شمارهٔ ۲۹
شنیده ام که ازین خطه دیر گاهی علم
سفر گزید و سبک رخت عافیت بربست
گسست رشته پیوند خود ز مشرقیان
به باختر شد و با اهل غرب در پیوست
ز شمع چهره وی بزم غیر روشن شد
چنانکه در غم وی پشت راستان بشکست
خدا یگانا شاها ز درد بی هنری
چنان شدند بزرگان شرق تیره و پست
که کش از ایشان گفتار راست نشنودی
کجا نیوشد گفتار گوش مردم مست
سپس شدند به درگاه کردگار بزرگ
به آه و ناله مگر چاره ای کنند بدست
ز کردگار جهانبان ترا رسید الهام
که در کمان بری آن تیر کو گذشته ز شست
تو نیز ای هنری شه نکو جدا کردی
ز لاله خار وز در خاره وز شهد گبست
چو باب علم گشودی تو، بسته شد در جهل
چو باد پیش سلیمان وزید پشه بجست
دو کار کردی الحق کز این دو کار شگرف
دوباره صید سعادت فتادت اندر شست
وزین دو کار سرافراز گشت و خرم شد
سری که سود به خاک و دلی که از غم خست
نخست شرکت اسلامیان ز همت خویش
پدید کردی وز آن گشت نیستها همه هست
ز شرکت است همه کار ملک بر سامان
که قطره سیل شود چون به یکدگر پیوست
خدای یار جماعت بود ولی به خلاف
نظام سبحه پراکنده شد چو رشته گسست
سپس ز مدرسه آن گوهری که گم شده بود
بدست کردی و گستردی از کرامت دست
ز نور این گهر تابناک رایت داد
بپا ستاد و خداوند دین به تخت نشست
فضیلتی که تو بنموده ای که بنماید
کرامتی که تو کردی کسی کجا یارست
بلی ز نیروی اعجاز بگسلد نیرنگ
چنانکه بازوی فرجود بشکند فرهست
کنون دعای تو فرض است بر همه گیتی
که راستکاری و دین پرور و خدای پرست
هزار شکر که از مهر ظل سلطانی
برست تخم هنر وز هزار آفت رست
شمارهٔ ۲۸: یکشنبه یازدهم ربیع الاول یکهزار و سیصد و هشت بود که کارگزاران حضرت مستطاب اقدس والا روحی فداه این چاکر خانزاد را در دربار آسمان مدار بخواستند تا شعرخوانی کنم سلطان علیخان که یکی از محترمین محارم خلوت و منشیان آستان اقدس آن حضرت است حاضر بود حضرت ولیعهدی روحی فداه بر سبیل مطایبه بیتی دو سه از چاکر خواستند که مشارالیه را هجا گویم و من چون اطاعت فرمان را ناگزیر بودم با اینکه هجو مردمان گفتن خاصه بزرگان را از قانون فضل و رویت خود دور میدانستم این قطعه را در همان ساعت بگفتم و همگان را باعث آفرین بر من گردید.شمارهٔ ۳۰: در فتح ری نمود سپهدار نامدار
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شنیده ام که ازین خطه دیر گاهی علم
سفر گزید و سبک رخت عافیت بربست
هوش مصنوعی: شنیدهام که از این منطقه، مدت زمان زیادی است که علم سفر به سوی دوردستها رفته و با خود راحتی و آسایش را کنار گذاشته است.
گسست رشته پیوند خود ز مشرقیان
به باختر شد و با اهل غرب در پیوست
هوش مصنوعی: رابطه و پیوند من با کسانی که در شرق زندگی میکنند قطع شد و اکنون با افراد غربی ارتباط برقرار کردهام.
ز شمع چهره وی بزم غیر روشن شد
چنانکه در غم وی پشت راستان بشکست
هوش مصنوعی: چهره او مانند شمعی در مجلس دیگران روشنی بخشید و غم او به اندازهای شدید بود که پشت راستکیشان را نیز شکست.
خدا یگانا شاها ز درد بی هنری
چنان شدند بزرگان شرق تیره و پست
هوش مصنوعی: خداوند یگانه است و بزرگان شرق به خاطر درد ناتوانی و کمبود هنری، به وضعیتی تیره و نزار دچار شدهاند.
که کش از ایشان گفتار راست نشنودی
کجا نیوشد گفتار گوش مردم مست
هوش مصنوعی: اگر از آنها سخن راست را نشنیدی، کجا گوش مردم، حتی وقتی مست هستند، به سخن یاری میکند؟
سپس شدند به درگاه کردگار بزرگ
به آه و ناله مگر چاره ای کنند بدست
هوش مصنوعی: سپس به درگاه خداوند بزرگ رفتند و با زاری و گریه تلاش کردند تا راه حلی پیدا کنند.
ز کردگار جهانبان ترا رسید الهام
که در کمان بری آن تیر کو گذشته ز شست
هوش مصنوعی: الهام الهی به تو رسید که مانند کمان، تیر خود را بگذاری بر نشانه، تا به هدفی بروی که از کنشهای ناپسند گذشتهای فاصله بگیرد.
تو نیز ای هنری شه نکو جدا کردی
ز لاله خار وز در خاره وز شهد گبست
هوش مصنوعی: تو هم ای هنرمند خوب، از لاله و خار جدا شدی و از درختان خاردار و شهد شیرین رها کردهای.
چو باب علم گشودی تو، بسته شد در جهل
چو باد پیش سلیمان وزید پشه بجست
هوش مصنوعی: زمانی که تو در را به روی دانایی باز کردی، در جهل بسته شد، همچنان که باد سلیمان وزیدن گرفت و پشه از آن مکان پرواز کرد.
دو کار کردی الحق کز این دو کار شگرف
دوباره صید سعادت فتادت اندر شست
هوش مصنوعی: تو دو کار بزرگ انجام دادهای که به خاطر این دو عمل شگفتانگیز، دوباره به دام خوشبختی افتادی.
وزین دو کار سرافراز گشت و خرم شد
سری که سود به خاک و دلی که از غم خست
هوش مصنوعی: این دو کار باعث شد که فردی سرافراز و خوشحال شود: یکی سرش که به زمین نمیافتد و دیگری قلبش که از غم و اندوه خالی شده است.
نخست شرکت اسلامیان ز همت خویش
پدید کردی وز آن گشت نیستها همه هست
هوش مصنوعی: ابتدا با تلاش و اراده مسلمانان، جمعی شکل گرفت و از آن زمان، همه چیزهای وجود نداشتند به وجود آمدند و به واقعیت پیوستند.
ز شرکت است همه کار ملک بر سامان
که قطره سیل شود چون به یکدگر پیوست
هوش مصنوعی: تمام کارها و امور دنیا به خاطر همکاری و اتحاد مردم به سامان میرسد؛ مانند قطرات باران که وقتی با هم جمع میشوند، تبدیل به سیلی بزرگ میشوند.
خدای یار جماعت بود ولی به خلاف
نظام سبحه پراکنده شد چو رشته گسست
هوش مصنوعی: خداوند از یاران خود حمایت میکند، اما هنگامی که نظم و ترتیب به هم میخورد، مانند دانههای تسبیح که از هم جدا میشوند، به هم نمیپیوندند.
سپس ز مدرسه آن گوهری که گم شده بود
بدست کردی و گستردی از کرامت دست
هوش مصنوعی: سپس از مدرسه، آن گوهری که گم شده بود را پیدا کردی و با دست لطف و کرامت، آن را گسترش دادی.
ز نور این گهر تابناک رایت داد
بپا ستاد و خداوند دین به تخت نشست
هوش مصنوعی: از نور این گوهر درخشان، پرچم به اهتزاز درآمد و خداوند دین بر تخت سلطنت نشسته است.
فضیلتی که تو بنموده ای که بنماید
کرامتی که تو کردی کسی کجا یارست
هوش مصنوعی: فضیلت و شایستگیای که تو از خود نشان دادهای، به گونهای است که هیچ کس نمیتواند مانند آن کرامت و نیکی که تو انجام دادهای را به نمایش بگذارد.
بلی ز نیروی اعجاز بگسلد نیرنگ
چنانکه بازوی فرجود بشکند فرهست
هوش مصنوعی: بله، با قدرت شگفتانگیز میتواند فریب را بگسلد، مانند اینکه بازوی قهرمانی شکسته شود و قدرتش از بین برود.
کنون دعای تو فرض است بر همه گیتی
که راستکاری و دین پرور و خدای پرست
هوش مصنوعی: اکنون دعا کردن برای تو بر همه افراد واجب است، زیرا تو همواره راستگو، پرورشدهنده دین و پرستنده خداوند هستی.
هزار شکر که از مهر ظل سلطانی
برست تخم هنر وز هزار آفت رست
هوش مصنوعی: هزاران بار سپاس که با محبت و حمایت پادشاهی، استعدادها و هنرها شکوفا شدند و از هزار مشکل و آسیب دور شدند.