گنجور

شمارهٔ ۹۴

خسروا ای که ز ابر احسانت
گشته سیراب کشت آز و نیاز
آفتاب از رخ تو جسته فروغ
آسمان بر در تو برده نماز
آب از جوی رفته را «ارجوا»
که تو در جویش اندر آری باز
کاب دادی ببوستان امید
و آتش افروختی بخرمن آز
آب و نان تو از زمین برداشت
ناز میراب و منت خباز
بشنو ای شهریار قصه من
به حقیقت نه از طریق مجاز
که سه مه پیش ازین چو خامه شوق
یافت از درگه تو خط جواز
گه چو ماهی در آب کرد شنا
گه چو سیمرغ در هوا پرواز
تا بنیروی معرفت گردید
در مدیحت بچامه ای دمساز
جامه همچو خامه کرمت
استوار و فراخ و پهن و دراز
چامه نی بلکه اختر تابان
چامه نی بلکه دلبر طناز
آفت گلرخان روم و فرنگ
غیرت لعبتان چین و طراز
بکری از مدحت تواش کابین
نو عروسی ز فضل کرده جهاز
میر والا تبار سعدالملک
که بود بر در تو محرم راز
از من آن چامه را گرفت ز مهر
که رساند به حضرت تو فراز
مدتی با امید گشتم جفت
روزگاری به انتظار انباز
خار در دیده خاره در پهلو
همچو حاجی دوان به راه حجاز
تا شبی از زبان سعدالملک
خواند گردون به گوشم این آواز
که برایت رسیده جایزه ای
ز آن خداوندگار بنده نواز
شاد گشتم بدین نوید از آن
که در آن شب نه برگ بود و نه ساز
گفتم اینک سراچه درویش
گشت خواهد چو دکه بزاز
غافل از کید آسمان کبود
ایمن از سحر چرخ شعبده باز
پس دیری که نیش غم در دل
بود همچون جراره اهواز
بازم آمد پیام سعدالملک
که شش انداز گشته هفت انداز
زانکه گنجور شه کراوغلی
در جواب ترانه شهناز
آن زری را که داده شه بصلت
آتش آز دید و یافت گداز
خازنش خرد کرد و خورد چو داشت
ز اشتها کوره و ز دندان گاز
جود شه چون تذرو زرین بال
داشت بر اوج آسمان پرواز
ناگه اندر هوا شکارش کرد
دست گنجور شاه چون شهباز
من و سلوای آل اسرائیل
شد مبدل همی به سیر و پیاز
بلکه سیر و پیاز هم در باغ
می نروید ازین امید انباز
گفتم این کس چگونه پیش ملک
گشت خواهد امین کنز ورکاز
گفت از خیل خواجه تا شان پرس
حال او را که من نیم غماز
عمرها کنده پوستین پلیس
سالها خورده جیره ی سرباز
بد گهر همچو والی کوفه
بی هنر همچو قاضی قفقاز
زرد گوش و لئیم و دون پرور
بخس پوش و خسیس و سفله نواز
حیلت اندوز و رشوه خوار و حسود
خانمان سوز و خاندان پرداز
مخبر کدخدا معاون دزد
دستک جیب گیر و کاغذ ساز
چون خر لاشه سکسکی سازد
پیشه خویش در نشیب و فراز
پوز بر خاک ره کشاند سخت
نیش بر آسمان گشاید باز
اینک از بس به پیکرش زده اند
سیخ و سگ تازیانه و مهماز
گفتم آوخ دریغ و درد و فسوس
ز آن همه رنج و زحمت و تک و تاز
الله تو این ستم مپسند
ای خداوند دولت و اعزاز
کاخور رخش را تهی سازد
استری پهن سم و گوش دراز
سگ چوپان شکار شیر کند
شیر غران رود به صید گراز
هر که را بر درت نیاز بود
نکند از فلک تحمل ناز
یا بفرما به خادمت صله ام
بی تعلل همی رساند باز
نشود غوطه ور چو مرغابی
اندرین ژرف یم برای دو غاز
یا رهی را اجازه ده که کند
در سلوت بروی خویش فراز
این عطا را ندیده انگارد
برکند بیخ طمع و ریشه آز
یا کمین بنده را بدستوری
ساز در کار خود مطاع و مجاز
خازن شاه را فرو خوانم
بیتی از نظم شاعر شیراز
متقلب درون جامه ناز
چه خبر دارد از شبان دراز

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خسروا ای که ز ابر احسانت
گشته سیراب کشت آز و نیاز
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، تو که با الطاف و بخشش‌هایت زمین را سیراب کرده‌ای و نیازهای مردم را برآورده می‌کنی.
آفتاب از رخ تو جسته فروغ
آسمان بر در تو برده نماز
هوش مصنوعی: خورشید از چهره‌ی تو تابیده و نور آسمان به درگاه تو آمده و عبادت کرده است.
آب از جوی رفته را «ارجوا»
که تو در جویش اندر آری باز
هوش مصنوعی: آب که از جوی خارج شده را امیدوار باش که تو بتوانی دوباره آن را به جوی برگردانی.
کاب دادی ببوستان امید
و آتش افروختی بخرمن آز
هوش مصنوعی: تو امید را همچون گلی به من هدیه دادی و با این کار، آتش اشتیاق را در درونم روشن کردی.
آب و نان تو از زمین برداشت
ناز میراب و منت خباز
هوش مصنوعی: آب و نان تو از زمین تأمین می‌شود و این بر عهده‌ی زحمتکشانی است که زمین را آبیاری کرده و نان می‌پزند.
بشنو ای شهریار قصه من
به حقیقت نه از طریق مجاز
هوش مصنوعی: ای پادشاه، داستان من را بشنو و بدان که این سخنان واقعی هستند و نه فقط به صورت کنایه و تعبیر.
که سه مه پیش ازین چو خامه شوق
یافت از درگه تو خط جواز
هوش مصنوعی: سه ماه پیش، زمانی که شوق و اشتیاق در دل به وجود آمد، به مانند قلمی که در دست دارد، از درگاه تو اجازه و مجوزی دریافت کرد.
گه چو ماهی در آب کرد شنا
گه چو سیمرغ در هوا پرواز
هوش مصنوعی: گاهی مانند ماهی در آب به شنا کردن مشغولم، و گاهی مانند سیمرغ در آسمان پرواز می‌کنم.
تا بنیروی معرفت گردید
در مدیحت بچامه ای دمساز
هوش مصنوعی: تا وقتی که در شناخت تو و معرفت در مدح و ستایشت، به یک درک عمیق و همدلانه نرسیم، نمی‌توانیم به درستی تو را بشناسیم.
جامه همچو خامه کرمت
استوار و فراخ و پهن و دراز
هوش مصنوعی: پوشش تو مانند دواتی است که محکم، وسیع و طولانی است.
چامه نی بلکه اختر تابان
چامه نی بلکه دلبر طناز
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که سخن یا شعر گویا و زیبا مانند نغمه‌ای از نی نیست، بلکه مانند ستاره‌ای درخشان است. همچنین، نسبت به دلبر زیبا و محبوبی که با طنازی و جذابیتش نظرها را به خود جلب می‌کند، توصیف می‌شود. به‌طور کل می‌توان گفت که اشعار و احساسات عمیق و دل‌نشین هستند و نشان‌دهنده زیبایی و جذابیت خاصی در زندگی‌اند.
آفت گلرخان روم و فرنگ
غیرت لعبتان چین و طراز
هوش مصنوعی: چهره‌های زیبا از روم و فرانسه، نشانه‌ای از غیرت و مظاهر هنر و زیبایی چینی‌ها را به یاد می‌آورند.
بکری از مدحت تواش کابین
نو عروسی ز فضل کرده جهاز
هوش مصنوعی: عروسی که به تازگی برپا شده، با فضلت و خوبیت تو، به حدی زیبا و با شکوه است که مانند جهازی نفیس برای یک دختر باکره است.
میر والا تبار سعدالملک
که بود بر در تو محرم راز
هوش مصنوعی: مرد بزرگواری به نام سعدالملک که نسب و نسبتی والا دارد، در نزد تو به عنوان کسی که رازها را می‌داند حضور دارد.
از من آن چامه را گرفت ز مهر
که رساند به حضرت تو فراز
هوش مصنوعی: محبت و عشقی که نسبت به تو دارم، باعث شد تا شعر و نغمه‌هایی که از دل برمی‌آید را به تو هدیه کنم و به واسطه آن، احساسات و اندیشه‌های خود را به تو منتقل کنم.
مدتی با امید گشتم جفت
روزگاری به انتظار انباز
هوش مصنوعی: مدتی به امید پیدا کردن انسانی همدل و همراه در زندگی گذراندم و به دنبال همدمی انتظار کشیدم.
خار در دیده خاره در پهلو
همچو حاجی دوان به راه حجاز
هوش مصنوعی: خار در چشم و خاری در پهلو، مانند حاجی‌ای که در راه حجاز در حال دویدن است.
تا شبی از زبان سعدالملک
خواند گردون به گوشم این آواز
هوش مصنوعی: شبی صدای دلچسبی از سعدالملک به گوشم رسید که مرا تحت تأثیر قرار داد.
که برایت رسیده جایزه ای
ز آن خداوندگار بنده نواز
هوش مصنوعی: برای تو هدیه‌ای از جانب خداوندی مهربان و با نوازش به دست آمده است.
شاد گشتم بدین نوید از آن
که در آن شب نه برگ بود و نه ساز
هوش مصنوعی: خوشحال شدم از این خبر که در آن شب نه برگ و نه سازی وجود داشت.
گفتم اینک سراچه درویش
گشت خواهد چو دکه بزاز
هوش مصنوعی: گفتم اکنون خانه درویش به مانند مغازه فروشنده لباس خواهد شد.
غافل از کید آسمان کبود
ایمن از سحر چرخ شعبده باز
هوش مصنوعی: فردی که از دسیسه‌های آسمان بی‌خبر است و خیال می‌کند از ترفندهای زندگی در امان است، در واقع در دام فریب‌های سرنوشت قرار دارد.
پس دیری که نیش غم در دل
بود همچون جراره اهواز
هوش مصنوعی: از زمانی که غم در دل وجود داشته، مانند زخم عمیق و دردناک است.
بازم آمد پیام سعدالملک
که شش انداز گشته هفت انداز
هوش مصنوعی: پیام دوباره سعدالملک رسید که شش تیرانداز به هفت تیرانداز تبدیل شده‌اند.
زانکه گنجور شه کراوغلی
در جواب ترانه شهناز
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی اشاره به ارزش و اهمیت یک گنجینه یا دارایی دارد که در اختیار کسی قرار گرفته است. فردی که این گنجینه را در دست دارد، به نوعی مالک یک چیز بسیار با ارزش و خاص است. از طرفی، می‌تواند نشان‌دهنده این باشد که پاسخ به یک سوال یا درخواست، نیاز به درک و درایت خاصی دارد، به طوری که تنها یک فرد خاص می‌تواند به آن پاسخ دهد. این نکته نیز مطرح شده که برخی چیزها تنها برای افراد خاصی قابل درک و ارزشمند است.
آن زری را که داده شه بصلت
آتش آز دید و یافت گداز
هوش مصنوعی: آن زری که شاه به او عطا کرده بود، شعله‌های آتش را تجربه کرد و دید که چگونه ذوب می‌شود.
خازنش خرد کرد و خورد چو داشت
ز اشتها کوره و ز دندان گاز
هوش مصنوعی: او در اوج گرسنگی و اشتها، خوردن را آغاز کرد و هر چه در دسترسش بود را با ولع و سرعت خورد.
جود شه چون تذرو زرین بال
داشت بر اوج آسمان پرواز
هوش مصنوعی: بخشش و سخاوت شاه مانند پرندهای زرین است که در اوج آسمان پرواز می‌کند.
ناگه اندر هوا شکارش کرد
دست گنجور شاه چون شهباز
هوش مصنوعی: ناگهان در آسمان، شاه غزال را همچون شهباز شکار کرد.
من و سلوای آل اسرائیل
شد مبدل همی به سیر و پیاز
هوش مصنوعی: من و سلوای قوم بنی‌اسرائیل را به سیر و پیاز تبدیل کردند.
بلکه سیر و پیاز هم در باغ
می نروید ازین امید انباز
هوش مصنوعی: در باغ نه سیر و نه پیاز به امید دوست سبز نمی‌شوند.
گفتم این کس چگونه پیش ملک
گشت خواهد امین کنز ورکاز
هوش مصنوعی: گفتم این شخص چگونه نزد پادشاه رفت و قابل اطمینان شد برای نگهداری گنج بی‌نظیر.
گفت از خیل خواجه تا شان پرس
حال او را که من نیم غماز
هوش مصنوعی: او گفت: از میان جمع خواجه‌ها بپرسید که حال او چگونه است، زیرا من خبرچین نیستم.
عمرها کنده پوستین پلیس
سالها خورده جیره ی سرباز
هوش مصنوعی: زندگی ها به سختی و در فقر سپری شده، در حالی که سال ها منتظر دریافتِ حقوق و مزایا هستیم.
بد گهر همچو والی کوفه
بی هنر همچو قاضی قفقاز
هوش مصنوعی: بدخویان همانند والی کوفه و بی‌استعدادان مانند قاضی قفقاز هستند.
زرد گوش و لئیم و دون پرور
بخس پوش و خسیس و سفله نواز
هوش مصنوعی: شخصی بی‌مولف و پست، غیرتی زرد و ریاکار دارد، که غم و اندوه خود را به دیگران منتقل می‌کند و از دیگران بهره‌کشی می‌کند. او سیمای خساست و حقارت را به نمایش می‌گذارد و به دیگران به طریقی ناپسند و زشت توجه می‌کند.
حیلت اندوز و رشوه خوار و حسود
خانمان سوز و خاندان پرداز
هوش مصنوعی: معنای این بیت به این صورت است: کسی که به دنبال نیرنگ و فریب است، از راه‌های ناپسند استفاده می‌کند و حسود است، که می‌تواند خانواده‌ها را نابود کند و ارتباطات خانوادگی را خراب نماید.
مخبر کدخدا معاون دزد
دستک جیب گیر و کاغذ ساز
هوش مصنوعی: خبرچین رئیس ده، همراه دزد، به جیب مردم دست می‌برد و کاغذ جعل می‌کند.
چون خر لاشه سکسکی سازد
پیشه خویش در نشیب و فراز
هوش مصنوعی: کسی که مانند خر در زیرو زبر زندگی می‌کند و تنها به کارهای بیهوده مشغول است، به جای پیشرفت و هدف‌گذاری، در وضعیتی ساکن و ناپایدار باقی می‌ماند.
پوز بر خاک ره کشاند سخت
نیش بر آسمان گشاید باز
هوش مصنوعی: زمانی که کسی با تواضع به زمین می‌افتد و به خاک می‌رسد، در عوض می‌تواند به بلندی‌ها و آسمان‌ها دست یابد و به موفقیت‌های بزرگ برسد.
اینک از بس به پیکرش زده اند
سیخ و سگ تازیانه و مهماز
هوش مصنوعی: اینک به خاطر ضربه‌هایی که به بدنش زده‌اند، حالش خراب شده و به شدت آسیب‌دیده است.
گفتم آوخ دریغ و درد و فسوس
ز آن همه رنج و زحمت و تک و تاز
هوش مصنوعی: گفتم ای کاش افسوس و ناراحتی و حسرت بر آن همه سختی و تلاش و تلاطم داشتیم.
الله تو این ستم مپسند
ای خداوند دولت و اعزاز
هوش مصنوعی: خداوند، تو هیچ‌گاه ستم را بر نتاب و نپسند. ای پروردگار که تو قدرت و بزرگی را عطا می‌کنی.
کاخور رخش را تهی سازد
استری پهن سم و گوش دراز
هوش مصنوعی: یک اسب قوی و بزرگ با پاهای نیرومند و گوش‌های بلند می‌تواند رخش را به راحتی از پای درآورد.
سگ چوپان شکار شیر کند
شیر غران رود به صید گراز
هوش مصنوعی: سگ چوپان به شکار شیر می‌رود و شیر عصبانی به سوی شکار گراز می‌دود.
هر که را بر درت نیاز بود
نکند از فلک تحمل ناز
هوش مصنوعی: هر کسی که به در خانه‌ات نیاز دارد، از روی ناز و کبر آسمان نیز تحمل نخواهد کرد.
یا بفرما به خادمت صله ام
بی تعلل همی رساند باز
هوش مصنوعی: یا به خادمت بگو که هدیه‌ام را بدون تأخیر به من برساند.
نشود غوطه ور چو مرغابی
اندرین ژرف یم برای دو غاز
هوش مصنوعی: انسان نباید مانند مرغابی در این دریا و عمق غرق شود، فقط برای کسب مبلغ کمی.
یا رهی را اجازه ده که کند
در سلوت بروی خویش فراز
هوش مصنوعی: اجازه بده که کسی راهی را بپیماید و بر روی خود برافراشته شود.
این عطا را ندیده انگارد
برکند بیخ طمع و ریشه آز
هوش مصنوعی: این نعمت را نادیده نگیرد و از ریشه و طمع دور شود.
یا کمین بنده را بدستوری
ساز در کار خود مطاع و مجاز
هوش مصنوعی: ای کسی که به من دستوری بدهی، مرا در کارهایم مورد توجه و اجازه قرار بده.
خازن شاه را فرو خوانم
بیتی از نظم شاعر شیراز
هوش مصنوعی: به محض اینکه شاه را بخواهم، بیتی از شعر شاعر نامی شیراز را به یاد می‌آورم. این شاعر با کلامش عشق و احساس را به زیباترین شکل بیان کرده است.
متقلب درون جامه ناز
چه خبر دارد از شبان دراز
هوش مصنوعی: کسی که در لباس ناز و فریبنده زندگی می‌کند، از زحمات و سختی‌های دیگران بی‌خبر است.