گنجور

بخش ۱۹ - یحیی بن معاد الرازی التمیمی الواعظ

کنیت ابوزکریا، بنشاپور برفت در سنه ثمان و خمسین و مائین شیخ الاسلام گفت: کی بوعبداللّه با کو مرا گفت، که بکران بن احمد جیلی گفت، که یوسف حسین رازی ٭ گفت: که در صد و بیست شهر رفته‌ام بدیدار علما و حکما و مشایخ، هیچکس ندیده‌ام قادرتر بر سخن، چون یحیی معاذ رازی، وی گفت: انکسار العاصین احب الی من صولة المطیعین.

شیخ الاسلام گفت: کی فرا یحیی معاذ گفتند: کی قومی‌اند کی می‌گویند کی ما بجاء رسیده‌ایم، کی ما را نماز نباید کرد. گفت: بگو رسیده‌اند، بسقر رسیده‌اند.

و هم یحیی گوید: کی ایشان کی درین طریق می‌روند بسخن و فعل، سه قوم‌اند: قومی اصحاب خلوت و ضیق‌اند، از خلق ستوده در جهان وی جهانیان. ددیگر قوم از محبان داعیان اندر سر کوی. و سیم قومی دیگر می‌پندارند کی در کاریم در خرق شریعت و سنة‌اند، تا آنجا کی گویند کی ما از پیغمبران به ایم و مه‌ایم، زندیق شوند تمام.

و هم وی گفت: المحبة العمل بطاعة المحبوب. و هم وی گفت: کی زاهدان غرباً دنیااند و عارفان غرباء آخرت و هم یحیی گوید: کی او قوم دوست بود، دل ایشان در خود بسته، کسی که کسی دوست بود. دل در خود بسته دوستر بود و هم وی گفت: که هر که با دوست جز دوست بیند وی دوست ندیده است. شیخ الاسلام گفت کی: من بماندم بر یک نظاره خود نظاره گشتم یکباره در میدان نظاره‌ام یک سواره فریاد بتو از پنداره

اشغل الناس فی امور
بین خوف و من سرور
و حاجتی فیک یا الی!
ان لا تکلنی الی غرور

و هم گفت: کی بر قدر انبساط منزل توان. شیخ الاسلام گفت: که می‌گویم کی بر قدر منزل انبساط منزل توان و هم یحیی گوید: که اهل معرفت وحشی اللّه‌اند، در زمین باکس موانست نکنند. یحیی گوید: کی حقیقت محبت آنست کی به بر نیفزاید و بجا بنکاهد. و جنید گوید: المحبة میل بلا نیل. بوخری دمشقی گوید: اذا سقرت المحبة اذهلت. از خود باز ماند و بیخود گردد.

بخش ۱۸ - من طبقه الاولی احمد بن الخضرویة البلخی رحمه اللّه: کنیه ابوحامد، از مهینان مشایخ خراسان بوده از بلخ، با بوتراب نخشبی ٭ صحبت کرده بود، و با حاتم اصم و ابراهیم ادهم ٭ دیده بود. وی گوید: که ابراهیم ادهم گفت: التوبة هی الرجوع الی اللّه بصفاء السر. و احمد را کتاب است درجات المقبلین علی اللّه عز و جل. از نظیران بایزید و با حفص است، بنشا بور آمدگی به حج رفت و ببسطام رفت بزیارت بایزید در سنه اربعین و مائتین برفته از دنیا پیش از احمد حنبل بسالی کمتر. فرا باحفص حداد ٭ گفتند: که مه دیدندی ازین طبقه؟ گفت ندیدم کس مه از احمد خضرویه بهمت و صدق احوال. کسی احمد را گفت: مرا وصیتی کن! گفت: امت نفسک حتی تحییها.بخش ۲۰ - و من طبقة الاولی بایزید بسطامی: شیخ الاسلام گفت که نام وی طیفور بن عیسی بن آدم بن سروشان. جدا و سروستان گوری بوده مسلمان شده و بایزید از اقران احمد خضرویه است و با حفص و یحیی معاذ و شیقیق بلخی ٭ دیده بود. شیخ الاسلام گفت: استاذوی کردی بود، پهلوی وی در گورست ببسطام بایزید درخواست که گورمن فروتر ازان استاذ من برید حرمت استاذ را، و بایزید صاحب رای بوده در مذهب، لیکن ویرا ولایت کشاد، کی مذهب درآن بادید نیامد، وفات وی در سنه احدی و ستین و مائتین بود «و نیز گفتند که در سنه اربع و مائتین، ولیکن در سنه احدی و ستین در ستر است.»

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کنیت ابوزکریا، بنشاپور برفت در سنه ثمان و خمسین و مائین شیخ الاسلام گفت: کی بوعبداللّه با کو مرا گفت، که بکران بن احمد جیلی گفت، که یوسف حسین رازی ٭ گفت: که در صد و بیست شهر رفته‌ام بدیدار علما و حکما و مشایخ، هیچکس ندیده‌ام قادرتر بر سخن، چون یحیی معاذ رازی، وی گفت: انکسار العاصین احب الی من صولة المطیعین.
هوش مصنوعی: در سال ۵۸۰ هجری، کنیت ابوزکریا به بنشاپور رفت. در آن زمان شیخ الاسلام گفت: بوعبدالله به من گفت که بکران بن احمد جیلی گفته است که یوسف حسین رازی در صحبت‌های خود بیان کرده است که او به ۱۲۰ شهر رفته و علما، حکما و مشایخ را ملاقات کرده، ولی هیچ‌کس را مانند یحیی معاذ رازی در سخنوری توانا ندیده است. او گفته است: "تسلیم و انکسار گناهکاران برای من محبوب‌تر از اقتدار و توانایی مطیعین است."
شیخ الاسلام گفت: کی فرا یحیی معاذ گفتند: کی قومی‌اند کی می‌گویند کی ما بجاء رسیده‌ایم، کی ما را نماز نباید کرد. گفت: بگو رسیده‌اند، بسقر رسیده‌اند.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: یحیی معاذ بیان کرد که گروهی وجود دارند که می‌گویند ما به هدف خود رسیده‌ایم و دیگر نیازی به نماز نداریم. جواب داد: بگویید که آن‌ها به جایی رسیده‌اند، ولی به جهنم رسیده‌اند.
و هم یحیی گوید: کی ایشان کی درین طریق می‌روند بسخن و فعل، سه قوم‌اند: قومی اصحاب خلوت و ضیق‌اند، از خلق ستوده در جهان وی جهانیان. ددیگر قوم از محبان داعیان اندر سر کوی. و سیم قومی دیگر می‌پندارند کی در کاریم در خرق شریعت و سنة‌اند، تا آنجا کی گویند کی ما از پیغمبران به ایم و مه‌ایم، زندیق شوند تمام.
هوش مصنوعی: یحیی می‌گوید: افرادی که در این مسیر گام برمی‌دارند، به سه دسته تقسیم می‌شوند: دسته‌ای که از مردم جدا هستند و زندگی سختی دارند و توسط دیگران مورد ستایش قرار می‌گیرند. گروه دوم، عاشقان و پیروان دعوت‌کنندگان در کوچه و خیابان‌ها هستند. و دسته سوم افرادی هستند که تصور می‌کنند در حال کار بر روی تغییرات در شریعت و سنت هستند، تا جایی که ادعا می‌کنند ما از پیغمبران الهام گرفته‌ایم و در نهایت به کفر و زندیقی گرفتار می‌شوند.
و هم وی گفت: المحبة العمل بطاعة المحبوب. و هم وی گفت: کی زاهدان غرباً دنیااند و عارفان غرباء آخرت و هم یحیی گوید: کی او قوم دوست بود، دل ایشان در خود بسته، کسی که کسی دوست بود. دل در خود بسته دوستر بود و هم وی گفت: که هر که با دوست جز دوست بیند وی دوست ندیده است. شیخ الاسلام گفت کی: من بماندم بر یک نظاره خود نظاره گشتم یکباره در میدان نظاره‌ام یک سواره فریاد بتو از پنداره
هوش مصنوعی: محبت، یعنی عمل به اطاعت کسی که دوستش داریم. همچنین گفت که عارفان به آخرت و زاهدان به دنیا توجه دارند و یحیی نیز اشاره کرد که وقتی کسی دوستی دارد، دلش در خود او بسته است. کسی که در دلش تنها به دوست توجه دارد، درواقع دوستی واقعی را درک کرده است. شیخ الاسلام نیز بیان کرد که وقتی در حال تماشا بود، ناگهان در میدان تماشا یک سوار را دید که فریاد می‌زد.
اشغل الناس فی امور
بین خوف و من سرور
هوش مصنوعی: مردم در وضعیت‌هایی زندگی می‌کنند که میان ترس و شادمانی قرار دارند.
و حاجتی فیک یا الی!
ان لا تکلنی الی غرور
هوش مصنوعی: خداوند، از تو درخواست می‌کنم که مرا به دام فریب‌ها واگذار نکنی.
و هم گفت: کی بر قدر انبساط منزل توان. شیخ الاسلام گفت: که می‌گویم کی بر قدر منزل انبساط منزل توان و هم یحیی گوید: که اهل معرفت وحشی اللّه‌اند، در زمین باکس موانست نکنند. یحیی گوید: کی حقیقت محبت آنست کی به بر نیفزاید و بجا بنکاهد. و جنید گوید: المحبة میل بلا نیل. بوخری دمشقی گوید: اذا سقرت المحبة اذهلت. از خود باز ماند و بیخود گردد.
هوش مصنوعی: و او هم گفت: چه زمانی می‌توان درک کرد که تا چه اندازه می‌توان در آرامش زندگی کرد. شیخ الاسلام پاسخ داد: من می‌گویم چه زمانی می‌توان به اندازه زندگی در آرامش ماند و یحیی همچنین می‌گوید: اهل معرفت افرادی هستند که به خدا وابسته‌اند و در این دنیا با کسی دوستی نمی‌کنند. یحیی افزود: حقیقت محبت این است که هیچ چیزی به آن افزوده نشود و در مکان خود ثابت بماند. جنید نیز می‌گوید: محبت میل و کشش بدون رسیدن به مقصود است. بوخری دمشقی می‌گوید: زمانی که محبت سرشار می‌شود، انسان را مدهوش می‌کند و او از خود بی‌خود می‌شود.