گنجور

بخش ۹

خبر را در مسامرت جوار نیست و سمر در مکاشف بکار نیست با دوست سخن گفتن فرط وفاست و وحشت از راه روفتن شرط صفاست گه حکایت اشتیاق دراز و گه شکایت فراق آغاز کند و گه سرکشی و ناز کند بار مشاهده به قوت تربیت مسامرت تواند کشید و شربت قربت بر سماع نوش باش معشوق توان چشیدن و در آنحال که مرد به صفت خویش قائم است مسامر از مشاهده محجوب آید در بدایت مرد عیان باشد و راز نهان و در نهایت راز عیان باشد و مرد نهان

مرا بی من چنین عشق تو کردا
نه من خود گشته ام همچین بعمدا
چو من پیدا بدم بد راز پنهان
نهان گشتم کنون و راز پیدا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خبر را در مسامرت جوار نیست و سمر در مکاشف بکار نیست با دوست سخن گفتن فرط وفاست و وحشت از راه روفتن شرط صفاست گه حکایت اشتیاق دراز و گه شکایت فراق آغاز کند و گه سرکشی و ناز کند بار مشاهده به قوت تربیت مسامرت تواند کشید و شربت قربت بر سماع نوش باش معشوق توان چشیدن و در آنحال که مرد به صفت خویش قائم است مسامر از مشاهده محجوب آید در بدایت مرد عیان باشد و راز نهان و در نهایت راز عیان باشد و مرد نهان
هوش مصنوعی: خبر در دوستانه‌گی و معاشرت دیده نمی‌شود و در مکاشفه هم کاربردی ندارد. صحبت کردن با دوست نشانه‌ای از وفاداری است و ترس از رفتن، نشانه‌ای از صفا و صمیمیت. گاهی داستان اشتیاق طولانی می‌شود و گاهی شکایت از جدایی آغاز می‌شود، و گاهی هم سرکشی و ناز و غفلت در میان است. بار ملاقات به مدد تربیت می‌تواند تحمل شود و می‌توان از شربت نزدیکی لذت برد. محبوب را می‌توان چشید و در حالی که انسان همچنان به خود وفادار است، معاشرت کننده از مشاهده پنهان است. در آغاز، انسان عیان و راز پنهان است و در انتها، راز نمایان و انسان پنهان خواهد بود.
مرا بی من چنین عشق تو کردا
نه من خود گشته ام همچین بعمدا
هوش مصنوعی: عشقت من را بدون خودم به این حال و روز انداخت، نه اینکه به عمد خودم را به این وضع بیندازم.
چو من پیدا بدم بد راز پنهان
نهان گشتم کنون و راز پیدا
هوش مصنوعی: وقتی که من به وضوح خودم را نشان دادم، راز پنهان من آشکار شد. اکنون که در خفا هستم، آن راز هم نمایان است.