گنجور

شمارهٔ ۱ -در تقریظ شاهنامه حکیم فردوسی طوسی در بحر شاهنامه

چو سلطان مظفر از این تیره خاک
به گلزار مینو شدش جان پاک
جهان را به پور جهانبان سپرد
به جز نیک نامی ز گیتی نبرد
محمد علی شاه با فر و هنگ
ز آیینه ملک بسترد زنگ
زمین را پر از دانش و داد کرد
بداد و دهش کشور آباد کرد
چو بنشست بر تخت شاهی نخست
ز شهنامه از هر دری راز جست
به دستور و گنجور و سالار گفت
هم از آشکار و هم از نهفت
که فرخ پدر خواست در روزگار
ز شهنامه نامی نهد یادگار
کنون چون شد آن باستانی طراز
که بنهفته از روزگاری دراز
امیر خردمند فرخ نژاد
که سالار جیش است و دارای داد
بشاه آفرین خواند و بوسید خاک
برافشاند اندر رهش جان پاک
همی گفت کای شاه دانش پژوه
بزی در جهان جاودان با شکوه
بدست من آن نامه پهلوی
نوی یافت چون دیبه خسروی
پدرت آن شهنشاه گوهرشناس
سخن را به اندازه ای داشت پاس
که می گفت مرد سخن آفرین
سخن را برآرد ز چرخ برین
دل او مرا مست این کار کرد
به شهنامه هوشم گرفتار کرد
وگرنه مرا اژدهای بنفش
بنازد بر آن کاویانی درفش
نه تیغم کم از دشنه قارن است
نه زورم کم از زور روئین تن است
دریغا که شاه از جهان رخت بست
پر و بال و کوپال من درشکست
چو زین باغ شد شهریار کهن
بخشکید شاخ مرا بیخ و بن
دلم را ز داغ آسمان رنجه کرد
ستاره مرا پنجه در پنجه کرد
زبس در دلم شد ز اندوه پیچ
نپرداختم سوی شهنامه هیچ
از آن پس که پرداختم گنج ها
بدین نامه بردم بسی رنج ها
پراکند و درید و فرسوده گشت
به خون جگر آبم آلوده گشت
از آن چشمه باستانی که بود
روان آب دانش چو زاینده رود
نه بینی بجا جز یکی جوی خورد
شده آب روشن پر از لای و درد
در آن ناف آهو که بد کان مشک
بجا نیست جز اندکی خون خشک
کنون شاه ما را توئی جانشین
چو اردی بهشت از پس فروردین
به هر کار فرمان دهد شاه نو
همه سفته گوشیم و جان در گرو
شهنشه ازین داستان برفروخت
تو گفتی که خشمش جهان را بسوخت
سپس گفت بامیر روشن روان
به پیش آر آن نامه باستان
که گر شد کهن بایدش تازه کرد
پراکنده گر شد به شیرازه کرد
چو این گنج پرداختی بهر سود
ز پرویز دو گوهر نابسود
ز سودش چرا دیده بردوختی
بکشتی چراغی که افروختی
تو اکنون سر اندر سپاه منی
نگهبان دیهیم و گاه منی
به هر کار روی دلم سوی تو است
دل و دیده ام روشن از روی تو است
ز من گفتن از تو نیوشیدن است
ز من یاوری از تو کوشیدن است
بیاورد میر آن همایون طراز
به درگاه شاهنشه سرفراز
به شاه جهان گفت کای نامجوی
چو این آب را اندر آری بجوی
به دستور شاهان یکی برشنو
که این بنده را داستانی است نو
که باشد مرا مایه زندگی
یکی جان که شه را کند بندگی
دوم شاهنامه است کز نام شاه
بخورشید از آن برفروزم کلاه
همه برخی گرد راه تو باد
ره آورد چتر و سپاه تو باد
چه ارزد بر کام شه، کام من
که آرد بر نام شه نام من
شه آن نامه پهلوانی چو دید
ز شادی دلش در بر اندر طپید
بفرمود تا انجمن ساختند
بدین کار شایسته پرداختند
چو سردار ارشد در این روزگار
سپه را همی باشد آموزگار
عمادالممالک به دستور میر
بدین کار پرداخت نغز و هژیر
گشاده دل و دست در انجمن
همی کارفرما شد و رای زن
زر و گوهر اندر کف راد اوست
که هم کاردان است و هم کاردوست
مهان جان فشاندند و او زر فشاند
سخندان سخن را به گرمی نشاند
یکی زان مهان نام محمود داشت
که دل بست در کار و گردن فراشت
بفرمان میر مهین کار کرد
به تلفیق این نامه تیمار خورد
ز تخت کیومرث تا یزدگرد
پراکنده ها را همی ساخت گرد
بطبع اندر آورد و پرداختش
به پاداش آن خواجه بنواختش
چو شهنامه بر نام محمود بود
به محمود پیوستن این تار و پود
چو بر نام محمود بود از نخست
سر انجام محمود ازو نام جست
به محمود شه فال شه را گشاد
که آغاز و انجام محمود باد
ایا باد بگذر سوی خاک طوس
پر از نافه کن مغز جانرا زبوس
به فردوسی از من رسان این پیام
که امروز گیتی ترا شد بکام
به باغت پس از نهصد و اند سال
برآمد گل و بارور شد نهال
گهرهای دریای کلکت که بود
پراکنده از سفته و نابسود
به پیوست دارای روشن ضمیر
در آن رشته کش یافت فرخ امیر
ز نو استخوان ترا زنده کرد
روانت به مینو فروزنده کرد
که تا هست گردون گردان بپای
خداوند ما باد کیهان خدای

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو سلطان مظفر از این تیره خاک
به گلزار مینو شدش جان پاک
هوش مصنوعی: وقتی سلطان مظفر از این دنیای تیره و سخت به عالم زیبای بهشت منتقل شد، روح پاکش به آرامش رسید.
جهان را به پور جهانبان سپرد
به جز نیک نامی ز گیتی نبرد
هوش مصنوعی: دنیا را به پسر خویش سپرد و جز نیکی و نام نیکو از این دنیا چیزی به جا نماند.
محمد علی شاه با فر و هنگ
ز آیینه ملک بسترد زنگ
هوش مصنوعی: محمد علی شاه با شکوه و عظمت خود، از جلوه‌های پادشاهی و زیبایی‌های مملکت بهره‌برداری کرد و درخشندگی و جلالی را که به او تعلق داشت، شکل داد.
زمین را پر از دانش و داد کرد
بداد و دهش کشور آباد کرد
هوش مصنوعی: زمین را با دانش و عدالت پُر کرد و با بخشش و عطا، کشور را آباد ساخت.
چو بنشست بر تخت شاهی نخست
ز شهنامه از هر دری راز جست
هوش مصنوعی: وقتی که بر روی تخت سلطنت نشسته است، ابتدا از هر دری به جست‌وجوی اسرار شهنامه می‌پردازد.
به دستور و گنجور و سالار گفت
هم از آشکار و هم از نهفت
هوش مصنوعی: در دستور و رهبری، هم مسائل روشن و واضح را مطرح کردند و هم موضوعات پنهان و ناپیدا را بررسی کردند.
که فرخ پدر خواست در روزگار
ز شهنامه نامی نهد یادگار
هوش مصنوعی: پدر خوشبخت خواسته است که در دوران زندگی‌اش، یادگاری از داستان‌های شاهنامه بر جای بگذارد.
کنون چون شد آن باستانی طراز
که بنهفته از روزگاری دراز
هوش مصنوعی: اکنون که آن نشانه قدیمی ظاهر شده است که مدت زیادی از زمان‌های گذشته پنهان مانده بود.
امیر خردمند فرخ نژاد
که سالار جیش است و دارای داد
هوش مصنوعی: حاکم عاقل و با شخصیت، که lider ماست و به حق و عدالت معروف است.
بشاه آفرین خواند و بوسید خاک
برافشاند اندر رهش جان پاک
هوش مصنوعی: او به شاه احترام گذاشت و خاک را بوسید و جان پاکش را در راه او نثار کرد.
همی گفت کای شاه دانش پژوه
بزی در جهان جاودان با شکوه
هوش مصنوعی: ای شاه که دانش و علم را جستجو می‌کنی، در این دنیا زندگی کن که ابدی و با عظمت است.
بدست من آن نامه پهلوی
نوی یافت چون دیبه خسروی
هوش مصنوعی: در دست من نامه‌ای به زیبایی و ارزش مانند دیبای پادشاهی پیدا شد.
پدرت آن شهنشاه گوهرشناس
سخن را به اندازه ای داشت پاس
هوش مصنوعی: پدر تو همان پادشاهی است که به ارزش کلمات و سخن گفتن اهمیت بزرگی می‌داد.
که می گفت مرد سخن آفرین
سخن را برآرد ز چرخ برین
هوش مصنوعی: شخصی که در هنر سخنوری مهارت دارد، می‌تواند سخن را از آسمان به زمین بیاورد و به خوبی آن را بیان کند.
دل او مرا مست این کار کرد
به شهنامه هوشم گرفتار کرد
هوش مصنوعی: دل او مرا به عشق خود مسحور کرده و به داستانی جذاب و دلنشین گرفتار کرده است.
وگرنه مرا اژدهای بنفش
بنازد بر آن کاویانی درفش
هوش مصنوعی: اگر غیر از این باشد، من را اژدهای بنفش بر آن پرچم کاویانی می‌ستاید.
نه تیغم کم از دشنه قارن است
نه زورم کم از زور روئین تن است
هوش مصنوعی: نه قدرت من از دشنه قارن کمتر است و نه نیروی من از نیروی مردان پولادین کمتر.
دریغا که شاه از جهان رخت بست
پر و بال و کوپال من درشکست
هوش مصنوعی: متأسفانه، شاه از دنیای ما رفت و من دچار ناامیدی و خسارت شدم.
چو زین باغ شد شهریار کهن
بخشکید شاخ مرا بیخ و بن
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه قدیمی از این باغ رفت، شاخه‌ی من به همراه ریشه و پایه‌اش خشک شد.
دلم را ز داغ آسمان رنجه کرد
ستاره مرا پنجه در پنجه کرد
هوش مصنوعی: دل من به خاطر داغ و دردهایی که آسمان به من وارد کرده، آزرده و ناراحت است. ستاره‌ای در آسمان، با آسیب رساندن به من، این ناراحتی را بیشتر کرده است.
زبس در دلم شد ز اندوه پیچ
نپرداختم سوی شهنامه هیچ
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوهی که در دلم حس می‌کنم، نتوانستم به داستان شهنامه توجه کنم یا به آن روی بیاورم.
از آن پس که پرداختم گنج ها
بدین نامه بردم بسی رنج ها
هوش مصنوعی: بعد از این که گنجینه‌های خود را آماده کردم، با این نوشته زحمت‌های زیادی را متحمل شدم.
پراکند و درید و فرسوده گشت
به خون جگر آبم آلوده گشت
هوش مصنوعی: در اثر تهدید و آسیب‌های فراوان، حالتی پریشان و متلاشی پیدا کردم، به طوری که اندوه و درد درونم باعث شده به شدت غمگین و رنجور شوم.
از آن چشمه باستانی که بود
روان آب دانش چو زاینده رود
هوش مصنوعی: از چشمه‌ای قدیمی که آب دانش از آن سرازیر می‌شد، مانند زاینده‌رود.
نه بینی بجا جز یکی جوی خورد
شده آب روشن پر از لای و درد
هوش مصنوعی: در اینجا به وضوح می‌بینیم که تنها یک نهر کوچک از آب زلال و شفاف وجود دارد که البته به خاطر رسوبات و آلودگی‌ها پر از لای و مشکلات است.
در آن ناف آهو که بد کان مشک
بجا نیست جز اندکی خون خشک
هوش مصنوعی: در آنجا که ناف آهو قرار دارد و بوی خوش مشک نیست، فقط مقداری خون خشک باقی مانده است.
کنون شاه ما را توئی جانشین
چو اردی بهشت از پس فروردین
هوش مصنوعی: اکنون تو جانشین شاه ما هستی، مانند اردیبهشت که بعد از فروردین می‌آید.
به هر کار فرمان دهد شاه نو
همه سفته گوشیم و جان در گرو
هوش مصنوعی: شاه نو به همه کارها دستور می‌دهد و ما همه گوش به فرمان او هستیم و جان‌مان در خدمت اوست.
شهنشه ازین داستان برفروخت
تو گفتی که خشمش جهان را بسوخت
هوش مصنوعی: پادشاه از این ماجرا بسیار ناراحت شد، چنان که گویی خشم او جهان را به آتش کشید.
سپس گفت بامیر روشن روان
به پیش آر آن نامه باستان
هوش مصنوعی: سپس گفت به امیر روشنگر، آن نامه قدیمی را جلو بیاور.
که گر شد کهن بایدش تازه کرد
پراکنده گر شد به شیرازه کرد
هوش مصنوعی: هرگاه که چیزی قدیمی و فرسوده شد، باید آن را نو و تازه کرد. و اگر چیزی از هم تقسیم و پخش شد، باید آن را دوباره به شکل منظم و مرتب درآورد.
چو این گنج پرداختی بهر سود
ز پرویز دو گوهر نابسود
هوش مصنوعی: وقتی این گنج را به خاطر سود پرداختی، از پرویز هیچ یک از آن دو گوهر نخواهد سود.
ز سودش چرا دیده بردوختی
بکشتی چراغی که افروختی
هوش مصنوعی: چرا به خاطر فایده‌اش چشمانت را به زحمت انداختی؟ چراغی که روشن کرده‌ای را خاموش کردی؟
تو اکنون سر اندر سپاه منی
نگهبان دیهیم و گاه منی
هوش مصنوعی: تو در حال حاضر مانند یک محافظ در میان لشکر من قرار داری و در کنار من هستی.
به هر کار روی دلم سوی تو است
دل و دیده ام روشن از روی تو است
هوش مصنوعی: هر کاری که می‌کنم، قلب و چشمانم تنها به سمت توست و روشنایی چشمانم از دیدن توست.
ز من گفتن از تو نیوشیدن است
ز من یاوری از تو کوشیدن است
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که صحبت کردن از من به معنای گوش دادن به توست و کمک کردن من به معنی تلاش و کوشش توست.
بیاورد میر آن همایون طراز
به درگاه شاهنشه سرفراز
هوش مصنوعی: بیاور آن فرمانده بزرگ و محترم را به درگاه پادشاه بلندمرتبه.
به شاه جهان گفت کای نامجوی
چو این آب را اندر آری بجوی
هوش مصنوعی: به شاه جهان گفتند، ای خواهان نام و شهرت، اگر این آب را از زمین بیرون بیاوری، به جستجوی آن بپرداز.
به دستور شاهان یکی برشنو
که این بنده را داستانی است نو
هوش مصنوعی: به فرمان پادشاهان، یکی را بشنو که این فرد داستانی تازه دارد.
که باشد مرا مایه زندگی
یکی جان که شه را کند بندگی
هوش مصنوعی: یکی برای من باید باشد که مانند جانم ارزشمند باشد و به من کمک کند تا از فرمانروایی زندگی بهره‌مند شوم.
دوم شاهنامه است کز نام شاه
بخورشید از آن برفروزم کلاه
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که دومین شاهنامه در واقع به خاطر نام شاهی که بر سرش کلاهی می‌افروزیم، مانند نور خورشید می‌درخشد. به طور کلی، اشاره به اهمیت و عظمت فرد یا شاهی دارد که باعث درخشش و رونق نام و مقامش می‌شود.
همه برخی گرد راه تو باد
ره آورد چتر و سپاه تو باد
هوش مصنوعی: همه افراد و نیروها به دور تو جمع شده‌اند و هدفشان خدمت به تو و حمایت از توست.
چه ارزد بر کام شه، کام من
که آرد بر نام شه نام من
هوش مصنوعی: چه ارزشی دارد کام (خواست) پادشاه، وقتی که خواسته من نام من را بر زبان می‌آورد؟
شه آن نامه پهلوانی چو دید
ز شادی دلش در بر اندر طپید
هوش مصنوعی: وقتی شاه آن نامه‌ی بزرگمردانه را دید، از شادی و خوشحالی دلش در سینه‌اش به تپش افتاد.
بفرمود تا انجمن ساختند
بدین کار شایسته پرداختند
هوش مصنوعی: فرمان داد تا جمعی تشکیل دهند و به این کار با شایستگی پرداخته شود.
چو سردار ارشد در این روزگار
سپه را همی باشد آموزگار
هوش مصنوعی: در این زمان، مانند فرمانده‌ای که از همه بالاتر است، رهبری و هدایت سپاه به عهده معلم و آموزگار است.
عمادالممالک به دستور میر
بدین کار پرداخت نغز و هژیر
هوش مصنوعی: عمادالملک به فرمان میر، به کار زیبا و دقیق پرداخت.
گشاده دل و دست در انجمن
همی کارفرما شد و رای زن
هوش مصنوعی: با قلبی باز و دستی مهربان در جمع، او به عنوان مدیر و مشورت‌دهنده وارد عمل شد.
زر و گوهر اندر کف راد اوست
که هم کاردان است و هم کاردوست
هوش مصنوعی: ثروت و جواهر در دستان کسی است که هم دانا و ماهر است و هم دل‌سوز و دوستدار کار.
مهان جان فشاندند و او زر فشاند
سخندان سخن را به گرمی نشاند
هوش مصنوعی: مهمانان جان خود را فدای او کردند و او در عوض طلا و ثروت نثار کرد و با گفتار شیرین، کلام را با گرمی و محبت آراست.
یکی زان مهان نام محمود داشت
که دل بست در کار و گردن فراشت
هوش مصنوعی: یکی از آن بزرگان نامش محمود بود که به کار و تلاش دل داد و با اعتماد به نفس و افتخار ایستاد.
بفرمان میر مهین کار کرد
به تلفیق این نامه تیمار خورد
هوش مصنوعی: به دنبال دستور فرمانده بزرگ، در تهیه و تنظیم این نامه که حاکی از محبت و دلسوزی است، سخت کوشیده شده است.
ز تخت کیومرث تا یزدگرد
پراکنده ها را همی ساخت گرد
هوش مصنوعی: از زمان کیومرث تا یزدگرد، این فراز و نشیب‌ها و رویدادها را پی در پی رقم زده است.
بطبع اندر آورد و پرداختش
به پاداش آن خواجه بنواختش
هوش مصنوعی: به طور طبیعی او را پرورش داد و به خاطر این کارش به او پاداش داد و مورد محبت قرارش داد.
چو شهنامه بر نام محمود بود
به محمود پیوستن این تار و پود
هوش مصنوعی: چون داستان شاهنامه به نام محمود است، پیوستن به محمود مانند پیوستن به سرنوشتی مهم و بزرگی است.
چو بر نام محمود بود از نخست
سر انجام محمود ازو نام جست
هوش مصنوعی: هرچند از ابتدا نام محمود در ذهن‌ها بود، اما در نهایت نیز نام محمود از او گرفته شد.
به محمود شه فال شه را گشاد
که آغاز و انجام محمود باد
هوش مصنوعی: محمود، شاه بزرگ، راهی را برای حکومت و موفقیت خود باز کرده است و امیدواریم که دوران سلطنتش پر از برکت و کامیابی باشد.
ایا باد بگذر سوی خاک طوس
پر از نافه کن مغز جانرا زبوس
هوش مصنوعی: ای باد، برو به سمت خاک طوس و جان را پر از خوشبو کن.
به فردوسی از من رسان این پیام
که امروز گیتی ترا شد بکام
هوش مصنوعی: به فردوسی از طرف من این خبر را برسان که امروز جهان به خواسته‌ات پاسخ داده است.
به باغت پس از نهصد و اند سال
برآمد گل و بارور شد نهال
هوش مصنوعی: پس از گذشت نهصد سال و چند سال دیگر، در باغ تو گل شکفت و نهال‌ها بارور شدند.
گهرهای دریای کلکت که بود
پراکنده از سفته و نابسود
هوش مصنوعی: گوهرهای دریای کلکت که پراکنده هستند، از درهمی و ناچیزی به وجود آمده‌اند.
به پیوست دارای روشن ضمیر
در آن رشته کش یافت فرخ امیر
هوش مصنوعی: در پی آنکه فردی با فهم و روشن‌ضمیر به دنبال مسیری بود، در این مسیر با شخص موفق و خوشبختی روبه‌رو شد.
ز نو استخوان ترا زنده کرد
روانت به مینو فروزنده کرد
هوش مصنوعی: روح تو را دوباره زنده کرد و به زندگی‌ات نور و روشنایی بخشید.
که تا هست گردون گردان بپای
خداوند ما باد کیهان خدای
هوش مصنوعی: تا زمانی که عالم و دنیا وجود دارد، خداوند ما، خدای کیهان، بر همه چیز حاکم باشد.