گنجور

شمارهٔ ۵۲

روزگاریست که در دشت جنون خانه ماست
عهد مجنون شد و دور دل دیوانه ماست
آنکه خود سازد و جان بازد و پروا نکند
در بر شمع جهانسوز تو پروانه ماست
هست جانانه ما شاهد آزادی و بس
جان ما در همه جا برخی جانانه ماست
شانه ای نیست که از بار تملق خم نیست
راست گر هست از این بار گران شانه ماست
از درستی چو به پیمان شکنی تن ندهیم
جای می، خون دل از دیده به پیمانه ماست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روزگاریست که در دشت جنون خانه ماست
عهد مجنون شد و دور دل دیوانه ماست
هوش مصنوعی: زمانه‌ای است که دیوانگی بر دشت زندگی ما حاکم شده و روزگار ما شبیه به زمان مجنون است، حالا دل دیوانه‌مان از آن زمان دور شده است.
آنکه خود سازد و جان بازد و پروا نکند
در بر شمع جهانسوز تو پروانه ماست
هوش مصنوعی: آن کسی که خود را تحت تأثیر عشق قرار می‌دهد و جان خود را فدای این عشق می‌کند و به هیچ چیزی جز عشق اهمیتی نمی‌دهد، همانند پروانه‌ای است که در کنار شمعی که شعله‌ور است، قرار دارد و تنها به خاطر عشقش به آن شمع جانش را به خطر می‌اندازد.
هست جانانه ما شاهد آزادی و بس
جان ما در همه جا برخی جانانه ماست
هوش مصنوعی: محور وجود ما بر اساس عشق و آزادی است و در هر مکان، بخشی از وجود ما متأثر از این عشق است.
شانه ای نیست که از بار تملق خم نیست
راست گر هست از این بار گران شانه ماست
هوش مصنوعی: هیچ کجا شانه‌ای نیست که به خاطر بار زیاد تملق و چاپلوسی صاف و بی‌خبر بماند. اگر هم به نظر می‌رسد که شانه‌ای از این فشار خم نشده، به خاطر سنگینی این بار، در واقع شانه من است که تحمل می‌کند.
از درستی چو به پیمان شکنی تن ندهیم
جای می، خون دل از دیده به پیمانه ماست
هوش مصنوعی: وقتی به عهد و پیمان خود وفادار بمانیم و به شکستن آنها تن ندهیم، حاصل تلاش و رنج‌های ما در زندگی، همچون اشک‌های دل‌انگیز ما خواهد بود.