گنجور

بخش ۷ - فی مناجاته

الهی! ترا آنکس بیند که ترا دید

ووی ترا دید کی دو گیتی ویرا نابدید

و ترا دید کی نادیده پسندید

پس از آن ترا ندید کی بخویشتن دید

دیدار که چشم و دل درو نابدید

دیدار اینست و درازنای ببرید

چشم غریق از بری آب ندید

آنکس کی ترا بیک دیده دید، چه دید؟

و او ترا دید،کی همهٔ او در دیدار نابدید

وز نگرستن او باز آمد، کی ترا بخود دید

مسکین او که ترا دید و ندید!

ترا بتو بایست دید.

بخورد دید آنچه جست ندید،بهرهٔ خود دید

بتر آنست که راضیست بآنچه دید.

عارف خود را گم کرد ک ترا دید

دیدار آنست و درازنای برید

وانشدنا الامام لنفسه

السمع والعین والفواد لقی
والحق ما ان ینال بالحشر
طالبنا بالذی علیه لنا
فاستعصموا من رعونة البشر

باحفص حداد گفت: کی سیب ندیدن جهل است، لکن باسبب بماندن شرک است. شیخ الاسلام گفت: کی علم عارف را پای بند است، لکن عارف بی‌علم دیو است. شیخ الاسلام گفت کی:

احمد بوالحواری شاگرد با سلیمان بود، چنین گوید: کی وقتی با سلیمان را گفتم: که بروزگار من از دوستداری اولیاء اللّه بیش از آن شادی می‌آمدی و لذت می‌یافتی که اکنون. با سلیمان جواب داد گفت: راست آن اول چنان بود، آخر شاغل پدید آید.

شیخ الاسلام گفت قدس اللّه روحه: کی اول این کار بس خوش است و با لذت و راحت، و زندگانی همه روح است و شادی، تا مرد پای در دام آید هر گه درین کار آید، آخر این باو باز نمایند و مقامات چنین است، یک نشیب و یک فراز.

و بوبکر کتانی ٭ گوید: کی مقامات یکی نور است و یکی ظلمت، یعنی یکی روح و آسایش و زندگانی، و یکی ناکامی و رنج. یکی تجلی و یکی استتار. یکی جمع و یکی تفرقت. آنکس که اول درآید، آخر باو نمایند، پیش آن ببیند و همه نیکویها و افزارها و زندگانی و شادیها بیند، و آن نشیبها و ناکامیها و تفرقها و پوششها آن همه که می‌کشد از بلاها و رنجها بآن می‌کشد، کی پیش از آن ندیده باشد، و آن نشی بنه بیند. چون بر گذرد ازآن ملول شود و آنک در پیش برسیده است ازو، تامدت تمام شود، پس پوشیده آشکارا شود، و این پنهان همه باحق گزارده شود پس برگذرانند. و چون نیک ماند آخر این کار باول این کار فاشود وواشود، وزان شود کی اول بوده. و راه بحق حلقه است ازو درآید باز با او گردد.

و گفت: اول این کار بهار ماند و بشگوفه، کی مرد درو خوش بود و تازه و بروح اما دیر بنه پاید، چون برگذرد کارمه باشد، اما دران صدمت عزت بود و کاستن حظوظ، کی در فنا باز شود، تا آنکه زندگانی شود، و مرد همواره باول کار خود می‌گردد و بآن می‌آمدند و آن خوشیها باز می‌خواهد کی. ویرا آسایش درآن بود، و نهایت را قیمت باشد، لکن بار بیشتر بود، چنانکه در حیرت در حیرت ووله باز شود، که کار از طاقت تمییز برگذرد، و آنقدر سزای رهی پیش آید، مرد درماند همواره رست باول کار می‌زند و دردست نیاید.

ابوبکر صدیق گفت کی بهترین همه خلق پس پیغامبران رضی اللّه عنهم اجمین: طوبی لمن مات فی النانات یعنی چون نیکو و خوش و خنک و سعادت روزگار او که با ابتداء ارادت با جوار صحبت و تازگی و صفای وقت برود از دنیا کی دردیر درنگی تغییر احوال می‌افتد، و در صفا کدر می‌آمیزد:

وای نعیم لا یکدره الدهر.

و انشدنا الامام لبعضهم:

قد کان لی شرب یصفو برؤیتکم
فکدر ته ید الایام حین صفا

و مصطفی گفت : ارق الناس اهل الیمن. وقتی قومی آمده بودند از یمن، قرآن می‌شنید و می‌گریستند و با دلهاء خوش و تازه می‌زاریدند. آنرا می‌گوید عز ذکره: تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق. ابوبکر صدیق رضی اللّه عنه ایشان را دید، چنان خوش آمد گفت: هکذا کنا فقست القلوب.

انشاء لبعضهم.

و ساعدتک اللیالی فاغتررت بها
و عند صفو اللیالی یشبه الکدر

بومحمد جریری ❊ وقتی مجلس می‌گفت یکی برخاست و گفت: ای شیخ دلی داشتم بس خوش و صافی و وقت صاف و بانظام، آن برمن در شورید و از من مناغذ گشت، حیلت چیست؟ جواب داد گفت: ای جوانمرد! بنشین که ما همه درین ماتم نشسته‌ایم، و این ابیات بر خواند:

تشا غلتم عنا بصحبة غیر نا
واظهرتم الهجران ما هکذا کنا
واقسم ان تحولواعن الهوی
بلی و حیاة الحب حلتم و ما حلنا
لیالی بتنانجتنی من ثمار کم
فقلبی الی تلک اللیا لی قدحنا

وانشدنا الامام لبعضهم

احسن ما کنا تفرقنا
خا ننا الدهر و ماخنا
لیت لنا الدهر لنا مرة
عادلنا یوماً کما کنا

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

الهی! ترا آنکس بیند که ترا دید
هوش مصنوعی: خدایا! فقط کسی می‌تواند تو را ببیند که به حقیقت تو نگاه کند.
ووی ترا دید کی دو گیتی ویرا نابدید
هوش مصنوعی: ووی ترا دید که دو جهان را به او نشان ندادند.
و ترا دید کی نادیده پسندید
هوش مصنوعی: تو را دیدم که حتی نادیده‌ات را هم پسندیدند.
پس از آن ترا ندید کی بخویشتن دید
هوش مصنوعی: پس از آن دیگر تو را ندیدم که به خودت نگاه کنی.
دیدار که چشم و دل درو نابدید
هوش مصنوعی: چشم و دل نمی‌توانند او را ببینند.
دیدار اینست و درازنای ببرید
هوش مصنوعی: دیدار این است و طولش را کوتاه کنید.
چشم غریق از بری آب ندید
هوش مصنوعی: چشم کسی که در آب غرق شده، هیچ چیز را در خشکی نمی‌بیند.
آنکس کی ترا بیک دیده دید، چه دید؟
هوش مصنوعی: آن کسی که تو را با یک نگاه دیده است، به چه چیزی پی برده است؟
و او ترا دید،کی همهٔ او در دیدار نابدید
هوش مصنوعی: او تو را دید، در حالی که تمام وجودش در دیدار قابل مشاهده نبود.
وز نگرستن او باز آمد، کی ترا بخود دید
هوش مصنوعی: وقتی او به اطراف نگاه کرد و دوباره برگشت، متوجه شد که تو چقدر به خودت اهمیت می‌دهی.
مسکین او که ترا دید و ندید!
هوش مصنوعی: بیچاره آن کسی که تو را دید و نتوانست متوجه شود!
ترا بتو بایست دید.
هوش مصنوعی: تو باید به این نکته توجه کنی.
بخورد دید آنچه جست ندید،بهرهٔ خود دید
هوش مصنوعی: با نگاهی به آنچه که جستجو کرده، نتوانست چیزی را پیدا کند و در نهایت فقط به جنبه‌های شخصی و سود خود توجه کرد.
بتر آنست که راضیست بآنچه دید.
هوش مصنوعی: بهتر است که کسی به آنچه که مشاهده کرده راضی باشد.
عارف خود را گم کرد ک ترا دید
هوش مصنوعی: عارف در تماشای تو چنان غرق شد که خود را فراموش کرد.
دیدار آنست و درازنای برید
هوش مصنوعی: دیدار همانند بهار است و جدایی مانند زمستان طولانی و سرد.
وانشدنا الامام لنفسه
هوش مصنوعی: ما به امام نپرداختیم بلکه به خود او توجه کردیم.
السمع والعین والفواد لقی
والحق ما ان ینال بالحشر
هوش مصنوعی: گوش و چشم و دل همه با هم ملاقات کردند و حقیقت آن است که فقط در قیامت قابل دسترسی است.
طالبنا بالذی علیه لنا
فاستعصموا من رعونة البشر
هوش مصنوعی: ما چیزی را که بر عهده‌ داریم خواستاریم، بنابراین از ناپختگی و بی‌فکری انسان دوری می‌کنیم.
باحفص حداد گفت: کی سیب ندیدن جهل است، لکن باسبب بماندن شرک است. شیخ الاسلام گفت: کی علم عارف را پای بند است، لکن عارف بی‌علم دیو است. شیخ الاسلام گفت کی:
هوش مصنوعی: حداد گفت: کسی که سیب را نمی‌بیند، نادان است، اما این نادانی به خاطر ماندن در شرک است. شیخ الاسلام گفت: علم عارف باعث پایبندی او به حقیقت است، اما عارفی که علم ندارد، شبیه دیو است. شیخ الاسلام ادامه داد که:
احمد بوالحواری شاگرد با سلیمان بود، چنین گوید: کی وقتی با سلیمان را گفتم: که بروزگار من از دوستداری اولیاء اللّه بیش از آن شادی می‌آمدی و لذت می‌یافتی که اکنون. با سلیمان جواب داد گفت: راست آن اول چنان بود، آخر شاغل پدید آید.
هوش مصنوعی: احمد بوالحواری که شاگرد سلیمان بود، می‌گوید: زمانی به سلیمان گفتم که در دوران گذشته، از محبت به اولیای خدا بیشتر از حال حاضر شادی و لذت می‌بردم. سلیمان پاسخ داد که در ابتدا همه چیز چنین بود، اما در نهایت مشغولیت‌ها و کارها بوجود می‌آید.
شیخ الاسلام گفت قدس اللّه روحه: کی اول این کار بس خوش است و با لذت و راحت، و زندگانی همه روح است و شادی، تا مرد پای در دام آید هر گه درین کار آید، آخر این باو باز نمایند و مقامات چنین است، یک نشیب و یک فراز.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان می‌کند که آغاز این کار بسیار خوشایند و لذت‌بخش است و زندگی به‌طور کلی مملو از روح و شادی است. اما هر زمانی که انسان در این مسیر قدم بگذارد، در نهایت نتایج آن به او نشان داده خواهد شد که در این مسیر همچون یک بالا و پایین وجود دارد.
و بوبکر کتانی ٭ گوید: کی مقامات یکی نور است و یکی ظلمت، یعنی یکی روح و آسایش و زندگانی، و یکی ناکامی و رنج. یکی تجلی و یکی استتار. یکی جمع و یکی تفرقت. آنکس که اول درآید، آخر باو نمایند، پیش آن ببیند و همه نیکویها و افزارها و زندگانی و شادیها بیند، و آن نشیبها و ناکامیها و تفرقها و پوششها آن همه که می‌کشد از بلاها و رنجها بآن می‌کشد، کی پیش از آن ندیده باشد، و آن نشی بنه بیند. چون بر گذرد ازآن ملول شود و آنک در پیش برسیده است ازو، تامدت تمام شود، پس پوشیده آشکارا شود، و این پنهان همه باحق گزارده شود پس برگذرانند. و چون نیک ماند آخر این کار باول این کار فاشود وواشود، وزان شود کی اول بوده. و راه بحق حلقه است ازو درآید باز با او گردد.
هوش مصنوعی: بوبکر کتانی می‌گوید که مقامات به دو نوع تقسیم می‌شوند: یکی نور و دیگری تاریکی، یعنی یکی به روح و آرامش و زندگی مربوط می‌شود و دیگری به ناکامی و رنج. یکی تجلی و دیگری پنهان است. یکی جمع و دیگری تفرقه را نشان می‌دهد. آن کسی که ابتدا وارد این مقامات می‌شود، در آخر به او نشان داده می‌شود. او در ابتدا همه نیکی‌ها، ابزارها، زندگی و شادی‌ها را می‌بیند، اما نشیب‌ها، ناکامی‌ها، تفرقه‌ها و پنهانی‌هایی که باعث درد و رنج او می‌شود، دیده نمی‌شود و فقط وقتی که به پیش می‌رود، این مسائل را درک می‌کند. زمانی که از این مراحل عبور کند، خسته می‌شود و آنچه در پیش رو داشته است، تمام می‌شود. سپس پنهانی‌ها آشکار می‌شود و این پنهان‌کاری به حق واگذار می‌شود. در نهایت، وقتی کار به پایان می‌رسد، سرانجام روشن می‌شود که چه چیز اول بوده است. راه حق حلقه‌ای است که از آن عبور کرده و دوباره به آن برمی‌گردد.
و گفت: اول این کار بهار ماند و بشگوفه، کی مرد درو خوش بود و تازه و بروح اما دیر بنه پاید، چون برگذرد کارمه باشد، اما دران صدمت عزت بود و کاستن حظوظ، کی در فنا باز شود، تا آنکه زندگانی شود، و مرد همواره باول کار خود می‌گردد و بآن می‌آمدند و آن خوشیها باز می‌خواهد کی. ویرا آسایش درآن بود، و نهایت را قیمت باشد، لکن بار بیشتر بود، چنانکه در حیرت در حیرت ووله باز شود، که کار از طاقت تمییز برگذرد، و آنقدر سزای رهی پیش آید، مرد درماند همواره رست باول کار می‌زند و دردست نیاید.
هوش مصنوعی: او گفت: ابتدا این کار مانند بهار و شکوفه است، که در آغازش شاداب و خوش‌بروز است، اما دیر که بگذرد، ممکن است که زوال یابد. زندگی همچنان ادامه می‌یابد، اما در این میان، گاهی با مشکلات و کمبودهایی مواجه می‌شود که در نهایت به فنا می‌انجامد، تا زمانی که زندگی دوباره شروع شود. انسان همواره به دنبال کار خود می‌گردد و به آن جذب می‌شود و خوشی‌ها را دوباره می‌طلبد، چراکه آسایش او در آن است و نهایت، ارزشمند است. اما بار این کار بیشتر از حد توان است، و در چنین حالتی، انسان دچار حیرت و سردرگمی می‌شود. در نهایت، کار از قدرت تشخیص فراتر می‌رود و آنقدر مشکلات پیش می‌آید که انسان در این سردرگمی ناچار به ادامه تلاش‌های خود می‌باشد، هرچند که دستش به نتیجه نرسد.
ابوبکر صدیق گفت کی بهترین همه خلق پس پیغامبران رضی اللّه عنهم اجمین: طوبی لمن مات فی النانات یعنی چون نیکو و خوش و خنک و سعادت روزگار او که با ابتداء ارادت با جوار صحبت و تازگی و صفای وقت برود از دنیا کی دردیر درنگی تغییر احوال می‌افتد، و در صفا کدر می‌آمیزد:
هوش مصنوعی: ابوبکر صدیق گفت که بهترین انسان‌ها چه کسانی هستند، و سپس به پیغامبران اشاره کرد و گفت: خوشا به حال کسانی که در دنیا بمیرند؛ زیرا زندگی آن‌ها پر از خوبی و سعادت است و با محبت و دوستی آغاز می‌شود. اما با گذشت زمان، این دوستی و صفا ممکن است تحت تأثیر تغییرات قرار گیرد.
وای نعیم لا یکدره الدهر.
هوش مصنوعی: وای بر نعیم، زمان را نمی‌توان تغییر داد.
و انشدنا الامام لبعضهم:
هوش مصنوعی: و امام به برخی از آنها فرمود:
قد کان لی شرب یصفو برؤیتکم
فکدر ته ید الایام حین صفا
هوش مصنوعی: من نوشیدنی‌ای داشتم که با دیدن شما زلال و پاک می‌شد، اما دست روزگار آن را درهم آلود و تیره کرد.
و مصطفی گفت : ارق الناس اهل الیمن. وقتی قومی آمده بودند از یمن، قرآن می‌شنید و می‌گریستند و با دلهاء خوش و تازه می‌زاریدند. آنرا می‌گوید عز ذکره: تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق. ابوبکر صدیق رضی اللّه عنه ایشان را دید، چنان خوش آمد گفت: هکذا کنا فقست القلوب.
هوش مصنوعی: مصطفی گفت: بهترین مردم، اهل یمن هستند. زمانی که گروهی از یمن آمدند و قرآن را شنیدند، به شدت گریستند و با دل‌های شاد و سرحال به آن گوش می‌دادند. درباره آن آیه سخن می‌گوید که می‌گوید: چشمانشان به خاطر حقیقتی که شناخته‌اند، پر از اشک می‌شود. ابوبکر صدیق وقتی آنها را دید، از این حالتشان بسیار خوشحال شد و گفت: ما هم چنین حالتی داشتیم، در زمانی که دل‌هایمان پاک بود.
انشاء لبعضهم.
هوش مصنوعی: لطفاً زبان و فرهنگ خود را به یاد داشته باشید و سعی کنید بر اساس تجربیات و احساسات خود نوشتار کنید. از بیان نظرات شخصی و خلاقیت استفاده کنید تا نوشته‌تان جذاب‌تر و معنی‌دارتر شود.
و ساعدتک اللیالی فاغتررت بها
و عند صفو اللیالی یشبه الکدر
هوش مصنوعی: شب‌ها به تو کمک کردند و تو به خاطر این کمک‌ها فریب خوردی، در حالی که در زمان‌های خوب شب‌ها، مانند روز صاف، شور و شوق وجود ندارد.
بومحمد جریری ❊ وقتی مجلس می‌گفت یکی برخاست و گفت: ای شیخ دلی داشتم بس خوش و صافی و وقت صاف و بانظام، آن برمن در شورید و از من مناغذ گشت، حیلت چیست؟ جواب داد گفت: ای جوانمرد! بنشین که ما همه درین ماتم نشسته‌ایم، و این ابیات بر خواند:
هوش مصنوعی: بومحمد جریری هنگامی که در مجلس صحبت می‌کرد، یکی از حضار بلند شد و گفت: ای شیخ، دلی سرشار از شوق و پاکی داشتم و زمانی آرام و منظم داشتیم، اما این دل از دست من خارج شد و دلم درگیر شد، اکنون چه کنم؟ بومحمد پاسخ داد: ای جوانمرد! بنشین، چرا که ما همه در این غم و اندوه نشسته‌ایم. و بعد چند بیت شعر را خواند.
تشا غلتم عنا بصحبة غیر نا
واظهرتم الهجران ما هکذا کنا
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساسی از تنهایی و خیانت است. شاعر از دوستان یا آشنایانی سخن می‌گوید که به او پشت کرده‌اند و این رفتار برای او بسیار ناخوشایند است. او به یاد می‌آورد که روابطشان چگونه بود و حالا با دوری و سردی مواجه است. احساس یأس و ناراحتی او از بی‌محلی دیگران کاملاً مشهود است.
واقسم ان تحولواعن الهوی
بلی و حیاة الحب حلتم و ما حلنا
هوش مصنوعی: به شما قسم می‌خورم که اگر از تعلقات دلی دور شوید، بله، در زندگی عشق، شما تغییر کرده‌اید و ما همچنان در همین حالت باقی مانده‌ایم.
لیالی بتنانجتنی من ثمار کم
فقلبی الی تلک اللیا لی قدحنا
هوش مصنوعی: شب‌هایی که تو مرا به یاد می‌آوری، چون میوه‌های خوشمزه است و قلب من به سوی آن شب‌ها کشیده می‌شود.
وانشدنا الامام لبعضهم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که اشاره به یک گروه یا جمعی دارد که به یکدیگر نزدیک شده‌اند یا در کنار هم قرار گرفته‌اند. در این متن، احتمالاً به همکاری یا همراهی میان افراد اشاره شده است.
احسن ما کنا تفرقنا
خا ننا الدهر و ماخنا
هوش مصنوعی: بهترین چیزی که می‌توانیم انجام دهیم این است که هرگاه از هم جدا شویم، در دل یکدیگر جای داشته باشیم و به خواسته‌های زمانه تن ندهیم.
لیت لنا الدهر لنا مرة
عادلنا یوماً کما کنا
هوش مصنوعی: امیدواریم که روزی سرنوشت به نفع ما تغییر کند و مانند گذشته با ما به عدالت رفتار کند.