گنجور

بخش ۵۳ - و من طبقة الثانیه من المتقدمین شاه بن شجاع الکرمانی

کنیه ابوالفوارس، از اولاد ملوک بوده بکرمان. از رفیقان باحفص نیشاپوری٭ است صحبت کرده بابوتراب نخشبی و بابوعبداللّه دراع بصری و بابوعبید بسری٭ استاد باعثمن حیری٭ ایذ از اجلهٔ فتیان واعظان بوده، ویرا رسالات است مشهور و مثلهاء نیکو و آنرا «مرآة الحکما» گویند.

باقبا رفتی، و باب فرغانی و نوری و سیروانی و حیری٭ باطیلسان رفتندی، و نهاوندی٭ باخفتان رفتی، و دقاق با گلیم درزی کردان. و شاه پس از باحفص برفته از دنیا گویند: مات بعد سنة سبعین و مائتین. و گویند. توفی قبل الثلثمائه.

ویرا کتابست ردبر یحیی معاد رازی٭ بر فضل غنی بر فقر، کی یحیی کرده است وی جواب باز داده است، و فقر را بر غنا فضل نهاده چنانک هست.

شیخ الاسلام گفت: که از فضل درویشی، ترا آن تمامست و کفایت، که مصطفی درویشی بر توانگری گزید واللّه آن، ویرا اختیار کرد و بپسندید.

و شاه شجاع سید بوده، خواجه یحیی عمار٭ گفتی ویرا: که شاه شاهی بود، ووی امام بوده، وویرا سخنانست نیکو و کتبست. گویند اصل وی از مروبود، حاد الفراسه بوده، بنشاپور آمد با بوعثمان حیری٭ روزی باحفص٭ نشسته بود در نشاپور. شاه شجاع بر سروی باز ایستاد باقبا، از وی چیزی پرسید، باحفص باز نگرست او را دید باقبا، گفت: بخدای که تو شاهی! گفت من شاهم؟ دران سوال بجاء آورد که شاه ایذ دانست که آن سوال جز ازو نداند کرد گفت: باقبا شاه گفت: وجد نافی القبا، ماطلبنا فی العبا در قبا بیافتیم، آنچه در عبا می‌جستیم.

و انشدنا الامام لنفسه
للمجنون شعر
وجدتکم قبل الوجود، بناصح
الوجود،و ما غنانی الطلب

شیخ الاسلام گفت: که شاه چهل سال نخفته بود بر طمع، وقت ناگاه فرا خواب شد. حق تعالی را بخواب دید، بیدار شد، این بگفت:

رأیتک فی المنام سرور عینی
فاحببت التنعس و المناما

پس از ان پیوسته همی خفتی، یا ویرا خفته یافتندی یا در طلب خواب

و انی لاستنعس و ما بی نعسة
لعل خیالاً منک یلقا خیالیا

شیخ الاسلام گفت: که روزی شاه، در مسجد زیر کان نشسته بود درویشی برپای خاست دومن نان خواست. کس فرا نمی‌داد. شاه گفت: کیست که این پنجاه حج من بخرد بدو من نان، و بدین درویش دهد فقیه بود آنجا نشسته نزدیک وی. آنرا بنشنید گفت: ایها الشیخ باستحقاق یا بشریعت؟ گفت: هرگز خود را ندیدم و قدر ننهادم، تا باستحقاق یا بشریعت، کردار خودم بچیز نامد. یعنی که خود را قیمت ننهادم، کردار خود را کردار کی نهم؟

قال شاه الکرمانی: من غض بصره المحارم وامسک نفسه عن الشهوات، و عمر باطنه بدوام المراقبة و ظاهره باتباع السنتة، و تعود نفسه اکل الحلال، له فراسة.

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن فع
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کنیه ابوالفوارس، از اولاد ملوک بوده بکرمان. از رفیقان باحفص نیشاپوری٭ است صحبت کرده بابوتراب نخشبی و بابوعبداللّه دراع بصری و بابوعبید بسری٭ استاد باعثمن حیری٭ ایذ از اجلهٔ فتیان واعظان بوده، ویرا رسالات است مشهور و مثلهاء نیکو و آنرا «مرآة الحکما» گویند.
هوش مصنوعی: کنیه ابوالفوارس به نسل پادشاهان کرمان بازمی‌گردد. او از دوستان باحفص نیشاپوری است و با شخصیت‌های دیگری مانند بابوتراب نخشبی، بابوعبدالله دراع بصری و بابوعبید بسری نیز معاشرت داشته است. ابوالفوارس از جوانان و واعظان برجسته زمان خودش به شمار می‌رود و آثار او شامل رسالات مشهوری است که یکی از آن‌ها به نام «مرآة الحکما» شناخته می‌شود.
باقبا رفتی، و باب فرغانی و نوری و سیروانی و حیری٭ باطیلسان رفتندی، و نهاوندی٭ باخفتان رفتی، و دقاق با گلیم درزی کردان. و شاه پس از باحفص برفته از دنیا گویند: مات بعد سنة سبعین و مائتین. و گویند. توفی قبل الثلثمائه.
هوش مصنوعی: باقبا رفته و افراد دیگری همچون باب فرغانی، نوری، سیروانی و حیری به همراه او رفتند. نهاوندی نیز رفت و دقاق با گلیم‌دوزها در پی او بود. شاه پس از باحفص از دنیا رفت و گفته می‌شود که او در سال هفتاد و دو سالگی فوت کرد و همچنین گفته شده که قبل از سیصد سالگی درگذشت.
ویرا کتابست ردبر یحیی معاد رازی٭ بر فضل غنی بر فقر، کی یحیی کرده است وی جواب باز داده است، و فقر را بر غنا فضل نهاده چنانک هست.
هوش مصنوعی: کتاب "رد بر یحیی معاد" نوشته فضل غنی به بررسی نظرات یحیی درباره فقر و غنا پرداخته است. در این کتاب، یحیی پاسخ‌هایی را ارائه داده و به نسبت فقر و غنا نگاه ویژه‌ای دارد، به‌طوری که فقر را بر غنا برتر دانسته است.
شیخ الاسلام گفت: که از فضل درویشی، ترا آن تمامست و کفایت، که مصطفی درویشی بر توانگری گزید واللّه آن، ویرا اختیار کرد و بپسندید.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: از برکت درویشی، تو به آنچه نیاز داری دست یافته‌ای و کافی است که پیامبر درویشی را بر ثروت انتخاب کرده و خداوند او را برگزیده و پسندیده است.
و شاه شجاع سید بوده، خواجه یحیی عمار٭ گفتی ویرا: که شاه شاهی بود، ووی امام بوده، وویرا سخنانست نیکو و کتبست. گویند اصل وی از مروبود، حاد الفراسه بوده، بنشاپور آمد با بوعثمان حیری٭ روزی باحفص٭ نشسته بود در نشاپور. شاه شجاع بر سروی باز ایستاد باقبا، از وی چیزی پرسید، باحفص باز نگرست او را دید باقبا، گفت: بخدای که تو شاهی! گفت من شاهم؟ دران سوال بجاء آورد که شاه ایذ دانست که آن سوال جز ازو نداند کرد گفت: باقبا شاه گفت: وجد نافی القبا، ماطلبنا فی العبا در قبا بیافتیم، آنچه در عبا می‌جستیم.
هوش مصنوعی: شاه شجاع از نسل سیدها بود و خواجه یحیی عمار درباره او می‌گوید که او شاهی بزرگ و امامی بوده و سخنان و کتاب‌های خوبی از او به جای مانده است. گفته می‌شود که اصل و نسب او به مرو برمی‌گردد و او فردی با بصیرت بود. او به نشاپور آمد و روزی در کنار بوعثمان حیری نشسته بود که با حفص نیز در آنجا حضور داشتند. در آن روز، شاه شجاع بر روی درختی ایستاده بود و از او سوالی کرد. حفص او را دید و به او گفت: "به خدا قسم، تو شاهی!" شاه شجاع پاسخ داد: "آیا من واقعا شاه هستم؟" در این میان، حفص به او گفت: "شاه گفت: ما آنچه را که در عبا می‌جستیم، در قبا پیدا کردیم."
وجدتکم قبل الوجود، بناصح
الوجود،و ما غنانی الطلب
هوش مصنوعی: من شما را پیش از آنکه وجود داشته باشید، در وجود یافتم و وجود خود را از شما بدست آوردم، و هیچگاه خواسته‌ام برآورده نشد.
شیخ الاسلام گفت: که شاه چهل سال نخفته بود بر طمع، وقت ناگاه فرا خواب شد. حق تعالی را بخواب دید، بیدار شد، این بگفت:
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: شاه به مدت چهل سال در فکر و انتظار بود، اما ناگهان بیدار شد. او در خواب چیزی از خداوند دید و وقتی بیدار شد، این را گفت:
رأیتک فی المنام سرور عینی
فاحببت التنعس و المناما
هوش مصنوعی: در خواب تو را دیدم و این برای من خوشایند بود، پس دوست داشتم که خواب بیشتری ببینم و در خواب بمانم.
پس از ان پیوسته همی خفتی، یا ویرا خفته یافتندی یا در طلب خواب
هوش مصنوعی: پس از آن، همیشه یا مشغول خواب بودی، یا او را در حال خواب می‌یافتند، یا در جستجوی خواب بودی.
و انی لاستنعس و ما بی نعسة
لعل خیالاً منک یلقا خیالیا
هوش مصنوعی: من در حال خواب‌آلودگی هستم، اما خودم خوابم نمی‌آید؛ شاید تصوری از تو در ذهنم بیفتد و مرا به خواب ببرد.
شیخ الاسلام گفت: که روزی شاه، در مسجد زیر کان نشسته بود درویشی برپای خاست دومن نان خواست. کس فرا نمی‌داد. شاه گفت: کیست که این پنجاه حج من بخرد بدو من نان، و بدین درویش دهد فقیه بود آنجا نشسته نزدیک وی. آنرا بنشنید گفت: ایها الشیخ باستحقاق یا بشریعت؟ گفت: هرگز خود را ندیدم و قدر ننهادم، تا باستحقاق یا بشریعت، کردار خودم بچیز نامد. یعنی که خود را قیمت ننهادم، کردار خود را کردار کی نهم؟
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان کرد که روزی شاه در مسجد نشسته بود که درویشی از او تقاضای دو عدد نان کرد، اما کسی به او نداد. شاه خواست تا ببیند چه کسی می‌تواند با پنجاه حج خود، نان این درویش را خریداری کند. در آنجا فقیهی نشسته بود که این را شنید و از شیخ پرسید: آیا این کار بر اساس استحقاق است یا بر اساس شرع؟ شیخ پاسخ داد که هرگز خود را با ارزش ندانسته و بر اعمال خود قیمت نگذاشته‌ام. به عبارت دیگر، او خود را بی‌ارزش می‌دانست و نمی‌توانست کردار خود را در مقایسه با دیگران ارزیابی کند.
قال شاه الکرمانی: من غض بصره المحارم وامسک نفسه عن الشهوات، و عمر باطنه بدوام المراقبة و ظاهره باتباع السنتة، و تعود نفسه اکل الحلال، له فراسة.
هوش مصنوعی: شاه الکرمانی فرمود: کسی که نگاهش را از حرام‌ها می‌پوشاند و خود را از خواسته‌های نفسانی باز می‌دارد، و با مراقبت دائمی بر باطن خود، ظاهرش را نیز با پیروی از سنت حفظ می‌کند و عادت به خوردن حلال را در خود ایجاد می‌کند، به بصیرت و درکی عمیق دست می‌یابد.