گنجور

شمارهٔ ۵۰ - در قدردانی از مردم وطن‌خواه و تهیج جوانان وطن

تا زبر خاکی ای درخت برومند
مگسل ازین آب و خاک رشتهٔ پیوند
مادر توست این وطن که در طلبش خصم
نار تطاول به خاندان تو افکند
هیچت اگر دانش است و غیرت ناموس
مادر خود را به دست دشمن مپسند
تاش نبرده اسیر و نیست بر او چیر
بشکن از او یال و برز و بگسل از او بند
ورنه چو ناموس رفت نام نماند
خانه نیاید چو خانواده پراکند
خانه چو بر باد رفت خانه خدا را
جای نماند به ده به ریش تو سوگند
همچو گروگر شود به سوگ وطن جفت
هر که نگیرد ز سوگ او به وطن پند
رحمتی ای باغبان کز آتش بیداد
سوخته در باغ هر نهال برومند
دوخته دامان چین به شهر پطرپورغ
بسته گریبان ملک هند به ایرلند
پردگی انگلیس و بردگی روس
لعبت کشمیر شد عروس سمرقند
شور نشور است در جهان تو در خواب
گیرم خواب تو مرگ تا کی و تا چند
خیز که در مخزن تو دزد تبه‌کار
دامان از زر بغل ز سیم بیاکند
رو غم آینده خور گذشته رها کن
کی بود آینده با گذشته همانند
بین بگروگر که ضرب تیشه ایام
نخل امیدش چه سان ز پای در افکند
هر نفسش زخم‌های تازه به دل زد
تا کهنش کرد گردش دی و اسفند
جانش بدرود گفته با لب خندان
روحش تکبیر خوانده با دل خرسند
خاک است اندر دو چشم او زر و گوهر
زهر است اندر مذاق او شکر و قند
گریه کند زارزار بر وطن خویش
همچون یعقوب بهر گم شده فرزند
جان برادر تو نیز همچو گروگر
جان به وطن باز و دل به مهر وطن بند
رخت فرا بر به زیر شهپر سیمرغ
تا ننهی پیش زاغ تیره جگربند
این وطن ما منار نور الهی است
هم ز نبی خواندم این حدیث و هم از زند
آتش حب الوطن چو شعله فروزد
از دل مؤمن کند به مجمره اسپند
از دل الوند دود تیره برآید
سوز وطن گر فتد به دامن الوند
ور به دماوند این حدیث سرایی
آب شود استخوان کوه دماوند
روسپی از خانمان خود نکند دل
کمتر از او دان کسی که دل ز وطن کند

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا زبر خاکی ای درخت برومند
مگسل ازین آب و خاک رشتهٔ پیوند
هوش مصنوعی: ای درخت بلند قامت، تا زمانی که در خاک قرار داری، از این آب و خاک جدا نشو و پیوندت را قطع نکن.
مادر توست این وطن که در طلبش خصم
نار تطاول به خاندان تو افکند
هوش مصنوعی: وطن تو مانند مادری است که به خاطر عشق و علاقه‌اش، دشمنان از هر سو به خانواده‌ات آسیب می‌زنند.
هیچت اگر دانش است و غیرت ناموس
مادر خود را به دست دشمن مپسند
هوش مصنوعی: اگر تو علمی و شرفی داری، هرگز اجازه نده که ناموس مادر خود را به دست دشمن بسپاری.
تاش نبرده اسیر و نیست بر او چیر
بشکن از او یال و برز و بگسل از او بند
هوش مصنوعی: پاسخ را به گونه‌ای بیان می‌کنم که مفهوم آن روشن شود: تا وقتی که کسی به اسارت در نیامده و تحت کنترل دیگران نیست، باید از وابستگی‌ها و محدودیت‌ها رها شود و هر آنچه او را مقید کرده بشکند.
ورنه چو ناموس رفت نام نماند
خانه نیاید چو خانواده پراکند
هوش مصنوعی: اگر عزت و حرمت از بین برود، دیگر هیچ نام و نشانی نخواهد ماند. نمی‌توان به خانه‌ای بازگشت که اعضای خانواده‌اش جدا شده‌اند.
خانه چو بر باد رفت خانه خدا را
جای نماند به ده به ریش تو سوگند
هوش مصنوعی: وقتی که خانه و کاشانه آدم خراب شود، دیگر جایی برای آرامش و امنیت باقی نمی‌ماند. به کسی که در این شرایط قرار گرفته، قسم می‌خورم که اوضاع بسیار بد خواهد شد.
همچو گروگر شود به سوگ وطن جفت
هر که نگیرد ز سوگ او به وطن پند
 کسی که از گروگر ( اشاره به "پُل گروگر" رئیس جمهوری ترانسوال در جنوب آفریقا که با انگلیسی ها جنگید ولی ناگزیر بدون آنکه شکست بخورد، از جنگ خسته شد و ناراضیانه مجبور به خراجگزاری شد) و سوگ او در باب وطن خود پند نگرفت؛ ناگزیر، خودش تجربه ای اینچنین خواهد داشت و به سوگ میهنش خواهد نشست.
رحمتی ای باغبان کز آتش بیداد
سوخته در باغ هر نهال برومند
هوش مصنوعی: ای باغبان مهربان، لطفی کن به این درختان که از آتش ظلم و بی‌رحمی سوخته و از بین رفته‌اند.
دوخته دامان چین به شهر پطرپورغ
بسته گریبان ملک هند به ایرلند
هوش مصنوعی: دامن چینی‌ها را به شهر پترزبورگ دوخته‌اند و گریبان مملکت هند را به ایرلند بسته‌اند.
پردگی انگلیس و بردگی روس
لعبت کشمیر شد عروس سمرقند
هوش مصنوعی: در این بیت به وضوح به روابط سیاسی و نفوذ قدرت‌های خارجی در سرزمین‌های مختلف اشاره شده است. انگلستان و روسیه به عنوان دو قدرت بزرگ هنری و سیاسی به تصرف و کنترل مناطق و ملت‌های دیگر پرداخته‌اند. به ویژه در اینجا به سرزمین کشمیر و سمرقند اشاره می‌شود که به نوعی به عنوان جاذبه‌ها و عروس‌های فرهنگی و تاریخی آن مناطق معرفی شده‌اند. این بیت به زیبایی و غنای فرهنگی این سرزمین‌ها در کنار فشارها و سلطه خارجی‌ها پرداخته است.
شور نشور است در جهان تو در خواب
گیرم خواب تو مرگ تا کی و تا چند
هوش مصنوعی: شور و هیجان در دنیا وجود دارد، اما من در خواب تو غرق شده‌ام. مرگ چقدر طول می‌کشد و تا کی ادامه دارد؟
خیز که در مخزن تو دزد تبه‌کار
دامان از زر بغل ز سیم بیاکند
هوش مصنوعی: بپا خیز که در جای تو، دزدی بدکار در حال بردن زر و سیم از زیر بغل توست.
رو غم آینده خور گذشته رها کن
کی بود آینده با گذشته همانند
هوش مصنوعی: دغدغه‌های آینده را کنار بگذار و به یاد گذشته نباش؛ زیرا آینده هیچ شباهتی به گذشته ندارد.
بین بگروگر که ضرب تیشه ایام
نخل امیدش چه سان ز پای در افکند
هوش مصنوعی: نگران نباشید، اگر نخل امید شما با ضربه‌های سخت زمان از ریشه کنده شود، چه می‌شود؟
هر نفسش زخم‌های تازه به دل زد
تا کهنش کرد گردش دی و اسفند
هوش مصنوعی: هر لحظه از وجودش درد و زخم‌های جدیدی به دل می‌زد و به همین خاطر، گذر زمان و تغییر فصل‌ها، به او سخت می‌گذشت.
جانش بدرود گفته با لب خندان
روحش تکبیر خوانده با دل خرسند
هوش مصنوعی: با لبخند از دنیا وداع کرده و روحش با شادی تکبیر می‌گوید.
خاک است اندر دو چشم او زر و گوهر
زهر است اندر مذاق او شکر و قند
هوش مصنوعی: در دو چشم او، گویی خاک وجود دارد، اما در واقع آنچه می‌بینیم ارزشمند و گرانبهاست. همچنین، طعم تلخی که در دهان او حس می‌شود، به شیرینی شکر و قند تعبیر می‌شود.
گریه کند زارزار بر وطن خویش
همچون یعقوب بهر گم شده فرزند
هوش مصنوعی: بر وطن خود به شدت می‌گرید و دلتنگی می‌کند، درست مثل یعقوب که برای فرزند گم شده‌اش اشک می‌ریزد.
جان برادر تو نیز همچو گروگر
جان به وطن باز و دل به مهر وطن بند
هوش مصنوعی: جان برادر تو نیز مانند گروگانی است که جانش به وطن و دلش به عشق وطن وابسته است.
رخت فرا بر به زیر شهپر سیمرغ
تا ننهی پیش زاغ تیره جگربند
هوش مصنوعی: لباس خود را زیر بال‌های سیمرغ بپوش، تا دیگر پیش زاغ تیره و بدبخت نروی.
این وطن ما منار نور الهی است
هم ز نبی خواندم این حدیث و هم از زند
هوش مصنوعی: این کشور ما سرشار از روشنایی الهی است. هم از پیامبر شنیدم این سخن را و هم از زند.
آتش حب الوطن چو شعله فروزد
از دل مؤمن کند به مجمره اسپند
هوش مصنوعی: عشق به میهن مانند شعله‌ای در دل مؤمن روشن می‌شود و او را به تب و تاب می‌آورد، مانند اینکه دودی از سوزاندن اسپند برمی‌خیزد.
از دل الوند دود تیره برآید
سوز وطن گر فتد به دامن الوند
هوش مصنوعی: اگر از دل کوه الوند دودی تیره برخیزد، نشانه این است که درد و رنجی برای وطن وجود دارد و این رنج بر دامن کوه نشسته است.
ور به دماوند این حدیث سرایی
آب شود استخوان کوه دماوند
هوش مصنوعی: اگر این داستان بر سر دماوند بیفتد، آب به حدی زیاد خواهد شد که استخوان‌های کوه دماوند را از بین خواهد برد.
روسپی از خانمان خود نکند دل
کمتر از او دان کسی که دل ز وطن کند
هوش مصنوعی: در این شعر به نوعی به ارزشمندی وطن و تعلق خاطر اشاره می‌شود. شاعر می‌گوید حتی یک روسپی، که بسیاری او را بی‌رحم و بی‌اعتنا می‌داند، هیچگاه دلش را از خانه و وطنش کم نمی‌کند. در مقابل، شخصی که دل از سرزمین و وطن خود جدا می‌کند، کمتر از او ارزش دارد. به نوعی، شاعر به اهمیت وابستگی به وطن و عشق به آن تأکید می‌کند.