بخش ۹
خبر را در مسامرت جوار نیست و سمر در مکاشف بکار نیست با دوست سخن گفتن فرط وفاست و وحشت از راه روفتن شرط صفاست گه حکایت اشتیاق دراز و گه شکایت فراق آغاز کند و گه سرکشی و ناز کند بار مشاهده به قوت تربیت مسامرت تواند کشید و شربت قربت بر سماع نوش باش معشوق توان چشیدن و در آنحال که مرد به صفت خویش قائم است مسامر از مشاهده محجوب آید در بدایت مرد عیان باشد و راز نهان و در نهایت راز عیان باشد و مرد نهان
مرا بی من چنین عشق تو کردا
نه من خود گشته ام همچین بعمدا
چو من پیدا بدم بد راز پنهان
نهان گشتم کنون و راز پیدا
بخش ۸: مقصود از عتاب از دوست خطاب با اوست تا قصه عشق دراز کند زمانی با دوست راز کند چون عاشق نصیب خویش بگذاشت و خودی خود در باخت با هرچه داشت حالی سخن بگذاشت چون معشوق خواهد با وی خطاب کند عتاب آغاز کند گه میسوزد گه می نوازد گه می فروزد گه می گدازد و اگر به مستی دست زند گوید که پست باش اگر پست شود گوید مست باش اگر بخود هستی نماید گوید بما نیست باش و اگراز خود نیست شود گوید بما هست باشبخش ۱۰: کار مرید با جستجویست و کار مراد با گفتگو کار مرید بر ریاضت است وکار مراد بعنایتست مرید مرقع خدمت پوشد مراد شراب وصلت نوشد و لباس قربت پوشد مرید محاسبه افلاک کند مراد حکم مرید ادراک کند مرید کوه کند به رنج مراد فرو شود بگنج اگر کسی خواهد که حقیقت مرید و مراد بداند این را بنویسد پس برخواند مرید در زیر یا دو نقطه دارد چون دو نقطه بگذاشت جز مراد نیست مرید مرحوم مراد معصوم است
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خبر را در مسامرت جوار نیست و سمر در مکاشف بکار نیست با دوست سخن گفتن فرط وفاست و وحشت از راه روفتن شرط صفاست گه حکایت اشتیاق دراز و گه شکایت فراق آغاز کند و گه سرکشی و ناز کند بار مشاهده به قوت تربیت مسامرت تواند کشید و شربت قربت بر سماع نوش باش معشوق توان چشیدن و در آنحال که مرد به صفت خویش قائم است مسامر از مشاهده محجوب آید در بدایت مرد عیان باشد و راز نهان و در نهایت راز عیان باشد و مرد نهان
هوش مصنوعی: خبر در دوستانهگی و معاشرت دیده نمیشود و در مکاشفه هم کاربردی ندارد. صحبت کردن با دوست نشانهای از وفاداری است و ترس از رفتن، نشانهای از صفا و صمیمیت. گاهی داستان اشتیاق طولانی میشود و گاهی شکایت از جدایی آغاز میشود، و گاهی هم سرکشی و ناز و غفلت در میان است. بار ملاقات به مدد تربیت میتواند تحمل شود و میتوان از شربت نزدیکی لذت برد. محبوب را میتوان چشید و در حالی که انسان همچنان به خود وفادار است، معاشرت کننده از مشاهده پنهان است. در آغاز، انسان عیان و راز پنهان است و در انتها، راز نمایان و انسان پنهان خواهد بود.
مرا بی من چنین عشق تو کردا
نه من خود گشته ام همچین بعمدا
هوش مصنوعی: عشقت من را بدون خودم به این حال و روز انداخت، نه اینکه به عمد خودم را به این وضع بیندازم.
چو من پیدا بدم بد راز پنهان
نهان گشتم کنون و راز پیدا
هوش مصنوعی: وقتی که من به وضوح خودم را نشان دادم، راز پنهان من آشکار شد. اکنون که در خفا هستم، آن راز هم نمایان است.