گنجور

شمارهٔ ۳۱

ای دوخته بر قد تو دیبای صدارت
طالع ز بنانت ید بیضای صدارت
با نقد شرف خواسته سرمایه دولت
با گنج هنر یافته کالای صدارت
عدل است خلیل تو در ایوان ریاست
عقل است دلیل تو به صحرای صدارت
عقلت نشود تیره ز جادوی زمانه
مغزت نشود خیره ز سودای صدارت
مغرور نگردی تو ز افسانه دیوان
مخمور نباشی تو ز صهبای صدارت
رای تو شهابی است به گردون سیاست
کلک تو نهنگی است بدریای صدارت
ای کور و کران مژده که روح القدس آمد
از معجزه لعل مسیحای صدارت
المنة لله که بیاراست شهنشه
توقیع کمال تو بطغرای صدارت
ای گشته ترا جفت بکابین عدالت
معشوق دلارام دلارای صدارت
در گوش تو شد قرطه زرین سعادت
همدوش تو شد شاهد زیبای صدارت
از شاخ تو سر زد گل بویای حقایق
در کاخ تو در شد بت رعنای صدارت
آنی که صدارت بتقاضای تو برخاست
طبع تو نکرده است تقاضای صدارت
تو پا بسر و چشم صدارت بنهادی
و اکفآء تو جان ریخته در پای صدارت
چون دست صدارت ز تو شد قدرت خود را
بنمای ز بازوی توانای صدارت
شاید که همی درنگری کار جهان را
با روشنی دیده بینای صدارت
شادا و خوشا خرم و خوبا که بتابید
در جام تو شد آب گوارای صدارت
طوبی و هنیئا و مریئا لک کامروز
در کام تو شد شهد مصفای صدارت
شیرین شودت کام که خالیگر گردون
آراسته خوان تو به حلوای صدارت
با این همه شیرینی و چربی عجبم زانک
گرمی نرسد بر تو ز صفرای صدارت
پر زهر بود ساغر جلاب وزارت
پر خار بود خوشه خرمای صدارت
اما تو بتدبیر بگیری رطب از خار
و افشانی پادزهر بمینای یصدارت
ای خواجه من آنم که نکردم بهمه عمر
کاری که پسندش نکند رای صدارت
گر درزی فکرم گه و بیگاه همیدوخت
دیبای سخن بر قد و بالای صدارت
از زحمت من خسته نگشتی دل دستور
وز پیکر من تنگ نشد جای صدارت
نه سفره صدرالوزرا مرتع من بود
نه شد شرف بنده یغمای صدارت
بودم به دبستان خود از کنگره چرخ
مانند عطارد به تماشای صدارت
نادیده قدم چرخ دو تا در بر آنکس
کاندر ز بر مسند یکتای صدارت
اما چو صدارت بتو شیدا شده امروز
من نیز شدم واله و شیدای صدارت
بی خدعه و اغراق به یک جو نستانم
حکمی که ندارد خط و امضای صدارت
بر نام همیون ترا خواهم ابدالدهر
در بام فلک خطبه ی غرای صدارت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دوخته بر قد تو دیبای صدارت
طالع ز بنانت ید بیضای صدارت
هوش مصنوعی: ای که بر اندامت پارچه‌ای گرانبها و زیبا دوزیده‌اند، سرنوشت تو از ریشه و بنیاد تو نشأت می‌گیرد و دست سپیدی که نماد قدرت و مقام است، به تو تعلق دارد.
با نقد شرف خواسته سرمایه دولت
با گنج هنر یافته کالای صدارت
هوش مصنوعی: شرافت و ارزش واقعی در سرمایه‌گذاری و تلاش برای دستیابی به قدرت و مقام نیست، بلکه در هنر و خرد نهفته است که می‌تواند منجر به دستیابی به اهداف بالا و مقامات مهم شود.
عدل است خلیل تو در ایوان ریاست
عقل است دلیل تو به صحرای صدارت
هوش مصنوعی: شما در زمینه ریاست به مانند خلیل (ابراهیم) هستید که در عدل و انصاف مشهور است. عقل و خرد شما دلیلی بر توانایی‌هایتان در اداره امور و رهبری است.
عقلت نشود تیره ز جادوی زمانه
مغزت نشود خیره ز سودای صدارت
هوش مصنوعی: اگر عقل تو تحت تأثیر فریب‌های زندگی و زمانه قرار گیرد و توانایی تفکر صحیح را از دست بدهی، مغز تو نیز نمی‌تواند در تماشای جاه و مقام و دستیابی به قدرت منطقی و روشن بماند.
مغرور نگردی تو ز افسانه دیوان
مخمور نباشی تو ز صهبای صدارت
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نشو که به داستان‌های دیوانه‌وار دیگران دل خوش کرده‌ای و فریفته مقام و قدرت نباش.
رای تو شهابی است به گردون سیاست
کلک تو نهنگی است بدریای صدارت
هوش مصنوعی: نظر و رأی تو مانند یک شهاب است که در آسمان سیاست می‌درخشد، در حالی که هنر و قلم تو همچون نهنگی بزرگ در دریای قدرت و مدیریت است.
ای کور و کران مژده که روح القدس آمد
از معجزه لعل مسیحای صدارت
هوش مصنوعی: ای نابینایان و ناشنوان، بشارت می‌دهم که روح‌القدس به‌واسطه‌ی معجزه‌ی لعل مسیح (ع) به‌امید موفقیت و رهبری آمد.
المنة لله که بیاراست شهنشه
توقیع کمال تو بطغرای صدارت
هوش مصنوعی: سپاسگزار خدا هستیم که شاه را با امضای شایسته‌اش به کمال و زیبایی معرفی نمود.
ای گشته ترا جفت بکابین عدالت
معشوق دلارام دلارای صدارت
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر عشق دلبر آرامبخش و زیبا، به عدالت مربوط شده‌ای.
در گوش تو شد قرطه زرین سعادت
همدوش تو شد شاهد زیبای صدارت
هوش مصنوعی: در گوش تو به گونه‌ای خوشبختی و موفقیت به گوش می‌رسد، مانند اینکه زیبایی و جذابیت رهبری و ریاست کنارت قرار دارد.
از شاخ تو سر زد گل بویای حقایق
در کاخ تو در شد بت رعنای صدارت
هوش مصنوعی: از شاخه‌ات گل‌های خوشبو و حقیقت‌نما شکوفا شدند و در کاخ تو، مجسمه زیبا و فریبای قدرت وارد شد.
آنی که صدارت بتقاضای تو برخاست
طبع تو نکرده است تقاضای صدارت
هوش مصنوعی: زمانی که مقام و جایگاه سیاسی به خاطر خواسته تو به دست آمد، این نشان نمی‌دهد که طبیعت تو خواهان چنین مقامی است.
تو پا بسر و چشم صدارت بنهادی
و اکفآء تو جان ریخته در پای صدارت
هوش مصنوعی: تو بر سر و چشم مقام و منصب نشسته‌ای و هر کسی که شایسته تو باشد، جانش را برای خدمت به این مقام فدای آن کرده است.
چون دست صدارت ز تو شد قدرت خود را
بنمای ز بازوی توانای صدارت
هوش مصنوعی: وقتی که قدرت مدیریتی‌ات از تو گرفته شد، توانایی و قدرت واقعی خود را نشان بده و از قابلیت‌های خود در این زمینه بهره‌برداری کن.
شاید که همی درنگری کار جهان را
با روشنی دیده بینای صدارت
هوش مصنوعی: شاید تو داری به دقت به وضعیت دنیا نگاه می‌کنی و آن را با دیدی روشن و بصیرت خود بررسی می‌کنی.
شادا و خوشا خرم و خوبا که بتابید
در جام تو شد آب گوارای صدارت
هوش مصنوعی: خوشحال و شاداب هستند افرادی که با زیبایی و درخشش خود چشمه‌سار خوبی را در وجود تو به وجود می‌آورند و این خوشی به مانند آبی گوارا و دلپذیر در موقعیت عالی و مهمی که داری، جاری می‌شود.
طوبی و هنیئا و مریئا لک کامروز
در کام تو شد شهد مصفای صدارت
هوش مصنوعی: درخت طوبی که نماد خوشبختی و شادمانی است، به تو تبریک و شاد باش می‌گوید، زیرا امروز کام تو با شهد شیرین و خالصی از موفقیت‌های بزرگ پر شده است.
شیرین شودت کام که خالیگر گردون
آراسته خوان تو به حلوای صدارت
هوش مصنوعی: کام تو شیرین خواهد شد، حتی اگر فرصتی برای تغییر اوضاع نداشته باشی، زیرا سفره‌ات با نعمت‌های مقام و قدرت پر شده است.
با این همه شیرینی و چربی عجبم زانک
گرمی نرسد بر تو ز صفرای صدارت
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی تضاد و تناقضی اشاره دارد. شاعر از شیرینی و چربی صحبت می‌کند و تعجب می‌کند که با وجود این ویژگی‌های خوشمزه و لذیذ، هیچ گرمی و جذابیتی به فرد مورد نظر نمی‌رسد. به نوعی می‌توان گفت که با وجود تمام خوبی‌ها و نعمت‌ها، چیزی از آنها به شخص منتقل نمی‌شود.
پر زهر بود ساغر جلاب وزارت
پر خار بود خوشه خرمای صدارت
هوش مصنوعی: ساغر وزارت پر از زهر است و خوشه خرمای قدرت پر از خار.
اما تو بتدبیر بگیری رطب از خار
و افشانی پادزهر بمینای یصدارت
هوش مصنوعی: اما تو با تدبیر و برنامه‌ریزی می‌توانی از مشکلات و دشواری‌ها استفاده کنی و در حقیقت، از زهر خانمان‌سوز، پادزهر به‌دست آوری.
ای خواجه من آنم که نکردم بهمه عمر
کاری که پسندش نکند رای صدارت
هوش مصنوعی: من کسی هستم که در تمام عمرم کاری نکرده‌ام که مورد پسند نظر تو باشد.
گر درزی فکرم گه و بیگاه همیدوخت
دیبای سخن بر قد و بالای صدارت
هوش مصنوعی: اگر در زمان‌های مختلف و به صورت ناگهانی، افکارم را به هم پیوند می‌زنم، سخنم را همچون پارچه‌ای زیبا و نفیس بر قامت و هیکل ریاست و مقام می‌دوزم.
از زحمت من خسته نگشتی دل دستور
وز پیکر من تنگ نشد جای صدارت
هوش مصنوعی: تو از زحمت من خسته نمی‌شوی، ای دل‌دار، و از بدن من، که به اندازه‌ی یک مقام بزرگ تنگ نشده است.
نه سفره صدرالوزرا مرتع من بود
نه شد شرف بنده یغمای صدارت
هوش مصنوعی: نه من از کرسی صدارت بهره‌مند بودم و نه سفره‌ی رئیس‌الوزرا متعلق به من بود. من هرگز به مقام و مرتبه‌ای نیندیشیدم که شایسته‌ام باشد.
بودم به دبستان خود از کنگره چرخ
مانند عطارد به تماشای صدارت
هوش مصنوعی: من در دوران کودکی و تحصیل خود مانند عطارد، با دقت و کنجکاوی به تماشای مقام و مقام‌های بزرگ‌تر نشسته بودم.
نادیده قدم چرخ دو تا در بر آنکس
کاندر ز بر مسند یکتای صدارت
هوش مصنوعی: قدم دو چرخ بر او نادیده است، کسی که در کنار او، در بالای مقام وزیری نشسته است.
اما چو صدارت بتو شیدا شده امروز
من نیز شدم واله و شیدای صدارت
هوش مصنوعی: امروز با انتصاب تو به مقام صدارت، من هم به شدت تحت تاثیر قرار گرفته‌ام و به محبت و زیبایی آن مقام شیدا و واله شدم.
بی خدعه و اغراق به یک جو نستانم
حکمی که ندارد خط و امضای صدارت
هوش مصنوعی: بدون تظاهر و بزرگ‌نمایی، هیچ ارزشی برای حکمی قائل نیستم که هیچ اثری از تأیید و امضای مقام بالایی نداشته باشد.
بر نام همیون ترا خواهم ابدالدهر
در بام فلک خطبه ی غرای صدارت
هوش مصنوعی: من بر نام همیون می‌خواهم که در تمام دوران‌ها بر فراز آسمان، خطبه‌ای از عظمت و مقام وزارت بگویم.