گنجور

شمارهٔ ۳۲ - شاه و وزیر و گربه دست آموز

شنیده ام که شهی با وزیر خود میگفت
که علم و فضل کلید خزانه هنر است
درخت تلخ ز پیوند تربیت در باغ
به میوه شکرین جاودانه بارور است
وزیر گفت سرشت ستوده باید از انک
به کور دادن آیینه جهد بی ثمر است
مسلم است که هیچ اوستا نیارد ساخت
برنده جوهری از آهنی که بدگهر است
چو این شنید ملک در خفا به حاجب گفت
مرا بدست تو کاری شگرف در نظر است
پی تدارک این کار گربه ای باید
که بسته بر قدم همت تو نامور است
برفت حاجت و فی الفور گربه ای آورد
که هر که دیدش گفتی نه گربه، شیر نر است
ملک به کارکنان گفت کش بیاموزند
صنایعی که نهان در طبایع بشر است
به یک دو هفته چنان شد که حاضران گفتند
یکی ز آدمیان در لباس جانور است
سپس بخواست شهنشه وزیر را و بگفت
ببین به جانوری کز بشر بلندتر است
ببین به گربه که در پیش تخت من برپای
ستاده شمع به کف از غروب تا سحر است
رها نموده عنان طبیعت از تعلیم
گسسته بند شباهت ز مادر و پدر است
وزیر گفت کلام شه است شاه کلام
دل ملوک به فرمان حی دادگر است
ولی به تربیت گربه غره نتوان بود
که چون سرشت مساعد نه، تربیت هدر است
سرشت تلخ چو دارد درخت اگر آبش
ز جوی خلد دهی تیره رنگ و تلخ بر است
ملک به پاسخ وی گفت طرح معقولات
قبیح دان چو مخالف به حس و با نظر است
دلیل عقل اگر بر هوا کند پرواز
چو شد مخالف حس و نظر شکسته پر است
ببین به گربه و صحبت بنه که انکارت
در این قضیه چو انکار ضوء در قمر است
در این میانه ز سوراخ خانه موشی جست
که گربه موش چو بیند ز هوش بی‌خبر است
فکند گربه ز کف شمع را و در پی موش
دوید هر سو چونان‌که خوی جانور است
فتاد شعله آتش ز شمع در ایوان
چنانکه گفتی ایوان تنور پر شرر است
برهنه پای شد اندر گریز و خاصانش
یکی فتاده ز ایوان یکی دوان ز در است
وزیر دامنش اندر گرفت و گفت شها
ببین که تربیت بدسرشت بی اثر است
به تربیت نشود گربه آدمی زیرا
سرشت گربه دگر طبع آدمی دگر است
نه زر توان برد از سنگ وآهن و پولاد
نه آهن آید از آنسر زمین که کان زر است
کسی شکر زنی بوریا طمع نکند
بصورت ارچه نی بوریا چو نیشکر است
حکایت پسر پاره دوز در صف روم
طراز صفحه تاریخ و دفتر سیر است
در این قضیه به بوزرجمهر، انوشروان
بخشم رانده حدیثی که در جهان سمر است
چه گفت؟ گفت به‌نا پاک زاده تکیه مکن
که اصل فتنه و بیخ فساد و کان شر است
نعوذبالله اگر سفله ای به جاه رسید
عدوی شهری و دهقان، بلای خشک و تر است
چو بی وسیله فکرت زمام بخت گرفت
پی هلاک بزرگان قوم ره‌سپر است
باصل تیره بود تربیت چو نقش بر آب
ولی به‌لوح مصفا چو نقش بر حجر است
براه مروْ، چه خوش گفت کاروان سالار
که استر ارچه چو اسب‌ست از نتاج خر است
اگر چو گاو خران را دو شاخ تیز بدی
سرین هیچکس از زخم نابکار، نرست
تو ای به چاه طبیعت فتاده یوسف وار
بیا که تاج ملوکت در انتظار سر است
برآ ز چاه طبیعت که با چنین مالک
به مصرِ عالمِ فوق الطبیعتت سفر است
درون مهد طبیعت غنوده ای شب و روز
دلائلت همه ذوق است و سمع یا بصر است
طبیعت این در و پیکر به‌هم چنان پیوست
که خود تو گوئی استاد هر درودگر است
ز ماوراء طبیعت خبر نداری هیچ
درون خانه چه داند کسی که پشت در است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنیده ام که شهی با وزیر خود میگفت
که علم و فضل کلید خزانه هنر است
هوش مصنوعی: روزی شنیدم که پادشاهی با وزیرش درباره علم و دانش صحبت می‌کرد و می‌گفت که علم و فضل، راهی به سوی گنجینه‌های هنر و خلاقیت هستند.
درخت تلخ ز پیوند تربیت در باغ
به میوه شکرین جاودانه بارور است
هوش مصنوعی: درختی که از پیوند و تربیت به وجود آمده، در باغ می‌تواند میوه‌ای شیرین و دائمی به ثمر آورد.
وزیر گفت سرشت ستوده باید از انک
به کور دادن آیینه جهد بی ثمر است
هوش مصنوعی: وزیر گفت که باید ذات و ویژگی‌های خوب کسی را در نظر گرفت؛ زیرا تلاش برای نشان دادن واقعیت به کسی که دیدی ندارد، بی‌فایده است.
مسلم است که هیچ اوستا نیارد ساخت
برنده جوهری از آهنی که بدگهر است
هوش مصنوعی: کاملاً واضح است که هیچ کس نمی‌تواند از یک آهن بی‌کیفیت، جواهر ارزشمندی بسازد.
چو این شنید ملک در خفا به حاجب گفت
مرا بدست تو کاری شگرف در نظر است
هوش مصنوعی: ملک وقتی این را شنید، به حاجب گفت که من در نظر دارم کاری بسیار مهم و شگفت‌آور را به تو بسپارم.
پی تدارک این کار گربه ای باید
که بسته بر قدم همت تو نامور است
هوش مصنوعی: برای انجام این کار، نیاز به یک موش است که به پای تلاش و اراده تو وابسته است و در این زمینه مشهور و شناخته شده است.
برفت حاجت و فی الفور گربه ای آورد
که هر که دیدش گفتی نه گربه، شیر نر است
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، حاجت برطرف شد و گربه‌ای به میانسال آورده شد که هر کس آن را می‌دید فکر می‌کرد که شیر نر است، نه یک گربه.
ملک به کارکنان گفت کش بیاموزند
صنایعی که نهان در طبایع بشر است
هوش مصنوعی: پادشاه به کارمندانش گفت که باید صنعت‌هایی را بیاموزند که در نهایت در ذات بشر نهفته است.
به یک دو هفته چنان شد که حاضران گفتند
یکی ز آدمیان در لباس جانور است
هوش مصنوعی: در مدت چند هفته، به گونه‌ای تغییر کرد که کسانی که او را می‌دیدند، معتقد شدند که یکی از انسان‌ها در قالب یک حیوان در آمده است.
سپس بخواست شهنشه وزیر را و بگفت
ببین به جانوری کز بشر بلندتر است
هوش مصنوعی: سپس شاه وزیر خود را فراخواند و گفت که ببین آیا جانوری وجود دارد که از انسان بلندتر باشد.
ببین به گربه که در پیش تخت من برپای
ستاده شمع به کف از غروب تا سحر است
هوش مصنوعی: به گربه‌ای نگاه کن که در جلوی تخت من ایستاده و شمعی را در دست دارد، از غروب تا صبح نگهبانی می‌دهد.
رها نموده عنان طبیعت از تعلیم
گسسته بند شباهت ز مادر و پدر است
هوش مصنوعی: رهایی از کنترل و محدودیت‌های طبیعت، نتیجه‌ی آموزشی است که از پیوندها و شبیهت‌های خانوادگی به دست آمده است.
وزیر گفت کلام شه است شاه کلام
دل ملوک به فرمان حی دادگر است
هوش مصنوعی: وزیر گفت که سخن فرمانروا، کلامی است که از دل پادشاهان برمی‌خیزد و به فرمان انسان دانا و عادل است.
ولی به تربیت گربه غره نتوان بود
که چون سرشت مساعد نه، تربیت هدر است
هوش مصنوعی: نمی‌توان به تربیت گربه‌اى مغرور بود، زیرا اگر ذات آن مناسب نباشد، تربیت فایده‌ای نخواهد داشت.
سرشت تلخ چو دارد درخت اگر آبش
ز جوی خلد دهی تیره رنگ و تلخ بر است
هوش مصنوعی: اگر درختی ذاتاً تلخ باشد، حتی با بهترین آبها هم نمی‌تواند شیرین شود و همچنان طعم تلخ و زشتی خواهد داشت.
ملک به پاسخ وی گفت طرح معقولات
قبیح دان چو مخالف به حس و با نظر است
هوش مصنوعی: فرشته در جواب او گفت که تحلیل و بررسی منطقی بعضی از امور ناپسند است، زیرا این کار با حواس و دیدگاه‌های واقعی انسان در تضاد است.
دلیل عقل اگر بر هوا کند پرواز
چو شد مخالف حس و نظر شکسته پر است
هوش مصنوعی: اگر دلیل عقل به سمت خواسته‌های نفسانی پرواز کند، به این معناست که وقتی عقل با حس و نظر در تضاد قرار می‌گیرد، بسیار آسیب‌پذیر و شکننده است.
ببین به گربه و صحبت بنه که انکارت
در این قضیه چو انکار ضوء در قمر است
هوش مصنوعی: به رفتار و ویژگی‌های گربه دقت کن و درباره‌اش سخن بگو، زیرا نادیده گرفتن آنچه در موردش می‌گویی، همانند انکار روشنایی ماه در شب است.
در این میانه ز سوراخ خانه موشی جست
که گربه موش چو بیند ز هوش بی‌خبر است
هوش مصنوعی: در اینجا موشی از سوراخ خانه‌اش بیرون می‌آید، اما وقتی گربه او را می‌بیند، موش به قدری ناآگاه و بی‌خبر است که متوجه خطر نمی‌شود.
فکند گربه ز کف شمع را و در پی موش
دوید هر سو چونان‌که خوی جانور است
هوش مصنوعی: گربه شمع را از دست انداخت و به دنبال موش در هر سو دوید، همچنان که طبیعت حیوانات ایجاب می‌کند.
فتاد شعله آتش ز شمع در ایوان
چنانکه گفتی ایوان تنور پر شرر است
هوش مصنوعی: شعله‌های آتش از شمع در ایوان افتادند به‌گونه‌ای که گویی ایوان مانند تنوری filled with flames شده است.
برهنه پای شد اندر گریز و خاصانش
یکی فتاده ز ایوان یکی دوان ز در است
هوش مصنوعی: برهنه پا به سوی فرار رفت و از همراهانش یکی از ایوان به زمین افتاده و دیگری به سمت در در حال دویدن است.
وزیر دامنش اندر گرفت و گفت شها
ببین که تربیت بدسرشت بی اثر است
هوش مصنوعی: وزیر دامن خویش را گرفت و گفت: ای شاه، نگاه کن که تربیت نادرست و بی‌اساس هیچ تأثیری ندارد.
به تربیت نشود گربه آدمی زیرا
سرشت گربه دگر طبع آدمی دگر است
هوش مصنوعی: اگر گربه را تربیت کنیم، به انسان تبدیل نمی‌شود؛ چون ذات گربه با طبیعت انسان متفاوت است.
نه زر توان برد از سنگ وآهن و پولاد
نه آهن آید از آنسر زمین که کان زر است
هوش مصنوعی: هیچ ثروتی نمی‌توان از سنگ و آهن به دست آورد و هیچ‌گاه آهن از جایی به‌دست نمی‌آید که منبع طلا وجود ندارد.
کسی شکر زنی بوریا طمع نکند
بصورت ارچه نی بوریا چو نیشکر است
هوش مصنوعی: اگر کسی به این فکر کند که از بوریا استفاده کند و به آن طمع ورزد، به اشتباه است، هرچند که ظاهراً شبیه نیشکر است.
حکایت پسر پاره دوز در صف روم
طراز صفحه تاریخ و دفتر سیر است
هوش مصنوعی: داستان پسری که پارچه‌دوزی می‌کند، در میان وقایع تاریخی و سرگذشت‌ها به‌عنوان یک روایت مهم قرار دارد.
در این قضیه به بوزرجمهر، انوشروان
بخشم رانده حدیثی که در جهان سمر است
هوش مصنوعی: در این مورد، بوزرجمهر به انوشروان می‌گوید که داستانی را از دنیا نقل کند که در آن سخن از سمر است.
چه گفت؟ گفت به‌نا پاک زاده تکیه مکن
که اصل فتنه و بیخ فساد و کان شر است
هوش مصنوعی: چنین می‌گوید: فرزند پاک و بی‌گناه، به این تکیه نکن که سرچشمه‌ی فتنه و فساد است و منبع شر و بدی به شمار می‌آید.
نعوذبالله اگر سفله ای به جاه رسید
عدوی شهری و دهقان، بلای خشک و تر است
هوش مصنوعی: اگر انسان‌های پست و فاقد ارزش به مقام و قدرتی دست پیدا کنند، به دشمنی با مردم شهر و کشاورزان می‌پردازند و باعث مشکلات و بحران‌هایی برای جامعه می‌شوند.
چو بی وسیله فکرت زمام بخت گرفت
پی هلاک بزرگان قوم ره‌سپر است
هوش مصنوعی: وقتی که فکر بدون راه و وسیله‌ای، سرنوشت را به دست بگیرد، باعث نابودی بزرگانی از قوم و ملت خواهد شد؛ زیرا در این شرایط، مسیر به سمت تباهی فراهم می‌شود.
باصل تیره بود تربیت چو نقش بر آب
ولی به‌لوح مصفا چو نقش بر حجر است
هوش مصنوعی: تربیت در ابتدا و به ظاهر می‌تواند ناپایدار و بی‌اثر باشد، مثل نقشی که بر روی آب می‌ماند و سریعاً محو می‌شود. اما وقتی که این تربیت به خوب و با کیفیت تبدیل شود، مانند نقشی است که بر روی سنگ باقی می‌ماند و همیشگی است.
براه مروْ، چه خوش گفت کاروان سالار
که استر ارچه چو اسب‌ست از نتاج خر است
هوش مصنوعی: در مسیر پیش نرو، زیرا رهبر کاروان به درستی گفت که هرچند الاغ شبیه اسب است، اما در اصل از نسل خر است.
اگر چو گاو خران را دو شاخ تیز بدی
سرین هیچکس از زخم نابکار، نرست
هوش مصنوعی: اگر به خران دو شاخ تیز بدهی، هیچ‌کس از زخم بدکاران نجات نخواهد یافت.
تو ای به چاه طبیعت فتاده یوسف وار
بیا که تاج ملوکت در انتظار سر است
هوش مصنوعی: ای کسی که در چاهِ طبیعت گرفتار شده‌ای، مثل یوسف بیایید؛ زیرا تاج سلطنت‌ات در انتظار توست.
برآ ز چاه طبیعت که با چنین مالک
به مصرِ عالمِ فوق الطبیعتت سفر است
هوش مصنوعی: از چاه طبیعت بیرون بیا، چون با چنین صاحب‌اختیاری، سفر به سرزمین عالم ماوراء طبیعت برایت ممکن است.
درون مهد طبیعت غنوده ای شب و روز
دلائلت همه ذوق است و سمع یا بصر است
هوش مصنوعی: تو در آغوش طبیعت آرام گرفته‌ای و در هر لحظه، دلیل شادابی‌ات حس کردن و شنیدن یا دیدن است.
طبیعت این در و پیکر به‌هم چنان پیوست
که خود تو گوئی استاد هر درودگر است
هوش مصنوعی: این بدن و ساختار به‌هم پیوند خورده‌اند به‌گونه‌ای که گویی هر بخش آن توسط بهترین سازنده طراحی و ساخته شده است.
ز ماوراء طبیعت خبر نداری هیچ
درون خانه چه داند کسی که پشت در است
هوش مصنوعی: هیچ چیز از آنچه در دنیای فراتر از طبیعت وجود دارد نمی‌دانی. کسی که در خارج از خانه است، چگونه می‌تواند از آنچه درون خانه می‌گذرد باخبر باشد؟