گنجور

بخش ۲۱ - و من طبقة الاولی باحفص حداد نشابوری الزاهد

شیخ الاسلام گفت: نام با حفص، عمرو بن سلمه، و گفتند: کی عمرو بن سالم، و گفتند کی کنیت دیگر داشت ابو محرز «و گفتند:کی نام وی عمر و بن سلمه است و این در ستر» و از نیشابور است از ربه کورداباد بر در نیشابور، روی استاد نشاپوریان بود یگانهٔ جهان. شیخ مومل پیر بوعثمان ٭ است و شاه شجاع ٭ بوی نسبت کند «یگانه بود» از ائمه این قوم سید. شیخ الاسلام گفت: کی وی نمونهٔ جهان بود در وقت خود، اللّه تعالی ورافرا نمود کی مرا چنین واید بود. و بوعمر و زجاجی ٭ گوید: کان ابوحفص نورالاسلام و فی وقته.

و قال المومل الجصاص الشیرازی: اعطی الجنید الحکمة، واعطی شاه الکرمانی الوجود، و اعطی ابوحفص الاخلاق واعطی ابویزید البسطامی الهیمان و باحفص رفیق احمد خضرویه است و بایزید بسطامی. شاگرد عبداللّه مهدی باوردی، صحبت کرده با شیخ علی نصرآبادی. مات ابوحفص فی سنة اربع و ستین و مائتین. و گفته‌اند در سنه سبع و سبعین درآن سال که احمد بن عبداللّه الخجستانی را بکشتند و گفتند کی در سنه تسع و ستین رفته، و پیشینه بیشتر گفته‌اند و اللّه اعلم فی وفاته اختلاف»

قال ابوحفص: حرست قلبی عشرین سنة ثم حرسنی قلبی عشرین سنة ثم وردت حالة صرنافیها محروسین جمعیاً. شیخ الاسلام گفت با حفص احداد گوید: کی هر که درین علم سخن گوید، یا این علم او را بکشد، یا دیوانه کند یا حکیم شود.

شیخ الاسلام تفسیر کرد: یا جان او بآن طاقت نیارد کشته گردد، یا علم او طاقت او نیارد، دیوانه شود. یا خبر او عیان شود حکیم شود این سه را چهارم نبود.

او که سخن حقیقت دزدیده گوید تا ترا بخود تقرب افزاید اللّه به عقل در دیده و گوشها ببرد تا دیوانه شود. و او که از یافت گوید، اما از خبر گوید نداند کی او را باید گفت. و کی باید گفت؟ و مردمان را ننگرد، نداند کی دامن سوخته را نباید گفت، و مطمین را بنواید گفت آن مرد سفاک است او در سر آن شود آن سخن را ورا بکشد.

و او که معانی می خبر می فراستاند و او خود در میان، و می‌سپارد و او در میان نه او حکیم شود. اگر خواهی که ایشان را باز شناسی که او سخن می‌گوید در دل نگر دل گواهی دهد که او کیست. با حفص گوید. کی حسن ادب ظاهر را عنوان ادبست باطن را از بهر آنکه مصطفی گفت : لو خشع قلبه لخشعت جوارحه، الحدیث.

شیخ الاسلام گفت کی با حفص به حج می‌رفت ببغداد آمد جنید پذیره آمد و با حفص پیر بود و شاگردان بر سروی بپای بودند و آداب نیکو می‌ورزیدند جنید گفت ویرا: این اصحاب خود را آداب ملوک آموختهٔ؟ گفت گوشیدن ادب ظاهر دوستان حق را، از ادب باطنست حق را

و انشدنا الامام لغیره

وقل من ضمنت شیاً طویته
الا وفی وجهه من ذاک عنون

بوعلی ثقفی گوید که با حفص گفت: من لم یزین احواله افعاله فی کل وقت بالکتاب و السنة و لم یهتم خواطره فلا تعده فی دیوان الرجال.

شیخ الاسلام گفت: کی با محمد آهنگر بود سید از شاگردان باحفص، از کویان نشاپور، بباحفص آمد با حفص ویرا گفت، که آهنگری میکن و فرا درویشان می‌ده و ازان هیچ مخور و خود را سوال میکن و میخور. بکچند چنان می‌کرد، مردمان زبان فراوی کردند گفتند: که آن حرص وی نگرید، که کار می‌کند و سوال میکند بجای آوردند، کی حال وی چونست، ویرا قبول بخاست دست برو کشادند باحسان. باحفص گفت: چون بجای آوردند آن حال، گفت: هنوز سوال مکن، که سوال بر تو حرام شد، از آنکه می‌کنی می‌خورد می‌ده.

شیخ الاسلام گفت: که وقتی مردی وی آمد، باحفص ویرا گفت ارقصد این طریق داری برو یکچندی حجامی کن تا نام حجام بر تو نهتد نه از ابتدا فراعارف بتو باز نهند. ارخواهی کن، ورخواهی مکن و باحفص دو بار آهنگری بگذاشت یک راه بگذاشت باز بآن گشت دیگر راه بگذاشت گفت: پیشین بار چون دست از کار بداشتم، کار دست از من بنه داشت. باوی گشتم تا وی دست از من بداشت پس بگذاشتم.

شیخ الاسلام گفت: بومزاحم پیر بوده سید از مشایخ پارس بوعبداللّه خفیف ویرا یاد کند در کتاب «اسمای مشایخ پارس، رحمهم اللّه علیهم در سنه خمس و اربعین و ثلثمائه برفت از دنیا، کذی فی التاریخ.

شیخ الاسلام گفت: کی وی به زیارت باحفص آمد، چون در رسید باحفص و اصحاب، خلاها پاک همی کردند و چنان بود که چیزی فتوح بوده بود، گویند که ده درم بود. گفتند که باین خلاها پاک کنیم.

باحفص گفت: که این ما کرده‌ایم، هم ما را پاک باید کرد، و آنچه فتوح است درویشان را بکار باید برد، کرفها برگرفته بودند که کس در رسید بباحفص، که ای شیخ! خویشتن فرو شوی و جامه درپوش! که شیخ بومزاحم در رسید «از پارس». گفت: اگر او آن بومزاحم است، کی من شناسم، مرا شاید که او مرا چنین بیند. در وقت بومزاحم در رسید، آن حال بدید سلام کرد، و در وقت جامه بسر بیرون افگند، و کرفه برگرفت و در کار ایستاد. قال ابوعمرو بن نجید: من کرمت علیه نفسه، هانت علیه دینه. و قال ابوالحسن البوشنجی الصوفی: من ذل فی نفسه رفع اللّه قدره، و من عزفی نفسه، اذله اللّه فی اعین عباده. و قال! ابراهیم بن داود القصار: من تعزز بشیء غیراللّه فقد ذل فی عزه و قال شیخ الاسلام: ما اعز اللّه عبداً بعزا عزله من ارید له علی ذل نفسه.

انشدنا الامام لنفسه

من اعتز بذی العز، فذو العز له عز
ومن لفتخر بدنیاه، فلا فخر و لاعز

الامر من ههنالامن ههنا. بوبکر زقاق گوید: که این کار کار کسی است کی اللّه تعالی بجان او مزبلها رفته بود

شیخ الاسلام گفت: که محمد عَلْیان سید بوده از این طایفه از نسا، شاگرد باحفص است، هر سال بباحفص حداد آمدی از نسا بزیارت در راه خواب نکردی و چیزی نخوردی و بر طهارت رفتی، چون طهارت بشکستی بنه رفتی تا طهارت کردی. شیخ الاسلام گفت: اگر او بباحفص می‌شدی، بی طهارت بتوانستی رفت اما او نه بباحفص می‌شد، شیخ الاسلام گفت کی شیخ احمد علی شعیب هر سال یکبار به خرقانی ٭ شدی بزیارت.

وقتی می‌شد در راه گرسنه بود، نان خواست و بخورد. چون در شیخ بوالحسن خرقانی شد، شیخ ویرا گفت: احمد این بار که بمن آیی، در راه جستی گری مکن شیخ الاسلام گفت در مناجاة: آلهی! این چیست، که دوستان خود را کردی؟ هر که ایشان را جست ترا یافت، و تا ترا ندید ایشان را نشاخت.

بخش ۲۰ - و من طبقة الاولی بایزید بسطامی: شیخ الاسلام گفت که نام وی طیفور بن عیسی بن آدم بن سروشان. جدا و سروستان گوری بوده مسلمان شده و بایزید از اقران احمد خضرویه است و با حفص و یحیی معاذ و شیقیق بلخی ٭ دیده بود. شیخ الاسلام گفت: استاذوی کردی بود، پهلوی وی در گورست ببسطام بایزید درخواست که گورمن فروتر ازان استاذ من برید حرمت استاذ را، و بایزید صاحب رای بوده در مذهب، لیکن ویرا ولایت کشاد، کی مذهب درآن بادید نیامد، وفات وی در سنه احدی و ستین و مائتین بود «و نیز گفتند که در سنه اربع و مائتین، ولیکن در سنه احدی و ستین در ستر است.»بخش ۲۲ - و من المتقدمین عبداللّه مهدی باوردی: سید بوده ازین قوم. استاد باحفص حداد است باحفص بباورد شد نزدیک وی ویرا شاگردی می‌کرد، و عبداللّه مهدی آهنگر بود، و سبب توبت و دست از کار باز داشتن وی آن بود: که آهنگری می‌کرد، وقتی آهن در آتش نهاده بود، نا بینائی بر در دکان بگذشت می‌خواند: المک یومئذن الحق للرحمن، الایه عبداللّه آن بشنید، آن آهن که در دست داشت از دست وی بیفتاد خویشتن دست برد در آهن تافته و برداشت. شاگردا: چه شدی؟ بنگریست آهن در دست خود دید گفت: چون رستم برخاست و برفت و دکان بگذاشت.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شیخ الاسلام گفت: نام با حفص، عمرو بن سلمه، و گفتند: کی عمرو بن سالم، و گفتند کی کنیت دیگر داشت ابو محرز «و گفتند:کی نام وی عمر و بن سلمه است و این در ستر» و از نیشابور است از ربه کورداباد بر در نیشابور، روی استاد نشاپوریان بود یگانهٔ جهان. شیخ مومل پیر بوعثمان ٭ است و شاه شجاع ٭ بوی نسبت کند «یگانه بود» از ائمه این قوم سید. شیخ الاسلام گفت: کی وی نمونهٔ جهان بود در وقت خود، اللّه تعالی ورافرا نمود کی مرا چنین واید بود. و بوعمر و زجاجی ٭ گوید: کان ابوحفص نورالاسلام و فی وقته.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام اشاره کرد که نام او حفص، عمرو بن سلمه است و همچنین گفتند که او کنیت دیگری به نام ابو محرز دارد. دیگران بیان کردند که نام واقعی او عمرو بن سلمه است و او از نیشابور، از ربه کورداباد نزدیک نیشابور می‌آید و استاد بزرگان نیشابوری بوده است. او به عنوان شخصی برجسته و یگانه در میان ائمه این قوم شناخته می‌شود. شیخ الاسلام همچنین افزود که او در زمان خود نمونه‌ای برای دیگران بود و خداوند او را بزرگ و مورد تحسین قرار داده است. بوعمر زجاجی نیز گفت که ابوحفص نور الاسلام بوده و در زمان خود شناخته شده بود.
و قال المومل الجصاص الشیرازی: اعطی الجنید الحکمة، واعطی شاه الکرمانی الوجود، و اعطی ابوحفص الاخلاق واعطی ابویزید البسطامی الهیمان و باحفص رفیق احمد خضرویه است و بایزید بسطامی. شاگرد عبداللّه مهدی باوردی، صحبت کرده با شیخ علی نصرآبادی. مات ابوحفص فی سنة اربع و ستین و مائتین. و گفته‌اند در سنه سبع و سبعین درآن سال که احمد بن عبداللّه الخجستانی را بکشتند و گفتند کی در سنه تسع و ستین رفته، و پیشینه بیشتر گفته‌اند و اللّه اعلم فی وفاته اختلاف»
هوش مصنوعی: حکمت به جنید داده شد، وجود به شاه کرمانی، اخلاق به ابوحفص، و حالت معنوی به ابویزید بسطامی اهدا شد. ابوحفص رفیق احمد خضروی و ابویزید بسطامی، شاگرد عبد الله مهدی باوردی بود و با شیخ علی نصرآبادی گفتگو کرد. ابوحفص در سال 264 هجری فوت کرد و گفته شده که در سال 277 هجری، همان سالی که احمد بن عبدالله خجستانی کشته شد، نیز صحبت‌هایی شده است. در مورد تاریخ وفات او بین scholars اختلاف نظر وجود دارد و الله بهتر می‌داند.
قال ابوحفص: حرست قلبی عشرین سنة ثم حرسنی قلبی عشرین سنة ثم وردت حالة صرنافیها محروسین جمعیاً. شیخ الاسلام گفت با حفص احداد گوید: کی هر که درین علم سخن گوید، یا این علم او را بکشد، یا دیوانه کند یا حکیم شود.
هوش مصنوعی: ابوحفص گفت: "من به مدت بیست سال از قلبم مراقبت کردم، سپس قلبم به مدت بیست سال از من مراقبت کرد و سپس وضعیتی پیش آمد که همه ما تحت مراقبت قرار گرفتیم." شیخ الاسلام به حفص می‌گوید: "هر کسی که در این علم سخن بگوید، یا این علم او را نابود می‌کند، یا او را دیوانه می‌سازد، یا او را حکیم می‌کند."
شیخ الاسلام تفسیر کرد: یا جان او بآن طاقت نیارد کشته گردد، یا علم او طاقت او نیارد، دیوانه شود. یا خبر او عیان شود حکیم شود این سه را چهارم نبود.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام توضیح داد: یا روح او آنقدر قوی نیست که تحمل کشته شدن را داشته باشد، یا علم او به او فشار می‌آورد و او دیوانه می‌شود. همچنین ممکن است حقیقت او افشا شود و او حکیم گردد. هیچ گزینه دیگری وجود ندارد.
او که سخن حقیقت دزدیده گوید تا ترا بخود تقرب افزاید اللّه به عقل در دیده و گوشها ببرد تا دیوانه شود. و او که از یافت گوید، اما از خبر گوید نداند کی او را باید گفت. و کی باید گفت؟ و مردمان را ننگرد، نداند کی دامن سوخته را نباید گفت، و مطمین را بنواید گفت آن مرد سفاک است او در سر آن شود آن سخن را ورا بکشد.
هوش مصنوعی: کسی که سخن حقیقت را به طرز نادرستی بیان می‌کند، در تلاش است تا خود را به دیگران نزدیک کند و در این مسیر، عقل و درک مردم را تحت تأثیر قرار می‌دهد تا آن‌ها را به جنون نزدیک کند. او در مورد آنچه یافته، صحبت می‌کند، اما نمی‌داند چه چیزهایی را باید بیان کند و چه زمانی باید این کار را انجام دهد. او به مردم توجه ندارد و نمی‌داند که نمی‌توان درباره چیزهایی که باعث زخم یا آسیب شده‌اند، سخن گفت. او به یقین نمی‌تواند بفهمد که این نوع سخن گفتن ممکن است او را به خطر بیندازد و منجر به عواقب وخیمی شود.
و او که معانی می خبر می فراستاند و او خود در میان، و می‌سپارد و او در میان نه او حکیم شود. اگر خواهی که ایشان را باز شناسی که او سخن می‌گوید در دل نگر دل گواهی دهد که او کیست. با حفص گوید. کی حسن ادب ظاهر را عنوان ادبست باطن را از بهر آنکه مصطفی گفت : لو خشع قلبه لخشعت جوارحه، الحدیث.
هوش مصنوعی: کسی که معانی را درک می‌کند و خود را در وسط این معانی قرار می‌دهد، باید در درون خود نیز حکیم باشد. اگر می‌خواهی او را بشناسی، باید به دل خود نگاه کنی و ببینی که او کیست. با شخصی به نام حفص صحبت می‌شود. او می‌گوید که حسن ادب ظاهری نشانه ادب باطنی است، زیرا مصطفی(ص) فرمودند: اگر قلب انسان خاشع باشد، اعضای بدن او نیز خاشع خواهند بود.
شیخ الاسلام گفت کی با حفص به حج می‌رفت ببغداد آمد جنید پذیره آمد و با حفص پیر بود و شاگردان بر سروی بپای بودند و آداب نیکو می‌ورزیدند جنید گفت ویرا: این اصحاب خود را آداب ملوک آموختهٔ؟ گفت گوشیدن ادب ظاهر دوستان حق را، از ادب باطنست حق را
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت که وقتی حفص به حج می‌رفت، به بغداد آمد. جنید به استقبال او آمد و با حفص که پیر بود، همراه شد. شاگردان نیز در کنار آنها بودند و آداب نیکو را رعایت می‌کردند. جنید به او گفت: آیا این دوستان خود را آداب ملوک آموخته‌اید؟ او پاسخ داد که آداب ظاهری دوستان حق از ادب باطن آنان نشأت می‌گیرد.
و انشدنا الامام لغیره
هوش مصنوعی: و ما از امام خواسته‌ایم که به دیگران بپردازد.
وقل من ضمنت شیاً طویته
الا وفی وجهه من ذاک عنون
هوش مصنوعی: هر چیزی را که با دقت و توجه نگه‌داری، نشانه‌ای از آن در چهره‌ات نمایان خواهد شد.
بوعلی ثقفی گوید که با حفص گفت: من لم یزین احواله افعاله فی کل وقت بالکتاب و السنة و لم یهتم خواطره فلا تعده فی دیوان الرجال.
هوش مصنوعی: بوعلی ثقفی می‌گوید که به حفص گفت: کسی که در هیچ زمانی احوال و اعمال خود را با کتاب و سنت نزیند و به فکرهای خود اهمیت ندهد، او را در زمره مردان نشمارید.
شیخ الاسلام گفت: کی با محمد آهنگر بود سید از شاگردان باحفص، از کویان نشاپور، بباحفص آمد با حفص ویرا گفت، که آهنگری میکن و فرا درویشان می‌ده و ازان هیچ مخور و خود را سوال میکن و میخور. بکچند چنان می‌کرد، مردمان زبان فراوی کردند گفتند: که آن حرص وی نگرید، که کار می‌کند و سوال میکند بجای آوردند، کی حال وی چونست، ویرا قبول بخاست دست برو کشادند باحسان. باحفص گفت: چون بجای آوردند آن حال، گفت: هنوز سوال مکن، که سوال بر تو حرام شد، از آنکه می‌کنی می‌خورد می‌ده.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: شخصی با نام محمد آهنگر بود که سید از شاگردان باحفص و اهل کویان نشاپور بود. او به باحفص آمد و گفت که آهنگری می‌کند و به درویشان کمک می‌کند، اما از آن چیزی نخور و خودت سوال کن و بخور. او به همین شیوه ادامه داد و مردم در مورد او صحبت کردند که چرا او به چیزی غیر از کاری که انجام می‌دهد اکتفا نمی‌کند. در نهایت، آنها وضع او را بررسی کردند و او را به احسان دعوت کردند. باحفص گفت: وقتی وضعیت او را بررسی کردند، او هنوز اجازه سوال کردن ندارد، چرا که چیزی که انجام می‌دهد باعث می‌شود که به او داده شود.
شیخ الاسلام گفت: که وقتی مردی وی آمد، باحفص ویرا گفت ارقصد این طریق داری برو یکچندی حجامی کن تا نام حجام بر تو نهتد نه از ابتدا فراعارف بتو باز نهند. ارخواهی کن، ورخواهی مکن و باحفص دو بار آهنگری بگذاشت یک راه بگذاشت باز بآن گشت دیگر راه بگذاشت گفت: پیشین بار چون دست از کار بداشتم، کار دست از من بنه داشت. باوی گشتم تا وی دست از من بداشت پس بگذاشتم.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: وقتی مردی به حاصف نزدیک شد، به او گفت که کمی حجامت کن تا نام حجام بر تو گذاشته شود و نه از ابتدا به تو اجازه نمی‌دهند که وارد کارهای عمیق‌تری شوی. اگر می‌خواهی، کن و اگر نمی‌خواهی، نکن. حاصف دو بار آهنگری را کنار گذاشت، یک راه را انتخاب کرد و سپس به آن بازگشت. بار اول که دست از کار کشید، کار نیز از او دست برداشت. او همراه حاصف رفت تا اینکه حاصف از او فاصله گرفت و سپس او کار را رها کرد.
شیخ الاسلام گفت: بومزاحم پیر بوده سید از مشایخ پارس بوعبداللّه خفیف ویرا یاد کند در کتاب «اسمای مشایخ پارس، رحمهم اللّه علیهم در سنه خمس و اربعین و ثلثمائه برفت از دنیا، کذی فی التاریخ.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: بومزاحم، که فردی پیر بود، از سید، یکی از مشایخ پارس، یاد کرد و در کتاب «اسمای مشایخ پارس» به ذکر او پرداخته است. در تاریخ آمده که او در سال 435 هجری از دنیا رفته است.
شیخ الاسلام گفت: کی وی به زیارت باحفص آمد، چون در رسید باحفص و اصحاب، خلاها پاک همی کردند و چنان بود که چیزی فتوح بوده بود، گویند که ده درم بود. گفتند که باین خلاها پاک کنیم.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان کرد که زمانی که کی وی به زیارت باحفص رسید، متوجه شد که باحفص و همراهانش در حال پاک کردن خلاها هستند. به نظر می‌رسید که این کار نشانه‌ای از فتحی بزرگ بوده است و گفته می‌شد که ارزش آن ده درهم بوده است. آنها تصمیم گرفتند که این خلاها را پاکسازی کنند.
باحفص گفت: که این ما کرده‌ایم، هم ما را پاک باید کرد، و آنچه فتوح است درویشان را بکار باید برد، کرفها برگرفته بودند که کس در رسید بباحفص، که ای شیخ! خویشتن فرو شوی و جامه درپوش! که شیخ بومزاحم در رسید «از پارس». گفت: اگر او آن بومزاحم است، کی من شناسم، مرا شاید که او مرا چنین بیند. در وقت بومزاحم در رسید، آن حال بدید سلام کرد، و در وقت جامه بسر بیرون افگند، و کرفه برگرفت و در کار ایستاد. قال ابوعمرو بن نجید: من کرمت علیه نفسه، هانت علیه دینه. و قال ابوالحسن البوشنجی الصوفی: من ذل فی نفسه رفع اللّه قدره، و من عزفی نفسه، اذله اللّه فی اعین عباده. و قال! ابراهیم بن داود القصار: من تعزز بشیء غیراللّه فقد ذل فی عزه و قال شیخ الاسلام: ما اعز اللّه عبداً بعزا عزله من ارید له علی ذل نفسه.
هوش مصنوعی: باحفص گفت: ما باید خود را اصلاح کنیم و آنچه که در دل درویشان است را در عمل به کار بگیریم. افرادی بودند که به او نزدیک شدند و خواستند که او خود را پست کند و لباسش را بپوشد. در این لحظه، بومزاحم از «پارس» رسید و گفت: اگر او بومزاحم است، من چگونه او را بشناسم؟ شاید او نیز مرا این‌گونه ببیند. زمانی که بومزاحم رسید و حال او را مشاهده کرد، سلام کرد و بلافاصله لباسش را برداشت و آماده کار شد. ابوعمرو بن نجید گفت: کسی که به خود احترام گذاشت، به دینش بی‌احترامی می‌کند. ابوالحسن بوشنجی گفت: کسی که در نظر خود ذلیل باشد، خداوند مقامش را بالا می‌برد و کسی که به خود عزت بدهد، خدا او را در نظر بندگانش ذلیل می‌کند. ابراهیم بن داود القصار نیز گفت: کسی که به چیزی غیر از خدا تکیه کند، در عزتش ذلیل می‌شود و شیخ الاسلام گفت: خداوند هیچ بنده‌ای را با عزتی که از طرف غیر خدا به او داده شده، عزیز نمی‌کند.
انشدنا الامام لنفسه
هوش مصنوعی: نفس امام به خودی خود موجود نیست.
من اعتز بذی العز، فذو العز له عز
ومن لفتخر بدنیاه، فلا فخر و لاعز
هوش مصنوعی: کسی که به آدم‌های با عظمتی ارادت دارد، خود به عزت دست می‌یابد. اما اگر کسی به دنیا و چیزهای زودگذر آن ببالد، نه فخری دارد و نه عزتی.
الامر من ههنالامن ههنا. بوبکر زقاق گوید: که این کار کار کسی است کی اللّه تعالی بجان او مزبلها رفته بود
هوش مصنوعی: مسئله از اینجا شروع می‌شود. بوبکر زقاق می‌گوید: این کار مربوط به کسی است که خداوند جان او را به طرف خود برده است.
شیخ الاسلام گفت: که محمد عَلْیان سید بوده از این طایفه از نسا، شاگرد باحفص است، هر سال بباحفص حداد آمدی از نسا بزیارت در راه خواب نکردی و چیزی نخوردی و بر طهارت رفتی، چون طهارت بشکستی بنه رفتی تا طهارت کردی. شیخ الاسلام گفت: اگر او بباحفص می‌شدی، بی طهارت بتوانستی رفت اما او نه بباحفص می‌شد، شیخ الاسلام گفت کی شیخ احمد علی شعیب هر سال یکبار به خرقانی ٭ شدی بزیارت.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت که محمد علوی، از طایفه نسا و شاگرد باحفص بود. هر سال از نسا برای زیارت به همراه باحفص می‌آمد و در راه خوابش نمی‌برد و چیزی نمی‌خورد. او همواره با وضو می‌رفت و وقتی وضوش باطل می‌شد، به جایی می‌رفت تا دوباره وضو بگیرد. شیخ الاسلام ادامه داد اگر او به باحفص می‌پیوست، می‌توانست بدون وضو هم برود، اما او این کار را نمی‌کرد. همچنین شیخ الاسلام گفت که شیخ احمد علی شعیب هر سال یک بار به خرقانی برای زیارت می‌رفت.
وقتی می‌شد در راه گرسنه بود، نان خواست و بخورد. چون در شیخ بوالحسن خرقانی شد، شیخ ویرا گفت: احمد این بار که بمن آیی، در راه جستی گری مکن شیخ الاسلام گفت در مناجاة: آلهی! این چیست، که دوستان خود را کردی؟ هر که ایشان را جست ترا یافت، و تا ترا ندید ایشان را نشاخت.
هوش مصنوعی: وقتی انسان در مسیر به شدت گرسنه می‌شود، از خداوند نان طلب می‌کند و آن را می‌خورد. در مورد شیخ بوالحسن خرقانی گفته شده که او به احمد گفت: «این بار که به نزد من می‌آیی، در راه به دنبال چیزی نرو.» شیخ الاسلام در مناجات خود گفت: «خدایا! این چه حالی است که بر دوستانت وارد کردی؟ هر کسی که آنها را جستجو کرد، تو را با آنها یافت و تا زمانی که تو را ندید، آنها را نشناخت.»