گنجور

بخش ۱۴ - و من طبقة الاولی الحارث بن اسد المحاسبی العنزی

ابومحمد و یقال کنیه ابوعبداللّه، از علما و مشایخ بزرگ قدیمست بعلوم ظاهر و علوم اصول و معاملات و اشارات، و او را تصانیف است مشهور از آن کتاب رعایتست و وی استاذ بغدادیان بود، او از اهل بصره بود، ببغداد برفته از دنیا در سنه ثلث و اربعین و مائتین پس احمد حنبل بدو سال.

حارث گفته: من صحیح باطنه بالمراقبة والاخلاص، زین اللّه ظاهره بالمجاهدة و اتباع السنه. و هم وی گفت: من لم یهذب نفسه بالریاضات لا یفتح له السبیل الی سنی المقامات.

بوعبداللّه خفیف ٭ گوید: اقتدو الخمسة من شیوخنا و الباقون سلموا احوالهم: حارث المحاسبی و الجنید و رویم و ابن عطا و عمر و بن عثمان الملکی ٭ لانهم جمعوا بین العلم و الحقایق. و قال الحارث: صفة العبودیة ان لا تری لنفسک ملکاً و تعلم انک لا تملک لنفسک ضراً و لا نفعاً.

شیخ الاسلام گفت: کی حارث محاسبی کتاب معرفة تصنیف کرده بود هنوز تحریر نکرده بود، و بیرون نیاورده، با شاگردان نمودن در پیش نهاده بود، درآن می‌نگریست. مرد فرا درآمد کس نبود از شاگردان وی گفت: کیست؟ گفت: مردیست که می‌خواهد که مسئله پرسد. گفت: درای! درشد گفت: آن معرفت غیبی که در غلافست آن حق حق است بر بنده، یابنده است برو؟ بشتاب جواب گفت: حق حق است بر بنده. آن درویش گفت: که حق او است بر بنده، پس چون عطا است بر بندهٔ و او می‌وغندد بر بنده. حارث گفت: نه حق بنده است برو درویش گفت: ازو بیداد نیاید.

شیخ الاسلام گفت: یعنی که او نستاند و کانوا حق بها، وابتغوا ما کتب اللّه لکم. واسطی می‌گوید: که او ما را بآن مطالبت می‌کند کی ما بر او داریم، نه به آنکه او بر ما دارد، در حقیقت همچنین نیست.

الهی! ارا بر که حقست که جز ز تو نیست، از چه کسی نشان، که حق و حقیقت یکیست.

کل له و به منه فاین لی
شییٔ فاوثره فطاح لسانها
بخش ۱۳ - و من طبقه الاولی بشر بن حارث الحافی: شیخ الاسلام گفت: کی کنیت وی – بونصر است نام بشربن الحارث بن عبدالرحمن بن عطا بن هلال بن عبداللّه المعروف بالحافی. اما مست در علم ظاهر و حدیث و زهد و ورع. گویند اصل وی از مرو است از دیه کرد آواد مقیم بغداد بوده و آنجا برفته از دنیا، روز چهارشنبه ده روز گذشته از محرم سنه و عشرین و مائتین، پیش از احمد بسالها. وی خواهر زاده علی خشرم بود، بافضیل عیاض صحبت کرده.بخش ۱۵ - و من طبقه الاولی ابوتراب النخشبی: شیخ الاسلام گفت: که نام وی عسکر بن محمد بن الحصین است از اجلهٔ مشایخ خراسانست، بعلم و فتوت و توکل و زهد صحبت کرده با ابوحاتم عطار بصری و حاتم اصم بلخی، استاذ بوعبداللّه جلی بود، و بوعبید بسری ٭ سید بوده در بادیه بمرده، در نماز باد سموم او را بسوخت، مرده بر پای بماند یکسال و بر پای بپوشید و گفتند: کی سباع او را بگزید و دران برفت در سنه خمس و اربعین و مائتین، درآن سال کی ذوالنون برفت از دنیا، از اقران ویست و جزوی.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ابومحمد و یقال کنیه ابوعبداللّه، از علما و مشایخ بزرگ قدیمست بعلوم ظاهر و علوم اصول و معاملات و اشارات، و او را تصانیف است مشهور از آن کتاب رعایتست و وی استاذ بغدادیان بود، او از اهل بصره بود، ببغداد برفته از دنیا در سنه ثلث و اربعین و مائتین پس احمد حنبل بدو سال.
هوش مصنوعی: ابومحمد که کنیه‌اش ابوعبدالله است، از علمای بزرگ قدیم در زمینه‌های مختلف علمی از جمله علوم ظاهری، اصول، معاملات و اشارات به شمار می‌رود. او آثار مشهور زیادی دارد که از جمله آن‌ها کتاب «رعایت» است. وی استاد افرادی در بغداد بوده و اهل بصره است. ابومحمد در سال ۳۴۳ هجری قمری در بغداد درگذشت که پس از فوت احمد حنبل، به دنیا آمد.
حارث گفته: من صحیح باطنه بالمراقبة والاخلاص، زین اللّه ظاهره بالمجاهدة و اتباع السنه. و هم وی گفت: من لم یهذب نفسه بالریاضات لا یفتح له السبیل الی سنی المقامات.
هوش مصنوعی: حارث گفت: با نظارت و خلوص نیت، باطن خود را درست کنید و با سخت‌کوشی و پیروی از سنت، ظاهرتان را زینت دهید. او همچنین افزود: کسی که با تمرینات روحی خود را تربیت نکند، به مقامات عالی نخواهد رسید.
بوعبداللّه خفیف ٭ گوید: اقتدو الخمسة من شیوخنا و الباقون سلموا احوالهم: حارث المحاسبی و الجنید و رویم و ابن عطا و عمر و بن عثمان الملکی ٭ لانهم جمعوا بین العلم و الحقایق. و قال الحارث: صفة العبودیة ان لا تری لنفسک ملکاً و تعلم انک لا تملک لنفسک ضراً و لا نفعاً.
هوش مصنوعی: بوعبدالله خفیف می‌گوید: پیروی کنید از پنج نفر از استادان ما و بقیه حال خود را به خدا واگذار کرده‌اند: حارث محاسبی، جنید، رویم، ابن عطا و عمر بن عثمان ملکی. زیرا آن‌ها علم و حقیقت را با هم جمع کرده‌اند. حارث می‌گوید: نشانهٔ عبودیت این است که خود را مالک ندانید و بدانید که نه می‌توانید به خودتان ضرری بزنید و نه منفعتی برسانید.
شیخ الاسلام گفت: کی حارث محاسبی کتاب معرفة تصنیف کرده بود هنوز تحریر نکرده بود، و بیرون نیاورده، با شاگردان نمودن در پیش نهاده بود، درآن می‌نگریست. مرد فرا درآمد کس نبود از شاگردان وی گفت: کیست؟ گفت: مردیست که می‌خواهد که مسئله پرسد. گفت: درای! درشد گفت: آن معرفت غیبی که در غلافست آن حق حق است بر بنده، یابنده است برو؟ بشتاب جواب گفت: حق حق است بر بنده. آن درویش گفت: که حق او است بر بنده، پس چون عطا است بر بندهٔ و او می‌وغندد بر بنده. حارث گفت: نه حق بنده است برو درویش گفت: ازو بیداد نیاید.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: زمانی که حارث محاسبی کتابی به نام "معرفة" تدوین نکرده بود و هنوز آن را منتشر نکرده بود، آن را به شاگردانش نشان می‌داد و خود در آن مطلب می‌نگریست. روزی فردی به نزد او آمد و از یکی از شاگردان پرسید که این شخص کیست؟ شاگرد گفت: مردی است که می‌خواهد مسئله‌ای بپرسد. حارث به او اجازه ورود داد. مرد پرسید: آن معرفت غیبی که در غلاف است، بر بنده حق دارد یا نه؟ حارث پاسخ داد: حق واقعاً بر بنده است. مرد درویش گفت: آیا حق او بر بنده است؟ پس آیا این عطا، بر بنده است و او بر بنده تأثیر می‌گذارد؟ حارث گفت: نه، حق به بنده تعلق ندارد. درویش گفت: از او هیچ ستمی برنمی‌آید.
شیخ الاسلام گفت: یعنی که او نستاند و کانوا حق بها، وابتغوا ما کتب اللّه لکم. واسطی می‌گوید: که او ما را بآن مطالبت می‌کند کی ما بر او داریم، نه به آنکه او بر ما دارد، در حقیقت همچنین نیست.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام فرمود: یعنی او چیزی نمی‌گیرد و شما نیز حق خود را طلب کنید و آنچه که خداوند برای شما مقرر کرده است را بجویید. واسطی می‌گوید: او از ما می‌خواهد که به آن خواسته‌هایی که برای ما در نظر گرفته شده توجه کنیم، نه به آنچه که او برای ما دارد. اما در واقع، این چنین نیست.
الهی! ارا بر که حقست که جز ز تو نیست، از چه کسی نشان، که حق و حقیقت یکیست.
هوش مصنوعی: ای خدا! به من نشان بده که حق چیست و حقیقت کدام است، زیرا جز تو کسی دیگری وجود ندارد که به درستی بتوانم به او رجوع کنم.
کل له و به منه فاین لی
شییٔ فاوثره فطاح لسانها
هوش مصنوعی: همه چیز را به من گفتند، اما من کجا می‌توانم چیزی بیابم که از آن بهره‌برداری کنم؟ زبان‌ها مانند سنگ آسیاب در حال چرخش هستند.