شمارهٔ ۲۶ - در انتقاد اوضاع و اشخاص عدلیه وقت فرماید
فضا و ساحت عدلیه یارب از چپ و راست
تهی ز مردم دیندار و دین پرست چراست
بنای کژ نشود راست گفته اند ولیک
بدست کژ منشان این بنای کژ شده راست
هزار خانه برانداخت این اساس و شگفت
که سالیان دراز اندرین زمانه بجاست
ستون داد برآورد و سقف عدل بریخت
هنوز سقفش ستوار و استنش برپاست
فتاده برقی در خرمن زمانه از آن
که درد وسوز پدید است و شعله ناپیداست
بچاه ویل همی ماند این سرا که در آن
هر آنکه افتد در خانمانش واویلاست
ز بسکه خولی و شمر و سنان در آن بینی
صباح نوروز آنجا چو شام عاشوراست
ز قول زور شود زورمند زار و زبون
نه شهر زور بدینسان تباه و نه زور است
خورند خون فقیران درند رخت غریب
که سگ عدوی غریبست و دشمن فقر است
بسان مجلس شوری ز هر نژاد و گروه
یکی بدست قضا اندر آن خراب فضاست
درد ز نغمه سرناچیانشان رگ جان
که نفخ صور سرودی ز بانک این سرناست
همی بسرفد دینار تا بدامن حشر
کسیکه متهم از جرم سرفه بی جاست
پی حصول مآرب که پا نهند براه
همی تو گوئی سیل العرم بشهر سباست
کرا شناسند این ملحدان ز بدبختی؟
سرش بدار و جگر خسته هستیش یغماست
هر آنکه دمب خری را گرفت و گشت سوار
فتاده از خر و در فکر جستن خرماست
همی نگویند این شام را ز پی سحری است
همی ندانند این روز را ز پی فرداست
بکاسه لیس خبر ده که در محاکم عدل
ز سنگ ظلم شکسته تغار و ریخته ماست
شدم بجانب دارالقضا که تا بینم
چگونه حکم کند آنکه بر سریر قضاست
ز اتفاق گذارم در آن مکان افتاد
که روبروی مقام وزیر در بالاست
دری بدیدم و لوحی بر آن بخط جلی
نوشته بود که کابینه وزیر اینجاست
شنیده بودم از اهل لغت که کابینه
باصطلاح و زبان فرنگ بیت خلاست
دگر شنیده بدم من که مجلس شوری
بر آن دیوان، کابینه تمیز آراست
پس از مطابقه گفتم که این مبال تمیز
فراخور خرد و ذوق هیئت وزراست
از آن قبل که همی قدر وقت بشناسد
مبال زیر سر آرد وزیر بس داناست
در آن بباید میزاب میز کرد روان
که میز در بن کابینه تمیز رواست
ازیدر آمدم آنجا درون و دیدم باز
به پشت میز گروهی نشسته از چپ و راست
سبا لها زد و سو برگذشته از بن گوش
دو چشمشان نگران گه به پیش و گه بقفاست
رئیس ایشان مردی بنام عیسی بود
که پوستش همه کیمخت شد دل از خاراست
چو مرغ عیسی با نور آفتاب عدو
چو مار موسی کمتر شکارش اژدرهاست
بسنگ موسی ماند که تیغ را ساید
ولی چو رفت بکابیه سنگ استنجاست
مرا ز دیدن آن مرد حال در هم شد
چنانکه هیچ ندانستم از کجا بکجاست
فتاد از کفم ابریق و بند تکمه گسست
دلم طپید و رخم زرد گشت و روحم کاست
بسی دمیدم بر خویش آیة الکرسی
بناگهان یکی از روی صندلی برخاست
بخشم گفت چه خواهی در اینسرا؟ گفتم
مراببخش تو دانی غریب نابیناست
بقصد میز در اینجا شدم ندانستم
که میز خانه اصحاب دفتر و انشاست
بگفتم این و از اینجا دوان دوان رفتم
سوی محاکم دیگر که در میان سراست
به هر کناره ز دیوان جماعتی دیدم
یکی نشسته یکی ایستاده بر سر پاست
دو نیزه هر یک را شاخ و هفت قبضه بسال
سه شیر یال و دو گز دمب و ده ارش بالاست
چو طاق بینی بینی برویشان گوئی
فراز کوه میان طاق گنبد کسراست
نشسته هر یک بر مسندی که پنداری
پلنگ در کهسار و نهنگ در دریاست
یکی سیاه بدیدم به پشت میز اندر
همی تو گفتی خاقان چین و خان ختاست
تنی سه چار در اطرافش از ابالسه بود
چنان درنده که در بیشه شیر افریقاست
سئوال کردم از خادمی که این کس کیست
چه کاره باشد و این محفل از کیان آراست
جواب داد که این مدعی العموم بود
کسان که بینی در محضرش صف وکلاست
یکی ظریف به عمامه و یکی به فکل
یکی فزون بدرازی و دیگر از پهناست
بنزد هر یک حجاج چون انوشروان
به پیش هر یک یا بو ابوعلی سیناست
بویژه مفخر گودرزیان جمال قمی
که در شقاوت جمال، سیدالشهداست
بپای گیوه تکاپو کند ولی ز امساک
بپای گیوه و کفشش هنوز تا برتاست
هنوز از دهنش بوی قنبید آید
هنوز چرب سبالش ز روغن حلواست
ز بسکه با نجبای زمانه دارد کین
سزای لعنت و نفرین خمسة النجباست
زبان زیرین اندر دهان زیرینش
ز بس رود ز قفا چون گل زبان بقفاست
جمال و سید اندر عدد اگر چه یکی است
چو جمع کردی این هر دو حمق از آن پیداست
گذشتم از در مقصوره گمان کردم
مقام و خانقه بلعم بن با عور است
نشسته دیدم دیوی که هر که دیدش گفت
وکیل بلعم و نایب مناب بر صیصاست
رخش میانه دستار سبز و ریش سیاه
بسان ابر سیه در میان ارض و سماست
به پیش رویش مازندرانی اهرمنی
نشسته با دم جانکاه نطق دل فرساست
چنانکه دیوی با اهرمن برای شکار
بقول عامه پی بند و بست و جفت و جلاست
چو نام این دو بپرسیدم از یکی گفتا
نخست منکر روز جزا رئیس جزاست
شریف زاده نر غول ماده آنکه بنام
شریف زاده بد اکنون شریف بر علماست
دم لیدی، از اولاد بید و اولاد است
که نه بچهره ورا شرم و نه بدیده حیاست
شنیده بودم دجال را خری باشد
که پیروان را سرگین او به از خرماست
نهیق آن خر و آواز تیزش از بم وزیر
بگوش آنان چون نغمه هزار آواست
کنون بدیدم دجال اسپهانی را
به پشت آن خر مازندرانی آمده راست
بجای آنک ز سرگین او کند خر ما
دهد بخلق و بهر یک بگوید این خرماست
بدست خویش ز پشکش همی فشاند مشک
بریش خویش و ببوید که عنبر ساراست
یکی نگاشت بدوکان فلان به دختر تاک
قرینه گشته و مست از سلاله صهباست
چو خواند نامه بگفتا که و طی دختر بکر
هر آنکه کرد سزاوار رجم و حد زناست
بحکم محکمه بایست سنگسارش کرد
که حکم محکمه نایب مناب حکم خداست
کسیکه باده نداند ز ماده بکر از تاک
نه راست از کژ سازد جدا نه کژ از راست
چگونه داند کار محاکمت پرداخت
چسان تواند گلزار معدلت پیر است
پی حنوط و کفنشو که مرده شو درزی است
بسیج گور و لحد کن که قبر کن بناست
مناخ ورطه مرگ است کاروانی را
که بوم قافله سالار و جغد راهنماست
به قصر دیگر دیدم جماعتی بردیف
نشسته اند و سخنشان سراسر از یاساست
بصدر محفل بر صندلی گرانجانی
چنانکه در بر کهسار صخره صماست
سئوال کردم کاینجا کجا و بهر چه کار؟
مقام تاجر و درویش و سید و ملاست
یکی بگفت که اینجاست کارگاه تمیز
در این مقام از نیک و شر ز خیر جداست
طویله شتران است و داغ گاه خران
چگونه داغی داغی که آخرینه دواست
محاکمات در این صفه منتهی گردد
چو منتهی شد فی الفور لازم الاجراست
رئیس آنان مردی است بی نشان گرچه
نشان مجرم پیدا ز جبهه و سیماست
دو عضو عامل آنجا دونائبان رئیس
که یک ز سمت چپ آمد دگر ز جانب راست
یکایک از پی ابرام و نقض در جهدند
یکی بکار گره زن یکی طلسم گشاست
یکی برید و یکی دوخت دیگری پوشید
یکی نمود یکی ساخت آن دگر پیراست
بدست ایشان قانون چو آهنی کش موم
نمود داود، سازند هر چه دلشان خواست
ز نقض عهد و ز ابرام بی نهایتشان
ستمزده متردد میان خوف و رجاست
بهر که می نگری یک ز دیگری بتراست
حصان اشهب خالوی بغله شهباست
همه ز قطع عطا قاضی سدوم ولیک
عطا چو واصل گردید و اصل بن عطاست
اگر ندیدی یک جرم را دو گونه جزا
وگر شنیدی یکبام را دو گونه هواست
ببین در اینجا هم امتزاج خیر و شر است
ز لطف قانون هم اختلاط صیف و شتاست
بجای دیگر دیدم جماعتی آرام
گزیده اند و از ایشان بهر طرف غوغاست
چو نیک در نگریستم برویشان دیدم
یکی جهود و یکی گبر و دیگری ترساست
یکی بدیوار اندر چو ریسمان بازان
یکی بسقف سرا همچو آسمان پیماست
ز خادمی که در آن باره بود پرسیدم
که این کجا و رئیسش که؟ چند تنش اعضاست
جواب گفت چه گویم که اندرین مجلس
در آسمان ز زمین بر خروش وا اسفاست
کجا مشاوره عالی است و تأسیش
خلاف حضرت حق جل شأنه و علاست
کسیکه صبحدم آنجا قدم نهد بی شک
ز خانمانش شبانگه بلند بانگ عز است
ریاستش بوزیر است لیک تشکیلش
گه لزوم مرکب ز هیئت رؤساست
بگفتم این رؤسا کیستند و این تشکیل
پی چه کار و بگیتی چه سود از اینسوداست
بگفت این رؤسا آن گروه بیشرفند
که هر یکیشان اصل جذام و تخم وباست
شعارشان همه بی دینی است و بی شرفی
وظیفه غارت اموال خلق و سفک دماست
بمکر و دستان هر یک مجاهری بقمار
بسلب و غارت هر یک مجاهدی بغز است
بچوب موسی مانند کاژدها گردد
برای فرعون اما بر شعیب عصاست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فضا و ساحت عدلیه یارب از چپ و راست
تهی ز مردم دیندار و دین پرست چراست
هوش مصنوعی: ای کاش در فضای عدالت، از هر طرف، انسانهای دیندار و پرهیزکار حضور داشتند. اما متأسفانه اینجا خالی از آنهاست.
بنای کژ نشود راست گفته اند ولیک
بدست کژ منشان این بنای کژ شده راست
هوش مصنوعی: مدام گفتهاند که اگر چیزی نادرست بنا شود، راست نمیشود. اما اکنون این ساختار نادرست به دلیل دستهای نادرست ساخته شده است.
هزار خانه برانداخت این اساس و شگفت
که سالیان دراز اندرین زمانه بجاست
هوش مصنوعی: هزاران خانه را ویران کرد این بنیاد، و جای شگفتی است که سالهای طولانی در این زمان همچنان پابرجاست.
ستون داد برآورد و سقف عدل بریخت
هنوز سقفش ستوار و استنش برپاست
هوش مصنوعی: ستونها به پا ایستادند و سقف عدالت را فروریختند، اما هنوز سقف این بنا استوار و برپا است.
فتاده برقی در خرمن زمانه از آن
که درد وسوز پدید است و شعله ناپیداست
هوش مصنوعی: برق ناگهانیای در میان دنیای روشنایی وجود دارد که به خاطر وجود درد و سوزی احساس میشود، ولی شعلهای که آن را ایجاد کرده، قابل دیدن نیست.
بچاه ویل همی ماند این سرا که در آن
هر آنکه افتد در خانمانش واویلاست
هوش مصنوعی: این خانه به حال خود رها شده و هر کسی که به آن داخل شود، در آن ناامیدی و بدبختی را تجربه خواهد کرد.
ز بسکه خولی و شمر و سنان در آن بینی
صباح نوروز آنجا چو شام عاشوراست
هوش مصنوعی: به خاطر وجود شخصیتهای بدنام و حوادث غمانگیز در آنجا، صبح نوروز در آن مکان مانند شب عاشورا به نظر میرسد.
ز قول زور شود زورمند زار و زبون
نه شهر زور بدینسان تباه و نه زور است
هوش مصنوعی: زور، در اختیار کسانی قرار میگیرد که به صورت ناپسند و غیرمنصفانه از آن استفاده میکنند. این باعث میشود که افراد قوی و مغرور در نهایت به ضعف و ذلت دچار شوند. نه تنها شهرها تحت تأثیر این زور از بین میروند، بلکه خود زور نیز در این میان کارایی ندارد و به فساد و بیاعتباری میانجامد.
خورند خون فقیران درند رخت غریب
که سگ عدوی غریبست و دشمن فقر است
هوش مصنوعی: افراد بی رحم و ظالم، مانند گرگانی هستند که بر سر فقیران میریزند و از رنج آنها بهرهبرداری میکنند. در این میان، دشمنی با فقر، همچون سگی است که به دنبال آسیب رساندن به فقیران میباشد.
بسان مجلس شوری ز هر نژاد و گروه
یکی بدست قضا اندر آن خراب فضاست
هوش مصنوعی: همانند جلسهای که در آن افراد از نژادها و گروههای مختلف جمع شدهاند، در اینجا هم سرنوشت در فضایی خراب و نامناسب آنها را به هم پیوند داده است.
درد ز نغمه سرناچیانشان رگ جان
که نفخ صور سرودی ز بانک این سرناست
هوش مصنوعی: صدای سرناچیان، همچون نغمهای دلنشین، جان را مینوازد و به آن روح میبخشد؛ به گونهای که این سرنا صدای نفخ صور را در دل دارد و حس و حال خاصی را ایجاد میکند.
همی بسرفد دینار تا بدامن حشر
کسیکه متهم از جرم سرفه بی جاست
هوش مصنوعی: افرادی که به ناحق به گناهی متهم شدهاند و به خاطر آن در مشکلات قرار دارند، ممکن است که داراییها و ثروتهایشان روز به روز کم شود تا زمانی که در روز قیامت حضور پیدا کنند.
پی حصول مآرب که پا نهند براه
همی تو گوئی سیل العرم بشهر سباست
هوش مصنوعی: مردم برای دستیابی به اهداف خود، پا به راه میگذارند و انگار سیل و طغیانی در شهر سبا جاری شده است.
کرا شناسند این ملحدان ز بدبختی؟
سرش بدار و جگر خسته هستیش یغماست
هوش مصنوعی: این افراد که به کفر و انکار معتقدند، به چه کسی شناخته میشوند؟ سرشان را از بدن جدا کن و ببین که درون دلشان چه دردهایی نهفته است.
هر آنکه دمب خری را گرفت و گشت سوار
فتاده از خر و در فکر جستن خرماست
هوش مصنوعی: هر کس که بر پشت خر نشسته و سعی در یافتن خرما دارد، در واقع از روی خر افتاده و به فکر چیز دیگری است.
همی نگویند این شام را ز پی سحری است
همی ندانند این روز را ز پی فرداست
هوش مصنوعی: برخی میگویند که این شب به دلیل سحری است که در آن خورده میشود، اما آنها نمیدانند که این روز نیز به خاطر روز بعدش میگذرد.
بکاسه لیس خبر ده که در محاکم عدل
ز سنگ ظلم شکسته تغار و ریخته ماست
هوش مصنوعی: به کسی که در دستانش کاسهای دارد، خبر نده که در دادگاههای عدالت، به دلیل سنگین بودن ظلم، ظرفی که حاوی ماست بود، شکسته و محتویاتش ریخته است.
شدم بجانب دارالقضا که تا بینم
چگونه حکم کند آنکه بر سریر قضاست
هوش مصنوعی: به سوی سرزمین تقدیر رفتم تا ببینم آن کس که بر تخت قضا نشسته، چگونه حکم میکند.
ز اتفاق گذارم در آن مکان افتاد
که روبروی مقام وزیر در بالاست
هوش مصنوعی: اتفاقی در مکانی برایم پیش آمد که در آنجا، درست در برابر مقام وزیر، قرار داشتم.
دری بدیدم و لوحی بر آن بخط جلی
نوشته بود که کابینه وزیر اینجاست
هوش مصنوعی: در مسیرم به دریا، یک تابلو دیدم که به وضوح نوشته شده بود: "کابینه وزیر در اینجا قرار دارد."
شنیده بودم از اهل لغت که کابینه
باصطلاح و زبان فرنگ بیت خلاست
هوش مصنوعی: گفتهاند که در زبانهای خارجی، واژه "کابینه" به معنای "خلا" است.
دگر شنیده بدم من که مجلس شوری
بر آن دیوان، کابینه تمیز آراست
هوش مصنوعی: من خبرهایی شنیدهام که در آن مجلس شورای دیوان، کابینهای مرتب و منظم تشکیل شده است.
پس از مطابقه گفتم که این مبال تمیز
فراخور خرد و ذوق هیئت وزراست
هوش مصنوعی: پس از تطبیق و بررسی، اعلام کردم که این اتفاق، متناسب با خرد و سلیقه وزرا است.
از آن قبل که همی قدر وقت بشناسد
مبال زیر سر آرد وزیر بس داناست
هوش مصنوعی: پیش از آنکه زمان را به خوبی بشناسد، نباید زیر سر وزیران کاردان و عاقل بیندازند.
در آن بباید میزاب میز کرد روان
که میز در بن کابینه تمیز رواست
هوش مصنوعی: باید در چنین حالتی به آرامش و روحیهای مناسب دست پیدا کنیم، چون تمیزی و نظم در هر زمینهای امری مهم و قابل قبول است.
ازیدر آمدم آنجا درون و دیدم باز
به پشت میز گروهی نشسته از چپ و راست
هوش مصنوعی: من به آن مکان وارد شدم و دیدم در پشت میز، گروهی نشستهاند؛ از سمت چپ و راست به همدیگر نگاه میکنند.
سبا لها زد و سو برگذشته از بن گوش
دو چشمشان نگران گه به پیش و گه بقفاست
هوش مصنوعی: باد صبا بر آن عزیزان وزید و آنها با نگرانی به جلو و عقب نگاه میکنند.
رئیس ایشان مردی بنام عیسی بود
که پوستش همه کیمخت شد دل از خاراست
هوش مصنوعی: رئیس آنها مردی به نام عیسی بود که پوستش کاملاً چین و چروک داشت و دلش از غم و درد پر بود.
چو مرغ عیسی با نور آفتاب عدو
چو مار موسی کمتر شکارش اژدرهاست
هوش مصنوعی: همانطور که پرندهای مثل مرغ عیسی با نور خورشید درخشانی خود را نشان میدهد، دشمنانش مانند ماری که در برابر موسی قرار گرفتند، کمتر قادر به آسیب رساندن به او هستند. در واقع، تهدیدها و دشمنیها در مقابل او مانند اژدرها به نظر میرسند اما نمیتوانند به هدفش برسند.
بسنگ موسی ماند که تیغ را ساید
ولی چو رفت بکابیه سنگ استنجاست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همچنان که سنگ موسی به تیغ آبدیده و تیز برخورد میکند، اما وقتی که به مقام کشتن مطلق یا نابودی میرسد، به کران نیز که باشد، به سنگی برای تطهیر تبدیل میشود. به عبارت دیگر، قدرت و صلابت در یک لحظه از بین میرود و به چیزی بیارزش تبدیل میشود.
مرا ز دیدن آن مرد حال در هم شد
چنانکه هیچ ندانستم از کجا بکجاست
هوش مصنوعی: با دیدن آن مرد، حال من به شدت دگرگون شد و به قدری حیرتزده بودم که نمیدانستم از کجا آمده و به کجا میرود.
فتاد از کفم ابریق و بند تکمه گسست
دلم طپید و رخم زرد گشت و روحم کاست
هوش مصنوعی: آبخوری من از دستم افتاد و دکمهام باز شد. دلم به شدت تپید، صورتم رنگ باخت و احساس کردم روحم کمزور شد.
بسی دمیدم بر خویش آیة الکرسی
بناگهان یکی از روی صندلی برخاست
هوش مصنوعی: بسیار يک نامه به خودم نوشتم و در دل دعا کردم. ناگهان یکی از روی صندلی بلند شد.
بخشم گفت چه خواهی در اینسرا؟ گفتم
مراببخش تو دانی غریب نابیناست
هوش مصنوعی: در این مکان چه چیزی میخواهی؟ گفتم، به من رحم کن، تو میدانی که من یک بیگانه و نابینا هستم.
بقصد میز در اینجا شدم ندانستم
که میز خانه اصحاب دفتر و انشاست
هوش مصنوعی: با نیت نشستن بر روی میز آمدم، اما نمیدانستم که این میز محل نشست افرادی است که کارهای نوشتاری و اداری انجام میدهند.
بگفتم این و از اینجا دوان دوان رفتم
سوی محاکم دیگر که در میان سراست
هوش مصنوعی: گفتم این موضوع را و به سرعت به سوی دادگاههای دیگر رفتم که در وسط کار قرار دارند.
به هر کناره ز دیوان جماعتی دیدم
یکی نشسته یکی ایستاده بر سر پاست
هوش مصنوعی: در هر گوشهای از جمعیت، افرادی را میدیدم که برخی نشسته بودند و برخی دیگر در حالت ایستاده و بر سر پا بودند.
دو نیزه هر یک را شاخ و هفت قبضه بسال
سه شیر یال و دو گز دمب و ده ارش بالاست
هوش مصنوعی: دو نیزه که هر کدام دارای شاخ هستند و هفت قبضه، سه شیر با یال و دو گز دم، و همچنین ده بال هم دارند.
چو طاق بینی بینی برویشان گوئی
فراز کوه میان طاق گنبد کسراست
هوش مصنوعی: وقتی به آنها نگاه میکنی، انگار برجی را میبینی که از بالای کوه بیرون آمده است، به گونهای که گنبد نصرت و شکوهش نمایان است.
نشسته هر یک بر مسندی که پنداری
پلنگ در کهسار و نهنگ در دریاست
هوش مصنوعی: هر یک از آنها بر جای خود نشستهاند، طوری که به نظر میرسد مانند پلنگی در کوهستان یا نهنگی در دریا آرام و استوارند.
یکی سیاه بدیدم به پشت میز اندر
همی تو گفتی خاقان چین و خان ختاست
هوش مصنوعی: یک فرد سیاهپوست را در پشت میز دیدم و تو گفتی که او حاکم چین و خان ختای است.
تنی سه چار در اطرافش از ابالسه بود
چنان درنده که در بیشه شیر افریقاست
هوش مصنوعی: موجودی وحشتناک و درنده در اطرافش بود که به شدت خطرناک و قوی بود، مانند شیری که در جنگلهای آفریقا زندگی میکند.
سئوال کردم از خادمی که این کس کیست
چه کاره باشد و این محفل از کیان آراست
هوش مصنوعی: از خادمی پرسیدم که این شخص کیست و چه کاری انجام میدهد، و این مکان از چه زمانی به این زیبایی آراسته شده است.
جواب داد که این مدعی العموم بود
کسان که بینی در محضرش صف وکلاست
هوش مصنوعی: جواب داد که این شخص مدعی العموم است، و کسانی که در حضور او میبینی، وکلای صف کشیده هستند.
یکی ظریف به عمامه و یکی به فکل
یکی فزون بدرازی و دیگر از پهناست
هوش مصنوعی: یک نفر با عمامهای نازک و ظریف و نفر دیگر با فکلی بزرگ آمده است. یکی قد بلندی دارد و دیگری به پهنا معروف است.
بنزد هر یک حجاج چون انوشروان
به پیش هر یک یا بو ابوعلی سیناست
هوش مصنوعی: در نزد هر یک از حجاج، مانند انوشروان، به پیش هر یک یا ابو علی سینا است. معنای این جمله این است که هر شخص در موقعیت خودش و در برابر دیگران، ارزش و مقام خاصی دارد که به او اعتبار میدهد. مانند حجاج که در یک موقعیت خاص قرار دارند و هر یک از آنان به اندازه خود اهمیت و اعتبار دارند.
بویژه مفخر گودرزیان جمال قمی
که در شقاوت جمال، سیدالشهداست
هوش مصنوعی: به طور خاص، زیبایی و شکوه افرادی از گودرزیان را با جمال قمی مقایسه میکند، که در دشواریهای زمانه و در زیباییهای دیگران، برترین و ممتاز است، مانند سیدالشهدا.
بپای گیوه تکاپو کند ولی ز امساک
بپای گیوه و کفشش هنوز تا برتاست
هوش مصنوعی: پا به پا میزند و تلاش میکند، اما هنوز دچار کمتحرکی و احتیاط است و نتوانسته به طور کامل قدم بردارد.
هنوز از دهنش بوی قنبید آید
هنوز چرب سبالش ز روغن حلواست
هوش مصنوعی: عطر خوش قنبید هنوز از دهان او به مشام میرسد و چربی سبیلش به خاطر روغن حلوا مشهود است.
ز بسکه با نجبای زمانه دارد کین
سزای لعنت و نفرین خمسة النجباست
هوش مصنوعی: از آنجا که او با شرافتمندان زمانه به شدت کینه دارد، نتیجهاش لعنت و نفرینی است که بر این پنج نجبا وارد میشود.
زبان زیرین اندر دهان زیرینش
ز بس رود ز قفا چون گل زبان بقفاست
هوش مصنوعی: زبان پایینتر در دهان او به خاطر شدت احساسات و عواطفش بهنوعی شبیه به یک جویبار که از پشت حرکت میکند، به سر و صدای گل مانند است.
جمال و سید اندر عدد اگر چه یکی است
چو جمع کردی این هر دو حمق از آن پیداست
هوش مصنوعی: اگرچه زیبایی و مقام، هر دو یکی هستند، اما وقتی که این دو را جمع کنی، نادانی از آن مشخص میشود.
گذشتم از در مقصوره گمان کردم
مقام و خانقه بلعم بن با عور است
هوش مصنوعی: از در جایی رد شدم و فکر کردم که در مقام و خانقاه بلعم بن باعور قرار دارم.
نشسته دیدم دیوی که هر که دیدش گفت
وکیل بلعم و نایب مناب بر صیصاست
هوش مصنوعی: دیدم موجودی ترسناک که هر کسی او را دید، به اشتباه او را نماینده و جانشین بلعم دانست و بر او تکیه کرد.
رخش میانه دستار سبز و ریش سیاه
بسان ابر سیه در میان ارض و سماست
هوش مصنوعی: چهرهاش در میان دستار سبز و ریش سیاه، مانند ابر تیرهای است که در میان زمین و آسمان قرار گرفته است.
به پیش رویش مازندرانی اهرمنی
نشسته با دم جانکاه نطق دل فرساست
هوش مصنوعی: در برابر او، کسی از مازندران نشسته است که با لبخند و گفتار جذابش، دلها را به خود جذب میکند.
چنانکه دیوی با اهرمن برای شکار
بقول عامه پی بند و بست و جفت و جلاست
هوش مصنوعی: شاید بتوان گفت که مانند یک دیو که با موجودی شرور برای شکار همکاری میکند، به دنبال هدفی خاص و برنامهریزی شده است.
چو نام این دو بپرسیدم از یکی گفتا
نخست منکر روز جزا رئیس جزاست
هوش مصنوعی: وقتی درباره این دو (منکر و نکیر) از یکی پرسیدم، او گفت: من در ابتدا منکر روز قیامت هستم و رئیس کسانی که انکار میکنند، نیز هستم.
شریف زاده نر غول ماده آنکه بنام
شریف زاده بد اکنون شریف بر علماست
هوش مصنوعی: فرزند با ارزش و نجیب، همانند غول نر و ماده است. اکنون نام شریف بر عالمان و دانشمندان است.
دم لیدی، از اولاد بید و اولاد است
که نه بچهره ورا شرم و نه بدیده حیاست
هوش مصنوعی: طیف لیدی، از نسل بید و درختانی است که نه از زیبایی خود شرم دارند و نه از حضوری که در آن هستند حیا میکنند.
شنیده بودم دجال را خری باشد
که پیروان را سرگین او به از خرماست
هوش مصنوعی: شنیدهام که دجال دارای خرهایی است که پیروان او را تا حدی از خرما هم پایینتر قرار میدهند.
نهیق آن خر و آواز تیزش از بم وزیر
بگوش آنان چون نغمه هزار آواست
هوش مصنوعی: صدای نهوه کردن آن خر و آواز تیز او، از عمق وجود وزیر به گوش دیگران مانند یک نغمه هزار صدایی میرسد.
کنون بدیدم دجال اسپهانی را
به پشت آن خر مازندرانی آمده راست
هوش مصنوعی: اکنون آن شخص فریبنده و دروغین را دیدم که بر پشت آن خر مازندرانی نشسته است.
بجای آنک ز سرگین او کند خر ما
دهد بخلق و بهر یک بگوید این خرماست
هوش مصنوعی: به جای اینکه خر به خاطر چگونگی خود از سرگینش خود را پاک کند و خود را خوب جلوه دهد، به مردم میگوید که این خرماست.
بدست خویش ز پشکش همی فشاند مشک
بریش خویش و ببوید که عنبر ساراست
هوش مصنوعی: انسان با دست خودش، بوی خوش را از مشک به صدای خوش میافشاند و میبوید که عطرش مانند عنبر دلانگیز است.
یکی نگاشت بدوکان فلان به دختر تاک
قرینه گشته و مست از سلاله صهباست
هوش مصنوعی: یک نفر بر روی فرزند فلانی نوشته است که دخترش به اندازهای زیبا و جذاب است که به مانند گیاهی نوشته شده و به خاطر نوشیدن شربت انگور به وجد آمده است.
چو خواند نامه بگفتا که و طی دختر بکر
هر آنکه کرد سزاوار رجم و حد زناست
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که کسی که نامهای را میخواند، به این موضوع اشاره میکند که هر فردی که به گناه زنا و مجازات آن دچار شود، سزاوار تنبیه است. همچنین، اشاره به این دارد که دختر بکری نیز در این میان مطرح شده است.
بحکم محکمه بایست سنگسارش کرد
که حکم محکمه نایب مناب حکم خداست
هوش مصنوعی: طبق حکمی که در دادگاه صادر شده، او باید سنگسار شود؛ زیرا حکم دادگاه نماینده حکم الهی است.
کسیکه باده نداند ز ماده بکر از تاک
نه راست از کژ سازد جدا نه کژ از راست
هوش مصنوعی: کسی که از شراب و خواص آن ناآگاه باشد، نمیتواند خوب را از بد تشخیص دهد و از فریبها و دروغها نیز نجات یابد.
چگونه داند کار محاکمت پرداخت
چسان تواند گلزار معدلت پیر است
هوش مصنوعی: چگونه میشود که کار قضاوت و داوری را انجام داد، در حالی که راه و روش آن هنوز مشخص نیست و تجربه و خرد هم در این زمینه کم است؟
پی حنوط و کفنشو که مرده شو درزی است
بسیج گور و لحد کن که قبر کن بناست
هوش مصنوعی: برای پیدا کردن حنوط و کفن او، به دنبال مرگ او باش، که در اینجا تعدادی گور و محل دفن وجود دارد و قبر برای ساختن آماده است.
مناخ ورطه مرگ است کاروانی را
که بوم قافله سالار و جغد راهنماست
هوش مصنوعی: کاروانی که راهنمای آن جغد باشد و سرپرست آن کسی است که در بوم مرگ زندگی میکند، به ورطه مرگ میافتد.
به قصر دیگر دیدم جماعتی بردیف
نشسته اند و سخنشان سراسر از یاساست
هوش مصنوعی: در یک قصر دیگر، گروهی را دیدم که بر تخت نشستهاند و تمام سخنانشان پر از ناامیدی بود.
بصدر محفل بر صندلی گرانجانی
چنانکه در بر کهسار صخره صماست
هوش مصنوعی: در وسط جمع، بر روی صندلی مجلل نشستهای، مانند نشستن در برفراز قله کوه.
سئوال کردم کاینجا کجا و بهر چه کار؟
مقام تاجر و درویش و سید و ملاست
هوش مصنوعی: از کسی پرسیدم که اینجا کجاست و برای چه کاری آمدهاند؟ پاسخ داد که اینجا محل حضور تاجر، درویش، سید و ملا است، به عبارتی هر کدام در جای خود و به هدفی خاص آمدهاند.
یکی بگفت که اینجاست کارگاه تمیز
در این مقام از نیک و شر ز خیر جداست
هوش مصنوعی: یکی گفت که در این مکان، کارگاه منظم و پاکی وجود دارد که در آنجا نیک و بد از یکدیگر جدا شدهاند و فقط خیر و خوبی وجود دارد.
طویله شتران است و داغ گاه خران
چگونه داغی داغی که آخرینه دواست
هوش مصنوعی: اینجا به مکانی اشاره دارد که محل نگهداری شتران و خرهاست. داغی که در اینجا صحبت میشود، نشانهای است که به نوعی میتواند نشاندهنده آخرین راهحل یا درمان باشد، بهطوری که نشان میدهد ممکن است به جایی رسیده باشیم که دیگر چارهای باقی نمانده است.
محاکمات در این صفه منتهی گردد
چو منتهی شد فی الفور لازم الاجراست
هوش مصنوعی: محاکمات در این مکان به پایان میرسد و هنگامی که به پایان رسید، به سرعت لازمالاجرا خواهد بود.
رئیس آنان مردی است بی نشان گرچه
نشان مجرم پیدا ز جبهه و سیماست
هوش مصنوعی: رئیس آن گروه فردی است که هیچ نشانی ندارد، اما با این حال آثار و نشانههای جرم او به وضوح از چهره و ظاهرش مشخص است.
دو عضو عامل آنجا دونائبان رئیس
که یک ز سمت چپ آمد دگر ز جانب راست
هوش مصنوعی: دو نفر از عوامل رئیس در آنجا حضور دارند، یکی از سمت چپ و دیگری از سمت راست آمدهاند.
یکایک از پی ابرام و نقض در جهدند
یکی بکار گره زن یکی طلسم گشاست
هوش مصنوعی: هر یک از آنها در تلاشند تا به مقصود خود برسند؛ بعضی در کار گره زدن و حل مشکلات هستند و برخی دیگر در ایجاد راهحلها و گشایشهای جدید فعالیت میکنند.
یکی برید و یکی دوخت دیگری پوشید
یکی نمود یکی ساخت آن دگر پیراست
هوش مصنوعی: یکی از افراد کاری را انجام داد و دیگری کار او را تکمیل کرد. یکی چیزهایی را نشان داد و دیگری آن را ساخت و آماده کرد.
بدست ایشان قانون چو آهنی کش موم
نمود داود، سازند هر چه دلشان خواست
هوش مصنوعی: به دست آنها، قوانین مانند آهنی نرم و انعطافپذیر میشوند و داود میتواند هر چیزی را که بخواهد، بسازند.
ز نقض عهد و ز ابرام بی نهایتشان
ستمزده متردد میان خوف و رجاست
هوش مصنوعی: از نقض پیمان و تأکیدهایی که به طور بیپایان وجود دارد، او از ظلمی رنج میبرد و در میان ترس و امید سرگردان است.
بهر که می نگری یک ز دیگری بتراست
حصان اشهب خالوی بغله شهباست
هوش مصنوعی: هرکس را که مینگری، او از دیگری زیباتر به نظر میرسد؛ چهرهاش مانند اسبان زیبا و با جاذبه است و در نگاه نخست، دلربا و جذاب به نظر میآید.
همه ز قطع عطا قاضی سدوم ولیک
عطا چو واصل گردید و اصل بن عطاست
هوش مصنوعی: همه به خاطر قطع عطا و بخشش قاضی سدوم را قضاوت میکنند، اما زمانی که عطا به دست میآید، اصل و ریشهاش به بن عطا برمیگردد.
اگر ندیدی یک جرم را دو گونه جزا
وگر شنیدی یکبام را دو گونه هواست
هوش مصنوعی: اگر یک عمل نادرست را دو نوع مجازات ببینی، و اگر دربارهٔ یک ساختمان دو نوع وضعیت جوی بشنوی، به یاد داشته باش که همه چیز بسته به دیدگاه و نگرش ماست.
ببین در اینجا هم امتزاج خیر و شر است
ز لطف قانون هم اختلاط صیف و شتاست
هوش مصنوعی: در این دنیا همواره ترکیبی از خوبی و بدی وجود دارد و این نشاندهنده این است که قانون طبیعت همواره شامل ترکیب فصول گرم و سرد است.
بجای دیگر دیدم جماعتی آرام
گزیده اند و از ایشان بهر طرف غوغاست
هوش مصنوعی: در جایی دیگر گروهی را دیدم که به آرامی نشستهاند و در اطرافشان سر و صدای زیادی برپاست.
چو نیک در نگریستم برویشان دیدم
یکی جهود و یکی گبر و دیگری ترساست
هوش مصنوعی: وقتی که با دقت جلوههای آنها را بررسی کردم، فهمیدم که یکی یهودی، یکی زرتشتی و دیگری مسیحی است.
یکی بدیوار اندر چو ریسمان بازان
یکی بسقف سرا همچو آسمان پیماست
هوش مصنوعی: یک نفر به دیوار مانند ریسمان پرندهای بسته شده است و دیگری به سقف خانه چسبیده است و مانند کسی که در آسمان پرواز میکند، به نظر میرسد.
ز خادمی که در آن باره بود پرسیدم
که این کجا و رئیسش که؟ چند تنش اعضاست
هوش مصنوعی: از یکی از خدمتکاران که درباره این مکان اطلاعاتی داشت پرسیدم که اینجا کجاست و رئیس آن کیست؟ همچنین خواستم بدانم که چند نفر در اینجا هستند.
جواب گفت چه گویم که اندرین مجلس
در آسمان ز زمین بر خروش وا اسفاست
هوش مصنوعی: جواب داد که چه بگویم، زیرا در این جمع، آسمان از زمین به شدت در حال ناله و افسوس است.
کجا مشاوره عالی است و تأسیش
خلاف حضرت حق جل شأنه و علاست
هوش مصنوعی: کجا میتوان به مشاورهای خوب و عالی دست یافت، در حالی که تأسیس آن با اراده و خواست خداوند متعال در تضاد باشد؟
کسیکه صبحدم آنجا قدم نهد بی شک
ز خانمانش شبانگه بلند بانگ عز است
هوش مصنوعی: هر کسی که در صبح زود آنجا قدم بگذارد، بیتردید در شب، صدای بلند عزت و افتخار از خانهاش شنیده خواهد شد.
ریاستش بوزیر است لیک تشکیلش
گه لزوم مرکب ز هیئت رؤساست
هوش مصنوعی: رهبری او به وزیر وابسته است، اما برای ایجاد برنامه و ساختار کار، به جمعبندی و همکاری رؤسا نیاز دارد.
بگفتم این رؤسا کیستند و این تشکیل
پی چه کار و بگیتی چه سود از اینسوداست
هوش مصنوعی: گفتم این رهبران کی هستند و هدف از این سازمان چیست و در نهایت این کار برای جهان چه منفعتی دارد؟
بگفت این رؤسا آن گروه بیشرفند
که هر یکیشان اصل جذام و تخم وباست
هوش مصنوعی: گفتند این پیشوایان از آن گروه پست هستند که هر کدامشان منبع بیماری و فساد هستند.
شعارشان همه بی دینی است و بی شرفی
وظیفه غارت اموال خلق و سفک دماست
هوش مصنوعی: آنان بیدینی و بیشرفی را به عنوان شعار خود انتخاب کردهاند و وظیفهشان را غارت اموال مردم و ریختن خون آنها میدانند.
بمکر و دستان هر یک مجاهری بقمار
بسلب و غارت هر یک مجاهدی بغز است
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که به وسیله فریب و حقهبازی، هر یک از مجاهدان در قمار و نبردی برای غارت و تصاحب مال و دارایی دیگران مشغول هستند. هر یک از آنان با ترفندهای خاص خود در تلاشند تا بر دیگران تسلط یابند.
بچوب موسی مانند کاژدها گردد
برای فرعون اما بر شعیب عصاست
هوش مصنوعی: چوب موسی مانند اژدها برای فرعون تبدیل میشود، اما عصای او در برابر شعیب نشاندهنده قدرت و معجزه است.