میدان پنجاه و هفتم حرمتست
از میدان تمکن میدان حرمت زاید. قوله تعالی: «ما لکم ترجون للّه وقار». حرمت آزرم داشتنست. آن سه قسم است: احترام خدمت را، و احترام ذکر را، و احترام سر را. احترام خدمت را سه نشانست: عین آنرا در دین شکوه داری، و بهدایت آن از مولی شادی کنی، و نفس خود را در آن بتقصیر متهم کنی و معیوب بینی. اما احترام ذکر را سه نشانست: سخن هزل را در ذکر حق نیامیزی، و در غیبت دل مولی را یاد نکنی، و بی وی خود را خوانی وی را خود باشی. اما احترام سر را سه نشانست: اگر میترسی مهر نبری، و اگر امید داری خود حق نه بینی، و اگر گستاخی کنی تعظیم نگاه داری.
میدان پنجاه و ششم تمکنست: از میدان ادب میدان تمکن زاید. تمکن آنست که کار مرد را ملک گردد که از کوشش باز رهد. قوله تعالی: «و لا یستخفنک الذین لا یوقنون». تمکن از سه چیز باید: جستن از خوی در سه جای، و از تن در سه جای، و از دل در سه جای. اما تمکن در خوی، در بیم و در خشم و در حاجت. و اما در تن، در سه جای: در بیماری، و در غریبی و در درویشی. و از دل در سه جای: و در تمییز، و در همت.میدان پنجاه و هشتم غیرت است: از میدان حرمت میدان غیرت زاید. غیرت رشکست بر چیزی که غیر آن بجای آن چیز نیست. و آن سه چیزست: عمرست، و دلاست، و وقت است. اما عمر دوکانست، و خرد پیرایه، و دین مایه، و مؤمن بازرگان: و هرچه از عمر گذشت تاوانست یا درمان؛ و آن نفس که در آنیم یا تحفه است یا داغ؛ و آنچه از عمر مانده است یا زهرست یا تریاق. و دل خزینهٔ مردست، و شیطان دشمن، و مراقبت قفل آن. و مؤمن محتاج: هر چه از نفس میکاهد در دل میافزاید، و هرچه در دنیا میزاید از قیمت میکاهد، و هرچه در دعوی میافزاید از مایه میکاهد. وقت مرد ساعت غیبت مردست از خود: هر آنکه آنرا بر مرد بپوشاند یا ببرد، دشمنترست ویرا از قاتل وی؛ و هرکه آنرا بر وی تقویت کند، بر وی گرامیترست از زایندهٔ وی؛ وقت بر خداوند وقت گرامیترست از دو جهان وی.
اطلاعات
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.