای رسا بیان کن.
طوبی لک یا نفس هنیئالک یا روح
کاین باب به روح تو ز یزدان شده مفتوح
هوش مصنوعی: ای نفس، خوشا به حال تو، ای روح! زیرا این در به روح تو از جانب خداوند باز شده است.
این است طبیبی که دوای دل مجروح
بر زخم گذارد اگرش می‌بگذارند
هوش مصنوعی: این فرد همان کسی است که می‌تواند دردهای دل شکسته را تسکین دهد، به شرطی که به او اجازه داده شود تا این کار را انجام دهد.
امسال بنامیزد سال نهمین است
کاماده دوای دل رنجور غمین است
هوش مصنوعی: امسال سال نهم است و زمان آن رسیده که داروی دل‌های رنجیده و غمگین را ببینیم.
یسرت به یسار اندر و یمنت به یمین است
هان تخم برافشان که کشاورز امین است
هوش مصنوعی: به سمت چپ و راست بکارید و بپاشید، زیرا کشاورز با صداقت و امانت به کارش ادامه می‌دهد.
گفتار چو تخم است و دل خلق زمین است
بی شک ز زمین روید تخمی که بکارند
هوش مصنوعی: سخنان مانند دانه‌ای هستند که در دل مردم، همانند زمین، کاشته می‌شوند. بدون شک، آنچه که کاشته شود، از زمین روی می‌آید.
کودک به دل مام چو نه ماه بماند
خود را به مقامی که سزد بکشاند
هوش مصنوعی: کودک مانند جنین در دل مادر، اگر مدت طولانی بماند باید خود را به جایی برساند که شایسته‌اش است.
یا للعجب این کودک اگر می‌بتواند
خود را پس نه سال از این ورطه رهاند
هوش مصنوعی: این کودک، اگر بتواند، باید خود را از این وضعیت نجات دهد، که واقعاً جای شگفتی دارد.
امید که یزدانش به پیری برساند
نه ساله ما را که چو نه ماهه شمارند
هوش مصنوعی: امید داریم که خداوند ما را به دوران پیری برساند نه به عدد سال‌هایی که داریم، چون بعضی ما را مانند نوزاد نه ماهه می‌شمارند.
این کودک نه ساله که مشروطه شدش نام
یک لحظه ز خون ریختنش کی بود آرام
هوش مصنوعی: این کودک نه ساله که به مشروطه معروف شد، لحظه‌ای که خونش ریخته شد، نامش برای همیشه در تاریخ ثبت گردید.
کودک نشنیدستم کاندر بغل مام
با خون دل خلق بشوید سر و اندام
هوش مصنوعی: کودک را نشنیدم که در آغوش مادر با دل درد و رنج مردم، سر و بدنش را شستشو می‌دهد.
آنان که زنند از پی دلجوئی او گام
خون جگر و دل را چون باده گسارند
هوش مصنوعی: آنهایی که برای جلب محبت او تلاش می‌کنند، در حالی که قلبشان شکسته و دردناک است، به مانند شرابی که در حال نوشیدن است، از این درد می‌گذرند.
مشروطه عروسی است که گر چهره نپوشد
هر دیده مر او را پی دیدار بکوشد
هوش مصنوعی: مشروطه مانند عروسی است که اگر چهره‌اش را نپوشاند، هر انسانی تلاش می‌کند تا او را ببیند.
مستی که از این دست یکی جرعه بنوشد
دین و خرد و هوش به ساقی بفروشد
هوش مصنوعی: هرکسی که از این نوشیدنی مستی بنوشد، دین و عقل و هوش خود را به ساقی می‌سپارد.
دیوانه این عشق نصیحت ننیوشد
گر خون دلش روز و شب از دیده ببارند
هوش مصنوعی: شخصی که دیوانه عشق است، هرگز به نصیحت گوش نمی‌دهد، حتی اگر قلبش هر روز و شب از اندوه بریزد و اشک بریزد.
ای مجلس ملی شه و دیهیم همایون
هستند ترا منتظر مقدم میمون
هوش مصنوعی: ای مجلس ملی، تو مانند شاه و تاج با شکوه هستی، منتظر ورود خوشایند تو هستیم.
ایام فراقت ز سه سال آمده افزون
وین خلق فشانند به هجرت ز بصر خون
هوش مصنوعی: روزهای جدایی از سه سال گذشته و این مردم به خاطر هجرت از بصر اشک می‌ریزند.
آنان که شدستند به دیدارت مفتون
هجران ترا طاقت ازین بیش نیارند
هوش مصنوعی: کسانی که به خاطر دیدن تو دچار مجنون‌وار جدایی شده‌اند، دیگر تحمل بیشتری از این درد ندارند.
آنان که نهفتند ز دیدار خوشت رو
رفتند ز کوی تو بدین سوی و بدان سو
هوش مصنوعی: افرادی که به خاطر زیبایی تو از ملاقات با تو دوری کردند، از خیابان تو به سمت این سو و آن سو رفتند.
شاگرد مسیحند ولی از دم جادو
غلتیده به خاک اندر و افتاده ز نیرو
هوش مصنوعی: در این بیت به افرادی اشاره شده که با این‌که مانند شاگردان مسیح (که نماد پاکی و روحانیت است) هستند، اما تحت تأثیر جادو و سحر به زمین افتاده‌اند و روح و نیروی خود را گم کرده‌اند. آنها در واقع به خاطر نیروهای منفی و ناپاک به گمراهی دچار شده و از مسیر درست خارج شده‌اند.
انگشت بخایند به دندان که جفا جو
مهلت ندهدشان که سر خویش بخارند
هوش مصنوعی: انگشت را به دندان گاز بزنید، چون ظالم فرصت نمی‌دهد که خود را آرام کنید.
ای شاه جهان یکسره بر کام تو باشد
زهره به فلک نوبتی بام تو باشد
هوش مصنوعی: ای پادشاه جهان، تمام خوشی‌ها و لذت‌ها برای تو باشد و اسم خود را تا آسمان ببری؛ هر بار که صبح می‌شود، نام تو در اقبال و شادکامی باشد.
آسایش این خلق در ایام تو باشد
عمر ابدی جرعه‌ای از جام تو باشد
هوش مصنوعی: راحتی و آرامش مردم در زمان تو فراهم است و زندگی ابدی مانند یک جرعه از نوشیدنی توست.
سر دفتر شاهان جهان نام تو باشد
آن روز که تاریخ شهان را بنگارند
هوش مصنوعی: در روزی که تاریخ پادشاهان نوشته شود، نام تو در رأس این تاریخ خواهد بود.