گنجور

شمارهٔ ۱

برخیز شتربانا بربند کجاوه
کز چرخ همی گشت عیان رایت کاوه
در شاخ شجر برخاست آوای چکاوه
وز طول سفر حسرت من گشت علاوه
بگذر به شتاب اندر، از رود سماوه
در دیده من بنگر دریاچه ساوه
وز سینه ام آتشکده پارس نمودار
از رود سماوه ز ره نجد و یمامه
بشتاب و گذر کن سوی ارض تهامه
بردار پس آن گه گهرافشان سر خامه
این واقعه را زود نما نقش به نامه
در ملک عجم بفرست با پر حمامه
تا جمله ز سر گیرند دستار و عمامه
جوشند چو بلبل به چمن کبک به کهسار
بنویس یکی نامه به شاپور ذوالاکتاف
کز این عربان دست مبر نایژه مشکاف
هشدار که سلطان عرب داور انصاف
گسترده به پهنای زمین دامن الطاف
بگرفته همه دهر ز قاف اندر تا قاف
اینک بدرد خشمش پشت و جگر و ناف
آن را که درد نامه‌اش از عجب و ز پندار
با ابرهه گو خیر به تعجیل نیاید
کاری که تو می‌خواهی از فیل نیاید
رو تا به سرت جیش ابابیل نیاید
بر فرق تو و قوم تو سجیل نیاید
تا دشمن تو مهبط جبریل نیاید
تا کید تو در مورد تضلیل نیاید
تا صاحب خانه نرساند به تو آزار
زنهار بترس از غضب صاحب خانه
بسپار به زودی شتر سبط کنانه
برگرد از این راه و مجو عذر و بهانه
بنویس به نجاشی اوضاع شبانه
آگاه کنش از بد اطوار زمانه
وز طیر ابابیل یکی بر به نشانه
کآنجا شودش صدق کلام تو پدیدار
بوقحف چرا چوب زند بر سر اشتر
کاشتر به سجود آمده با ناز و تبختر
افواج ملک را نگر ای خواجه بهادر
کز بال همی لعل فشانند و ز لب در
وز عدتشان سطح زمین یکسره شد پر
چیزی که عیان است چه حاجت به تفکر
آن را که خبر نیست فکار است ز افکار
زی کشور قسطنطین یک راه بپویید
وز طاق ایاصوفیه آثار بجویید
با پطرک و مطران و بقسیس بگویید
کز نامهٔ انگلیون اوراق بشویید
مانند گیا بر سر هم خاک مرویید
وز باغ نبوت گل توحید ببویید
چونان که ببویید مسیحا به سر دار
این است که ساسان به دساتیر خبر داد
جاماسب به روز سوم تیر خبر داد
بر بابک برنا پدر پیر خبر داد
بودا به صنم‌خانهٔ کشمیر خبر داد
مخدوم سرائیل به ساعیر خبر داد
وآن کودک ناشسته لب از شیر خبر داد
ربیون گفتند و نیوشیدند احبار
از شق سطیح این سخنان پرس زمانی
تا بر تو بیان سازند اسرار نهانی
گر خواب انوشروان تعبیر ندانی
از کنگره کاخش تفسیر توانی
بر عبد مسیح این سخنان گر برسانی
آرد به مداین درت از شام نشانی
بر آیت میلاد نبی سید مختار
فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد
مولای زمان مهتر صاحبدل امجد
آن سید مسعود و خداوند مؤید
پیغمبر محمود ابوالقاسم احمد
وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد
این بس که خدا گوید ماکان محمد
بر منزلت و قدرش یزدان کند اقرار
اندر کف او باشد از غیب مفاتیح
و اندر رخ او تابد از نور مصابیح
خاک کف پایش به فلک دارد ترجیح
نوش لب لعلش به روان سازد تفریح
قدرش ملک العرش به ما ساخته تصریح
وین معجزه‌اش بس که همی خواند تسبیح
سنگی که ببوسد کف آن دست گهربار
ای لعل لبت کرده سبک سنگ گهر را
وی ساخته شیرین کلمات تو شکر را
شیروی به امر تو درد ناف پدر را
انگشت تو فرسوده کند قرص قمر را
تقدیر به میدان تو افکنده سپر را
و آهوی ختن نافه کند خون جگر را
تا لایق بزم تو شود نغز و بهنجار
موسی ز ظهور تو خبر داده به یوشع
ادریس بیان کرده به اخنوخ و همیلع
شامول به یثرب شده از جانب تبع
تا بر تو دهد نامه آن شاه سمیدع
ای از رخ دادار برانداخته برقع
بر فرق تو بنهاده خدا تاج مرصع
در دست تو بسپرده قضا صارم تبار
تا کاخ صمد ساختی ایوان صنم را
پرداختی از هر چه به جز دوست حرم را
برداشتی از روی زمین رسم ستم را
سهم تو دریده دل دیوان دژم را
کرده تهی از اهرمنان کشور جم را
تایید تو بنشانده شهنشاه عجم را
بر تخت چو بر چرخ برین ماه ده و چار
ای پاک‌تر از دانش و پاکیزه‌تر از هوش
دیدیم ترا کردیم این هر دو فراموش
دانش ز غلامیت کشد حلقه فراگوش
هوش از اثر رای تو بنشیند خاموش
از آن لب پرلعل و از آن باده پرنوش
جمعی شده مخمور و گروهی شده مدهوش
خلقی شده دیوانه و شهری شده هشیار
برخیز و صبوحی زن بر زمره مستان
کاینان ز تو مستند در این نغز شبستان
بشتاب و تلافی کن تاراج زمستان
کو سوخته سرو چمن و لاله بستان
داد دل بستان ز دی و بهمن بستان
بین کودک گهواره جداگشته ز پستان
مادرش به بستر شده بیمار و نگونسار
ماهت به مُحاق اندر و شاهت به غَری شد
وز باغ تو ریحان و سپرغم سپری شد
انده ز سفر آمد و شادی سفری شد
دیوانه به دیوان تو گستاخ و جری شد
و آن اهرمن شوم به خرگاه پری شد
پیراهن نسرین تن گلبرگ طری شد
آلوده به خون دل و چاک از ستم خار
مرغان بساتین را منقار بریدند
اوراق ریاحین را طومار دریدند
گاوان شکم خواره به گلزار چریدند
گرگان ز پی یوسف بسیار دویدند
تا عاقبت او را سوی بازار کشیدند
یاران بفرختندش و اغیار خریدند
آوخ ز فروشنده دریغا ز خریدار
ماییم که از پادشهان باج گرفتیم
زان پس که از ایشان کمر و تاج گرفتیم
دیهیم و سریر از گهر و عاج گرفتیم
اموال و ذخایرشان تاراج گرفتیم
وز پیکرشان دیبه دیباج گرفتیم
ماییم که از دریا امواج گرفتیم
و اندیشه نکردیم ز طوفان و ز تیار
در چین و ختن ولوله از هیبت ما بود
در مصر و عدن غلغله از شوکت ما بود
در اندلس و روم عیان قدرت ما بود
غرناطه و اشبیلیه در طاعت ما بود
صقلیه نهان در کنف رایت ما بود
فرمان همایون قضا آیت ما بود
جاری به زمین و فلک و ثابت و سیار
خاک عرب از مشرق اقصی گذراندیم
وز ناحیه غرب به افریقیه راندیم
دریای شمالی را بر شرق نشاندیم
وز بحر جنوبی به فلک گرد فشاندیم
هند از کف هندو ختن از ترک ستاندیم
ماییم که از خاک بر افلاک رساندیم
نام هنر و رسم کرم را به سزاوار
امروز گرفتار غم و محنت و رنجیم
در داو فره باخته اندر شش و پنجیم
با ناله و افسوس در این دیر سپنجیم
چون زلف عروسان همه در چین و شکنجیم
هم سوخته کاشانه و هم باخته گنجیم
ماییم که در سوگ و طرب قافیه‌سنجیم
جغدیم به ویرانه هزاریم به گلزار
ای مقصد ایجاد سر از خاک به در کن
وز مزرع دین این خس و خاشاک به در کن
زین پاک زمین مردم ناپاک به در کن
از کشور جم لشکر ضحاک به در کن
از مغز خرد نشئه تریاک به در کن
این جوق شغالان را از تاک به در کن
وز گله اغنام بران گرگ ستمکار
افسوس که این مزرعه را آب گرفته
دهقان مصیبت‌زده را خواب گرفته
خون دل ما رنگ می ناب گرفته
وز سوزش تب پیکرمان تاب گرفته
رخسار هنر گونه مهتاب گرفته
چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته
ثروت شده بی‌مایه و صحت شده بیمار
ابری شده بالا و گرفته است فضا را
از دود و شرر تیره نموده است هوا را
آتش زده سکان زمین را و سما را
سوزانده به چرخ اختر و در خاک گیا را
ای واسطه رحمت حق بهر خدا را
زین خاک بگردان ره طوفان بلا را
بشکاف ز هم سینه این ابر شرربار
چون بره بیچاره به چوپانش نپیوست
از بیم به صحرا در نه خفت و نه بنشست
خرسی به شکار آمد و بازوش فروبست
با ناخن و دندان ستخوانش همه بشکست
شد بره ما طعمه آن خرس زبردست
افسوس از آن بره نوزاده سرمست
فریاد ز آن خرس کهنسال شکمخوار
چون خانه خدا خفت و عسس ماند ز رفتن
خادم پی خوردن شد و بانو پی خفتن
جاسوس پس پرده پی راز نهفتن
قاضی همه جا در طلب رشوه گرفتن
واعظ به فسون گفتن و افسانه شنفتن
نه وقت شنفتن ماند نه موقع گفتن
و آمد سر همسایه برون از پس دیوار
ای قاضی مطلق که تو سالار قضایی
وی قائم بر حق که در این خانه خدایی
تو حافظ ارضی و نگهدار سمایی
بر لوح مه و مهر فروغی و ضیایی
در کشور تجرید مهین راهنمایی
بر لشکر توحید امیرالامرایی
حق را تو ظهیرستی و دین را تو نگهدار
در پرده نگویم سخن خویش علی الله
تا چند در این کوه و در آن دشت و در آن چه
برخیز که شد روز شب و موقع بی‌گه
بشتاب که دزدان بگرفتند سر ره
آن پرده زرتار که بودی به درِ شه
تاراج حوادث شد با خیمه و خرگه
در دار نمانده است ز یاران تو دیار
با فر خداوند تعالی و تقدس
از لوث زلل پاک کن این خاک مقدس
در دولت شاهی که در این کاخ مسدس
با تاج مرصع شد و با تخت مقرنس
پرداخت صف باغ ز هر خار و ز هر خس
بر او دو جهان اندک و او بر دو جهان بس
بسیار برش اندک و زو اندک بسیار
شاه ملکان حامی دین شاه مظفر
کز او شده بر پا علم دین پیمبر
از داد، نگین دارد و از دانش افسر
ماهست به چرخ اندر و شاهست به کشور
چون او نه یکی شاه درین توده اغبر
چون او نه یکی ماه بر این طارم اخضر
وین هر دو پدید است ز گفتار و ز دیدار
با فر تو ای شاه رعیت نخورد غم
با خوی خوشت ابر بهاری نزند دم
از شرم کف راد تو گوهر ندهد یم
جز بر در تو گردن گردون نشود خم
از مهر تو جسته است بشر جان و شجر نم
از بیم تو کرده است قدر خوف و قضا رم
وز هول تو گشته است تعب زار و ستم خوار
تو سایه آن ذات همایون قدیمی
پیروزگر از فره یزدان کریمی
بگزیده آن داور رحمان رحیمی
بر خلق جهان حاکم و در کار حکیمی
از بهر پناهنده به از کهف و رقیمی
دارای عصاوید بیضای کلیمی
هم دشمن جادویی و هم آفت سحار
این ملک خداداده خداوند ترا داد
وین تاج رسول عربی بر تو فرستاد
تا شاخ ستم را بکنی ریشه ز بنیاد
وین ملک ز داد تو شود خرم و آباد
در دولت خود تازه کنی رسم و ره داد
با تیغ عدالت بزنی گردن بیداد
وز دست حوادث ببری خاتم زنهار
زنهارخوران را فکنی ریشه به خون بر
بیدادگران را کنی از تخت نگون بر
ای بسته دل عشق به زنجیر جنون بر
دانش بر کلکت پی تعلیم فنون بر
آن را که به کار تو بگوید چه و چون بر
ایزد شودش سوی فنا راهنمون بر
کاندر دو جهان نیست ترا جز به خدا کار
دستور خردمند ترا بخت قرین است
زیرا که امین شه و فرزند امین است
بر ملک امین است و بر اسلام معین است
پرورده اخلاق ملک ناصر دین است
میراث تو زان پادشه عرش مکین است
او را به سر و جان تو ای شاه یمین است
کز مهر تو زار آید و از غیر تو بیزار
خویش به رخ ما، در فردوس گشوده است
عدلش همه گیتی را فردوس نموده است
کلکش همه جا غالیه و عنبر سوده است
دین در کنفش رخت کشیده است و غنوده است
قهرش سر بی‌دینان با تیغ دروده است
تا تیرگی از آینه ملک زدوده است
وز صارم دین شسته و پرداخته زنگار

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برخیز شتربانا بربند کجاوه
کز چرخ همی گشت عیان رایت کاوه
هوش مصنوعی: برخیز ای شتربان، بار و کجاوه را آماده کن، زیرا پرچم کاوه از آسمان به وضوح دیده می‌شود.
در شاخ شجر برخاست آوای چکاوه
وز طول سفر حسرت من گشت علاوه
هوش مصنوعی: صدای چکاوه از درخت بلند شد و من از مدت طولانی سفری که داشتم، حسرت بیشتری در دل دارم.
بگذر به شتاب اندر، از رود سماوه
در دیده من بنگر دریاچه ساوه
هوش مصنوعی: از کنار رود سماوه سریع عبور کن و به دریاچه ساوه که در چشمان من قرار دارد، نگاه کن.
وز سینه ام آتشکده پارس نمودار
هوش مصنوعی: از درون سینه‌ام آتشکده‌ای روشن و پرشور نمایان است.
از رود سماوه ز ره نجد و یمامه
بشتاب و گذر کن سوی ارض تهامه
هوش مصنوعی: از رود سماوه به سرعت به سمت نجد و یمامه برو و به سوی سرزمین تهامه عبور کن.
بردار پس آن گه گهرافشان سر خامه
این واقعه را زود نما نقش به نامه
هوش مصنوعی: پس از آن، قلم خود را بردار و به سرعت این واقعه را به رشته تحریر درآور.
در ملک عجم بفرست با پر حمامه
تا جمله ز سر گیرند دستار و عمامه
هوش مصنوعی: در سرزمین عجم، با پر پرنده‌ای بفرست تا همه برای یک بار هم که شده، دستار و عمامه‌های خود را از سر بردارند.
جوشند چو بلبل به چمن کبک به کهسار
هوش مصنوعی: در باغ و چمن، بلبلان به شوق و سرور می‌خوانند و کبکان در کوهستان‌ها به آرامی و زیبایی در حال زندگی هستند.
بنویس یکی نامه به شاپور ذوالاکتاف
کز این عربان دست مبر نایژه مشکاف
هوش مصنوعی: یک نفر نامه‌ای به شاپور ذوالاکتاف بنویسد و بگوید که از این عرب‌ها دست نگه‌دار و به آن‌ها آسیب نرسان.
هشدار که سلطان عرب داور انصاف
گسترده به پهنای زمین دامن الطاف
هوش مصنوعی: با احتیاط باش که فرمانروا و پادشاه عرب، قضاوتی عادلانه و انصاف‌ورزانه دارد که مانند زمین وسیع است و رحمت و بخشش او همه جا را در بر می‌گیرد.
بگرفته همه دهر ز قاف اندر تا قاف
اینک بدرد خشمش پشت و جگر و ناف
هوش مصنوعی: همه جهان تحت تأثیر خشم او قرار گرفته و از سر تا سر خود را در پیغام‌های او حس می‌کند، به طوری که این خشم به دل و جان و اندام‌های او نفوذ کرده است.
آن را که درد نامه‌اش از عجب و ز پندار
هوش مصنوعی: آن کسی که درد دلش از شگفتی و تصوراتش نشأت می‌گیرد، به خوبی می‌داند که چه حالتی دارد.
با ابرهه گو خیر به تعجیل نیاید
کاری که تو می‌خواهی از فیل نیاید
هوش مصنوعی: بهتر است برای رسیدن به خواسته‌هایت به دنبال راه‌های منطقی و موثر باشی، چون ممکن است با صرف زمان و تلاش، به نتیجه مطلوب نرسی.
رو تا به سرت جیش ابابیل نیاید
بر فرق تو و قوم تو سجیل نیاید
هوش مصنوعی: تا زمانی که بر روی سرت از فضلهٔ ابابیل چیزی نیفتد، بر سرت و بر سر گروه تو سنگ‌های داغ نیاید.
تا دشمن تو مهبط جبریل نیاید
تا کید تو در مورد تضلیل نیاید
هوش مصنوعی: تا زمانی که دشمن تو به جایی که جبرئیل فرود می‌آید نرسد، نقشه‌های تو برای فریب و گمراه کردن به نتیجه نخواهد رسید.
تا صاحب خانه نرساند به تو آزار
هوش مصنوعی: تا زمانی که صاحب‌خانه به تو آسیبی نرساند، نگران نباش.
زنهار بترس از غضب صاحب خانه
بسپار به زودی شتر سبط کنانه
هوش مصنوعی: مواظب باش از خشم صاحب خانه، هر چه زودتر کارهایت را به او بسپار.
برگرد از این راه و مجو عذر و بهانه
بنویس به نجاشی اوضاع شبانه
هوش مصنوعی: از این مسیر برگرد و به دنبال دلیل و توجیه نباش، اوضاع شب‌هنگام را برای نجاشی بازگو نکن.
آگاه کنش از بد اطوار زمانه
وز طیر ابابیل یکی بر به نشانه
هوش مصنوعی: او را از ناپسندهای زمان آگاه کن و به او بگو که یکی از نشانه‌ها، پرنده ابابیل است.
کآنجا شودش صدق کلام تو پدیدار
هوش مصنوعی: در جایی که صداقت و حقیقت صحبت‌های تو نمایان شود، همه چیز روشن خواهد گشت.
بوقحف چرا چوب زند بر سر اشتر
کاشتر به سجود آمده با ناز و تبختر
هوش مصنوعی: چرا بوقلمون با شدت بر سر شتر می‌زند؟ ای کاش شتر با ناز و گردنی افراشته به عبادت آمده بود.
افواج ملک را نگر ای خواجه بهادر
کز بال همی لعل فشانند و ز لب در
هوش مصنوعی: ای خواجه بهادر، نگاه کن به گروه‌ها و لشکر فرشتگان که از آسمان زیبایی را می‌پاشند و از لب‌هایشان درخشش و زیبایی ساطع می‌شود.
وز عدتشان سطح زمین یکسره شد پر
چیزی که عیان است چه حاجت به تفکر
هوش مصنوعی: از تعدادشان، سطح زمین به طور کامل پر شده است. آنچه که واضح و آشکار است، نیازی به تفکر ندارد.
آن را که خبر نیست فکار است ز افکار
هوش مصنوعی: کسی که از واقعیت آگاهی ندارد، دچار خطا و اشتباه در اندیشه‌هایش می‌شود.
زی کشور قسطنطین یک راه بپویید
وز طاق ایاصوفیه آثار بجویید
هوش مصنوعی: از سرزمین قسطنطینه (استانبول) راهی بیفتید و آثار و نشانه‌های طاق ایاصوفیه را بررسی کنید.
با پطرک و مطران و بقسیس بگویید
کز نامهٔ انگلیون اوراق بشویید
هوش مصنوعی: با پتروس و مطران و بقیه صحبت کنید و بگویید که از نامهٔ انگلیس، صفحات را بشویید.
مانند گیا بر سر هم خاک مرویید
وز باغ نبوت گل توحید ببویید
هوش مصنوعی: مانند گیاهان که بر روی خاک رشد می‌کنند، شما نیز باید از دینی که پیامبران آورده‌اند، بهره‌مند شوید و بوی توحید را درک کنید.
چونان که ببویید مسیحا به سر دار
هوش مصنوعی: همان‌طور که مسیحا به خوشبوئی شفا می‌دهد، در لحظه‌ای خاص و با حضورش اثرات عمیق و مثبت ایجاد می‌کند.
این است که ساسان به دساتیر خبر داد
جاماسب به روز سوم تیر خبر داد
هوش مصنوعی: ساسان به یکی از دساتیر اطلاعی داد و جاماسب نیز در روز سوم تیر به او خبر داد.
بر بابک برنا پدر پیر خبر داد
بودا به صنم‌خانهٔ کشمیر خبر داد
هوش مصنوعی: بر پسر جوان بابک، پدر سالخورده‌اش خبری فرستاد و به معبدی در کشمیر اشاره کرد.
مخدوم سرائیل به ساعیر خبر داد
وآن کودک ناشسته لب از شیر خبر داد
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه خداوند به فرشتگان خود خبر داد و آن معصوم کودک که هنوز دهانش از شیر پاک نشده بود، این خبر را به انسان‌ها منتقل کرد.
ربیون گفتند و نیوشیدند احبار
هوش مصنوعی: عالمیان سخن گفتند و عابدان به آن گوش فرا دادند.
از شق سطیح این سخنان پرس زمانی
تا بر تو بیان سازند اسرار نهانی
هوش مصنوعی: از زوایای مختلف این موضوع بپرس تا زمانی که اطلاعات پنهان و عمیق درباره‌اش را برایت روشن کنند.
گر خواب انوشروان تعبیر ندانی
از کنگره کاخش تفسیر توانی
هوش مصنوعی: اگر نتوانی خواب انوشروان را تفسیر کنی، پس می‌توانی از کنگره قصرش، آن را بشناسی و توصیف کنی.
بر عبد مسیح این سخنان گر برسانی
آرد به مداین درت از شام نشانی
هوش مصنوعی: اگر این سخنان را به بنده مسیح برسانی، او از شام نشانه‌ای به مداین خواهد آورد.
بر آیت میلاد نبی سید مختار
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به تولد پیامبری بزرگ و مورد احترام دارد که در زندگی انسان‌ها نقش مهمی ایفا کرده است. به نوعی، خورشید فضائل و کمالات او بر دنیای انسان‌ها تابیده و به آن‌ها نور و هدایت بخشیده است.
فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد
مولای زمان مهتر صاحبدل امجد
هوش مصنوعی: این بیت به تحسین و بزرگداشت فردی اشاره دارد که در دو جهان (دنیا و آخرت) به عنوان افتخار و مایه سربلندی شناخته می‌شود. او با چهره‌ای خوش و سعادت‌بار، در زمان خود به عنوان سرآمد و برترین شخص محبوب و دارای دل نیکو در میان مردم مطرح است.
آن سید مسعود و خداوند مؤید
پیغمبر محمود ابوالقاسم احمد
هوش مصنوعی: این بیت به ذکر شخصیت مهمی اشاره دارد که به عنوان سید و مقام بلندمرتبه‌ای شناخته می‌شود. او دارای نعمت و تأیید الهی است و به عنوان پیامبری بزرگ و محبوب مطرح شده است. همچنین، نام او ابوالقاسم احمد است که نشان‌دهنده مقام ویژه‌اش در تاریخ و دین است.
وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد
این بس که خدا گوید ماکان محمد
هوش مصنوعی: او را نمی‌توان به اندازهٔ هفتاد کتاب توصیف کرد؛ فقط همین کافی است که خداوند بگوید: "او محمد است."
بر منزلت و قدرش یزدان کند اقرار
هوش مصنوعی: خداوند به ارزش و مقام او اعتراف می‌کند.
اندر کف او باشد از غیب مفاتیح
و اندر رخ او تابد از نور مصابیح
هوش مصنوعی: در دستان او کلیدهای پنهانی وجود دارد و از چهره‌اش نوری می‌تابد که مانند چراغ‌ها می‌درخشد.
خاک کف پایش به فلک دارد ترجیح
نوش لب لعلش به روان سازد تفریح
هوش مصنوعی: خاکی که زیر پای اوست به آسمان می‌ارزد و لب لعل او طعمی دل‌انگیز به زندگی می‌بخشد.
قدرش ملک العرش به ما ساخته تصریح
وین معجزه‌اش بس که همی خواند تسبیح
هوش مصنوعی: ارزش او به اندازه‌ای است که حتی ملکوت آسمان نیز به عظمت او اشاره کرده است و این معجزه‌اش بس است که همواره تسبیح و تمجید او را به زبان می‌آورد.
سنگی که ببوسد کف آن دست گهربار
هوش مصنوعی: سنگی که به کف دست باارزش بوسه بزند، نشان از اهمیت و ارزش آن دست دارد.
ای لعل لبت کرده سبک سنگ گهر را
وی ساخته شیرین کلمات تو شکر را
هوش مصنوعی: ای گوی لبت، سنگ جواهر را سبک و بی‌ارزش کرده‌ای و شیرینی کلمات تو، شکر را به حاشیه رانده است.
شیروی به امر تو درد ناف پدر را
انگشت تو فرسوده کند قرص قمر را
هوش مصنوعی: به خاطر خواست و اراده تو، درد و رنج پدر را با دستانت تسکین می‌دهی و همچون ماه کامل، زیبایی و آرامش را به زندگی می‌آوری.
تقدیر به میدان تو افکنده سپر را
و آهوی ختن نافه کند خون جگر را
هوش مصنوعی: سرنوشت به تو اجازه داده که در میدان زندگی قرار بگیری و مانند آهوی ختن، احساسات و دردهای درونت را بروز دهی.
تا لایق بزم تو شود نغز و بهنجار
هوش مصنوعی: تا زمانی که برای حضور در جمع تو آماده و شایسته شود، همه چیز باید زیبا و مناسب باشد.
موسی ز ظهور تو خبر داده به یوشع
ادریس بیان کرده به اخنوخ و همیلع
هوش مصنوعی: موسی درباره ظهور تو به یوشع خبر داده و ادریس این موضوع را به اخنوخ و همیلع رسانده است.
شامول به یثرب شده از جانب تبع
تا بر تو دهد نامه آن شاه سمیدع
هوش مصنوعی: شامول از سوی تبع به یثرب آمده تا نامه‌ای از آن شاه سمیدع را به تو برساند.
ای از رخ دادار برانداخته برقع
بر فرق تو بنهاده خدا تاج مرصع
هوش مصنوعی: ای کسی که خداوند برات از زیبایی‌ات پرده‌اش را کنار زده و تاجی با جواهرات زیبا بر سرت گذاشته است.
در دست تو بسپرده قضا صارم تبار
هوش مصنوعی: قدر و سرنوشت در دستان تو قرار دارد، تو مانند شمشیری برنده و باصلابت هستی.
تا کاخ صمد ساختی ایوان صنم را
پرداختی از هر چه به جز دوست حرم را
هوش مصنوعی: تا زمانی که برای خود خانه‌ای ساختی و به معشوقه‌ات پرداختی، از هر چیزی به جز دوست سرزمین خود را فراموش نکردی.
برداشتی از روی زمین رسم ستم را
سهم تو دریده دل دیوان دژم را
هوش مصنوعی: از زمین و زمان ظلم و ستم را بر می‌دارم و دل سرشار از غم و اندوه وروح دیوانه را برای تو می‌سازم.
کرده تهی از اهرمنان کشور جم را
تایید تو بنشانده شهنشاه عجم را
هوش مصنوعی: کشور جم که عاری از شرارت و پلیدی‌ها شده است، با تایید تو به شهنشاهی عجم نشسته است.
بر تخت چو بر چرخ برین ماه ده و چار
هوش مصنوعی: وقتی بر تخت یا روی دایره آسمان نشسته‌ای، مثل ماه در شب چهاردهم زیبا و درخشان خواهی بود.
ای پاک‌تر از دانش و پاکیزه‌تر از هوش
دیدیم ترا کردیم این هر دو فراموش
هوش مصنوعی: ای تو که از علم و دانایی پاک‌تر و از هوش و ذکاوت خالص‌تری، ما تو را دیدیم و هر دوی این صفات را فراموش کردیم.
دانش ز غلامیت کشد حلقه فراگوش
هوش از اثر رای تو بنشیند خاموش
هوش مصنوعی: دانش و علم از حالت بردگی تو فراتر می‌رود و تأثیر فکر و ایده‌ات باعث می‌شود که ذهن دیگران در سکوت تفکر کند.
از آن لب پرلعل و از آن باده پرنوش
جمعی شده مخمور و گروهی شده مدهوش
هوش مصنوعی: از آن لب‌های قرمز و از آن شراب گوارا، عده‌ای مست شده‌اند و برخی دیگر حیران و شگفت‌زده‌اند.
خلقی شده دیوانه و شهری شده هشیار
هوش مصنوعی: مردم به جنون رسیده‌اند و در عوض، جامعه به وضوح و آگاهی دست یافته است.
برخیز و صبوحی زن بر زمره مستان
کاینان ز تو مستند در این نغز شبستان
هوش مصنوعی: عزیزم، از خواب بیدار شو و به جمع خوشگذران بپیوند، چرا که زیبایی این شب بر اثر وجود توست و همه به نوعی از تو سرشار شده‌اند.
بشتاب و تلافی کن تاراج زمستان
کو سوخته سرو چمن و لاله بستان
هوش مصنوعی: بشتاب و جبران کن خسارتی که زمستان به درختان سرو و گل‌های لاله باغ زده است.
داد دل بستان ز دی و بهمن بستان
بین کودک گهواره جداگشته ز پستان
هوش مصنوعی: دل را به جوانی و عشق زندگی واگذار کن، چون می‌بینی که کودک از شیر مادر جدا شده و در حال بزرگ شدن است. این نشان‌دهنده‌ی گذر زمان و تغییرات زندگی است.
مادرش به بستر شده بیمار و نگونسار
هوش مصنوعی: مادرش در بستر بیماری افتاده و حال ناپسندی دارد.
ماهت به مُحاق اندر و شاهت به غَری شد
وز باغ تو ریحان و سپرغم سپری شد
هوش مصنوعی: ماه تو در حال کاهش است و شاهت در غم و اندوه به سر می‌برد. از باغ تو گل‌ها پژمرده و زرد شده‌اند.
انده ز سفر آمد و شادی سفری شد
دیوانه به دیوان تو گستاخ و جری شد
هوش مصنوعی: کسی از سفر بازگشته و شادی او به مانند یک سفر جدید است. او که دیوانه‌وار به عشق تو مشتاق است، حالتی جسور و سرکش پیدا کرده است.
و آن اهرمن شوم به خرگاه پری شد
پیراهن نسرین تن گلبرگ طری شد
هوش مصنوعی: و آن موجود شیطانی به خرگاه (محل سکونت) آمده و لباس نسرین (گل نسرین) را بر تن کرده و گلبرگ‌ها به شکل طری (درخشان و زیبا) شده‌اند.
آلوده به خون دل و چاک از ستم خار
هوش مصنوعی: این بیت به وضعیتی اشاره دارد که شخص به شدت دچار رنج و درد شده است. او به خاطر ظلم و ستمی که بر او رفته، از درون احساس زخم و آسیب می‌کند و این درد، مثل خونی که به دلش ریخته شده، او را آزار می‌دهد. به نوعی، او به خاطر این ستم‌ها دچار اندوه و ناامیدی شده و زندگی‌اش تحت تأثیر این مشکلات قرار گرفته است.
مرغان بساتین را منقار بریدند
اوراق ریاحین را طومار دریدند
هوش مصنوعی: پرندگان باغ را بی‌رحمانه از پا درآوردند و برگ‌های گل‌ها را مانند یک نوشته پاره کردند.
گاوان شکم خواره به گلزار چریدند
گرگان ز پی یوسف بسیار دویدند
هوش مصنوعی: گاوها که شکمشان پر است به باغ و دشت می‌چرخند و گرگ‌ها به دنبال یوسف بسیار می‌دوند.
تا عاقبت او را سوی بازار کشیدند
یاران بفرختندش و اغیار خریدند
هوش مصنوعی: در نهایت، دوستان او را به سمت بازار بردند، و او را فروختند و دیگران او را خریدند.
آوخ ز فروشنده دریغا ز خریدار
هوش مصنوعی: آه از فروشنده، افسوس بر خریدار.
ماییم که از پادشهان باج گرفتیم
زان پس که از ایشان کمر و تاج گرفتیم
هوش مصنوعی: ما کسانی هستیم که از پادشاهان باج گرفتیم، چون پس از آنکه کمر و تاج آنها را به دست آوردیم، دیگر نیازی به آنها نداریم.
دیهیم و سریر از گهر و عاج گرفتیم
اموال و ذخایرشان تاراج گرفتیم
هوش مصنوعی: ما تاج و تخت خود را از سنگ‌های قیمتی و عاج ساخته‌ایم و دارایی‌ها و کا treasures های آنان را به غنیمت گرفته‌ایم.
وز پیکرشان دیبه دیباج گرفتیم
ماییم که از دریا امواج گرفتیم
هوش مصنوعی: ما از بدن آن‌ها پارچه‌ای نرم و زیبا گرفتیم، ما کسانی هستیم که امواج دریا را در اختیار داریم و آنها را به دست آورده‌ایم.
و اندیشه نکردیم ز طوفان و ز تیار
هوش مصنوعی: ما به بحران‌ها و مشکلات احتمالی فکر نکردیم.
در چین و ختن ولوله از هیبت ما بود
در مصر و عدن غلغله از شوکت ما بود
هوش مصنوعی: در سرزمین‌های چین و ختن، به خاطر عظمت و شکوه ما سر و صدا و هیاهو برپا بود و در مصرو عدن نیز به خاطر قدرت و جلال ما، فریاد و غوغا به راه افتاده بود.
در اندلس و روم عیان قدرت ما بود
غرناطه و اشبیلیه در طاعت ما بود
هوش مصنوعی: در سرزمین‌های اندلس و روم، قدرت و توانایی ما به وضوح دیده می‌شد و شهرهای غرناطه و اشبیلیه در زیر فرمان ما بودند.
صقلیه نهان در کنف رایت ما بود
فرمان همایون قضا آیت ما بود
هوش مصنوعی: جزیره صقلیه در زیر سایه پرچم ما قرار داشت و فرمان الهی نشانه افتخار ما بود.
جاری به زمین و فلک و ثابت و سیار
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف حالاتی اشاره دارد که در آن نیرویی یا پدیده‌ای در حال حرکت و تغییر است، هم در زمین و هم در آسمان، و در عین حال برخی چیزها نیز پایدار و ثابت هستند. به نوعی، اشاره به تنوع حرکات و تغییرات در طبیعت و جهان دارد.
خاک عرب از مشرق اقصی گذراندیم
وز ناحیه غرب به افریقیه راندیم
هوش مصنوعی: ما از سرزمین عربستان تا دورترین نقاط مشرق عبور کردیم و سپس به سمت غرب به سرزمین افریقا رفتیم.
دریای شمالی را بر شرق نشاندیم
وز بحر جنوبی به فلک گرد فشاندیم
هوش مصنوعی: ما دریای شمالی را در سمت شرق قرار دادیم و از دریاچه جنوبی به آسمان افشانده‌ایم.
هند از کف هندو ختن از ترک ستاندیم
ماییم که از خاک بر افلاک رساندیم
هوش مصنوعی: ما هند را از دست هندی و ختن را از ترک گرفتیم، ما کسانی هستیم که از خاک، به آسمان‌ها رسیدیم.
نام هنر و رسم کرم را به سزاوار
هوش مصنوعی: نام هنر و اصول بزرگ منشی را در خور افراد شایسته و لایق بدان.
امروز گرفتار غم و محنت و رنجیم
در داو فره باخته اندر شش و پنجیم
هوش مصنوعی: امروز در درد و مصیبت و ناراحتی به سر می‌بریم و در محاسبات زندگی، به نوعی احساس شکست و ناکامی داریم.
با ناله و افسوس در این دیر سپنجیم
چون زلف عروسان همه در چین و شکنجیم
هوش مصنوعی: ما با غم و اندوه در این مکان ماندیم و مانند زلف‌های عروسان، در پیچ و تاب و درهم‌پیچیدگی هستیم.
هم سوخته کاشانه و هم باخته گنجیم
ماییم که در سوگ و طرب قافیه‌سنجیم
هوش مصنوعی: ما هم خانه‌ ویران‌ شده‌ایم و هم ثروت‌مان را از دست داده‌ایم. ما کسانی هستیم که در حالی که در غم و شادی هستیم، شعر و قافیه می‌سازیم.
جغدیم به ویرانه هزاریم به گلزار
هوش مصنوعی: ما مانند جغدی هستیم که در خرابه‌ها زندگی می‌کند، اما روح‌مان در باغ‌ها و گلزارها پر می‌کشد.
ای مقصد ایجاد سر از خاک به در کن
وز مزرع دین این خس و خاشاک به در کن
هوش مصنوعی: ای هدفی که برای خلق شدن آمده‌ای، خود را از زمین بیرون بیاور و این زائده‌های بی‌ارزش را از آشیانه دین دور کن.
زین پاک زمین مردم ناپاک به در کن
از کشور جم لشکر ضحاک به در کن
هوش مصنوعی: از این سرزمین پاک، انسان‌های ناپاک را دور کن و سپاه ضحاک را از کشور جم بیرون بران.
از مغز خرد نشئه تریاک به در کن
این جوق شغالان را از تاک به در کن
هوش مصنوعی: از خرد و دانش خود استفاده کن و این جمعی که بی‌خود و بی‌جهت مثل شغال‌ها دور هم جمع شده‌اند را کنار بزن.
وز گله اغنام بران گرگ ستمکار
هوش مصنوعی: و از میان گرگ‌های ستمکار بر روی گوسفندها، برانیدن.
افسوس که این مزرعه را آب گرفته
دهقان مصیبت‌زده را خواب گرفته
هوش مصنوعی: متأسفانه، این مزرعه به دلیل کمبود آب در وضعیت بدی قرار گرفته و کشاورز در شرایط سختی به سر می‌برد و به همین خاطر از درد و رنجش به خواب رفته است.
خون دل ما رنگ می ناب گرفته
وز سوزش تب پیکرمان تاب گرفته
هوش مصنوعی: درد دل ما مثل رنگ ناب انگور شده و از شدت سوزش تب، بدن ما بی‌تاب و بی‌قرار گشته است.
رخسار هنر گونه مهتاب گرفته
چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته
هوش مصنوعی: چهره زیبا مانند ماه شب چهارده است و چشمان عاقلانه را پرده‌ای از اشک و غم پوشانده است.
ثروت شده بی‌مایه و صحت شده بیمار
هوش مصنوعی: دارایی‌ها بی‌ارزش شده‌اند و سلامتی تبدیل به بیماری گشته است.
ابری شده بالا و گرفته است فضا را
از دود و شرر تیره نموده است هوا را
هوش مصنوعی: آسمان ابری شده و جو را گرفته است، هوا را از دود و شعله تاریک کرده است.
آتش زده سکان زمین را و سما را
سوزانده به چرخ اختر و در خاک گیا را
هوش مصنوعی: آتش به سکان زمین آسیب رسانده و آسمان را نیز سوزانده است؛ ستاره‌ها در مدار خود تحت تأثیر قرار گرفته‌اند و گیاهان روی زمین نیز به همین دلیل آسیب دیده‌اند.
ای واسطه رحمت حق بهر خدا را
زین خاک بگردان ره طوفان بلا را
هوش مصنوعی: ای وسیله رحمت الهی، برای خداوند، این خاک را از مسیر طوفان بلا دور کن.
بشکاف ز هم سینه این ابر شرربار
هوش مصنوعی: سینه‌ی این ابر پر بار را از هم بشکاف و بگذار باران بریزد.
چون بره بیچاره به چوپانش نپیوست
از بیم به صحرا در نه خفت و نه بنشست
هوش مصنوعی: بره بیچاره، به دلیل ترس از اینکه به چوپانش نزدیک نشود، در صحرا نه خوابید و نه نشسته است.
خرسی به شکار آمد و بازوش فروبست
با ناخن و دندان ستخوانش همه بشکست
هوش مصنوعی: خرسی به دنبال شکار رفت و با ناخن و دندانش به شدت به کار گرفت تا طعمه‌اش را بگیرد. اما در این تلاشش، تمام استخوان‌هایش شکست.
شد بره ما طعمه آن خرس زبردست
افسوس از آن بره نوزاده سرمست
هوش مصنوعی: بره‌ی نوزاد به دست خرسی ماهر و توانمند افتاد، ای کاش که این بره هنوز مست و خوشحال بود.
فریاد ز آن خرس کهنسال شکمخوار
هوش مصنوعی: فریاد از آن خرس پیر و چاقی که همواره شکمش را پر می‌کند.
چون خانه خدا خفت و عسس ماند ز رفتن
خادم پی خوردن شد و بانو پی خفتن
هوش مصنوعی: وقتی که خانه خدا خالی شد و نگهبان آن از کار رفت، خدمتگزار به دنبال خوراک رفت و خانم نیز به خواب رفت.
جاسوس پس پرده پی راز نهفتن
قاضی همه جا در طلب رشوه گرفتن
هوش مصنوعی: یک جاسوس در سایه به دنبال فاش کردن رازهاست و قاضی در هر جا فقط به دنبال دریافت رشوه است.
واعظ به فسون گفتن و افسانه شنفتن
نه وقت شنفتن ماند نه موقع گفتن
هوش مصنوعی: واعظان با سخنان فریبنده و افسانه‌هایی که نقل می‌کنند، دیگر نه وقتی برای شنیدن باقی مانده و نه زمانی برای گفتن.
و آمد سر همسایه برون از پس دیوار
هوش مصنوعی: و همسایه از پشت دیوار بیرون آمد.
ای قاضی مطلق که تو سالار قضایی
وی قائم بر حق که در این خانه خدایی
هوش مصنوعی: ای قاضی بزرگ و جامع که در عرصه قضاوت پیشوایی، تو بر حق و حقیقت استوار هستی و در این منزلت، نماینده خداوندی.
تو حافظ ارضی و نگهدار سمایی
بر لوح مه و مهر فروغی و ضیایی
هوش مصنوعی: تو نگهبان زمین و آسمانی، بر صفحه‌ی ماه و خورشید نوری و درخششی وجود داری.
در کشور تجرید مهین راهنمایی
بر لشکر توحید امیرالامرایی
هوش مصنوعی: در دیار معرفت، یک راهنما وجود دارد که بر گروهی از وحدت‌گرایان رهبری می‌کند.
حق را تو ظهیرستی و دین را تو نگهدار
هوش مصنوعی: تو حافظ و نگهبان حق و دین هستی.
در پرده نگویم سخن خویش علی الله
تا چند در این کوه و در آن دشت و در آن چه
هوش مصنوعی: من سخنان خود را در پرده بیان نمی‌کنم. تا کی باید در این کوه و دشت، و در آنچه هست، در سکوت بمانم؟
برخیز که شد روز شب و موقع بی‌گه
بشتاب که دزدان بگرفتند سر ره
هوش مصنوعی: برخیز و آماده شو، زیرا شب به پایان رسیده و وقت عمل فرا رسیده است. سریعاً حرکت کن، چرا که دزدان در مسیر گرفتار شده‌اند.
آن پرده زرتار که بودی به درِ شه
تاراج حوادث شد با خیمه و خرگه
هوش مصنوعی: آن پرده زرتار که در برابر درگاه شاه قرار داشت، با ورود حوادث ناگوار، مانند خیمه و خرگاه، زیر و رو شد و به هم ریخت.
در دار نمانده است ز یاران تو دیار
هوش مصنوعی: در سرزمین تو دیگر از دوستان خبری نیست.
با فر خداوند تعالی و تقدس
از لوث زلل پاک کن این خاک مقدس
هوش مصنوعی: خدایا، با عظمت خود، این سرزمین پاک را از هر گونه خطا و نقصان دور کن.
در دولت شاهی که در این کاخ مسدس
با تاج مرصع شد و با تخت مقرنس
هوش مصنوعی: در زمانی که در این قصر با شکوه که به تاج زیبایی تزئین شده و با تختی هنری، حکمرانی برقرار است.
پرداخت صف باغ ز هر خار و ز هر خس
بر او دو جهان اندک و او بر دو جهان بس
هوش مصنوعی: گلی که در باغ می‌روید، با وجود تمام خارها و علف‌های هرز، برایش دو دنیای فیزیکی کم به نظر می‌رسد و او بر تمام این دو دنیا تسلط دارد.
بسیار برش اندک و زو اندک بسیار
هوش مصنوعی: اندازه‌ی چیزها کوچک است، اما تاثیر آن بسیار بزرگ و گسترده است.
شاه ملکان حامی دین شاه مظفر
کز او شده بر پا علم دین پیمبر
هوش مصنوعی: شاهی که سرپرست ملکان و حمایت‌گر دین است، شاه مظفر، که به خاطر او نشانه‌های دین پیامبر برپا شده است.
از داد، نگین دارد و از دانش افسر
ماهست به چرخ اندر و شاهست به کشور
هوش مصنوعی: از عدالت، نشان و نشانه‌ای دارد و از دانش، تاج و تختی برای خود دارد. در آسمان درخشان است و در زمین نیز پادشاهی می‌کند.
چون او نه یکی شاه درین توده اغبر
چون او نه یکی ماه بر این طارم اخضر
هوش مصنوعی: او مانند یک شاه در میان این مردم خاکی نیست و مانند یک ماه بر این بام سبز وجود ندارد.
وین هر دو پدید است ز گفتار و ز دیدار
هوش مصنوعی: این دو پدیده ناشی از کلام و مشاهده هستند.
با فر تو ای شاه رعیت نخورد غم
با خوی خوشت ابر بهاری نزند دم
هوش مصنوعی: ای پادشاه، با جلوه و زیبایی‌ات، رعیت در آرامش زندگی می‌کند و غم به دلش نمی‌نشیند. با خوی نیکو و مهربانی‌ات، مانند ابر بهاری، بر زندگی دیگران رحمت می‌بارانی.
از شرم کف راد تو گوهر ندهد یم
جز بر در تو گردن گردون نشود خم
هوش مصنوعی: از حیا و شرم، دریا نمی‌تواند جواهر خود را به کسی غیر از تو بدهد و آسمان نیز زیر بار عشق تو خم نخواهد شد.
از مهر تو جسته است بشر جان و شجر نم
از بیم تو کرده است قدر خوف و قضا رم
هوش مصنوعی: انسان به خاطر محبت تو از زندگی واقعی فاصله گرفته و درختان به خاطر ترس از تو، درخت خود را از آب (باران) محروم کرده‌اند. آنها به سرنوشت و تقدیر خود نهایت احتیاط را می‌کنند.
وز هول تو گشته است تعب زار و ستم خوار
هوش مصنوعی: به خاطر ترس و وحشت تو، به شدت در رنج و عذاب به سر می‌برند و تحت فشار و ستم قرار دارند.
تو سایه آن ذات همایون قدیمی
پیروزگر از فره یزدان کریمی
هوش مصنوعی: تو سایه آن موجود بزرگ و پیروزمند هستی که از نعمت و بزرگمنشی خداوند کریم برخوردار است.
بگزیده آن داور رحمان رحیمی
بر خلق جهان حاکم و در کار حکیمی
هوش مصنوعی: خداوند رحمان و رحیم، بر انسان‌ها تسلط دارد و در کارهای خود حکیمانه عمل می‌کند.
از بهر پناهنده به از کهف و رقیمی
دارای عصاوید بیضای کلیمی
هوش مصنوعی: برای کسی که به دنبال پناه است، پناهگاهی بهتر از غار و کتب کهن نیست، زیرا وجود تو مانند عصا و بیضه‌ای مقدس برای اوست.
هم دشمن جادویی و هم آفت سحار
هوش مصنوعی: تو هم مانند یک دشمن جادویی هستی و هم مانند آفتی که صبح را می‌ریزد.
این ملک خداداده خداوند ترا داد
وین تاج رسول عربی بر تو فرستاد
هوش مصنوعی: این سرزمین را خدا به تو عطا کرده و این تاج را نیز پیامبر عرب برای تو ارسال کرده است.
تا شاخ ستم را بکنی ریشه ز بنیاد
وین ملک ز داد تو شود خرم و آباد
هوش مصنوعی: برای از بین بردن ستم و برآورده ساختن عدالت، باید ریشه‌های ظلم را از بنیاد خشک کنی. با این کار، سرزمین تو به دلیل عدالت و انصاف به شهری سرسبز و آباد تبدیل خواهد شد.
در دولت خود تازه کنی رسم و ره داد
با تیغ عدالت بزنی گردن بیداد
هوش مصنوعی: زمانی که در حکومت خود بتوانی نوآوری ایجاد کنی و با قاطعیت و انصاف، ظلم و فساد را از بین ببری.
وز دست حوادث ببری خاتم زنهار
هوش مصنوعی: از دست حوادث و پیشامدهای زندگی، خود را نجات بده و از مشکلات دوری کن.
زنهارخوران را فکنی ریشه به خون بر
بیدادگران را کنی از تخت نگون بر
هوش مصنوعی: مراقب باش! اگر به ناحق بر ستمگران ضربه بزنی، ریشه‌ات در خون خواهد شد و آنها را از مقام خود به زیر می‌آوری.
ای بسته دل عشق به زنجیر جنون بر
دانش بر کلکت پی تعلیم فنون بر
هوش مصنوعی: ای دل بسته به عشق و اسیر جنون، بر دانش و علم خود بیفزای تا در فنون مختلف مهارت پیدا کنی.
آن را که به کار تو بگوید چه و چون بر
ایزد شودش سوی فنا راهنمون بر
هوش مصنوعی: کسی که دربارهٔ کار تو چیزی بگوید و نشان دهد، به خداوند نزدیک می‌شود و به سوی نابودی راهنمایی می‌شود.
کاندر دو جهان نیست ترا جز به خدا کار
هوش مصنوعی: در این دو جهان، هیچ‌کس را جز خداوند کار و فعالیتی نیست.
دستور خردمند ترا بخت قرین است
زیرا که امین شه و فرزند امین است
هوش مصنوعی: فرمان و راهنمایی فرد خردمند، به تو شانس و سرنوشت خوبی هدیه می‌دهد، چرا که تو مورد اعتماد شاه هستی و فرزند فرد مورد اعتماد هستی.
بر ملک امین است و بر اسلام معین است
پرورده اخلاق ملک ناصر دین است
هوش مصنوعی: این شخص مورد اعتماد و دلسوز برای کشور و دین است و دارای ویژگی‌های نیکو و اخلاقی بزرگ است.
میراث تو زان پادشه عرش مکین است
او را به سر و جان تو ای شاه یمین است
هوش مصنوعی: میراث تو از آن پادشاهی است که در عرش بزرگ جای دارد. او به خاطر تو و با تمام وجودش به تو اهمیت می‌دهد، ای شاه راستین و نیکو.
کز مهر تو زار آید و از غیر تو بیزار
هوش مصنوعی: از محبت تو دلم پر از درد و غم است و از هر کسی غیر از تو بیزار و دورم.
خویش به رخ ما، در فردوس گشوده است
عدلش همه گیتی را فردوس نموده است
هوش مصنوعی: خودش را در بهشت به نمایش گذاشته است و با عدل و انصافش، تمام جهان را به بهشت تبدیل کرده است.
کلکش همه جا غالیه و عنبر سوده است
دین در کنفش رخت کشیده است و غنوده است
هوش مصنوعی: هر جا که هست، در زیر هر لحاف و پرده، بوی خوش و عطر دل‌انگیز وجود دارد. دین و ایمان نیز در آغوش خود خواب کرده و به آرامش دست یافته‌اند.
قهرش سر بی‌دینان با تیغ دروده است
تا تیرگی از آینه ملک زدوده است
هوش مصنوعی: خشم او بر کسانی که به دیانت پایبند نیستند، با شمشیرش برطرف شده است تا تاریکی از آینه سلطنت پاک شود.
وز صارم دین شسته و پرداخته زنگار
هوش مصنوعی: این بیت به معنای فردی است که از عقاید و اصول دین خود به خوبی آگاه و آراسته شده و زشتی‌ها و ناخالصی‌ها را از زندگی‌اش دور کرده است. او با درک و بینش عمیق از دین، زندگی‌اش را سامان بخشیده و از صفات زشت پاک شده است.

خوانش ها

برخیز شتربانا با صدای بهداد فره‌وهر به خوانش بهداد فره‌وهر

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"خاک"
با صدای امیر آرام (آلبوم بهترین‌ها)

حاشیه ها

1401/03/17 10:06
بهداد فره‌وهر

در اپیزود شماره هشت از پادکست «آخرین ساعت هفته» بطور انحصاری و کامل به این شعر و شاعر آن ادیب الممالک فراهانی پرداخته شده است. در صورت علاقمندی از لینک های زیر بشنوید:

کست باکس

تلگرام

سایت خانه فره وهر

1401/12/14 15:03
علی دادمهر

با وجود کلمات دشوار و گاه تخصصی هنوز هم یکی از زیباترین اشعاری است که در مدح پیامبر (ص) گفته شده و واقعا در آهنگ خاک جناب امیر آرام هم بسیار زیبا خوانده شده.

1401/12/14 22:03
متین عباس زاده

👌

1402/04/30 14:06
علی

در بند چهارم: «تا کید تو در مورد تضلیل نیاید» دو کلمه اول بصورت «تأکید» درج شده که غلطی فاحش است. عنایت فرموده اصلاح نمایید

1403/09/27 23:11
مجتبی

افسوس که این مزرعه را آب گرفته!

دهقان مصیبت زده را خواب گرفته!

دیگه این دنیا جای زندگی کردن نمی باشد!