شمارهٔ ۵۴
قمری چو من مدیح تو سرو چمن نگفت
گر گفت مدح سرو چمن همچو من نگفت
هر جا روی حکایت شیرین و خسرو است
یک تن سخن ز درد دل کوهکن نگفت
پروانه از شراره ای از دست رفت لیک
با آنکه شمع سوخت سراپا سخن نگفت
هر کس که دید لعل چو یاقوت دوست را
دیگر سخن ز رنگ عقیق یمن نگفت
خون مرا چو شیر خورد شکرین لبی
کز کودکی درست زبانش لبن نگفت
این دل که شد به حلقه زلفت شبی اسیر
تا روز جز حکایت بند و شکن نگفت
یک عمر وصف حسن تو گر گفت فرخی
شد باز معترف که به وجه حسن نگفت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قمری چو من مدیح تو سرو چمن نگفت
گر گفت مدح سرو چمن همچو من نگفت
هوش مصنوعی: قمری مانند من نتوانسته است توصیف زیبایی تو را بیان کند، و اگر هم این کار را کرده باشد، به اندازه من نمیتوانسته است.
هر جا روی حکایت شیرین و خسرو است
یک تن سخن ز درد دل کوهکن نگفت
هوش مصنوعی: هر جا که داستان شیرین و خسرو را نقل کنند، هیچ کس از درد و رنج یک کارگر سختکوش سخنی نمیگوید.
پروانه از شراره ای از دست رفت لیک
با آنکه شمع سوخت سراپا سخن نگفت
هوش مصنوعی: پروانه به خاطر آتش شعله از بین رفت، اما شمع که سوخت، حتی یک کلمه هم نگفت.
هر کس که دید لعل چو یاقوت دوست را
دیگر سخن ز رنگ عقیق یمن نگفت
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی و درخشش لبان دوستش را مثل یاقوت مشاهده کند، دیگر هیچ حرفی درباره رنگ عقیق یمن نخواهد زد.
خون مرا چو شیر خورد شکرین لبی
کز کودکی درست زبانش لبن نگفت
هوش مصنوعی: خون من را همچون شیر نوشید لبهای شیرینی که از کودکی هرگز کلمهای درست نشنید.
این دل که شد به حلقه زلفت شبی اسیر
تا روز جز حکایت بند و شکن نگفت
هوش مصنوعی: این دل که شب به زلف تو گرفتار شد، تا روزی که آزاد شد، فقط از داستان بند و شکنش سخن گفت.
یک عمر وصف حسن تو گر گفت فرخی
شد باز معترف که به وجه حسن نگفت
هوش مصنوعی: یک عمر اگر هم درباره زیبایی تو حرف بزنم، باز هم اعتراف میکنم که نتوانستم به درستی وصف جمال تو را بیان کنم.