گنجور

بخش ۴۵ - و من طبقة الثانیه جنید بن محمد القواریری

ابوالقاسم الزجاج الخراز سیدالعارفین رحمه اللّه گویند که پدر وی جام فروختید بآن قواریر خوانند. گویند که اصل وی از نهاوند بود‍، و جای و نشست ببغداد بود، و فقیه بود بر مذهب بوثور مهینه شاگرد شافعی. و فتوی وی دادی، و با سری سقطی و حارث محاسبی و محمد قصاب ٭ صحبت کرده بود و شاگرد ایشان بود. و وی از ایمهٔ این قوم است و از سادات و مقبول ورهمه زبانها گویند کی در دنیا ازین طبقه سه تن بودند که ایشان را چهارم نبود. جنید به بغداد‍، و بوعبداللّه حلی بشام، و بوعثمان حیری بنشاپور٭

شیخ بوجعفر حداد ٭ گوید ار عقل مردی بوده در صورت جنید بودی در سنه سبع و تسعین مائتین برفته از دنیا، و پسر وی برو نماز کرده، روز نیمروز خلیفه روز شنبه و گویند کی آخر روز آدینه برفت، و روز شنبه دفن کردند.

کسی آن شب بخواب دیدم مصطفی که می‌شتافتی آنکس ویرا گفت یا رسول‌اللّه کجا می‌روی؟ چنین گفت کی بجنازهٔ خلیفه می‌شتابم کی برفت. دیگر روز آنکس در بغداد می‌گشت و بر می‌پرسید ار خلیفه گفتند: سلامتست. آخر شنید کی جنید رفته بود، مصطفی ویرا گفته بود خلیفه.

شیخ الاسلام گفت: قدس اللّه رحمه: کی جنید دکان داشت، روزگار چرمینه فروختی سی سال بر انجا می‌نشست تا خلق پندارند کی ستد و داد می‌کند، و هیچ بیع نکردی.

وقتی جنید می‌گذشت نارسیده بود، خرد دوازده ساله. سری سقطی ٭ گفت: ارین غلام بزید بمرگ او تصوف از بغداد برخیزد پس از این هفتاد سال ببود، جنید سر این طایفه گشت و همه باو نسبت کنند چون خراز و رویم و نوری ٭ و آن قوم که در ایام او بودند. و اول کسی ایذ که این علم را ترتیب نهاد، بسط کرد و کتب ساخت درین باب.

شیخ الاسلام گفت کرم اللّه وجهه: که استاد این قوم جنید بود اول کسی که بر منبر آشکار ازین گفت. بوالعباس عطا ٭ گوید: اماما فی هذا العلم و مرجعنا والمقتدا به الجنید.

شیخ الاسلام گفت عظم اللّه کرامته و اکرم منزله: کی خلیفهٔ ببغداد رویم ٭ را گفت: ای بی‌ادب! وی گفت: می بی‌ادب نیم، با جنید صحبت کرد جنید شبانه روز چهارصد رکعت نماز ور داشت، جنید را طاوس العباد، می‌خواندند جنید گفت: ار از ورود من چیزی فایت شود، قضا نتوانم کرد، که از اوقات من هیچ چیز بسر نامد که قضاء آن بآنجا بنهم.

شیخ الاسلام گفت رضی اللّه عنه: کی جنید را پرسیدند: که علم حقیقت چیست؟ گفت آن علم لدنیست ربانی صفت،این قوم را صفت بشده، حقیقت بمانده. علم خود حقیقت بنه دیدند ایشان را صفت پیدا شده. علم حقیقتست و عین حقیقت است در عین حقیقتست و حق حقیقتست. علم الحقیقة معرفها و عین الحقیقة وجودها، و حق الحقیقة الفناء فیها.

علم الحقیقة ما انت له عندالحق، و عین الحقیقة ما انت به من الحق و حق الحقیقة اضمحلال فی الحق، الحق ما لم یزل الحظمالم یکن، والعبادة صدف والرسم معار،علم الحقیقة تلبیسه عن اسمه. و عین الحقیقة مراده و حق الحقیقة هو عز ذکره.

علم حقیقت که خلق دانند نشان بر تلبیس بر ایشان هم پوشیده، و از آنست که اختلاف می برتاود عین الحقیقة مراده. اما حکم آن که عین حقیقتست آن اللّه راست، نه بینی که موسی بعلم شریعت خضر را بگرفت که کشتی شکست و غلام کشت، و خضر موسی را بعلم حقیقت جواب داد: کی کشتی معیوب کردم رهانیدن را،و غلام کشتم سلامت مادر و پدر او را، این علم حقیقت!

خلق العباد بالاعمال، والمریدین بالاحوال. واعارفین بالهمم، والحق ورأ ذلک کله لیس بینه و بین العباد نسب الا العنایة، و لا سبب الا الحکم و لا وقت غیر الاول.

و ما بقی وتلبیس و الاعمال للجزأ والاحوال للکرامات، والهمم للوصول.

و اما حکم حقیقت آنست: که چرا کودک راهدی ندارد؟ یا مادر و پدر را چرا از روی نگاه نداشت؟ و وی زنده. و کشتی را نرهانید تا شکست. و چرا موسی را دیدار ننموده؟ و وی زنده و توانا‍، چنانکه مصطفی را نمود، و ویرا طاقت برجا، این همه حقیقتست، و آن حکم و سر، که حق بآن یگانه،و او آنرا مستحق و سزا، در آفریده آنرا جای نیست، که گر بایستی دل موسی و صبوری قوی گردانیدی صحبت خضر را. اما نبایست آن حکم را کی وی دانست. و علم اختلاف از آن معنی بود، که آن از عین حکم و محض سر بیرونست. اما در حکم اللّه تعالی نه تبدیل رواست و نه اضطراب و نه اختلاف،حکم وی بر عزتست، و رهی ازان عاجز. و علم حقیقت بر رحمت ویست،و رهی بران مطلع کرد، کی رهی ضعیف و عاجز بود پس علم حقیقت واسطه است میان حکم و میان شریعت. و علم دلهاء حق اسبابست تنها را، و خلق برآنچه هر چه جز از حق همه در حجابست و از حق و خلق مشغول کرده است، یکی در کردار، و یکی در احوال و یکی در همت. و حق وراء این همه است و حق دلرا آنگاه متحقق گردد که هرچه جز حق همه نادیده گردد. و پس حق دیده ورگردد. پس اشارت مسافت درست کردنست، و از دوری سخن گفتن است، و اعمال پاداش راست، و احوال نزدیکی راست، و همت رسیدن و پیوستگی راست و میان رهی و خداوند سبب نیست مگر عنایت، و نه وقت مگر ازل، و نه نشان مگر حکم. دیگر همه علمست و تلبیس. و حق الحقیقة هو، و حق حقیقت ویست جل و عز واولوالعلم: علم الیقین. قال: الذین اوتوا العلم: علم الاخلاص ان الذین اوتوا العلم: علم الحکمة من قبله علم الحقیقة و علمناه من لدنا علما: علم السر.

یکی را علم داده‌اند خبری، تا گوش شنود، دُدیگر را علم داده الهامی تا دلها شنود، و دیگر را علم داده‌اند غیبی تا جانها شنود. علم سه است یکی را علم داده در صدر، تا زبان گوید کی یکی. یکی را علم داده‌اند در دل، تا بیان کند که یکی، دیگر را علم داده‌اند تا در جان با وقت گوید که یکی.

گویندگان حق ترجمانان غیب‌اند بچهار زبان: عبارت و بیان و اشارت و کشف علم چهار و زبان چهار: عبارت شریعت راست، و بیان حکمت راست، و اشارت حقیقت راست، و کشف محبت راست شریعت بروایتست، و حکمت بهدایتست و حقیقت برعایتست، و محبت بعنایتست. علم پنج است: علم اشارت و علم محبت حقیقت و علم معرفت و علم توحید علم عادت شوید و محبت علت، و معرفت رسم، و حقیقت تفرق و توحید رسوم، و او جزا و بشوید

العلم ما قام بدلیل و دفع الجهل، والعلم باللّه عز و جل خمسة اوجه: علم الفطرة الغیب بربکم، وعلم الخبر، و علم الایمان و علم الخصوص و هو علم الخضر یعنی علم الحقیقة، والخامس علم اللّه بنفسه عز و جل علی حقیقة و لا یحیطون به علما.

قال الجنید٭: لا یضر نقصان الوجد مع فضل العلم، لان فضل العلم اتم من فضل الوجد. و قال الجریری٭ اربعة اشیاءٍ عزیزات فی الدنیا: عالم یستعمل بعلمه و عارف ینطق من حقیقة و فعله، و مرید ذاهب عن طعمه، و رجل قایم مع اللّه بلا سبب.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ابوالقاسم الزجاج الخراز سیدالعارفین رحمه اللّه گویند که پدر وی جام فروختید بآن قواریر خوانند. گویند که اصل وی از نهاوند بود‍، و جای و نشست ببغداد بود، و فقیه بود بر مذهب بوثور مهینه شاگرد شافعی. و فتوی وی دادی، و با سری سقطی و حارث محاسبی و محمد قصاب ٭ صحبت کرده بود و شاگرد ایشان بود. و وی از ایمهٔ این قوم است و از سادات و مقبول ورهمه زبانها گویند کی در دنیا ازین طبقه سه تن بودند که ایشان را چهارم نبود. جنید به بغداد‍، و بوعبداللّه حلی بشام، و بوعثمان حیری بنشاپور٭
هوش مصنوعی: ابوالقاسم الزجاج الخراز سید العارفین رحمه الله می‌گویند که پدر او جام می‌فروخته و به این قواریر معروف بوده است. گفته می‌شود که اصل او از نهاوند بوده و در بغداد سکونت داشته است. او فقیه بوده و مذهب بوثور مهینه، شاگرد شافعی را پیروی می‌کرده است. او فتوا می‌داد و با عالمان بزرگی چون سری سقطی، حارث محاسبی و محمد قصاب معاشرت و شاگردی کرده است. او از امامان این گروه و از سادات بود و بر اساس عقیده بسیاری، در دنیا سه نفر از این طبقه به عنوان برجسته‌ترین وجود داشته‌اند که هیچ کس به پای آنها نمی‌رسد: جنید در بغداد، بوعبدالله حلی در شام، و بوعثمان حیری در نیشاپور.
شیخ بوجعفر حداد ٭ گوید ار عقل مردی بوده در صورت جنید بودی در سنه سبع و تسعین مائتین برفته از دنیا، و پسر وی برو نماز کرده، روز نیمروز خلیفه روز شنبه و گویند کی آخر روز آدینه برفت، و روز شنبه دفن کردند.
هوش مصنوعی: شیخ بوجعفر حداد می‌گوید: اگر عقل به شکل انسانی بود، به صورت جنید می‌بود. او در سال ۲۹۰ هجری از دنیا رفت، و پسرش بر او نماز خواند. آن روز نیمروز روز شنبه بود و گفته می‌شود که او در آخر روز جمعه فوت کرد و در روز شنبه دفن شد.
کسی آن شب بخواب دیدم مصطفی که می‌شتافتی آنکس ویرا گفت یا رسول‌اللّه کجا می‌روی؟ چنین گفت کی بجنازهٔ خلیفه می‌شتابم کی برفت. دیگر روز آنکس در بغداد می‌گشت و بر می‌پرسید ار خلیفه گفتند: سلامتست. آخر شنید کی جنید رفته بود، مصطفی ویرا گفته بود خلیفه.
هوش مصنوعی: شبی خواب دیدم که کسی به نام مصطفی به سرعت در حال رفتن بود. شخصی از او پرسید: "ای پیامبر خدا، کجا می‌روی؟" مصطفی پاسخ داد که به دنبال جنازهٔ خلیفه می‌روم که از دنیا رفته است. فردای آن روز، کسی در بغداد در حال پرس و جو بود و وقتی از حال خلیفه سؤال کرد، گفتند که او در صحت و سلامت است. اما بعداً شنید که جنید فوت کرده و مصطفی به او گفته بود که خلیفه به رحمت خدا رفته است.
شیخ الاسلام گفت: قدس اللّه رحمه: کی جنید دکان داشت، روزگار چرمینه فروختی سی سال بر انجا می‌نشست تا خلق پندارند کی ستد و داد می‌کند، و هیچ بیع نکردی.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام فرمود: خداوند رحمتش کند. زمانی که جنید دکان داشت، به مدت سی سال در آنجا می‌نشست و مردم فکر می‌کردند که او در حال خرید و فروش است، اما در واقع هیچ معامله‌ای نمی‌کرد.
وقتی جنید می‌گذشت نارسیده بود، خرد دوازده ساله. سری سقطی ٭ گفت: ارین غلام بزید بمرگ او تصوف از بغداد برخیزد پس از این هفتاد سال ببود، جنید سر این طایفه گشت و همه باو نسبت کنند چون خراز و رویم و نوری ٭ و آن قوم که در ایام او بودند. و اول کسی ایذ که این علم را ترتیب نهاد، بسط کرد و کتب ساخت درین باب.
هوش مصنوعی: جنید در سن دوازده سالگی به مرتبه‌ای از درک و دانش رسیده بود. زمانی که او از بغداد به روش تصوف روی آورد، هفتاد سال در این مسیر ادامه داد. جنید به دنبال آن به عنوان سرپرست این طایفه شناخته شد و بسیاری از بزرگانی که در زمان او بودند، به او نسبت داده می‌شدند. او نخستین کسی بود که این علم را سیستماتیک کرد، آن را گسترش داد و کتاب‌هایی در این زمینه نوشت.
شیخ الاسلام گفت کرم اللّه وجهه: که استاد این قوم جنید بود اول کسی که بر منبر آشکار ازین گفت. بوالعباس عطا ٭ گوید: اماما فی هذا العلم و مرجعنا والمقتدا به الجنید.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام با احترام به جنید اشاره کرد و گفت: جنید اولین کسی بود که به صورت علنی درباره این موضوع صحبت کرد. بوالعباس عطا نیز گفت که جنید امام ما در این علم، مرجع ما و الگوی ماست.
شیخ الاسلام گفت عظم اللّه کرامته و اکرم منزله: کی خلیفهٔ ببغداد رویم ٭ را گفت: ای بی‌ادب! وی گفت: می بی‌ادب نیم، با جنید صحبت کرد جنید شبانه روز چهارصد رکعت نماز ور داشت، جنید را طاوس العباد، می‌خواندند جنید گفت: ار از ورود من چیزی فایت شود، قضا نتوانم کرد، که از اوقات من هیچ چیز بسر نامد که قضاء آن بآنجا بنهم.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام فرمود: خداوند به او عظمت بخشید و مقامش را رفیع گرداند. یک روز خلیفهٔ بغداد به او گفت: ای بی‌ادب! او پاسخ داد: من بی‌ادب نیستم. سپس به جنید اشاره کرد که در طول شبانه‌روز چهارصد رکعت نماز می‌خواند. جنید به عنوان "طاوس العباد" شناخته می‌شود. او گفت: اگر از ورود من چیزی فوت شود، نمی‌توانم قضا کنم؛ زیرا هیچ چیزی از اوقات من بی‌نصیب نمی‌ماند که بتوانم قضا آن را به جا آورم.
شیخ الاسلام گفت رضی اللّه عنه: کی جنید را پرسیدند: که علم حقیقت چیست؟ گفت آن علم لدنیست ربانی صفت،این قوم را صفت بشده، حقیقت بمانده. علم خود حقیقت بنه دیدند ایشان را صفت پیدا شده. علم حقیقتست و عین حقیقت است در عین حقیقتست و حق حقیقتست. علم الحقیقة معرفها و عین الحقیقة وجودها، و حق الحقیقة الفناء فیها.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام فرمود: هنگامی که از جنید پرسیدند علم حقیقت چیست، او پاسخ داد که این علم، علمی است الهی و ویژه که به دل‌ها نازل می‌شود. او گفت که این قوم، به وصفی نائل شده‌اند که حقیقت برایشان باقی مانده است. علم را به حقیقت می‌شناسند و حقیقت را با علم در هم می‌آمیزند. علم حقیقت، عین حقیقت است و حقیقت در عین وجود دارد. معرفت به حقیقت، وجود آن را نشان می‌دهد و حقیقت واقعی، نابودی در آن است.
علم الحقیقة ما انت له عندالحق، و عین الحقیقة ما انت به من الحق و حق الحقیقة اضمحلال فی الحق، الحق ما لم یزل الحظمالم یکن، والعبادة صدف والرسم معار،علم الحقیقة تلبیسه عن اسمه. و عین الحقیقة مراده و حق الحقیقة هو عز ذکره.
هوش مصنوعی: علم حقیقت به معنای چیزی است که در واقعیت نسبت به حق وجود دارد، و عین حقیقت به این معناست که چه چیزی تو را به حق متصل می‌کند. در حقیقت، حقیقت در انحلال و فناء در حق نهفته است. حق جاودانه و همیشگی است و عبادت به عنوان یک نقاب و رسم به عنوان یک معار و نشانه در نظر گرفته می‌شود. علم حقیقت ممکن است گاهی با نام خود اشتباه گرفته شود و عین حقیقت می‌تواند به معنای منظور واقعی باشد. در نهایت، حق حقیقت به عظمت و بزرگی او اشاره دارد.
علم حقیقت که خلق دانند نشان بر تلبیس بر ایشان هم پوشیده، و از آنست که اختلاف می برتاود عین الحقیقة مراده. اما حکم آن که عین حقیقتست آن اللّه راست، نه بینی که موسی بعلم شریعت خضر را بگرفت که کشتی شکست و غلام کشت، و خضر موسی را بعلم حقیقت جواب داد: کی کشتی معیوب کردم رهانیدن را،و غلام کشتم سلامت مادر و پدر او را، این علم حقیقت!
هوش مصنوعی: علم واقعی که مردم به عنوان حقیقت می‌شناسند، در واقع پرده‌ای است بر حقائق واقعی که از آن‌ها غافلند. این واقعیتی است که باعث می‌شود بین برداشت‌های مختلف از حقیقت، اختلافی ایجاد شود. در واقع، حقیقت حقیقی تنها از آن خداوند است. به یاد داشته باشید که موسی با علم ظاهری‌اش به خضر اعتراض کرد چرا که او کشتی را خراب کرد و جوانی را کشت، اما خضر با علم واقعی‌اش پاسخ داد که کشتی را به خاطر نجات آن از خطر خراب کرد و جوانی را نیز به خاطر حفظ سلامتی والدینش از خطر کشت. این‌ها نمونه‌هایی از علم واقعی هستند!
خلق العباد بالاعمال، والمریدین بالاحوال. واعارفین بالهمم، والحق ورأ ذلک کله لیس بینه و بین العباد نسب الا العنایة، و لا سبب الا الحکم و لا وقت غیر الاول.
هوش مصنوعی: آفرینش بندگان بر اساس اعمالشان است، و اراده‌کنندگان بر اساس ویژگی‌هایشان. عارفان نیز بر اساس عزم و همتشان شناخته می‌شوند. حقیقت این است که میان این امور و بندگان هیچ نسبتی جز توجه الهی وجود ندارد، و هیچ دلیلی غیر از حکم خداوند نیست و زمان دیگری جز زمان اول وجود ندارد.
و ما بقی وتلبیس و الاعمال للجزأ والاحوال للکرامات، والهمم للوصول.
هوش مصنوعی: بقیه موضوعات شامل تلبیس و اعمال مربوط به بخش‌ها و شرایط کرامات، و اراده‌ها برای رسیدن به اهداف هستند.
و اما حکم حقیقت آنست: که چرا کودک راهدی ندارد؟ یا مادر و پدر را چرا از روی نگاه نداشت؟ و وی زنده. و کشتی را نرهانید تا شکست. و چرا موسی را دیدار ننموده؟ و وی زنده و توانا‍، چنانکه مصطفی را نمود، و ویرا طاقت برجا، این همه حقیقتست، و آن حکم و سر، که حق بآن یگانه،و او آنرا مستحق و سزا، در آفریده آنرا جای نیست، که گر بایستی دل موسی و صبوری قوی گردانیدی صحبت خضر را. اما نبایست آن حکم را کی وی دانست. و علم اختلاف از آن معنی بود، که آن از عین حکم و محض سر بیرونست. اما در حکم اللّه تعالی نه تبدیل رواست و نه اضطراب و نه اختلاف،حکم وی بر عزتست، و رهی ازان عاجز. و علم حقیقت بر رحمت ویست،و رهی بران مطلع کرد، کی رهی ضعیف و عاجز بود پس علم حقیقت واسطه است میان حکم و میان شریعت. و علم دلهاء حق اسبابست تنها را، و خلق برآنچه هر چه جز از حق همه در حجابست و از حق و خلق مشغول کرده است، یکی در کردار، و یکی در احوال و یکی در همت. و حق وراء این همه است و حق دلرا آنگاه متحقق گردد که هرچه جز حق همه نادیده گردد. و پس حق دیده ورگردد. پس اشارت مسافت درست کردنست، و از دوری سخن گفتن است، و اعمال پاداش راست، و احوال نزدیکی راست، و همت رسیدن و پیوستگی راست و میان رهی و خداوند سبب نیست مگر عنایت، و نه وقت مگر ازل، و نه نشان مگر حکم. دیگر همه علمست و تلبیس. و حق الحقیقة هو، و حق حقیقت ویست جل و عز واولوالعلم: علم الیقین. قال: الذین اوتوا العلم: علم الاخلاص ان الذین اوتوا العلم: علم الحکمة من قبله علم الحقیقة و علمناه من لدنا علما: علم السر.
هوش مصنوعی: در حقیقت، چرا کودک نمی‌تواند راهی را پیدا کند؟ چرا پدر و مادرش را نمی‌بیند در حالی که هنوز زنده است؟ چرا او نمی‌تواند کشتی را نجات دهد تا از سقوط جلوگیری کند؟ چرا نتوانسته موسی را ملاقات کند، در حالی که او زنده و توانا است، همان گونه که مصطفی را دید؟ این همه حقیقت دارد و آنچه به‌عنوان حکم و راز ذکر شده، تنها برای حق یگانه است و او شایستگی آن را دارد. در خلقت چنین جایی وجود ندارد که اگر دل موسی محکم بود و صبوری داشته، می‌توانست با خضر صحبت کند، اما نبایست این حکم را می‌دانست. علم اختلاف از همین معنا ناشی است، که آن موضوعی جدای از خود حکم و راز اصلی است. اما در حکم الهی، تغییر و ناپایداری و اختلافی وجود ندارد؛ حکم او بر اساس عزت قرار دارد و هیچ راهی برای کنار زدن آن نیست. علم حقیقت بر اساس رحمت اوست و تنها راهی که می‌تواند به آن مطلع شود، این است که این راه ضعیف و ناتوان است. پس علم حقیقت رابط بین حکم و شریعت است. علم دلهاء حق، علت و سبب است و انسان‌ها گرفتار چیزهایی جز حق هستند که آن‌ها را از حقیقت باز می‌دارد. این گرفتاری در رفتار، احوال و نیت‌ها مشهود است. حق فراتر از همه این‌ها است و قلب انسان وقتی حقیقت را درک می‌کند که چیزهایی جز حق را فراموش کند. در نتیجه، حق واضح می‌شود. اشاره به مسافت و دوری، هنری برای صحبت کردن است و پاداش عمل و نزدیکی احوال و نیت رسیدن و پیوستگی به حقیقت را نشان می‌دهد. تنها عاملی که میان انسان و خداوند قرار دارد، عنایت است و نه زمان، بلکه ازلی است و نشانه‌اش همان حکم است. باقی همه چیز علم و تلبیسی است. حقیقت زمانی روشن می‌شود که به علم یقین دست پیدا کنیم. افرادی که علم یافته‌اند، علم خلوص دارند و آن‌هایی که علم حکمت دارند، در حقیقت از قبل علم حقیقت را آموخته‌اند.
یکی را علم داده‌اند خبری، تا گوش شنود، دُدیگر را علم داده الهامی تا دلها شنود، و دیگر را علم داده‌اند غیبی تا جانها شنود. علم سه است یکی را علم داده در صدر، تا زبان گوید کی یکی. یکی را علم داده‌اند در دل، تا بیان کند که یکی، دیگر را علم داده‌اند تا در جان با وقت گوید که یکی.
هوش مصنوعی: حقایق زیادی در مورد دانش و آگاهی وجود دارد. برخی افراد آگاهی را از طریق شنیدن اطلاعات به دست می‌آورند، در حالی که عده‌ای دیگر الهاماتی دریافت می‌کنند که به درک عمیق‌تری از احساسات و دل‌ها می‌انجامد. همچنین، گروهی از افراد نیز دانش غیبی دارند که به آن‌ها کمک می‌کند تا به ابعاد روحانی و ژرف‌تر پی ببرند. به طور خلاصه، سه نوع علم وجود دارد: یکی از طریق کلام و بیان، دیگری از طریق احساسات درونی، و سومی از طریق ارتباط با روح.
گویندگان حق ترجمانان غیب‌اند بچهار زبان: عبارت و بیان و اشارت و کشف علم چهار و زبان چهار: عبارت شریعت راست، و بیان حکمت راست، و اشارت حقیقت راست، و کشف محبت راست شریعت بروایتست، و حکمت بهدایتست و حقیقت برعایتست، و محبت بعنایتست. علم پنج است: علم اشارت و علم محبت حقیقت و علم معرفت و علم توحید علم عادت شوید و محبت علت، و معرفت رسم، و حقیقت تفرق و توحید رسوم، و او جزا و بشوید
هوش مصنوعی: گویندگان به عنوان مترجمان امور پنهان و معنوی از چهار نوع زبان استفاده می‌کنند: زبان بیان، زبان عبارت، زبان اشاره و زبان کشف علم. این چهار زبان به ترتیب شامل بیان شریعت، بیان حکمت، اشاره به حقیقت و کشف محبت هستند. شریعت به عنوان راهنمایی عمل می‌کند، حکمت به هدایت کمک می‌کند، حقیقت قوانین خاص خود را دارد و محبت بر اساس توجه و عنایت شکل می‌گیرد. علم در این زمینه به پنج دسته تقسیم می‌شود: علم اشاره، علم محبت، علم معرفت، علم توحید و علم عادت. محبت به عنوان علت عمل می‌کند، معرفت به عنوان نشانه‌ای از شناخت است، حقیقت به تفکیک و توحید به اصول و قواعد اشاره دارد.
العلم ما قام بدلیل و دفع الجهل، والعلم باللّه عز و جل خمسة اوجه: علم الفطرة الغیب بربکم، وعلم الخبر، و علم الایمان و علم الخصوص و هو علم الخضر یعنی علم الحقیقة، والخامس علم اللّه بنفسه عز و جل علی حقیقة و لا یحیطون به علما.
هوش مصنوعی: علم چیزی است که بر اساس دلیل ثابت شده و جهل را از بین می‌برد. شناخت خداوند عز و جل از پنج جنبه تشکیل شده است: نخست، علم فطری و غیبی در مورد خداوند؛ دوم، علم خبر و اخبار؛ سوم، علم ایمان؛ چهارم، علم خاص که به علم حضرت خضر اشاره دارد و به معنای علم حقیقت است؛ و پنجم، علم خداوند نسبت به خود که به حقیقت است و افراد نمی‌توانند به تمامی آن آگاهی پیدا کنند.
قال الجنید٭: لا یضر نقصان الوجد مع فضل العلم، لان فضل العلم اتم من فضل الوجد. و قال الجریری٭ اربعة اشیاءٍ عزیزات فی الدنیا: عالم یستعمل بعلمه و عارف ینطق من حقیقة و فعله، و مرید ذاهب عن طعمه، و رجل قایم مع اللّه بلا سبب.
هوش مصنوعی: جنید می‌گوید: کمبود حال عاطفی آسیب‌زننده نیست در حالی که علم و دانش برتری دارد، زیرا برتری علم کامل‌تر از برتری حال عاطفی است. همچنین جریری اشاره می‌کند که چهار چیز در دنیا بسیار باارزش هستند: یک عالم که از علم خود به درستی استفاده می‌کند، یک عارف که از حقیقت سخن می‌گوید و عمل می‌کند، یک مشتاق که از لذت‌های دنیوی فاصله گرفته و یک انسان که با خداوند در ارتباط است بدون هیچ دلیلی.