گنجور

شمارهٔ ۲

بنام آن که در دنیای فانی
دهد از عشق عمر جاودانی
ز چاک سینه هردم بیش از پیش
در رحمت گشاید بر دل ریش
بدان بی خود که از نازی بسوزد
به شوخی کز نیازی بر فروزد
بدان دردی که درمان نافعش نیست
بدان حسنی که برقع مانعش نیست
بدان رویی که از گل ننگ دارد
بدان خوبی که با خود جنگ دارد
بدان شادی که یک ساعت نیاید
به امیدی که هرگز بر نیاید
شبی چون نور وصل خوبرویان
سراسر نور چون روی نکویان
نهاده دست رد بر سینه روز
برو نام شب اما روز نوروز
بدیدی اعمی از فرط ضیایش
نسیم گل در آغوش صبایش
در آن شب فی المثل گر چشمه مهر
نمودی از گریبان افق چهر
شدی از نور انجم از افق کم
چنان چون روز از خورشید انجم
فراز بام این فیروزه گلشن
به حدی زهره تابان بود و روشن
که گرهم چشم گشتی آفتابش
کشیدی میل از تیر شهابش
بس آسان بودی از نور و ستاره
نمودی در بدن جان را نظاره
فتان خیزان ز دست شحنه ماه
فکنده خویشتن را سایه در چاه
برون ز اندازه انجم می طپیدند
مگر از شادی شب می بریدند
من و چندین زیاران سخن سنج
همه برده در انواع هنر رنج
چو عقل اولین بار یک بینان
صف آفاق را بالا نشینان
همه آوازه در عالم به آواز
ز موسیقی خداشان داده اعجاز
بهر دستی که سوی گوش بردند
ملک را در فلک از هوش بردند
به می خوردن بهم بنشسته بودیم
خرد را رخت برخر بسته بودیم
گرفته شیشه را چو جان در آغوش
زمستی کرده نام خود فراموش
لبالب کرده ساقی شیشه زان می
که گر در بحر ریزی دردی از وی
سحاب از آب ازان دریا برآرد
نه باران بر زمین خورشید بارد
اگر رنگی فرو شوید بدان چهر
به جای موی روید بر تنش مهر
فروغش خانه سوز محنت و غم
نسیمش نایب عیسی مریم
چو در شیشه شدی آن باده ناب
نمودی بار دیگر شیشه را آب
چو لب را کرد ترزان تنگ لاله
نیامد بر زمین پای پیاله
در آن مجمع یکی رشک پری بود
که سر تا پای ناز و دلبری بود
فکنده از سر زلف معنبر
رسن در گردن خورشید انور
ستاده بر درش خورشید از دور
به یک پا از یی در یوزه نور
به عالم شهره اندر از خوبرویی
کنیز خانه زاد او نکویی
اگر بودی بدور ماه کنعان
نمی بردند چندان رنج اخوان
که از شرم جمالش بی توقف
خود اندر چاه می افتاد یوسف
بگرداگرد رخسار نکویش
ز مروارید تابان عقد رویش
تو گفتی عابدی آن زلف سرکش
چو دیده سبحه افکنده در آتش
به پای خود فکنده زلف شب فام
ولیکن دیگران را بسته در دام
ز رشک جبهه آفاق سوزش
ز شرم انجم عالم فروزش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بنام آن که در دنیای فانی
دهد از عشق عمر جاودانی
هوش مصنوعی: به نام خداوندی که در این دنیای ناپایدار، از عشق به انسان عمر و زندگی ابدی می‌بخشد.
ز چاک سینه هردم بیش از پیش
در رحمت گشاید بر دل ریش
هوش مصنوعی: همواره از درد و اندوه دل، رحمت و محبت بیشتری بر دلم افزوده می‌شود.
بدان بی خود که از نازی بسوزد
به شوخی کز نیازی بر فروزد
هوش مصنوعی: بدان که گاهی کسی به خاطر عشق یا زیبایی معشوق، بی‌اختیار و بدون دلیل می‌سوزد، درست مانند این که به خاطر یک شوخی یا مزاح، احساساتی در دل او برانگیخته می‌شود. این نشان می‌دهد که عشق می‌تواند به سادگی و بی‌دلیل هم انسان را تحت تأثیر قرار دهد.
بدان دردی که درمان نافعش نیست
بدان حسنی که برقع مانعش نیست
هوش مصنوعی: بدان که دردهایی هستند که هیچ درمانی برای آن‌ها وجود ندارد، همان‌طور که زیبایی‌هایی هستند که هیچ پرده و مانعی نمی‌تواند آن‌ها را پنهان کند.
بدان رویی که از گل ننگ دارد
بدان خوبی که با خود جنگ دارد
هوش مصنوعی: به آن زیبایی که از گل شرمنده است، و به آن خوبی که با خود در جدال است، توجه کن.
بدان شادی که یک ساعت نیاید
به امیدی که هرگز بر نیاید
هوش مصنوعی: بدان که خوشی‌ای که تنها یک ساعت طول بکشد، بهتر از امیدی است که هیچ‌گاه تحقق نخواهد یافت.
شبی چون نور وصل خوبرویان
سراسر نور چون روی نکویان
هوش مصنوعی: شبی که در آن زیبایی و روشنی عشق محبوبان سراسر وجود را پر کرده، مانند چهره زیبا و دلربا آنها است.
نهاده دست رد بر سینه روز
برو نام شب اما روز نوروز
هوش مصنوعی: دست رد زدن بر سینه روز به معنای نپذیرفتن یا نادیده گرفتن روز است و در اینجا اشاره بهاین دارد که شب و زمان خاصی با نام نوروز و اهمیتش در اولویت قرار دارد. این شب به وضوح نشان‌دهنده تغییر فصل و تجدید حیات است و به نوعی از روز عادی متمایز شده است.
بدیدی اعمی از فرط ضیایش
نسیم گل در آغوش صبایش
هوش مصنوعی: شما درخشش و زیبایی او را چنان دیده‌اید که گویی نسیم گل در آغوش صبح را احساس کرده‌اید.
در آن شب فی المثل گر چشمه مهر
نمودی از گریبان افق چهر
هوش مصنوعی: در آن شب، اگر مثلاً تو درخششی از عشق را از دوردست آسمان به نمایش می‌گذاشتی، چهره‌ات مانند چشمه‌ای با نور و جذابیت نمایان می‌شد.
شدی از نور انجم از افق کم
چنان چون روز از خورشید انجم
هوش مصنوعی: تو با نور ستارگان از افق پدیدار شدی، مانند روزی که از خورشید روشن می‌شود.
فراز بام این فیروزه گلشن
به حدی زهره تابان بود و روشن
هوش مصنوعی: ارتفاع بام این باغ، به قدری زیبا و درخشان است که مانند ستاره‌ای تابان می‌درخشد.
که گرهم چشم گشتی آفتابش
کشیدی میل از تیر شهابش
هوش مصنوعی: اگر چشمانت را به سوی او برگردانی، مثل اینکه آفتاب را به سمت خود کشیده‌ای؛ گویی که تیر شهاب را جذب کرده‌ای.
بس آسان بودی از نور و ستاره
نمودی در بدن جان را نظاره
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که به سادگی با نور و ستاره، جان را در بدن دیدار کرده‌ای. به عبارت دیگر، به آسانی می‌توانی با زیبایی‌ها و درخشش‌هایی که در طبیعت وجود دارد، روح و وجود خود را مشاهده کنی.
فتان خیزان ز دست شحنه ماه
فکنده خویشتن را سایه در چاه
هوش مصنوعی: زنی زیبا و فریبنده، به طرز خاصی از دست یک نگهبان یا سرباز دور می‌شود و سایه‌اش را در چاهی می‌اندازد. این اتفاق نشان‌دهنده‌ی جنبه‌ای از جذابیت و رمز و راز اوست.
برون ز اندازه انجم می طپیدند
مگر از شادی شب می بریدند
هوش مصنوعی: در فضای بیرون از دایره اندازه، ستاره‌ها به شدت می‌درخشیدند، شاید به خاطر خوشحالی که شب به آن‌ها می‌بخشید.
من و چندین زیاران سخن سنج
همه برده در انواع هنر رنج
هوش مصنوعی: من و چند نفر از دوستانم که اهل هنر و سخن هستیم، همه در تلاش و زحمت برای یادگیری و mastering مهارت‌های مختلف هستیم.
چو عقل اولین بار یک بینان
صف آفاق را بالا نشینان
هوش مصنوعی: زمانی که عقل به وجود آمد، ناظر بر افق‌ها و دیدگاه‌های جدید شد و از آن زمان به بعد، برجستگان و دانایان توانستند به عمق مسائل پی ببرند.
همه آوازه در عالم به آواز
ز موسیقی خداشان داده اعجاز
هوش مصنوعی: همه جا صدای موسیقی خدا به گوش می‌رسد و این صدای شگفت‌انگیز تأثیر زیادی دارد.
بهر دستی که سوی گوش بردند
ملک را در فلک از هوش بردند
هوش مصنوعی: هر دستی که به سمت گوش بردند، پادشاه آسمان‌ها را از خواب غفلت بیدار کردند.
به می خوردن بهم بنشسته بودیم
خرد را رخت برخر بسته بودیم
هوش مصنوعی: ما به نوشیدن شراب نشسته بودیم و از عقل و خرد فاصله گرفته بودیم.
گرفته شیشه را چو جان در آغوش
زمستی کرده نام خود فراموش
هوش مصنوعی: شیشه را با دقت و عشق در آغوش گرفته و از گرمی و جذبه‌اش لذت می‌برم، تا جایی که نام خود را فراموش کرده‌ام.
لبالب کرده ساقی شیشه زان می
که گر در بحر ریزی دردی از وی
هوش مصنوعی: ساقی، به قدری می را در شیشه پر کرده که اگر آن را به دریا بریزی، قطره‌ای از آن درد خواهد بود.
سحاب از آب ازان دریا برآرد
نه باران بر زمین خورشید بارد
هوش مصنوعی: ابر از آب دریا به وجود می‌آید، نه اینکه باران به زمین بیفتد، بلکه خورشید باعث می‌شود.
اگر رنگی فرو شوید بدان چهر
به جای موی روید بر تنش مهر
هوش مصنوعی: اگر کسی در رنگی غرق شود، به جای موهایش بر تنش نشانه‌ای از عشق و محبت ظاهر می‌شود.
فروغش خانه سوز محنت و غم
نسیمش نایب عیسی مریم
هوش مصنوعی: نور او باعث سوز و درد دل است و نسیمش به مانند مریم، مایه آرامش و شفا می‌باشد.
چو در شیشه شدی آن باده ناب
نمودی بار دیگر شیشه را آب
هوش مصنوعی: زمانی که تو آن شراب خالص را در شیشه قرار دادی، بار دیگر شیشه را پر از آب کردی.
چو لب را کرد ترزان تنگ لاله
نیامد بر زمین پای پیاله
هوش مصنوعی: وقتی لب‌ها را تر غن غمی کرد، شکوفهٔ لاله بر زمین نرسید.
در آن مجمع یکی رشک پری بود
که سر تا پای ناز و دلبری بود
هوش مصنوعی: در آن جمع، یکی از دختران به قدری زیبا و دلربا بود که همه به او حسودی می‌کردند. او تمام وجودش مملو از ناز و جذابیت بود.
فکنده از سر زلف معنبر
رسن در گردن خورشید انور
هوش مصنوعی: موهای زیبا و ولنگار، همچون ریسمانی خوش‌رنگ، بر گردن خورشید درخشان تابیده شده است.
ستاده بر درش خورشید از دور
به یک پا از یی در یوزه نور
هوش مصنوعی: خورشید از دور در کنار دروازه ایستاده و همچون یک پای دوم نور را به زمین می‌تاباند.
به عالم شهره اندر از خوبرویی
کنیز خانه زاد او نکویی
هوش مصنوعی: در جهانی که همه زیبایی او را می‌شناسند، کنیزی که در خانه به دنیا آمده است، در نیکویی و زیبایی زبانزد است.
اگر بودی بدور ماه کنعان
نمی بردند چندان رنج اخوان
هوش مصنوعی: اگر تو در دور و بر ماه کنعان بودی، برادران هیچ‌گاه این‌قدر رنج نمی‌کشیدند.
که از شرم جمالش بی توقف
خود اندر چاه می افتاد یوسف
هوش مصنوعی: یوسف، به خاطر زیبایی فوق‌العاده‌اش، از شدت شرم و حیا هر لحظه در چاه می‌افتاد.
بگرداگرد رخسار نکویش
ز مروارید تابان عقد رویش
هوش مصنوعی: گرداگرد چهره زیبا و دلنشین او، مرواریدهای درخشان درخشندگی خاصی دارند.
تو گفتی عابدی آن زلف سرکش
چو دیده سبحه افکنده در آتش
هوش مصنوعی: تو فرمودی که عابدی با زلف‌های آشفته‌ات مانند سبحه‌ای در آتش، توجه من را جلب کرده است.
به پای خود فکنده زلف شب فام
ولیکن دیگران را بسته در دام
هوش مصنوعی: موهای سیاه شب به پای خود افتاده، اما دیگران را در تله‌ای گرفتار کرده است.
ز رشک جبهه آفاق سوزش
ز شرم انجم عالم فروزش
هوش مصنوعی: از حسادت جبهه آسمان، ستاره‌ها به خاطر شرم خود سوزان و درخشان هستند.