گنجور

دیباچه به قلم حاجی محمد اسمعیل طهرانی - جامع نخستین آثار یغما

ترانه عندلیب خامه بلاغت پرداز و شمامه طیب نامه براعت طراز سپاس صانعی است که به حسن تربیت طوطی شکرخای نفس را در تنگنای این آخشیجی قفس، ساز و برگ ترنم داد، و به لطف تعبیت بلبل دستان سرای ناطقه را گوهر گرانبهای فصاحت در درج منقار ودیعت نهاد. هیکل این پیکر عنصری را که بیت القصیده دیوان آفرینش است و شمسه ایوان بینش، از مصاریع اندام و مقطعات عظام پرداخت و خامه ترکیب بند بلغارا در فضای نامه ترجیع صریر بلند آوا ساخت. لطف مقال غزل سرایان انجمن سخنوری را پیرایه حسن دلال شاهدان بدیع شمایل کرد و حسن دلال لفیف مویان را سرمایه لطف مقال لطیف گویان قبائل:

بلبل از عشق گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

طبع ودایع پرداز فصحای هر عصر ترجمان لطایف بکراوست، و کلک بدایع طراز بلغای هر مصر ترزبان وظایف شکر او؛ اقراباسم ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان مالم یعلم. و درود پیاپی ورود بر حادی کاروان امم و شادی فصیح نوای انا افصح العرب و العجم که بیان معجز بنیانش مصداق: و ما ینطق عن الهوی، و تبیان وحی توامان ترجمان ان هو الا وحی یوحی، سلاله اصفیا، خلاصه انبیاء صدر مسند اصطفا محمد مصطفی و روان پاک پیروان چالاک آن والی لوای لولاک که آیات جریده نبوتند و ابیات قصیده فتوت.

و بعد بر خردمندان صاف اندیشه این خرده پیداست و خرده دانان انصاف پیشه را این نکته هویدا که مجرد تلفیق اسجاع و تطبیق قوافی که نخستین پایه موزونان هر انجمن است از هراخرس نادی آید ولی ترقیق معانی و تصفیق مبانی که بهین پیرایه شاهد سخن جز قس ایادی را نشاید، ایداع ودایع هم با قل قبایل داند، و ابداع بدایع جز سحبان و ایل نتواند. پیوند پیکر کار هر کس است و نفخ روح شعار روح القدس است. که تن بی روح نپاید و کشتی را نوح باید از اینرو است که چندانکه رشته سخن به جواهر تصنعات و زواهر محسنات آراسته، مادام که از فواید ابتداع و فراید اختداع که سر مکنون بلاغت است و در مخزون براعت بی بهره، در بازار گوهر شناسانش بهای خرمهره است، و در نزد بلغاء حکم صغیر زاغ و نفیر کلاغ و نعیب غراب و طنین ذباب دارد، که ادای آن نه از مصدر فکرت است بل قضیت فطرت، و سوق آن نه از مساق رویت بل حکم سجیت. لاجرم تناسب اطراف و تشابه اسجاع و سلامت مبانی و جزالت معانی و رقت مقال و سرعت انتقال و حسن ترتیب و لطف ترکیب سخن را شرط قبول است و با اهمال یکی از این شرایط در شمار فضول. چون به عبرت نگری و به خبرت گرائی نوادر طبع بکر و جواهر بحر فکر ناظم این گرانبها فراید را عقدی بینی حاوی لآلی فصاحت و نقدی حاکی عیار ملاحت، صورت هر بیت حور عینی در کسوت محاسن و معنی هر قطعه ماء معینی غیر آسن و انهار من عسل مصفی و انهار من خمر لذه للشاربین نی نی برجی پراختر رخشان است بل درجی پر گوهر درخشان، الفاظش پیوند روح وراح دارد و معانی روایح روح و رواح، نقطه ها چون سقطه های نافه طیب اندای مشام ناقل و سامع و سطرها چون قطره های سلافه طرب افزای محافل و مجامع. اگر سحر حلالش خوانم از کلک موسوی اعجازش به شرمم و اگر بحر زلالش رانم از طبع گوهر مثالش در لجه آزرم.

گوهر پاکش پرورده خاک جندق است و طبع چالاکش خجلت ده روان جریر و فرزدق. نام خجسته انجامش ابوالحسن و گوهر شعرش هم سعر یاقوت بوالحسن. با این مایه فضل و هنر پایه طبعش چندان بلند است که زاده فکر خود را که غاده بکر است فضول و هزل شمارد و از فرط تواضع خویشتن در شمار شعرا نیارد.

این مجموعه از بوستان خیالش گلدسته ای چند است به رشته تالیف بسته، و از عمان طبعش گسسته لآلی چند در سلک ترتیب پیوسته، رخشنده جواهر طبعش چون عقدی گسیخته بود و نقدی از کیسه ضبط فرو ریخته که سالیان دراز کهین بنده ذلیل حاج محمد اسمعیل طهرانی در طلب آن نشیب و فراز پیموده تا پس از کد بسیار و جد بی شمار در یوزه کنان از هر بقعه ای رقعه ای و از هر شقه حقه ای اندوخته به کلک ضبط در سلک ربط کشیده در ترصیع و ترصیف آن به قدر الطاقه کوشیدم.

و چه بسا از آن جواهر زواهر که در خزاین و سفاین دور و نزدیک و ترک و تاجیک مخفی و مستور و پنهان و مغمور است که تسلیم آنرا به گنجور این خزینه و امین این دفینه مضایقه و دریغ کردند. از همت و کرم یاران آینده که بعد از روزگاران ما آیند مسالت می رود که در هر عصر از آن مقالت های بدیع بیانی بینند و از یوسف گم کرده ما نشانی یابند در این دفتر مسطور و روح جامع این مجموعه را از خود مسرور فرمایند.

امید دیگر آنکه گوهر شناسان سخن و خرده دانان انجمنش به حرز قبول از گزند چشم زخم طعن فضول ایمن دارند، و نظر عفو و اغماض بر لغزش جمع آورنده آن گمارند.چه با قصور همت و فتور ذمت و تفرق حواس و تطرق وسواس در تنظیم این خجسته نقود و تنضید این گسسته عقود از این بیش فکرت را توان امکان و نظر را مجال امعان نبود.

تاریخ پیوند این سلک درر و نظم این رشته گهر را به اعداد فکر مختل و امداد طبع معتل این رباعی اختیار افتاد:

شد جمع چو این طرفه کتاب زیبا
دستان و هنر را خطر افزود و صفا
تاریخ نگاشت کلک اسمعیلش
دیوان دلاویز نکوی یغما

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترانه عندلیب خامه بلاغت پرداز و شمامه طیب نامه براعت طراز سپاس صانعی است که به حسن تربیت طوطی شکرخای نفس را در تنگنای این آخشیجی قفس، ساز و برگ ترنم داد، و به لطف تعبیت بلبل دستان سرای ناطقه را گوهر گرانبهای فصاحت در درج منقار ودیعت نهاد. هیکل این پیکر عنصری را که بیت القصیده دیوان آفرینش است و شمسه ایوان بینش، از مصاریع اندام و مقطعات عظام پرداخت و خامه ترکیب بند بلغارا در فضای نامه ترجیع صریر بلند آوا ساخت. لطف مقال غزل سرایان انجمن سخنوری را پیرایه حسن دلال شاهدان بدیع شمایل کرد و حسن دلال لفیف مویان را سرمایه لطف مقال لطیف گویان قبائل:
هوش مصنوعی: این متن به زیبایی و هنرمندی در بیان کلمات و آثار شعر و ادبیات اشاره دارد. نویسنده با استفاده از تصاویری شاعرانه، به توانایی‌های ویژه یک شاعر در خلق آثار زیبا و تاثیرگذار پرداخته است. او به ستایش قریحه و مهارت شاعران پرداخته و چگونه کلمات در دست آن‌ها مانند ابزاری برای ایجاد زیبایی و فلسفه در زندگی انسان‌ها عمل می‌کند. همچنین به مقایسه شکل و روایت شعر با دیگر اشکال هنری می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه خلاقیت و احساس در هر کلمه جا گرفته است. همه این موارد در نهایت به تجلی هنر بیان و کلام می‌انجامد که می‌تواند روح انسان را تحت تاثیر قرار دهد.
بلبل از عشق گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
هوش مصنوعی: بلبل از عشق گل یاد گرفته حرف بزند، وگرنه این همه شعر و کلامی که در منقار دارد، بی‌دلیل نیست.
طبع ودایع پرداز فصحای هر عصر ترجمان لطایف بکراوست، و کلک بدایع طراز بلغای هر مصر ترزبان وظایف شکر او؛ اقراباسم ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان مالم یعلم. و درود پیاپی ورود بر حادی کاروان امم و شادی فصیح نوای انا افصح العرب و العجم که بیان معجز بنیانش مصداق: و ما ینطق عن الهوی، و تبیان وحی توامان ترجمان ان هو الا وحی یوحی، سلاله اصفیا، خلاصه انبیاء صدر مسند اصطفا محمد مصطفی و روان پاک پیروان چالاک آن والی لوای لولاک که آیات جریده نبوتند و ابیات قصیده فتوت.
هوش مصنوعی: می‌توان گفت که هنرمندان و سخنوران هر دوره به عنوان نمایندگان واقعی زمانه خود عمل می‌کنند و آثار خلاقانه آن‌ها، نشان‌دهنده ذوق و استعداد آن دوران است. در این میان، خدای مهربان که به انسان علم آموخت و علم را از طریق قلم به او بخشید، مورد ستایش قرار می‌گیرد. پیامبر اکرم، محمد مصطفی، نمونه‌ی عالی انسانیت و مصداق نبوغ و رسالت الهی است و او به همراه پیروانش، نماد نورانی و درخشانی در عرصه نبوت و ادب هستند.
و بعد بر خردمندان صاف اندیشه این خرده پیداست و خرده دانان انصاف پیشه را این نکته هویدا که مجرد تلفیق اسجاع و تطبیق قوافی که نخستین پایه موزونان هر انجمن است از هراخرس نادی آید ولی ترقیق معانی و تصفیق مبانی که بهین پیرایه شاهد سخن جز قس ایادی را نشاید، ایداع ودایع هم با قل قبایل داند، و ابداع بدایع جز سحبان و ایل نتواند. پیوند پیکر کار هر کس است و نفخ روح شعار روح القدس است. که تن بی روح نپاید و کشتی را نوح باید از اینرو است که چندانکه رشته سخن به جواهر تصنعات و زواهر محسنات آراسته، مادام که از فواید ابتداع و فراید اختداع که سر مکنون بلاغت است و در مخزون براعت بی بهره، در بازار گوهر شناسانش بهای خرمهره است، و در نزد بلغاء حکم صغیر زاغ و نفیر کلاغ و نعیب غراب و طنین ذباب دارد، که ادای آن نه از مصدر فکرت است بل قضیت فطرت، و سوق آن نه از مساق رویت بل حکم سجیت. لاجرم تناسب اطراف و تشابه اسجاع و سلامت مبانی و جزالت معانی و رقت مقال و سرعت انتقال و حسن ترتیب و لطف ترکیب سخن را شرط قبول است و با اهمال یکی از این شرایط در شمار فضول. چون به عبرت نگری و به خبرت گرائی نوادر طبع بکر و جواهر بحر فکر ناظم این گرانبها فراید را عقدی بینی حاوی لآلی فصاحت و نقدی حاکی عیار ملاحت، صورت هر بیت حور عینی در کسوت محاسن و معنی هر قطعه ماء معینی غیر آسن و انهار من عسل مصفی و انهار من خمر لذه للشاربین نی نی برجی پراختر رخشان است بل درجی پر گوهر درخشان، الفاظش پیوند روح وراح دارد و معانی روایح روح و رواح، نقطه ها چون سقطه های نافه طیب اندای مشام ناقل و سامع و سطرها چون قطره های سلافه طرب افزای محافل و مجامع. اگر سحر حلالش خوانم از کلک موسوی اعجازش به شرمم و اگر بحر زلالش رانم از طبع گوهر مثالش در لجه آزرم.
هوش مصنوعی: این متن به تفصیل درباره اهمیت و ویژگی‌های ادبیات سخن می‌گوید و به تأکید بر این نکته می‌پردازد که صرفاً داشتن وزن و قافیه در شعر کافی نیست. بلکه باید معانی و مبانی عمیق و زیبایی نیز از آن استخراج شود. همچنین نویسنده اشاره می‌کند که هنر و ذوق در خلق آثار ادبی و اشعار باید به‌گونه‌ای باشد که مخاطب را به تأمل و تفکر وادار کند و هر بیت یا قطعه‌ای باید حاوی زیبا و عمیق باشد. او به ویژگی‌های ظاهری و معانی عمیق می‌پردازد و تأکید می‌کند که در ادبیات خوب، هر کلمه و هر جمله باید با هدفی مشخص و زیبایی خاصی انتخاب شده باشد. در نهایت، او به قدرت احساسی و عاطفی عبارات اشاره می‌کند که می‌تواند روح انسان را لمس کند و در او احساساتی عمیق ایجاد نماید.
گوهر پاکش پرورده خاک جندق است و طبع چالاکش خجلت ده روان جریر و فرزدق. نام خجسته انجامش ابوالحسن و گوهر شعرش هم سعر یاقوت بوالحسن. با این مایه فضل و هنر پایه طبعش چندان بلند است که زاده فکر خود را که غاده بکر است فضول و هزل شمارد و از فرط تواضع خویشتن در شمار شعرا نیارد.
هوش مصنوعی: طرز بیان این شاعر نشان از اصالت و نبوغ او دارد. او که از خاک جندق برخاسته، نه تنها در شعر از دیگران پیشی گرفته بلکه با تواضع و فروتنی خاص خود، خود را در زمره شاعران نمی‌داند. نامش ابوالحسن است و شعرهایش به قیمت و ارزش یاقوت‌های گرانبها می‌باشند. تسلط او در هنر شعر به قدری زیاد است که حتی از کارهای خود نیز سرسری می‌گذرد و آثارش را نسبت به دیگر شاعران بی‌اهمیت می‌داند.
این مجموعه از بوستان خیالش گلدسته ای چند است به رشته تالیف بسته، و از عمان طبعش گسسته لآلی چند در سلک ترتیب پیوسته، رخشنده جواهر طبعش چون عقدی گسیخته بود و نقدی از کیسه ضبط فرو ریخته که سالیان دراز کهین بنده ذلیل حاج محمد اسمعیل طهرانی در طلب آن نشیب و فراز پیموده تا پس از کد بسیار و جد بی شمار در یوزه کنان از هر بقعه ای رقعه ای و از هر شقه حقه ای اندوخته به کلک ضبط در سلک ربط کشیده در ترصیع و ترصیف آن به قدر الطاقه کوشیدم.
هوش مصنوعی: این مجموعه، حاصل تخیل من است که به صورت خاصی تنظیم شده و از طبیعت من الهام گرفته است. مانند چندین گوهر درخشان که به دقت کنار هم چیده شده‌اند. این آثار نشان‌دهنده توانایی‌های نویسندگی من هستند و مانند یک گردنبند زیبا به هم مرتبط شده‌اند. من سال‌ها تلاش کرده‌ام تا این آثار را با سختی و زحمت جمع‌آوری کنم و از هر گوشه و نقطه‌ای ایده‌هایی گرفته و در نهایت آن‌ها را به رشته تحریر درآورده‌ام و در این کار به توانایی خود سعی کرده‌ام.
و چه بسا از آن جواهر زواهر که در خزاین و سفاین دور و نزدیک و ترک و تاجیک مخفی و مستور و پنهان و مغمور است که تسلیم آنرا به گنجور این خزینه و امین این دفینه مضایقه و دریغ کردند. از همت و کرم یاران آینده که بعد از روزگاران ما آیند مسالت می رود که در هر عصر از آن مقالت های بدیع بیانی بینند و از یوسف گم کرده ما نشانی یابند در این دفتر مسطور و روح جامع این مجموعه را از خود مسرور فرمایند.
هوش مصنوعی: شاید برخی از جواهرات و زیورآلاتی که در خزانه‌ها و کشتی‌های دور و نزدیک و در میان ملت‌های ترک و تاجیک پنهان شده‌اند، به دست گنجینه‌داران و نگهبانان این خزانه‌ها نرسیده باشد. از دوستان و یاران آینده که پس از ما خواهند آمد، خواسته می‌شود که در هر دوره از نوآوری‌های بی‌نظیری بهره ببرند و نشانه‌هایی از گمشده‌ی ما پیدا کنند و روح این مجموعه را از خود شاداب و مسرور سازند.
امید دیگر آنکه گوهر شناسان سخن و خرده دانان انجمنش به حرز قبول از گزند چشم زخم طعن فضول ایمن دارند، و نظر عفو و اغماض بر لغزش جمع آورنده آن گمارند.چه با قصور همت و فتور ذمت و تفرق حواس و تطرق وسواس در تنظیم این خجسته نقود و تنضید این گسسته عقود از این بیش فکرت را توان امکان و نظر را مجال امعان نبود.
هوش مصنوعی: امید دیگر این است که کارشناسان و منتقدان او با دلسوزی و نگرش مثبت از آسیب‌های احتمالی و انتقادات نابجا محافظت کنند و با نگاه بخشندگی و چشم‌پوشی به اشتباهات جمع‌آوری‌کننده بپردازند. زیرا با وجود کمبود تلاش و ضعف در تنظیم این آثار ارزشمند و نیز پراکندگی فکر و وسواس در انجام کارها، جای فکر و تحلیل بیشتر وجود ندارد.
تاریخ پیوند این سلک درر و نظم این رشته گهر را به اعداد فکر مختل و امداد طبع معتل این رباعی اختیار افتاد:
هوش مصنوعی: تاریخ ارتباط این سلسله و نظم این رشته گوهر به تفکرات آشفته و کمک‌های خلاقانه آنچه در این رباعی آورده شده، وابسته است.
شد جمع چو این طرفه کتاب زیبا
دستان و هنر را خطر افزود و صفا
هوش مصنوعی: وقتی این کتاب زیبا که شامل داستان‌ها و هنرهاست به هم جمع شد، خطر و زیبایی بیشتری به وجود آورد.
تاریخ نگاشت کلک اسمعیلش
دیوان دلاویز نکوی یغما
هوش مصنوعی: تاریخ را با قلم اسماعیل نوشت و مجموعه‌ای زیبا از داستان‌های دلنشین یغما را به تصویر کشید.