مشایخ عصر را کلمات متفاوت است در معنی تصوف و درماهیت او. بر یک حقیقت متفق نشدهاند. از آنکه اتفاق در ماهیت چیزی بعد از اطلاع تواند بود بر حقیقت او که محمود بود یا موصوف.
اما صفت کمال هر کس را بر حقیقت او اطلاع حاصل نشود، الا چنان که او بود، بر قدر نظر خود مطلع گردد و درحد فهم خود عبارت کند از آن چیز.
اما از آن بیرون نیست که نوعی از تفرید است و یگانگی که روش ایشان همه در نفی علایق بوده است.
و اختلاف اقاویل ایشان از اختلاف احوال ایشان بوده است که هر یک از بزرگان در حالتی دیگر بودهاند، و آنچه گفتهاند آیینهٔ حالت آن وقت، و آن لحظه جمال تصوف چنان نموده باشد. و هر کس حکایت جمال چندان کند که دیده باشد.
سخن ایشان در ماهیت آن بعد در ماهیت آن از رؤیت حقیقت بوده است که عین بر علم مقدم بود. چون ببیند بگوید، و او در معنی قبلهٔ حق گردد و پیوسته بر طراوت اصلی باشد، از آنکه مدد دیدار باوی بود. علمی که قایم به معنی چنان نبود که حاضر. ایشان گفتهاند در تصوف گفتهاند.
و تصوف صفتی است که هر کس که برو موصوف شد صفات انسانس در وی معدوم شد. صفای صرف ماند. آن صفا«ی» آیینه هیچ به غلط ننماید. همه آن نماید که بدو نمایند. تصوف تصرف نپذیرد و تکلف نخواهد.
جنید‑قدس اللّه روحه العزیز:«را» که سید این طایفه است سؤال کردند از تصوف.کلف در همهٔ احوال و سکون با حق سبحانه و تعالی در همهٔ اوقات بیهیچ علاقت.
ابومحمد حریری‑رحمة اللّه علیه‑گفت: در رفتن است است به هر خوی که نیکوتر باشد، و بیرون شده است از هر خویی که زشتتر باشد.
حسین منصور‑رحمة اللّه علیه‑گفت: صوفی آن است که هیچ کس او را نپذیرد، و او هیچکس را نپذیرد.
رویم‑رحمة اللّه علیه‑گفت: تصوف درویشی اختیار کردن است و، سوال ناکردن است، و ایثار کردن.
معروف کرخی‑رحمة اللّه علیه‑گفت: تصوف حقیقت کارها نگاه داشتن است و به علم سخن گفتن.
بایزید‑قدس اللّه روحه العزیز‑گفت: تن به بندگی سپردناست.
ابوالحسن نوری‑رحمة اللّه علیه‑گفت: تصوف ساکن است آنگه که نیابد، و ایثار کردن است آنگه که بیابد.
شبلی‑رحمة اللّه علیه‑گفت: تصوف نشستن است با ذکر خدای عزو جل بیاندیشه چیزی.
ابوبکر کتانی‑رحمة اللّه علیه‑گوید:صوفی خلق کردن است. هر که زیادت کرد دست برد.
بوعلی رودباری‑رحمة اللّه علیه‑گوید: فرود آمدن است بر در دوست و از آنجا ناجنبیدن، اگر چه برانند.
بوتراب نخشبی‑رحمة اللّه علیه‑گفت: صوفی را هیچ چیز تیره نگرداند، و صوفی هر چیزی را صافی گرداند.
قیس‑رحمة اللّه علیه‑گفت: تصوف صبر است در بلا و پرهیز است از هوا.
ابراهیم خواص‑رحمة اللّه علیه‑گفت: بزرگی از خود دور کردن است.
ابن الجلا‑رحمة اللّه علیه‑گفت: تصوف درویشی است که آن را هیچ سبب نباشد.
ابو عبداللّه خفیف‑رحمة اللّه علیه‑گوید: دل پاک گردانیدن است از رضای خلق جستن.
بوسهل صعلوکی‑رحمة اللّه علیه‑گفت: تصوف اعراض کردن است از اعتراض.
سمنون‑رحمة اللّه علیه‑گفت: تصوف آن است که هیچ چیز را ملک خود نکنی و خود ملک هیچ کس نشوی، از آنکه اگر چیزی ملک کنی تصرف کرده باشی و اگر ملک کسی شوی تکلف، و تکلف و تصرف در تصوف محال است. کاری است ازلی تا به که دهند، جامهای است بدین حدود در بافته تا در که پوشانند.
ابوالحسن مزین‑رحمة اللّه علیه‑گفت: تصوف پیراهنی است ساختهٔ حق‑سبحانه تعالی‑در آن کس پوشد که خواهد و چون درکسی پوشاند اگر آن کس داد آن پوشش بدهد حق سبحانه و تعالی یار آن کس باشد. و اگر در حق او تقصیری کند حق‑سبحانه و تعالی‑خصم وی باشد. و هر که در معرض مخاصمت حق‑سبحانه و تعالی‑افتد مخذول و مهجور هر دو سرای شود.
و ابوحفص نیشابوری‑رحمة اللّه علیه‑گفت: صوفی آن است که قوله تعالی: «خذ العفو و امر بالمعروف و اعرض عن الجاهلین» بخواند. اللهم ارزقنا!
جعفر صادق‑رضی اللّه عنه‑را که منبع طریقت بود از تصوف پرسیدند. جواب داد که متابعت رسول ‑علیه الصلوة والسلام‑ سنت است، و متابعت احوال او تصوف.
ذوالنون‑رحمة اللّه علیه‑را پرسیدند که صوفی کیست؟ گفت آنکه خداوند را بر همه چیزی باشد، و حق سبحانه و تعالی وی را گزیده از موجودات. مختاروی حق سبحانه و تعالی باشد و از مخلوقات او مختار حق باشد.
ازسری سقطی‑رحمة اللّه علیه‑از تصوف پرسیدند. گفت: صوفی چون بادست که جای بوزد، و چون خاک است که هر کس قدم برو نهد، و چون آب است که هر چه نجس باشد بد و پاک کنند، و چون آتش است که نور او به جای برسد.
در جمله سخن گفتهاند و خوض در ذکر آن تطویل حاصل کند. و قد قال رسول اللّه خیر الکلام ما قل و دو دل و لم یمل.
و تصوف یک کلمه است و معانی بسیار دارد. بهترین معانی یاد کردن اولیتر. ما اینجا ده معنی یاد کنیم که هر یک به حقیقت قانونی است دولت را و منبعی است سعادت را.
اول ترک دنیا است و قناعت به قوت وقت و لابد حیات که کثرت دنیا زحمت دل است، و عذاب روح. چونمرد در کثرت افتد روزگار او مشوش گردد وازحقایق باز ماند، و چون ترک آن گوید فراغت یابد.
دوم اعتماد دل است بر حق سبحانه وتعالی چنانکه از مخلوقات منقطع گردد، و بداند که نجات او و رزق او به هیچ مخلوقات باز بسته نیست. ازهمه جوانب پناه به حق سبحانه تعالی برد و اعتماد بر وی کند.
سوم رغبت در طاعت بر شناختن قدرت معبود، به مدد اعراض از خلق.
چهارم صبر بر عدم دنیا و وجود بلا به تأیید استغنا از موجودات.
پنجم قطع طمع از نعمت آفریدگان در طلب عطای آفریننده.
ششم مشغول شدن به حق سبحانه و تعالی در فراغت از خلق.
هفتم رجوع از ذکر زبان ذکر دل، در طهارت از ریا و شرک.
هشتم تحقیق اخلاص است در اعمال عبودیت و پاکی ا وحشت، و قلع بیخ شجرهٔ هوا.
نهم یقین داشتن به کمال جبروت و قدرتخداوند جل قدرته به مدد نفی شک و محو نفس و شبهت.
دهم سکون به حق در نفرت از خلق به یافتن ذوق خلوت با مشاهدهٔ ربوبیت.
پس مجموع این ده معنی تصوف است و این هر یک علی الانفراد حقیقتی دارد. هر که مجتمع این ده خصلت شد را وقوف افتد بر همه حقایق که سبب نجات اوباشد.
یکی را از بزرگان طریقت از تصوف بپرسیدند. سه جواب گفت: یکی از علم، و یکی از حقیقت، و یکی از حق. جواب علمی آنست که صافی کردن دل است از همهٔ کدورات و استعمال خلق با همهٔ مخلوقات و متابعت سنت رسول‑علیه الصلوة والسلم‑و جواب حقیقتی آنست که عدم املاک و بیرون آمدناز بندگی صفات و استغنا از همهٔ مخلوقات تصوف است. جواب حقی آنست که صافی شدن است از همهٔ کدورات و در آن صفا صافی شدن، آنگه در صفای صافی فانی شدن رضا. ایندقایق نیکو گفته استو مثل این بسیار گفتهاند.
اما سخن چون بسیار شود فایده منقطع گردد.
پس هر که این اوصاف درو توان وی را صوفی گویند که معانی تصوف صفتی است که چون کسی بدو موصوف شد او را صوفی شاید گفت. و اگر ازین معنی خالی باشد و به مجرد اسم و صفتی قانع بود جز غرامت و ندامت حاصلی ندارد.
و چون شرح حال تصوف گفته شد سخن گفتن در حال و فضل صوفی بر دیگر آدمیان بعد از انبیاء متعین باشد،و از اینجا درسخن خواهیم گفتن.
برگردان به زبان ساده
مشایخ عصر را کلمات متفاوت است در معنی تصوف و درماهیت او. بر یک حقیقت متفق نشدهاند. از آنکه اتفاق در ماهیت چیزی بعد از اطلاع تواند بود بر حقیقت او که محمود بود یا موصوف.
هوش مصنوعی: مشایخ در دورههای مختلف برداشتهای متفاوتی از معنی تصوف و ماهیت آن دارند و درباره یک حقیقت به توافق نرسیدهاند. این به این معناست که ممکن است افراد پس از درک موضوعی، نتوانند در مورد ویژگیهای بنیادی آن به توافق برسند.
اما صفت کمال هر کس را بر حقیقت او اطلاع حاصل نشود، الا چنان که او بود، بر قدر نظر خود مطلع گردد و درحد فهم خود عبارت کند از آن چیز.
هوش مصنوعی: هر فردی تنها به اندازه درکی که از خود دارد، از ویژگیهای کامل خود مطلع میشود و نمیتواند به حقیقت کامل خود پی ببرد، مگر اینکه آنچه هست را در محدوده فهم و دیدگاهش بیان کند.
اما از آن بیرون نیست که نوعی از تفرید است و یگانگی که روش ایشان همه در نفی علایق بوده است.
هوش مصنوعی: اما نمیتوان این را انکار کرد که این نوعی از فردیت و یگانگی است که روش آنها به طور کلی در نفی وابستگیها و علایق شکل گرفته است.
و اختلاف اقاویل ایشان از اختلاف احوال ایشان بوده است که هر یک از بزرگان در حالتی دیگر بودهاند، و آنچه گفتهاند آیینهٔ حالت آن وقت، و آن لحظه جمال تصوف چنان نموده باشد. و هر کس حکایت جمال چندان کند که دیده باشد.
هوش مصنوعی: اختلاف نظرات آنها ناشی از تفاوت شرایط و حالاتی است که در آن زمان داشتهاند. هر یک از بزرگان در وضعیت متفاوتی قرار داشته و آنچه را که بیان کردهاند، بازتابی از حالاتی است که در آن لحظه تجربه کردهاند. بنابراین، هر کسی درباره زیباییها و جذابیتهای تصوف به اندازهای که دیده و درک کرده، صحبت میکند.
سخن ایشان در ماهیت آن بعد در ماهیت آن از رؤیت حقیقت بوده است که عین بر علم مقدم بود. چون ببیند بگوید، و او در معنی قبلهٔ حق گردد و پیوسته بر طراوت اصلی باشد، از آنکه مدد دیدار باوی بود. علمی که قایم به معنی چنان نبود که حاضر. ایشان گفتهاند در تصوف گفتهاند.
هوش مصنوعی: سخن او دربارهٔ این نکته است که دیدن حقیقت مقدم بر علم است. وقتی که حقیقت مشاهده شود، شخص میتواند آن را ببیند و به این ترتیب به حقیقت راستین نزدیکتر میشود و همواره در حالت طراوت و تازگی خواهد بود، زیرا این دیدار به او کمک میکند. دانشی که به این معنا پایدار باشد، همچنان که در حالت حضور است، نمیتواند از این دیدار جدا باشد. این موضوع در تصوف نیز مطرح شده است.
و تصوف صفتی است که هر کس که برو موصوف شد صفات انسانس در وی معدوم شد. صفای صرف ماند. آن صفا«ی» آیینه هیچ به غلط ننماید. همه آن نماید که بدو نمایند. تصوف تصرف نپذیرد و تکلف نخواهد.
هوش مصنوعی: تصوف حالتی است که اگر کسی به آن دست یابد، دیگر صفات انسانی در او وجود نخواهد داشت. در این حالت فقط پاکی و صفای خالص باقی میماند. این صفای خالص مانند آینه است که تنها آنچه را که به آن نشان داده شود، بازتاب میدهد و هیچ تحریفی ندارد. تصوف قابل تسلط و تظاهر نیست و نیازی به کلفت و تظاهر ندارد.
ازسری سقطی‑رحمة اللّه علیه‑از تصوف پرسیدند. گفت: صوفی چون بادست که جای بوزد، و چون خاک است که هر کس قدم برو نهد، و چون آب است که هر چه نجس باشد بد و پاک کنند، و چون آتش است که نور او به جای برسد.
هوش مصنوعی: از سقطی، یکی از شخصیتهای بزرگ تصوف، سؤال کردند که تصوف چیست. او پاسخ داد: صوفی به گونهای است که مانند بادی عمل میکند که به هر جا بوزد، و مانند خاکی است که هر کس بر آن قدم بگذارد، و مانند آبی است که هر چه ناپاک باشد را پاک میکند، و همچنین مانند آتشی است که نورش در هر جایی که برسد، روشنایی میبخشد.
در جمله سخن گفتهاند و خوض در ذکر آن تطویل حاصل کند. و قد قال رسول اللّه خیر الکلام ما قل و دو دل و لم یمل.
هوش مصنوعی: در این جمله آمده است که وقتی صحبت میکنیم، ممکن است به تفصیل بیشتری بپردازیم. همچنین گفته شده که پیامبر اسلام فرمودهاند بهترین کلام آن است که کوتاه و روشن باشد و انسان را به دو دل نکند و منحرف نکند.
و تصوف یک کلمه است و معانی بسیار دارد. بهترین معانی یاد کردن اولیتر. ما اینجا ده معنی یاد کنیم که هر یک به حقیقت قانونی است دولت را و منبعی است سعادت را.
هوش مصنوعی: تصوف واژهای است با معانی فراوان. بهترین معنا آن، یاد کردن از خداست. در اینجا به ده معنا اشاره میکنیم که هر یک به نوعی به قانون حکومت و منبعی برای سعادت مرتبط است.
اول ترک دنیا است و قناعت به قوت وقت و لابد حیات که کثرت دنیا زحمت دل است، و عذاب روح. چونمرد در کثرت افتد روزگار او مشوش گردد وازحقایق باز ماند، و چون ترک آن گوید فراغت یابد.
هوش مصنوعی: نخستین قدم برای رهایی از دنیا، قناعت به نیازهای ضروری و زندگی ساده است، زیرا داشتن زیاد از دنیا باعث زحمت و عذاب روح میشود. زمانی که انسان به تعلقات دنیوی وابسته شود، آرامش و تمرکز ذهنش مختل میگردد و از درک واقعیات فاصله میگیرد. اما با رها کردن این وابستگیها، او به آرامش دست مییابد.
دوم اعتماد دل است بر حق سبحانه وتعالی چنانکه از مخلوقات منقطع گردد، و بداند که نجات او و رزق او به هیچ مخلوقات باز بسته نیست. ازهمه جوانب پناه به حق سبحانه تعالی برد و اعتماد بر وی کند.
هوش مصنوعی: دومین نکته این است که دل انسان باید به خداوند متعال اعتماد کند و از مخلوقات فاصله بگیرد و بداند که نجات و روزی او به هیچ یک از مخلوقات وابسته نیست. انسان باید از همه سو به خداوند پناه ببرد و تنها به او اعتماد کند.
سوم رغبت در طاعت بر شناختن قدرت معبود، به مدد اعراض از خلق.
هوش مصنوعی: سومین نکته این است که تمایل به اطاعت در گرو شناختن قدرت و توانایی خداوند میباشد، که این شناخت به واسطه دوری از مخلوقات به دست میآید.
چهارم صبر بر عدم دنیا و وجود بلا به تأیید استغنا از موجودات.
هوش مصنوعی: صبر بر عدم وجود دنیا و مشکلات، نشانهای از بینیازی از موجودات است.
پنجم قطع طمع از نعمت آفریدگان در طلب عطای آفریننده.
هوش مصنوعی: پنجم، قطع وابستگی به نعمتهای موجودات و جستجوی معانی و بخششهای خالق است.
ششم مشغول شدن به حق سبحانه و تعالی در فراغت از خلق.
هوش مصنوعی: ششمین مرحله، سرگرم شدن به عبادت و یاد خداوند متعال در زمانی است که از امور دنیوی و کارهای خلق فارغ هستیم.
هفتم رجوع از ذکر زبان ذکر دل، در طهارت از ریا و شرک.
هوش مصنوعی: هفتم، بازگشت از ذکر با زبان به ذکر با دل است که در آن پاکی از ریا و شرک مطرح میشود.
هشتم تحقیق اخلاص است در اعمال عبودیت و پاکی ا وحشت، و قلع بیخ شجرهٔ هوا.
هوش مصنوعی: هشتمین نکته، توجه به خلوص در کارهای عبادی و پاکی از هر نوع آلودگی است، همچنین باید ریشههای هوای نفس را از بین برد.
نهم یقین داشتن به کمال جبروت و قدرتخداوند جل قدرته به مدد نفی شک و محو نفس و شبهت.
هوش مصنوعی: نهم این است که به کمال قدرت و جبروت خداوند مطمئن باشیم، که این اطمینان به ما کمک میکند تا شک و تردید را کنار بگذاریم و از نفسانیات و شبهات دور شویم.
دهم سکون به حق در نفرت از خلق به یافتن ذوق خلوت با مشاهدهٔ ربوبیت.
هوش مصنوعی: آرامش واقعی در نفرت از دنیا به پیدا کردن لذت در تنهایی و درک بندگی خداوند است.
پس مجموع این ده معنی تصوف است و این هر یک علی الانفراد حقیقتی دارد. هر که مجتمع این ده خصلت شد را وقوف افتد بر همه حقایق که سبب نجات اوباشد.
هوش مصنوعی: بنابراین، ترکیب این ده ویژگی به معنای تصوف است و هر یک از آنها به تنهایی دارای حقیقتی خاص است. هر کسی که این ده ویژگی را در خود جمع کند، به درک تمام حقایق که موجب نجات او میشود، نائل میگردد.
یکی را از بزرگان طریقت از تصوف بپرسیدند. سه جواب گفت: یکی از علم، و یکی از حقیقت، و یکی از حق. جواب علمی آنست که صافی کردن دل است از همهٔ کدورات و استعمال خلق با همهٔ مخلوقات و متابعت سنت رسول‑علیه الصلوة والسلم‑و جواب حقیقتی آنست که عدم املاک و بیرون آمدناز بندگی صفات و استغنا از همهٔ مخلوقات تصوف است. جواب حقی آنست که صافی شدن است از همهٔ کدورات و در آن صفا صافی شدن، آنگه در صفای صافی فانی شدن رضا. ایندقایق نیکو گفته استو مثل این بسیار گفتهاند.
هوش مصنوعی: یکی از بزرگان تصوف به سه سوال مطرح شده پاسخ داد. پاسخ علمی او این بود که دل را از تمام آلودگیها پاک کنیم و با تمامی مخلوقات رفتار صحیح داشته باشیم و سنت پیامبر را دنبال کنیم. پاسخ حقیقتی او به معنای آزاد بودن از وابستگیها و رهایی از تنگناهای صفات و مستقل شدن از مخلوقات بود. و پاسخ حقی او، پاک شدن از تمام آلودگیها و سپس در این پاکی، فانی شدن در رضایت الهی بود. این نکته به خوبی بیان شده و در این زمینه گفتههای زیادی وجود دارد.
اما سخن چون بسیار شود فایده منقطع گردد.
هوش مصنوعی: اما اگر صحبت خیلی طولانی شود، فایده آن از بین میرود.
پس هر که این اوصاف درو توان وی را صوفی گویند که معانی تصوف صفتی است که چون کسی بدو موصوف شد او را صوفی شاید گفت. و اگر ازین معنی خالی باشد و به مجرد اسم و صفتی قانع بود جز غرامت و ندامت حاصلی ندارد.
هوش مصنوعی: بدین ترتیب، هر کسی که این ویژگیها را داشته باشد، میتوان او را صوفی نامید، چرا که تصوف به معنای داشتن صفات خاصی است. اگر فردی به این صفات دست نیابد و فقط به نام و عنوان اکتفا کند، در نهایت چیزی جز پشیمانی و ضرر نصیبش نخواهد شد.
و چون شرح حال تصوف گفته شد سخن گفتن در حال و فضل صوفی بر دیگر آدمیان بعد از انبیاء متعین باشد،و از اینجا درسخن خواهیم گفتن.
هوش مصنوعی: وقتی که درباره تصوف صحبت میشود، باید به این نکته توجه کرد که حال و مقام صوفی بعد از پیامبران بر دیگر مردم برتری دارد. از اینجا به بحث ادامه خواهیم داد.
حاشیه ها
خیر الکلام قلّ و دلّ و لم یمل
1402/02/06 16:05
یزدانپناه عسکری
6- تصوف صفتی است که هر کس که برو موصوف شد
صفات انسانس در وی معدوم شد صفای صرف ماند آن صفای آیینه هیچ به غلط ننماید همه آن نماید که بدو نمایند تصوف تصرف نپذیرد و تکلف نخواهد.
***
[یزدانپناه عسکری]
پرهیزکاران از تکلف
تقوی و تعلیق صدای ملازم همراه. برآء من التکلّف
حیطه تکلف شاملِ مکالمات ، افکار ، احساسات ، رفتار و ... میشود :
[ریاء و تصنع، بیخبری، آزمندی، حرص، بخل، دروغ]
[ولع، برانگیختگی و تیرگی- غرور ، ترس]
[خودپرستی ، منیت، ظاهرسازی و پایبند به مادیات]
(الکَلَف: سواد فی صفرة)
انتصاب و به هم آمیختگی سیاهی و زرد کهربایی
(بَلْ قُلُوبُهُمْ فی غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِکَ هُمْ لَها عامِلُون- المؤمنون/63)
دلهای آنها از اعمالشان در بی خبری فرورفته
(ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ - النحل /53). (لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ- المؤمنون/ 65)
[جأر] - جَأَرَ، کمَنَعَ، کمنعه(منع) - ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ اعراف/12
(رَأَیْتُهُمْ لی ساجِدینَ - یوسف/4)
(إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبینٌ- یوسف/ 5)
( اِنَّ الشَّیطَانَ لَیَجرِی فِی بَنِیآدَمَ مَجرَی الدَّمِ فِی العُرُوق)