گنجور

شمارهٔ ۲۲

زاد فی الطنبور اخری نغمه یعنی ز نو
مردم تبریز لحنی ساختند اندر رباب
چند تن اهریمن آسا در لباس مردمان
کادمی صورت بدند اما بسیرت چون دواب
قحط نان را کرده دستاویز از بی دانشی
از بزرگان قدر بردند از کریمان فرو آب
از جوان و پیر و مرد و زن به بازار آمدند
همچو سیل از کوهساران یا چو باران از سحاب
سوقیان بستند دکانها و در ره تاختند
پاره ای از بیم جان برخی بقصد انقلاب
ابتدا در بقعه ی فرزند موسی در شدند
و آهنین حصنی فراهم ساختند از آن جناب
ناله الغوث و واویلاه و یا للمستغاث
برکشیدند از دل و کردند روی از خون خضاب
آن یکی گفتی مرا دی خون دل بودی طعام
وان دگر گفتی مرا نک اشک چشمستی شراب
آن یکی گفتا عیالم را ز غم بوده است قوت
وان دگر گفتا جگر بوده است طفلم را کباب
آن یکی گفتا دریغا نی خدنگی راست رو
وان دگر گفتا شگفتا نی دعائی مستجاب
تا کند جا در دو چشم محتکر مانند تیر
تا شود زه در گلوی مستبد همچون طناب
آن یکی گفتا خدایا از تو می خواهم فرج
و ان دگر گفتا کریما از تو جویم فتح باب
آن یکی گفتا که ایزد خانمانشان برکند
وان دگر گفتا که حق انبارشان سازد خراب
آن یکی گفتا که اندر تابم از سوز درون
وان دگر گفتا که از درگاه ایزد رخ متاب
چون به میر کامیاب این قصه را منهی رساند
سخت پژمان شد درون پاک میر کامیاب
خواند سالاری بحضرت چست و فرمودش برو
نزد این بیدولتان در آن رواق مستطاب
چند تن بگزین و امنیت ده و نزد من آر
تا بدانم از چه کردند این عمل را ارتکاب
رفت و سالار سخندان زود باز آورد چست
چند تن مرد گزین کان قوم کردند انتخاب
میر با ایشان بهنجاری خوش و طرزی نکو
هم زبانی مهربان فرمود از رافت خطاب
کای غلط کاران چرا جستید آیین خطا
وی دغل بازان چرا جستید از راه صواب
تا به کی در دل هوس دارید و اندر سینه کین
تا به کی در سر خمار آرید و اندر دیده خواب
پیش ما هر کار را باد افره و پاداشی است
در حق کافر عقاب و در حق شاکر ثواب
هان و هان زی شکر بشتابید و کفران بس کنید
رخ متابید از صواب و تن مکاهید از عقاب
خود همی دانید من آسایش این خلق را
آنچنان جویم که بر راحت گزیدستم عذاب
تا رعیت را تن آسانی بود در مملکت
نه تن آسانی گزیدم هیچ بهر خورد و خواب
شرم دارید از خدا وز پادشا وز خویشتن
کاندرین دنیا سیه روئید و در عقبی مصاب
بازگردید و مبیزید آب اندر کفچلیز
پند گیرید و مپیمائید با گز ماهتاب
تا فشانم بی توانی سیم و زرگر شد عزیز
تا دهم بی مزد و منت آب و نان گر نیست یاب
در کف مفلس درم در دامن سائل نعم
در دهان گرسنه نان در گلوی تشنه آب
گر پذیرفتید گندمتان دهم از بهر خورد
ورنه سازم خردتان چون گندم اندر آسیاب
چون شنودند این حدیث از میر آن بیدانشان
در جواب اندر فروماندند چون خر در خلاب
عذر مسموعی نشد بیچاره ماندند و خموش
قول مطبوعی نبد فغواره گشتند و مجاب
عهد و پیمان را بر این هنجار کردند استوار
که خمش سازند نار فتنه را از التهاب
پس برفتند و بیان کردند با اصحاب خویش
آنچه شد در حضرت میر از سئوال و از جواب
جاهلان از جا برآشفتند و گفتند این سخن
هست اندر گوش ما همچون مس و روی مذاب
گرچه میدانیم سر پیچیدن از فرمان میر
آنچنان باشد که آیی از فرات اندر سراب
وانکه با فرمان او خاضع شود طوبی له
کش بود در هر دو گیتی عاقبت حسن المآب
لیک ما اینجا پی غوغا نمودیم اجتماع
هر که نی غوغا طلب جوید ز یاران اجتناب
پیشوای ما غرابستی و ما چون بوم شوم
می بتازیم اندران موقع که فرماید غراب
الغرض چون بختشان برگشت و طالع شد زبون
صم و بکم عمی گشتند از قضا شرالدواب
روز دیگر تاختند از بقعه مینو نشان
سوی شارستان چو باد از روزن و آب از تکاب
هر کجا بد زالی از غوغا بماند اندر نهیب
هر کجا شد مالی از یغما برفت اندر نهاب
تاختند اینسان ز نادانی بکاخی کش خدای
بود مردی محتشم از خاندان بوتراب
اختری رخشنده از برج نزار بن معد
گوهری تابنده از درج قصی بن کلاب
عالمی فحل و مدقق سیدی راد و کریم
آگه از هر راز مکنون رازدان از هر کتاب
جامع المعقول والمنقول کز تعلیم وی
بهره یابد خواجه طوس و حکیم فاریاب
آن نظام الملة البیضا که نام و نامه اش
هم رفیع است از فلک هم اشهر است از آفتاب
چون از این هنگامه آگه شد فراز آمد ببام
با نقیبان گفت تا محکم فرو بستند باب
نامه یزدان بکف بگرفت و گفت ای گمرهان
شرمی از این صحف منزل، خوفی از یوم الحساب
نان اگر خواهید اینک گسترانم خوان جود
مال اگر جوئید اینک برفشانم زر ناب
خاندانم را میفروزید آتش در درون
کودکانم را میندازید اندر اضطراب
پاسخش گفتند کاندر ز تو ننیوشیم از آنک
میخ آهن را نشاید کوفت در صم الصلاب
گوش ما امروز با افسانه دیو آشناست
کی شود دیگر ز افسون حکیمان پندیاب
ما بسان مهره نردیم اندر برد و باخت
خصل ما و جنبش ما شد بفرمان کعاب
این خیال از مغزتان آنگه برون خواهد شدن
که رود ماخولیا از بنگ و مستی از شراب
باری از بس خیرگی کردند و سرپیچیدگی
شد دل آن سید والاگهر در پیچ و تاب
داد فرمان تا بر آن اهریمنان انداختند
ز آسمان حضرتش حراقها همچون شهاب
برنشد پاسی که از دود و بخار و گرد و خون
آبنوسین گشت روی چرخ و صندلگون تراب
قصه بر میر مهین بردند کاذر بایگان
این زمان از شورش و غوغا همی گردد خراب
ای معین المله برهان جان گیتی را ز غم
ای شبان گله بستان داد اغنام از ذئاب
چاره ای میر زوتر در علاج اندر گرای
همتی ای خواجه زوتر زی صلاح اندر شتاب
مملکت را چاره موج فتنه چون بر هم زند
کشتی نوح است فضیلت من تولی عنه خاب
میر دریا دل چو این بشنید از جا جست و برد
دست مردی بر عنان و پای همت در رکاب
در میان آنجماعت راند توسن مردوار
چون خلیل الله در آتش یا کلیم الله در آب
دید شهری در هیاهو کشوری در گیر و دار
دید خلقی در تزلزل عالمی در انقلاب
جهل خواند در فضا انی مشیر للفتن
سنگ گوید در هوا انی نذیر للکلاب
از در و دیوار خون بارد همی در کوچه ها
چون بگاه فرودین سیل از جبال اندر شعاب
میر غیرتمند از این رفتار ناهنجار ریخت
بر جبین از شرم خوی چون بر گل سوری گلاب
خواست تا کیفر دهد آنشوربختان را ز تیغ
باز رحم آورد و حلمش را فزون آمد نصاب
بار دیگر برگشود از درج مروارید قفل
برفشاند از گوهر آگین لعل تر در خوشاب
با زبان لطف فرمود ای سفیهان تا بکی
نوعروس عار را در کوچه بردن بی نقاب
باده از افیون نشاید خورد و من از سلع و عشر
اترج از زیتون نشاید بر دو قند از صبر و صاب
هیچ دیدستید نیلوفر بروید از کرفس
یا شنیدستید سیسنبر برآید از سداب
عیب باشد بر رعیت شغل و کار رهزنان
زشت باشد در کهولت ذکر ایام شباب
گرنه بردارید دست از شور و غوغا عنقریب
بر سر دریای خون خواهید بودن چون حباب
ور شما اندر شمر بیشید ما را باک نیست
کز هزاران گوسپند ایدون نترسد یک قصاب
از هزاران گوره خر یک شیر کی پروا کند
وز هزاران صعوه کی اندیشه دارد یک عقاب
چون بیابان شد حدیث میر اعظم آن گروه
هر یکی گفتا بخود الموت ای لی الآن طاب
زان سپس از هم پراکندند عقد اتفاق
کامروی چون بادبیزن بود و آنان چون ذباب
جملگی رفتند و میر از بهر حفظ آن سرای
چند تن بگماشت هم زاسپاهیان هم زاحتساب
گفت چونان کز حضورم این سرا محفوظ ماند
هم بدینسان بادیش محفوظ ماند در غیاب
پس در ایوان رفت و بر مسند نشست و رای زد
گرچه جانش خسته بود از آن ذهاب و این ایاب
نه بشب می نوش کرد و نه سحرگه آرمید
زآنکه از این هر دو باشد ملک و دولت را ذهاب
شکل اهرن داشت اندر دیده اش حور بهشت
طعم حنظل داد اندر ساغرش شهد رضاب
نیم شب آن سید والاگهر تصمیم داد
عزم رفتن را چو باز از آشیان ضیغم زغاب
گفت اگر شب در رکاب نهضت آرم پای عزم
به که اندر روز ریزم خون مردم در رکاب
چون بشد وی پاسبانان جملگی در ره شدند
زانکه چون شهباز و شاهین نی نپوشد کس نکاب
بامدادان خلق نیز آگه شدند از اینک تاخت
آن شریف محتشم چون باد صرصر با سحاب
لاجرم از خانه اش از بهر غارت تاختند
از طلوع صبحدم حتی توارت بالحجاب
شد بیغما گوهرین قندیل وبلورین قمطر
گشت غارت خلخی دیبا و صقلابی ثیاب
نه بجا سیمینه کرسی ماند و نه زرین بساط
نه قدور راسیات و نه جفان کالجواب
از وزیر خلوت سلطان وکیل الملک راد
وز علاء الملک و از خواجه نظام مستطاب
شد به تاراج فنا گنجی که کردند اذخار
شد به یغمای ستم مالی که کردند انتخاب
نه به بستان ماندشان شاخ و نه در اشکوب تیر
نه در ایوان ماندشان خاک و نه در تالاب آب
خانه آنسان شد که از بالا ندانی زیرگاه
باربند آنسان که نشناسی جدارش را ز باب
ذکر احلاس و پلاس و دیگ و دیگ افزار را
برنهم کاینان نگنجند از فزونی در حساب
بار بار اندر بیا کندند دیبای ختن
کیل کیل اندر بپیمودند لؤلؤی خوشاب
سیم صافی با تبنکر زر تابان با تبنک
عنبر سارا بزنبیل و به زنبر مشگناب
در جراب انباشت در و اندر خریطه در و لعل
آنکه سنگ اندر خریطه داشت خاک اندر جراب
با کتابی کی کند کاری که کردن این گروه
با گرامی زاده من عنده علم الکتاب
نز خیال عامه بود این کاربل کز راستی
فارس رام رمی من ذی سلم سهما اصاب
کا دریغا کآشیان باز و بنگاه تذرو
گشت پر شود از نوای جغد و آوای غراب
ای دریغا گلشن آباد و شارستان جم
گشت از بیداد بخت النصر سنگین دل خراب
ای دریغا خیمه زد بهرام در ایوان مه
ای دریغا دست کیوان چیره شد بر آفتاب
منهیان رفتند دربار ولیعهد ملک
کاشکارا شد کنون در وعد ساعت اقتراب
کار سخت افتاده است ایشه علاجی کن که رفت
خانه فرزند پیغمبر به باد انتهاب
دیبه کیخسروی از طحلب آورده است غوک
عنکبوتان خام رستم می ببافند از لعاب
این قضایا فصل کن ای حکمتت گسترده فاش
همچو داود پیمبر مسند فصل الخطاب
شد چو این بشنید فورا خامه و دفتر گرفت
بیخت بر سیمین ورق از کلک زرین مشگناب
بر امیر کامران بنوشت توقیعی که هان
صارم کین را بباید بر کشیدن از قراب
آن سری کز چنبر مالکر قاب آید برون
هست بادافراه او در کیش ما ضرب الرقاب
هان و هان فرصت مجو بشکن ز شیربیشه یشک
هان و هان مهلت مده برکن ز گرگ خیره ناب
جویهای خرد را مگذار دریائی شوند
که نه با کشتی از آن شاید گذر نه با شتاب
کن ز روئین دیگ و کشگنجیر توپ و تیر چرخ
جانهاشان را هلاک و خانه هاشانرا خراب
قول کس منیوش در این داستان از هیچ روی
عذر کس مپذیر در این ماجرا از هیچ باب
پایهاشان را به بند و دستهاشان را به بر
مغزهاشان را بکوب و خانه هاشانرا بکاب
میر اعظم ایدالله تعالی نصرته
بوسه زد توقیع و بر سر هشت و دردم با شتاب
تیر چرخ و توپ و کشگنجیر و روئین دیگ خواست
هم علمها با طراز و هم کمانها با نشاب
داد فرمان تا فرو بارند بر غوغائیان
زان تگرگ آتشین کو بارد از روئین سحاب
زین بلا دیگر خبر گشتند و در سوک آمدند
مهتران شهر و سادات قریش از شیخ و شاب
با زنان و کودکان و سالخوردان عاجزان
جمعی افزون از شمار و خلقی افزون از حساب
کرده پیران دژم از اشک عارض لاله رنگ
کرده زالان نژند از خون دل گیسوخضاب
کودکان با ناخن از رخ برگشوده جوی خون
نوعروسان در گلو افکنده از گیسو طناب
جملگی مصحف بکف رفتند در دربار شه
هر یکی را گشته جاری از بصر خونین زهاب
آن یکی گفتا شها از بی دلان دل بر مگیر
وان دگر گفتا شها از خستگان رخ بر متاب
رحم فرما بر عجوزان و زنان باردار
خستگان اندر فراش و کودکان در مهد خواب
بیگناهان را بتقصیر گنهکاران مسوز
سالخوردان را ببادافراه بر نایان متاب
تو هژیری پوستین از گرگ باید برکنی
کار قصاب است کندن گوسپندان را اهاب
تنگنای شهر و کشگنجیر توپ و تیر چرخ
الله الله دور از انصاف است و بیرون از صواب
زاری مردم چو دید آنشاه بخشود از کرم
بر دل پیران فرتوت و زنان دل کباب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زاد فی الطنبور اخری نغمه یعنی ز نو
مردم تبریز لحنی ساختند اندر رباب
هوش مصنوعی: در جایی دیگر زادگاه تبریز، آهنگی نو خلق کردند که بر روی رباب نواخته می‌شود.
چند تن اهریمن آسا در لباس مردمان
کادمی صورت بدند اما بسیرت چون دواب
هوش مصنوعی: برخی از افراد در قالب انسان‌ها ظاهر می‌شوند، اما در واقع مانند موجودات بی‌روح و مخرب هستند. آن‌ها با ظاهری نیکو وارد می‌شوند، اما باطنشان نشان‌دهندهٔ نیت‌های پلیدشان است.
قحط نان را کرده دستاویز از بی دانشی
از بزرگان قدر بردند از کریمان فرو آب
هوش مصنوعی: در اینجا به نشانه‌ای از نادانی و بی‌خود بودن اشاره می‌شود که برخی افراد برای توجیه کمبود نان، به مشکلاتی اتکا می‌کنند. این افراد به دلیل نداشتن آگاهی کافی، به جای استفاده از خرد و توانمندی‌های بزرگ‌ترها، به سراغ کارهایی می‌روند که از افراد بخشنده و مهربان هم بهره‌برداری می‌کنند. به طور کلی، این متن به دغدغه‌های اجتماعات و نادانی‌هایی اشاره دارد که باعث بروز مشکلات می‌شود.
از جوان و پیر و مرد و زن به بازار آمدند
همچو سیل از کوهساران یا چو باران از سحاب
هوش مصنوعی: همه افراد، چه جوان و چه پیر، چه مرد و چه زن، مانند سیل که از کوه‌ها به راه می‌افتد یا باران که از آسمان می‌بارد، به بازار آمدند.
سوقیان بستند دکانها و در ره تاختند
پاره ای از بیم جان برخی بقصد انقلاب
هوش مصنوعی: بازارگران دکان‌های خود را بستند و در خیابان به سرعت حرکت کردند، برخی به دلیل ترس از جان خود و برخی دیگر به قصد برپایی شورشی.
ابتدا در بقعه ی فرزند موسی در شدند
و آهنین حصنی فراهم ساختند از آن جناب
هوش مصنوعی: در ابتدا، در مکان مقدس فرزند موسی، وارد شدند و دژی محکم و آهنی برای او فراهم کردند.
ناله الغوث و واویلاه و یا للمستغاث
برکشیدند از دل و کردند روی از خون خضاب
هوش مصنوعی: شکایت و فریاد از دل برخاست و به خون خود آغشته شد، هنگامی که خواستار یاری بودند و از درد و مصیبت به تنگ آمدند.
آن یکی گفتی مرا دی خون دل بودی طعام
وان دگر گفتی مرا نک اشک چشمستی شراب
هوش مصنوعی: یکی گفت: برای من خون دل مانند غذا بود و دیگری گفت: اشک چشم من همچون شراب است.
آن یکی گفتا عیالم را ز غم بوده است قوت
وان دگر گفتا جگر بوده است طفلم را کباب
هوش مصنوعی: یکی گفت که همسرم از غم بسیار ضعیف شده است و دیگری گفت که فرزندم را به خاطر غم، مانند کباب درآورده‌ام.
آن یکی گفتا دریغا نی خدنگی راست رو
وان دگر گفتا شگفتا نی دعائی مستجاب
هوش مصنوعی: یکی گفت افسوس که چرا تیر درست به هدف نمی‌خورد و دیگری گفت جالب است که چرا دعایی به اجابت نمی‌رسد.
تا کند جا در دو چشم محتکر مانند تیر
تا شود زه در گلوی مستبد همچون طناب
هوش مصنوعی: چشم محتکر همچون تیری است که در آن جا می‌گیرد و گلوی مستبد شبیه طنابی می‌شود که به دورش پیچیده شده است.
آن یکی گفتا خدایا از تو می خواهم فرج
و ان دگر گفتا کریما از تو جویم فتح باب
هوش مصنوعی: یکی گفت: خدایا، از تو درخواست می‌کنم که گشایش و آسانی به من ببخشی. دیگری گفت: ای بزرگوار، از تو می‌خواهم که در را به سوی موفقیت به رویم باز کنی.
آن یکی گفتا که ایزد خانمانشان برکند
وان دگر گفتا که حق انبارشان سازد خراب
هوش مصنوعی: یکی گفت که خداوند خانه‌های آنها را ویران می‌کند و دیگری گفت که حق تعالی انبارهای آنها را خراب می‌سازد.
آن یکی گفتا که اندر تابم از سوز درون
وان دگر گفتا که از درگاه ایزد رخ متاب
هوش مصنوعی: یک نفر گفت که از شدت عشق و التهاب درون، در حال سوختن هستم و نفر دیگر پاسخ داد که از درگاه خداوند روی خود را برنمی‌گردانم.
چون به میر کامیاب این قصه را منهی رساند
سخت پژمان شد درون پاک میر کامیاب
هوش مصنوعی: وقتی که قصه به پایان رسید و به دست میر کامیاب رسید، او به شدت ناراحت و دلشکسته شد.
خواند سالاری بحضرت چست و فرمودش برو
نزد این بیدولتان در آن رواق مستطاب
هوش مصنوعی: سالاری به حضرت گفت و او فرمان داد که به سمت این دو بیدول برود و در آن مکان با شکوه حضور پیدا کند.
چند تن بگزین و امنیت ده و نزد من آر
تا بدانم از چه کردند این عمل را ارتکاب
هوش مصنوعی: چند نفر را انتخاب کن و به آن‌ها اطمینان بده و نزد من بیاور تا بفهمم این کار را به چه دلایلی انجام داده‌اند.
رفت و سالار سخندان زود باز آورد چست
چند تن مرد گزین کان قوم کردند انتخاب
هوش مصنوعی: سالار سخندان به سرعت برگشت و چند نفر را که از میان آن قوم انتخاب شده بودند، با خود آورد.
میر با ایشان بهنجاری خوش و طرزی نکو
هم زبانی مهربان فرمود از رافت خطاب
هوش مصنوعی: رهبر با آنان به نیکی و خوشی رفتار کرد و با طرز خوشی صحبت کرد. او با صحبت‌های محبت‌آمیز خود، از محبت و خوش‌رویی یاد کرد.
کای غلط کاران چرا جستید آیین خطا
وی دغل بازان چرا جستید از راه صواب
هوش مصنوعی: ای افرادی که به اشتباهات خود ادامه می‌دهید، چرا در پی دنبال کردن اصول نادرست هستید؟ و ای کسانی که به فریبکاری مشغولید، چرا از مسیر درست و راستی دور می‌شوید؟
تا به کی در دل هوس دارید و اندر سینه کین
تا به کی در سر خمار آرید و اندر دیده خواب
هوش مصنوعی: چقدر دیگر در دل آرزوها زندگی می‌کنید و در قلب خود کینه هولناک دارید؟ چقدر دیگر در حالتی گیج و بی‌خبر از واقعیت به سر می‌برید و در چشمانتان خواب و بی‌خبر از حقیقت وجود دارد؟
پیش ما هر کار را باد افره و پاداشی است
در حق کافر عقاب و در حق شاکر ثواب
هوش مصنوعی: در مقابل ما، هر عملی نتیجه‌ای دارد؛ برای کافر، عذاب و کیفر خواهد بود و برای شاکر، پاداش و ثواب در نظر گرفته شده است.
هان و هان زی شکر بشتابید و کفران بس کنید
رخ متابید از صواب و تن مکاهید از عقاب
هوش مصنوعی: به سرعت به سوی نعمت‌های شیرین و شکرین بروید و از نافرمانی خدا دست بردارید. از کارهای خوب روی برمتابید و از عذاب او غافل نشوید.
خود همی دانید من آسایش این خلق را
آنچنان جویم که بر راحت گزیدستم عذاب
هوش مصنوعی: من به خوبی می‌دانم که چقدر برای آسایش این مردم تلاش می‌کنم، به گونه‌ای که از راحتی خودم گذشته‌ام و در عذاب به سر می‌برم.
تا رعیت را تن آسانی بود در مملکت
نه تن آسانی گزیدم هیچ بهر خورد و خواب
هوش مصنوعی: تا زمانی که مردم در کشور به راحتی زندگی می‌کنند، من هیچگاه به فکر آسایش و تن‌پروری نیفتم و فقط به خوردن و خوابیدن فکر نمی‌کنم.
شرم دارید از خدا وز پادشا وز خویشتن
کاندرین دنیا سیه روئید و در عقبی مصاب
هوش مصنوعی: از خدا و پادشاه و خودتان شرم کنید، زیرا در این دنیا ممکن است بدبخت شوید و در آخرت نیز عذاب ببینید.
بازگردید و مبیزید آب اندر کفچلیز
پند گیرید و مپیمائید با گز ماهتاب
هوش مصنوعی: بازگردید و آب را در دست خود نریزید، از این درس بگیرید و با نور ماه قدم نزنید.
تا فشانم بی توانی سیم و زرگر شد عزیز
تا دهم بی مزد و منت آب و نان گر نیست یاب
هوش مصنوعی: من بدون اینکه توانایی داشته باشم، تمام طلا و نقره‌ام را به صورت پراکنده پخش می‌کنم. با این حال، بی‌هیچ توقع و خواسته‌ای، به دیگران آب و نان می‌دهم، اگر کسی پیدا نشود که این را بپذیرد.
در کف مفلس درم در دامن سائل نعم
در دهان گرسنه نان در گلوی تشنه آب
هوش مصنوعی: در دست شخصی که فقیر است پولی نیست، در دامن کسی که درخواست می‌کند چیزی ندارد، در دهان کسی که گرسنه است نانی نیست و در گلوی کسی که تشنه است آبی وجود ندارد.
گر پذیرفتید گندمتان دهم از بهر خورد
ورنه سازم خردتان چون گندم اندر آسیاب
هوش مصنوعی: اگر قبول کنید، من گندم شما را می‌دهم تا بخورید؛ وگرنه، شما را مثل گندم در آسیاب خرد می‌کنم.
چون شنودند این حدیث از میر آن بیدانشان
در جواب اندر فروماندند چون خر در خلاب
هوش مصنوعی: وقتی این داستان را از رئیسشان شنیدند، بیدانشان در پاسخ مانده شدند، مانند خر که در گل گیر کرده است.
عذر مسموعی نشد بیچاره ماندند و خموش
قول مطبوعی نبد فغواره گشتند و مجاب
هوش مصنوعی: در این شرایط، هیچ دلیل قانع‌کننده‌ای برای توجیه مسائل ارائه نشد و افراد در حسرت و سکوت باقی ماندند. قولی نیز که آنها انتظار داشتند وجود نداشت و در نتیجه ناچار شدند از ناکامی و سرخوردگی شکایت کنند.
عهد و پیمان را بر این هنجار کردند استوار
که خمش سازند نار فتنه را از التهاب
هوش مصنوعی: پیمان و عهد را بر اساس این قاعده محکم کردند تا آتش فتنه را از هیجان و التهاب دور کنند.
پس برفتند و بیان کردند با اصحاب خویش
آنچه شد در حضرت میر از سئوال و از جواب
هوش مصنوعی: پس آنها رفتند و با دوستان خود بیان کردند که در محضر میر چه اتفاقی افتاد، از سوالاتی که پرسیده شد و جواب‌هایی که داده شد.
جاهلان از جا برآشفتند و گفتند این سخن
هست اندر گوش ما همچون مس و روی مذاب
هوش مصنوعی: ناخودآگاهان به شدت تحریک شدند و گفتند این کلام برای ما مانند مس داغ در گوش است.
گرچه میدانیم سر پیچیدن از فرمان میر
آنچنان باشد که آیی از فرات اندر سراب
هوش مصنوعی: هرچند می‌دانیم که اطاعت نکردن از دستورات فرمانده به مانند آن است که آب زلالی از فرات به جای رسیدن به هدف، در یک توهم و سراب محبوس می‌شود.
وانکه با فرمان او خاضع شود طوبی له
کش بود در هر دو گیتی عاقبت حسن المآب
هوش مصنوعی: کسی که با اراده و دستور او تسلیم شود، در هر دو جهان (دنیا و آخرت) سرانجامی نیکو خواهد داشت و خوشبختی نصیبش خواهد شد.
لیک ما اینجا پی غوغا نمودیم اجتماع
هر که نی غوغا طلب جوید ز یاران اجتناب
هوش مصنوعی: ما در اینجا برای برپایی جشن و شادی گرد هم آمده‌ایم. هر کسی که به دنبال آرامش و سکوت است، بهتر است از جمع ما دوری کند.
پیشوای ما غرابستی و ما چون بوم شوم
می بتازیم اندران موقع که فرماید غراب
هوش مصنوعی: رهبر ما به ما دستور داده و ما مانند پرنده‌ای در آسمان خواهیم تاخت، در زمانی که او فرمان دهد.
الغرض چون بختشان برگشت و طالع شد زبون
صم و بکم عمی گشتند از قضا شرالدواب
هوش مصنوعی: در نهایت، وقتی که سرنوشت آنها تغییر کرد و شانس به آن‌ها رو کرد، در نتیجه نادانی و ناتوانی در بیان احساسات و فهمیدن دنیا به طرزی ناخوشایند گرفتار شدند.
روز دیگر تاختند از بقعه مینو نشان
سوی شارستان چو باد از روزن و آب از تکاب
هوش مصنوعی: در روز دیگری، از جایی که بهشت را نشان می‌دهد، با سرعت به سوی شهری حرکت کردند، همان‌طور که باد از یک روزنه عبور می‌کند و آب از چشمه‌ای جاری می‌شود.
هر کجا بد زالی از غوغا بماند اندر نهیب
هر کجا شد مالی از یغما برفت اندر نهاب
هوش مصنوعی: هر جا که صدای نابسامانی و شور و غوغا بلند شود، در آن مکان و در اثر این هرج‌ومرج، مال و اموال از دست می‌رود و به سرقت می‌رود.
تاختند اینسان ز نادانی بکاخی کش خدای
بود مردی محتشم از خاندان بوتراب
هوش مصنوعی: به دلیل نادانی، به طرز عجیبی به کاخی حمله کردند که در آن مردی محترم از خانواده بوتراب زندگی می‌کرد.
اختری رخشنده از برج نزار بن معد
گوهری تابنده از درج قصی بن کلاب
هوش مصنوعی: یک ستاره درخشانی از نسل نزار بن معد و یک گوهر تابناک از نسل قصی بن کلاب به وجود آمده است.
عالمی فحل و مدقق سیدی راد و کریم
آگه از هر راز مکنون رازدان از هر کتاب
هوش مصنوعی: شخصی عالم و بزرگ که در علم و دانش تسلط دارد، کسی محترم و نیکوکار است و از همه رموز و اسرار نهفته آگاه است و به نوعی می‌توان او را دانای واقعی دانست که به هر کتابی تسلط دارد.
جامع المعقول والمنقول کز تعلیم وی
بهره یابد خواجه طوس و حکیم فاریاب
هوش مصنوعی: این بیت به اهمیت علم و دانش اشاره دارد و به دو شخصیت بزرگ علم و فلسفه، ملاصدرا و فارابی، اشاره می‌کند. به این معنا که هر کسی که از علوم معقول و نقلی بهره‌مند شود، مانند خواجه طوس (ابن سینا) و حکیم فاریابی (فارابی) به مقام والای علمی خواهد رسید. در واقع، این افراد نماینده کسانی هستند که با جامع‌نگری و یادگیری عمیق به دانش دست یافته‌اند.
آن نظام الملة البیضا که نام و نامه اش
هم رفیع است از فلک هم اشهر است از آفتاب
هوش مصنوعی: این شخصیت بزرگ که هم نام و هم مقامش بلندمرتبه است، از آسمان هم شناخته‌شده‌تر و معروف‌تر از خورشید است.
چون از این هنگامه آگه شد فراز آمد ببام
با نقیبان گفت تا محکم فرو بستند باب
هوش مصنوعی: زمانی که او از این شلوغی و درگیری باخبر شد، به بالای ساختمان رفت و با ناظران گفت تا در را محکم ببندند.
نامه یزدان بکف بگرفت و گفت ای گمرهان
شرمی از این صحف منزل، خوفی از یوم الحساب
هوش مصنوعی: نامه‌ای که به دست یزدان رسید، او را خطاب قرار داد و گفت: ای گمراهان! شرم کنید از این کتابی که در منزلتان است و از روز حساب بترسید.
نان اگر خواهید اینک گسترانم خوان جود
مال اگر جوئید اینک برفشانم زر ناب
هوش مصنوعی: اگر به نان نیاز دارید، من اینجا سفره‌ای برایتان می‌افکنم، و اگر به مال و ثروت نیاز دارید، من آن را به صورت طلا برایتان فراهم می‌کنم.
خاندانم را میفروزید آتش در درون
کودکانم را میندازید اندر اضطراب
هوش مصنوعی: آتش درون خانواده‌ام را شعله‌ور نکنید و کودکانم را در اضطراب و نگرانی نیندازید.
پاسخش گفتند کاندر ز تو ننیوشیم از آنک
میخ آهن را نشاید کوفت در صم الصلاب
هوش مصنوعی: در جواب او گفته شد که ما از تو چیزی نمی‌شنویم، زیرا حرف‌های تو مانند کوبیدن میخ آهنی بر سنگ‌های سخت بی‌فایده است.
گوش ما امروز با افسانه دیو آشناست
کی شود دیگر ز افسون حکیمان پندیاب
هوش مصنوعی: امروز گوش ما با داستان‌های افسانه‌ای دیو آشنا شده است. لعنت بر افسون و ترفندهایی که حکیمان به کار می‌برند، کی می‌توانیم از آنها درس بگیریم؟
ما بسان مهره نردیم اندر برد و باخت
خصل ما و جنبش ما شد بفرمان کعاب
هوش مصنوعی: ما مانند مهره‌های نرد در بازی‌های برد و باخت هستیم و حرکات و ویژگی‌های ما تحت فرمان و اراده‌ای بزرگ‌تر است.
این خیال از مغزتان آنگه برون خواهد شدن
که رود ماخولیا از بنگ و مستی از شراب
هوش مصنوعی: این فکر و خیال از ذهنتان خارج نمی‌شود مگر اینکه حزن و اندوه و تأثیر الکل و مستی از بین برود.
باری از بس خیرگی کردند و سرپیچیدگی
شد دل آن سید والاگهر در پیچ و تاب
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه افراد زیادی به او نگاه می‌کردند و وضعیت پیچیده‌ای پیش آمد، دل آن شخص بزرگوار در تردید و سردرگمی افتاد.
داد فرمان تا بر آن اهریمنان انداختند
ز آسمان حضرتش حراقها همچون شهاب
هوش مصنوعی: فرمان دادند تا آن موجودات شرور را از آسمان به زمین بیفکنند، مانند شهاب‌هایی که می‌سوزند.
برنشد پاسی که از دود و بخار و گرد و خون
آبنوسین گشت روی چرخ و صندلگون تراب
هوش مصنوعی: پس از گذشت مدت زیادی، چرخ و زمین به رنگی تیره و غبارآلود درآمدند که نشانه‌هایی از دود و بخار و خون را به خود گرفتند.
قصه بر میر مهین بردند کاذر بایگان
این زمان از شورش و غوغا همی گردد خراب
هوش مصنوعی: داستان به میر مهین منتقل شد، در حالی که کاذر بایگان در این لحظه به خاطر شورش و آشوب به شدت متزلزل شده است.
ای معین المله برهان جان گیتی را ز غم
ای شبان گله بستان داد اغنام از ذئاب
هوش مصنوعی: ای راهنمای دین، دلیل زنده‌ انسان‌ها را از غم نجات بده، ای چوپان گله، گوسفندان را از دست گرگ‌ها حفظ کن.
چاره ای میر زوتر در علاج اندر گرای
همتی ای خواجه زوتر زی صلاح اندر شتاب
هوش مصنوعی: به دنبال درمان سریع‌تر برآی، زیرا برای حل مشکل لازم است که هرچه زودتر اقدام کنی. ای آقا، به جلو حرکت کن و به سمت صلاح و بهبود سریع‌تر برو.
مملکت را چاره موج فتنه چون بر هم زند
کشتی نوح است فضیلت من تولی عنه خاب
هوش مصنوعی: وقتی در کشور ناآرامی و فتنه ای به وجود بیاید، تنها راه نجات آن مانند کشتی نوح است. من از این وضعیت دوری می‌کنم و از جایی که در آن مشکل وجود دارد، فاصله می‌گیرم.
میر دریا دل چو این بشنید از جا جست و برد
دست مردی بر عنان و پای همت در رکاب
هوش مصنوعی: وقتی سوارکار دلیر این را شنید، ناگهان از جا بلند شد و دستی به زین اسب برد و پای خود را در رکاب گذاشت.
در میان آنجماعت راند توسن مردوار
چون خلیل الله در آتش یا کلیم الله در آب
هوش مصنوعی: در میان آن جمع، تو مانند یک شخصیت برجسته و نیرومند هستی، همان‌طور که خلیل‌الله (حضرت ابراهیم) در آتش یا کلیم‌الله (حضرت موسی) در آب قرار داشت و در شرایط سخت و خطرناک، از نعمت و حمایت الهی برخوردار بود.
دید شهری در هیاهو کشوری در گیر و دار
دید خلقی در تزلزل عالمی در انقلاب
هوش مصنوعی: شهر و کشور را در شلوغی و آشفتگی دیدم و مردم را در حال ناپایداری و دنیایی را در حال تغییر و تحول مشاهده کردم.
جهل خواند در فضا انی مشیر للفتن
سنگ گوید در هوا انی نذیر للکلاب
هوش مصنوعی: در فضا، نادانی به می‌خواند و سنگی را به عنوان هشدار دهنده به سمت سگ‌ها معرفی می‌کند.
از در و دیوار خون بارد همی در کوچه ها
چون بگاه فرودین سیل از جبال اندر شعاب
هوش مصنوعی: در کوچه‌ها مانند روزهای ابتدایی بهار، به قدری باران می‌بارد که احساس می‌شود از هر طرف خون می‌ریزد.
میر غیرتمند از این رفتار ناهنجار ریخت
بر جبین از شرم خوی چون بر گل سوری گلاب
هوش مصنوعی: شخص با غیرت به خاطر این رفتار ناپسند از شرم سرش را پایین انداخته، مانند گل سرخی که بر آن عطر پاشیده شده است.
خواست تا کیفر دهد آنشوربختان را ز تیغ
باز رحم آورد و حلمش را فزون آمد نصاب
هوش مصنوعی: اراده کرد که به بدبختان مجازات دهد، اما تیغ او به خاطر رحم و شفقتش تیز نشد و صبرش بیشتر شد.
بار دیگر برگشود از درج مروارید قفل
برفشاند از گوهر آگین لعل تر در خوشاب
هوش مصنوعی: بار دیگر در کنار مروارید، درب را باز کرد و سنگ‌های قیمتی و لعل درخشان را بر زمین پاشید.
با زبان لطف فرمود ای سفیهان تا بکی
نوعروس عار را در کوچه بردن بی نقاب
هوش مصنوعی: ای نادانان، با زبان محبت و محبت سخن گفتید تا چه زمانی می‌خواهید عروس با عیب و زشتی را در کوچه‌ها بی‌پرده و بدون حجاب بگردانید؟
باده از افیون نشاید خورد و من از سلع و عشر
اترج از زیتون نشاید بر دو قند از صبر و صاب
هوش مصنوعی: نمی‌توان باده را با مواد مضر مثل افیون مصرف کرد و من نیز نمی‌توانم از میوه‌های تلخ و ترش استفاده کنم. همچنین بر روی دو قند از صبر و صاب نیز نمی‌توانم تکیه کنم.
هیچ دیدستید نیلوفر بروید از کرفس
یا شنیدستید سیسنبر برآید از سداب
هوش مصنوعی: آیا تاکنون دیده‌اید که نیلوفر از کرفس رشد کند یا اینکه گوجه‌فرنگی از سداب به وجود آید؟
عیب باشد بر رعیت شغل و کار رهزنان
زشت باشد در کهولت ذکر ایام شباب
هوش مصنوعی: نداشتن شغل و کار درست برای مردم، ناپسند است، همانطور که رفتارهای زشت دزدان در دوران پیری نیز زشت و ناپسند به شمار می‌آید.
گرنه بردارید دست از شور و غوغا عنقریب
بر سر دریای خون خواهید بودن چون حباب
هوش مصنوعی: اگر دست از جنجال و هیاهو برندارید، به زودی مانند حباب‌هایی خواهید شد که بر روی دریای خون در حال حرکت هستند.
ور شما اندر شمر بیشید ما را باک نیست
کز هزاران گوسپند ایدون نترسد یک قصاب
هوش مصنوعی: اگر شما در شمر (شجاعت یا قدرت) بیشتر از ما باشید، برای ما اهمیتی ندارد، زیرا از هزاران گوساله، فقط یک قصاب نمی‌تواند بترساند.
از هزاران گوره خر یک شیر کی پروا کند
وز هزاران صعوه کی اندیشه دارد یک عقاب
هوش مصنوعی: یک شیر از میان هزاران گورخر ترسی ندارد و یک عقاب هم به هزاران پرنده کوچک فکر نمی‌کند.
چون بیابان شد حدیث میر اعظم آن گروه
هر یکی گفتا بخود الموت ای لی الآن طاب
هوش مصنوعی: وقتی که داستان فرمانده بزرگ آن گروه به بیابان رسید، هر یک از آن‌ها به خود گفتند که حالا دیگر مرگ برایم خوشایند است.
زان سپس از هم پراکندند عقد اتفاق
کامروی چون بادبیزن بود و آنان چون ذباب
هوش مصنوعی: پس از آن، آن‌ها به سرعت و ناگهانی از هم جدا شدند، مانند تصادف خوشحالی که به شکل بادبیزن درمی‌آید و آن‌ها همچون مگس‌ها بودند.
جملگی رفتند و میر از بهر حفظ آن سرای
چند تن بگماشت هم زاسپاهیان هم زاحتساب
هوش مصنوعی: همه افراد رفتند و برای حفاظت از آن خانه، چند نفر را انتخاب کرد؛ هم از سربازان و هم از حسابرسان.
گفت چونان کز حضورم این سرا محفوظ ماند
هم بدینسان بادیش محفوظ ماند در غیاب
هوش مصنوعی: او گفت که اگر این مکان در حضور من امن و محفوظ مانده، پس در غیاب من هم باید به همین شکل محفوظ بماند.
پس در ایوان رفت و بر مسند نشست و رای زد
گرچه جانش خسته بود از آن ذهاب و این ایاب
هوش مصنوعی: او به داخل میخانه رفت و بر روی تخت نشست و تصمیم‌گیری کرد، با اینکه از سفرهای پیاپی و سختی‌هایی که کشیده بود، خسته و دلگیر بود.
نه بشب می نوش کرد و نه سحرگه آرمید
زآنکه از این هر دو باشد ملک و دولت را ذهاب
هوش مصنوعی: نه در شب خوابید و نه در صبحگاه استراحت کرد، زیرا که از این دو حالت، سلطنت و دولت به زوال می‌رود.
شکل اهرن داشت اندر دیده اش حور بهشت
طعم حنظل داد اندر ساغرش شهد رضاب
هوش مصنوعی: در چشمانش، تصوری از زیبایی بهشتی دیده می‌شود، اما زهر تلخی همچون کدو تلخ، در آن ساغر شیرین لذت‌های الهی وجود دارد.
نیم شب آن سید والاگهر تصمیم داد
عزم رفتن را چو باز از آشیان ضیغم زغاب
هوش مصنوعی: در نیمه شب، آن شخص بزرگوار تصمیم به رفتن گرفت، همان‌گونه که شیر بعد از شکار از لانه‌اش خارج می‌شود.
گفت اگر شب در رکاب نهضت آرم پای عزم
به که اندر روز ریزم خون مردم در رکاب
هوش مصنوعی: گفت اگر در شب از آرزو و تلاش برای پیشرفت و تغییر بنشینم، بهتر از این است که در روز بخواهم خون مردم را بر زمین بریزم.
چون بشد وی پاسبانان جملگی در ره شدند
زانکه چون شهباز و شاهین نی نپوشد کس نکاب
هوش مصنوعی: وقتی که او به آنجا رسید، همه نگهبانان در مسیر قرار گرفتند، زیرا مانند پرنده‌های قهرمان، هیچ‌کس نمی‌تواند لباس پوشیده بر تن کند.
بامدادان خلق نیز آگه شدند از اینک تاخت
آن شریف محتشم چون باد صرصر با سحاب
هوش مصنوعی: در صبحگاه، مردم از این موضوع مطلع شدند که آن بزرگوار با سرعتی همچون باد و ابرها در حال حرکت است.
لاجرم از خانه اش از بهر غارت تاختند
از طلوع صبحدم حتی توارت بالحجاب
هوش مصنوعی: بدون شک از خانه‌اش برای غارت بیرون آمدند، از صبح زود حتی تو را در حجاب به سرعت بردند.
شد بیغما گوهرین قندیل وبلورین قمطر
گشت غارت خلخی دیبا و صقلابی ثیاب
هوش مصنوعی: در این بیت، به زیبایی و ارزش جواهرات و همچنین لطافت پارچه‌های گرانبها اشاره شده است. قندیل و بلور نمادهای زیبایی و زینت هستند. همچنین، به غارت و نابودی لباس‌های گران‌قیمت و شیک نیز اشاره می‌شود. به طور کلی، تصویری از خسارت و تباهی زیبایی‌ها و نعمت‌های گرانبها ارائه می‌کند.
نه بجا سیمینه کرسی ماند و نه زرین بساط
نه قدور راسیات و نه جفان کالجواب
هوش مصنوعی: نه هیچ‌یک از این زینت‌ها و نعمت‌ها باقی ماندند و نه آن لوازم و تجملات، همه چیز از بین رفته و دیگر اثری از این چیزها نیست.
از وزیر خلوت سلطان وکیل الملک راد
وز علاء الملک و از خواجه نظام مستطاب
هوش مصنوعی: از وزیر دربار و وکیل سلطنت راد، و همچنین از علاء الملک و خواجه نظام عالیقدر یاد شده است.
شد به تاراج فنا گنجی که کردند اذخار
شد به یغمای ستم مالی که کردند انتخاب
هوش مصنوعی: به دنیا و دارایی‌های مادی که به‌خوبی نگهداری نمی‌شوند، آسیب و نیستی می‌رسد و به همین دلیل، ثروت و اموال ارزشمند مورد ستم و نابودی قرار می‌گیرند.
نه به بستان ماندشان شاخ و نه در اشکوب تیر
نه در ایوان ماندشان خاک و نه در تالاب آب
هوش مصنوعی: نه در باغ نشانه‌ای از پایداری دارند، نه در تیرک‌ها و سازه‌های بلند. نه خاک ایوان را نگه داشته‌اند و نه آب در تالاب برایشان باقی مانده است.
خانه آنسان شد که از بالا ندانی زیرگاه
باربند آنسان که نشناسی جدارش را ز باب
هوش مصنوعی: خانه به گونه‌ای شده که از بیرون نتوانی زیرزمین آن را تشخیص دهی، مانند باربند که نمی‌توانی دیوارهای آن را از درب آن بشناسی.
ذکر احلاس و پلاس و دیگ و دیگ افزار را
برنهم کاینان نگنجند از فزونی در حساب
هوش مصنوعی: من به یاد آوردن نام وسایل و ابزارهایی چون احلاس، پلاس، دیگ و وسایل مربوط به آن‌ها را کنار می‌گذارم، چون در واقع این موارد در حساب و شمارش زیاد نمی‌گنجند و نمی‌توان آنها را به درستی با یکدیگر مقایسه کرد.
بار بار اندر بیا کندند دیبای ختن
کیل کیل اندر بپیمودند لؤلؤی خوشاب
هوش مصنوعی: بارها و بارها پارچه‌های زیبای ختن را با دقت و به آرامی کنار زده و لؤلؤهای خوش‌رنگ و درخشان را که در آب خوشاب قرار دارند، مشاهده کردند.
سیم صافی با تبنکر زر تابان با تبنک
عنبر سارا بزنبیل و به زنبر مشگناب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی‌های طبیعی و جذابیت‌هایی اشاره دارد که با کلمات زیبا و خیال‌انگیز ارائه شده‌اند. در اینجا، مفاهیمی همچون درخشش طلا و عطر خوش عنبر به تصویر کشیده شده که حس لذت و زیبایی را به خواننده القا می‌کند. همچنین، به وجود تصاویری از طبیعت و عناصر خوشبو اشاره شده که زنبر (مشک) را به عنوان نمادی از لطافت و خوشبوئی در نظر می‌گیرد.
در جراب انباشت در و اندر خریطه در و لعل
آنکه سنگ اندر خریطه داشت خاک اندر جراب
هوش مصنوعی: در کیسه جمع‌آوری کرده‌اند، گنجی از درهای گرانبها و جواهری همچون لعل، اما آن کسی که سنگ و خاک را در کیسه دارد.
با کتابی کی کند کاری که کردن این گروه
با گرامی زاده من عنده علم الکتاب
هوش مصنوعی: هیچ کس با یک کتاب نمی‌تواند کاری کند که این گروه با پسر گرامی من کردند؛ زیرا آنها از علم عمیق و مبانی کتاب بهره‌مندند.
نز خیال عامه بود این کاربل کز راستی
فارس رام رمی من ذی سلم سهما اصاب
هوش مصنوعی: این کار بر اساس تصور عموم نیست، بلکه به دلیل این است که با صداقت و امانت، من مانند تیراندازی با کمان، به هدف دقیق زده‌ام.
کا دریغا کآشیان باز و بنگاه تذرو
گشت پر شود از نوای جغد و آوای غراب
هوش مصنوعی: ای کاش که لانه‌ام به حالت اولیه بازگردد و دوباره پر از صدای جغد و آواز کلاغ شود.
ای دریغا گلشن آباد و شارستان جم
گشت از بیداد بخت النصر سنگین دل خراب
هوش مصنوعی: ای کاش که گلزار سرسبز و شهر پر رونق جم، به خاطر ظلم و ستم بخت النصر که دلش پر از غم و اندوه بود، خراب و ویران شد.
ای دریغا خیمه زد بهرام در ایوان مه
ای دریغا دست کیوان چیره شد بر آفتاب
هوش مصنوعی: آه، کاش که بهرام در دل شب در آیینه تصویر مه را جلوه‌گر کرد و کاش که دست کیوان بر نور خورشید غالب شد.
منهیان رفتند دربار ولیعهد ملک
کاشکارا شد کنون در وعد ساعت اقتراب
هوش مصنوعی: زمانی که نهیان به دربار ولیعهد رفتند، ملک کاشکار در حال حاضر در موعد نزدیک شدن به سرنوشت خود قرار دارد.
کار سخت افتاده است ایشه علاجی کن که رفت
خانه فرزند پیغمبر به باد انتهاب
هوش مصنوعی: مشکلات بزرگی پیش آمده است، تدبیری بیندیشید که منزلت و مقام فرزند پیامبر به خطر نیفتد.
دیبه کیخسروی از طحلب آورده است غوک
عنکبوتان خام رستم می ببافند از لعاب
هوش مصنوعی: کیخسرو، یکی از شخصیت‌های اساطیری ایران، پارچه‌ای زیبا و باارزش از طحلب به دست آورده است. در این میان، غوک‌ها به مانند عنکبوت‌ها، با مهارت خاصی از لعاب و چسبندگی موجود در طبیعت، پارچه‌ای می‌بافند. این تصویر نمادی از خلاقیت و توانایی موجودات در استفاده از مواد طبیعی است.
این قضایا فصل کن ای حکمتت گسترده فاش
همچو داود پیمبر مسند فصل الخطاب
هوش مصنوعی: ای حکمت، هر کدام از این مسائل را به وضوح و روشنی حل و فصل کن، مانند داود نبی که بر کرسی قضاوت نشسته و تصمیمات دقیقی می‌گیرد.
شد چو این بشنید فورا خامه و دفتر گرفت
بیخت بر سیمین ورق از کلک زرین مشگناب
هوش مصنوعی: پس از آنکه این را شنید، فوراً قلم و دفتر را برداشت و بر روی ورق نقره‌ای با قلم زری و خوشبو نوشت.
بر امیر کامران بنوشت توقیعی که هان
صارم کین را بباید بر کشیدن از قراب
هوش مصنوعی: به امیر کامران نامه‌ای نوشته شد که توجه کن، برای انتقام باید پا به کار شوی و سلاح را از غلاف بیرون بیاوری.
آن سری کز چنبر مالکر قاب آید برون
هست بادافراه او در کیش ما ضرب الرقاب
هوش مصنوعی: سری که از چنگال قدرت خارج می‌شود، نشان از قدرت و تسلط او دارد. او در مکتب ما، نماد آزادگی و شکستن بندها است.
هان و هان فرصت مجو بشکن ز شیربیشه یشک
هان و هان مهلت مده برکن ز گرگ خیره ناب
هوش مصنوعی: ای دوست، فرصت را از دست نده، از دل شیرها بی‌احتیاطی نکن. از آن گرگ شگفت‌زده غافل نشو و مهلت را برای خود تنگ نکن.
جویهای خرد را مگذار دریائی شوند
که نه با کشتی از آن شاید گذر نه با شتاب
هوش مصنوعی: آب‌های کوچک را نگذارید به دریاهای بزرگ تبدیل شوند که نه می‌توان از آنها با کشتی عبور کرد و نه می‌توان با سرعت از آنها گذشت.
کن ز روئین دیگ و کشگنجیر توپ و تیر چرخ
جانهاشان را هلاک و خانه هاشانرا خراب
هوش مصنوعی: از دیگ های آهنی دست بکش و زنجیرها، توپ و تیر را رها کن، جانهای آنان را نابود کن و خانه هایشان را ویران ساز.
قول کس منیوش در این داستان از هیچ روی
عذر کس مپذیر در این ماجرا از هیچ باب
هوش مصنوعی: در این ماجرا به هیچ عنوان به گفته‌های کسی توجه نکن و از هیچ دلیلی عذر کسی را نپذیر.
پایهاشان را به بند و دستهاشان را به بر
مغزهاشان را بکوب و خانه هاشانرا بکاب
هوش مصنوعی: پاهای آن‌ها را به زنجیر و دستانشان را به سینه‌اشان ببند و سرشان را به زمین بکوب و خانه‌هایشان را خراب کن.
میر اعظم ایدالله تعالی نصرته
بوسه زد توقیع و بر سر هشت و دردم با شتاب
هوش مصنوعی: در این بیت به توفیق و حمایت الهی اشاره شده است. همچنین بیان شده که نامه‌ای را با شتاب و دقت نگاشته‌اند و این عمل به نوعی نشانه احترام و ارادت به مقام بالاتر است. به نوعی، این عمل نشان‌دهنده یک احساس عمیق و وابستگی به قدرت‌های بزرگتر است.
تیر چرخ و توپ و کشگنجیر و روئین دیگ خواست
هم علمها با طراز و هم کمانها با نشاب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف تجهیزات و وسایل جنگی می‌پردازد. تیرها و توپ‌ها، زنجیرهای کششی و دیگ‌های بزرگ نشان‌دهنده آماده‌سازی برای جنگ هستند. همچنین اشاره به علم‌ها و کمان‌ها دارد که در نبردها به کار می‌روند. به طور کلی، تصویر یک صحنه نظامی و تجهیزات مورد نیاز برای نبرد را به نمایش می‌گذارد.
داد فرمان تا فرو بارند بر غوغائیان
زان تگرگ آتشین کو بارد از روئین سحاب
هوش مصنوعی: فرمان داد تا بر افرادی که در حال شلوغی و سر و صدا هستند، باران تند و آتشین ببارد که از ابرهای سخت می‌ریزد.
زین بلا دیگر خبر گشتند و در سوک آمدند
مهتران شهر و سادات قریش از شیخ و شاب
هوش مصنوعی: از آن حادثه، دیگر خبر به گوش رسید و بزرگان شهر و خانواده‌های معتبر قریش، چه شیخ‌ها و چه جوان‌ترها، برای عزاداری و سوگواریGathered شدند.
با زنان و کودکان و سالخوردان عاجزان
جمعی افزون از شمار و خلقی افزون از حساب
هوش مصنوعی: با زنان، کودکان و سالمندانی که ناتوان هستند، گروهی زیاد و افرادی بیش از حد تصور وجود دارند.
کرده پیران دژم از اشک عارض لاله رنگ
کرده زالان نژند از خون دل گیسوخضاب
هوش مصنوعی: پیران ناراحت با اشک‌هایشان چهره لاله را رنگین کرده‌اند و جوانان غمگین به خاطر درد دلشان گیسوانشان را مثل خون رنگین کرده‌اند.
کودکان با ناخن از رخ برگشوده جوی خون
نوعروسان در گلو افکنده از گیسو طناب
هوش مصنوعی: کودکان با ناخن‌هایشان به چهره‌های خود می‌خندند و از آن‌ها خون نوعروسان به زمین می‌چکد. از موهایشان همچون طناب‌هایی آویزان هستند.
جملگی مصحف بکف رفتند در دربار شه
هر یکی را گشته جاری از بصر خونین زهاب
هوش مصنوعی: همه دربار را به دست خود گرفتند و هر کدام از آنها به دلایلی با چشمانی پر از اشک و غم به آنجا رفته‌اند.
آن یکی گفتا شها از بی دلان دل بر مگیر
وان دگر گفتا شها از خستگان رخ بر متاب
هوش مصنوعی: یکی گفت: ای شاه، از کسانی که دل ندارند، دل نبر. و دیگری گفت: ای شاه، از خسته‌دل‌ها روی خود را برنگردان.
رحم فرما بر عجوزان و زنان باردار
خستگان اندر فراش و کودکان در مهد خواب
هوش مصنوعی: به آن زن‌های سالخورده و مادران باردار و کسانی که در بستر بیمار هستند و همچنین به کودکان کوچک در خواب لطف و محبت کن.
بیگناهان را بتقصیر گنهکاران مسوز
سالخوردان را ببادافراه بر نایان متاب
هوش مصنوعی: بی‌گناهان را به خاطر گناه دیگران مجازات نکن و سالخوردگان را به خاطر اشتباهات جوانان سرزنش نکن.
تو هژیری پوستین از گرگ باید برکنی
کار قصاب است کندن گوسپندان را اهاب
هوش مصنوعی: برای شکار یک گرگ، باید پوست آن را کند، و این کار مستلزم مهارت و توانایی خاصی است، مانند مهارت قصاب در کندن پوست گوسفند.
تنگنای شهر و کشگنجیر توپ و تیر چرخ
الله الله دور از انصاف است و بیرون از صواب
هوش مصنوعی: فضای خفه و سخت شهر، با فشارها و تهدیدهای ناشی از سلاح‌ها و جنگ، بسیار ناعادلانه و نادرست است.
زاری مردم چو دید آنشاه بخشود از کرم
بر دل پیران فرتوت و زنان دل کباب
هوش مصنوعی: مردم با ناله و زاری به آن شاه نگاه کردند و او از سر لطف بر دل پیران ناتوان و زنان با دل شکسته بخشش و رحمتی نازل کرد.