گنجور

شمارهٔ ۲۱

فدایت شوم، ارمان رنج ابراهیم و رحمن مایه تاخیر حرکت شد. غالبا این دو سه روزه قاید تقدیر عنانگیر باشد، و بعون خدائی و فرخ سروش استیفای خدمت حاصل گردد. من هرگز از در صورت قرب اندیشی صحبت نگشته ام، و خدام عالی نیز از در دید و درایت بر این خاکسار نگذشته. اجمالا قبل از ملاقات اگر حرفی دو از گوهر و خوی خود عرضه دارم شنعت عقلی تعلق نگیرد. معایب من بر محاسن رجحان دارد، ولی نه آن عیب که ضرر و زیان آن مایه خلل و زلل کار دیگران باشد، تیمارش با خداست اگر عزت دهد آسوده خواهم زیست و اگر خوار دارد چشم حسرتی باز خواهم کرد. دلم میخواست اولاد من نیز اگر عیبی دارند عاید روزگار خود ایشان باشد.

ابراهیم و محمد علی را خام و بی تجربه میدانم تا تربیت و استعداد مربی وایشان چه کند آنهم موقوف به فضل خداست.احمد آنست که من میخواهم مهما امکن به خلاف و گزاف خلق خدا آلوده نیست، خدا از وی راضی باد. میرزا اسمعیل را مردی درست و با دیانت و انصاف و خیر اندیش میدانستم وتا اوایل اختیار خانخانان باین اعتقاد بودم. به تدریج و تفاریق بعضی اوصاف از وی بروز کرد، که منافی دیانت و انصاف بود، موعظه و نصیحت نیز روی او را از آن حالت باز نگردانید، و حرص و حسد که دو وصف نامحمودند فطرت اینجوانرا ضایع کرد و بجائی رسانید که با خانواده و برادرها نیز سازگاری نکرد، و اغلب غلبات دشمن و خرابی اوضاع و پریشانی امور ما و غیره از هوس و هوای او شد. بنابر مصالح امور مردم و خود و او، او را بسمنان کشیدم مگر معاشرت اشراف و علما و حکام خاصه بندگان خان و سرکار عالی که خیر محض و رحمت صرف اند و تجربت روزگاران، تبدیلش کند و زیان از سود و صلاح از فساد باز شناسد.

چون تدبیر من بنده بر تقدیر خدا سابق بود فایده نکرد و به سیاق دیگر در باره برادرها وغیره رای خلاف گزید. او را بطهران خواستم و باندازه قدرت و تجربت و بصیرت راه صواب نمودم، و عقلای قوم که از اوضاع ما استحضار داشتند نصیحت کردند. بندیکه بر لب بایست بر گوش بست و ترهات انگاشت و مبلغها بر بی اندامی و ناسازگاری افزود، و در مجالس گوناگون بدشنام و لعنت و تهدید قتل و افساد و تضییع عرض بر این پیر پریشان و برادرها و مرد و زن خانواده خط و نشان کشید. مایه اینهمه بیحرمتی و بی حسابی همه حرص و حسد و زیات طلبی است و چاره این ناخوشی را حکماء در حبس مخلد دیده اند.

امروز بزرگ و صاحب اختیار ما سرکار خان و بندگان عالی است، جمیع زشت و زیبای ما بر شماست و اگر در این کار از در حکمت و مصلحت چاره نفرمائید و بعد از رسیدن و دیدن و فهمیدن او را بهر سیاقت که صلاح دانید علاج نکنید، این آخر زندگانی ما را بکلی رسوا و خود را تمام خواهد کرد. من بنده بعد از فضل خدا باستظهار عدالت و انصاف سرکار خان و شما تصمیم رجعت کرده و الا برنج غربت تا زمان مرگ می ساختم.

اما فرزندی احمد نظر به پرهیزگاری و اهتمامش پاره ای املاک و اشیاء بخط و خاتم و سجل و صیغه جناب حاجی میرزا زین العابدین محرر سرکار امام زید فضله و صورت املاک بخط احمد من بنده موقوف آورده ام. تولیت بهمان شرایط که در متن و سجل مرقوم و مشروح است آن احمد و پشت بپشت اولاده سراشیب اوست. چنانکه تا سلسله نشیب بی نسل و مستاصل نپاید، این تولیت مخصوصه بفراز سوی نگراید. امید که پس از دریافت و دید همین نوشته را به احمد باز سپارید. هفدهم ذی حجه سنه ۱۲۶۶ حرره یغما.

شمارهٔ ۲۰ - وصیت نامه دیگری از یغما: در حال هوش و حواس و کمال خرسندی و رضا، اقل خلیقه ابوالحسن یغما وصی شرعی خویش نمودم فرزند ارجمند سعادتمند خود میرزا احمد صفایی را که پس از وفات من مبلغ دویست و پنجاه تومان رایج خزانه از انقد مایملک من اعم از نقد و جنس منقول و غیر منقول برداشته به مصارف مفصله ذیل برساند.شمارهٔ ۲۲: این املاک مفصله ظهر که بخط فرزند سعادتمند میرزا احمد صفائی وصی و امین بلاشریک من است، به اسم و رسم خود بقسمت در آوردم و موافق وقف نامچه علیحده که شرح، خط حاجی میرزا زین العابدین محرر سرکار امام و تفصیل خط میرزا احمد صفائی است، به طوع و رغبت بهمان شرایط که مکتوبست من وقف کرده ام. تولیت هم بامیرزا احمد صفائی وصی و امین من است هیچیک از ورثه را اعم از ذکور و اناث در تولیت و غیره حقی نیست. هر یک تخلف و تغلب کنند از رحمت خدا انشاء الله دور خواهند بود. امیدوارم این نیاز ناقابل که هم از فواضل رحمت بار خداست قبول و پذیرای آن درگاه باشد.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فدایت شوم، ارمان رنج ابراهیم و رحمن مایه تاخیر حرکت شد. غالبا این دو سه روزه قاید تقدیر عنانگیر باشد، و بعون خدائی و فرخ سروش استیفای خدمت حاصل گردد. من هرگز از در صورت قرب اندیشی صحبت نگشته ام، و خدام عالی نیز از در دید و درایت بر این خاکسار نگذشته. اجمالا قبل از ملاقات اگر حرفی دو از گوهر و خوی خود عرضه دارم شنعت عقلی تعلق نگیرد. معایب من بر محاسن رجحان دارد، ولی نه آن عیب که ضرر و زیان آن مایه خلل و زلل کار دیگران باشد، تیمارش با خداست اگر عزت دهد آسوده خواهم زیست و اگر خوار دارد چشم حسرتی باز خواهم کرد. دلم میخواست اولاد من نیز اگر عیبی دارند عاید روزگار خود ایشان باشد.
هوش مصنوعی: بسیار متشکرم، اما رنج و مشکلات ابراهیم و رحمن باعث تأخیر در پیشرفتم شد. معمولاً در این چند روز، سرنوشتم تحت تأثیر قرار می‌گیرد و با کمک خداوند و خوشحالی و الهام الهی، می‌توانم به انجام خدمت بپردازم. من هرگز از نظر نزدیکی به خداوند صحبت نکرده‌ام و خادمان بزرگ نیز هرگز به این خاکی مثل من نگاه نکرده‌اند. به طور خلاصه، قبل از دیدار، اگر حرفی از ارزش‌ها و ویژگی‌های خود بزنم، نباید تحت تأثیر عقل شما قرار بگیرد. معایب من بیشتر از محاسن است، اما این معایب به دیگران آسیب نمی‌زند. مراقبت آن با خداست؛ اگر او به من عزت دهد، به آرامش می‌رسید و اگر خوار کند، تنها با حسرت و ناامیدی روبرو خواهم شد. آرزو می‌کنم که فرزندانم نیز اگر عیبی دارند، این عیب به زندگی خودشان آسیب بزند.
ابراهیم و محمد علی را خام و بی تجربه میدانم تا تربیت و استعداد مربی وایشان چه کند آنهم موقوف به فضل خداست.احمد آنست که من میخواهم مهما امکن به خلاف و گزاف خلق خدا آلوده نیست، خدا از وی راضی باد. میرزا اسمعیل را مردی درست و با دیانت و انصاف و خیر اندیش میدانستم وتا اوایل اختیار خانخانان باین اعتقاد بودم. به تدریج و تفاریق بعضی اوصاف از وی بروز کرد، که منافی دیانت و انصاف بود، موعظه و نصیحت نیز روی او را از آن حالت باز نگردانید، و حرص و حسد که دو وصف نامحمودند فطرت اینجوانرا ضایع کرد و بجائی رسانید که با خانواده و برادرها نیز سازگاری نکرد، و اغلب غلبات دشمن و خرابی اوضاع و پریشانی امور ما و غیره از هوس و هوای او شد. بنابر مصالح امور مردم و خود و او، او را بسمنان کشیدم مگر معاشرت اشراف و علما و حکام خاصه بندگان خان و سرکار عالی که خیر محض و رحمت صرف اند و تجربت روزگاران، تبدیلش کند و زیان از سود و صلاح از فساد باز شناسد.
هوش مصنوعی: ابراهیم و محمد علی را هنوز خام و بی تجربه می‌دانم و می‌خواهم ببینم مربی چه تاثیری بر روی آنها می‌گذارد که البته این موضوع به لطف خدا بستگی دارد. احمد همان شخصی است که من می‌خواهم، زیرا او از گناهان و فساد دور است و امیدوارم خدا از او راضی باشد. میرزا اسماعیل را فردی درستکار، با دیانت و انصاف و خیرخواه می‌دانستم و تا اوایل انتخاب خان‌ها به این اعتقاد بودم. اما به تدریج برخی ویژگی‌ها در او بروز کرد که با دیانت و انصاف منافات داشت؛ نصیحت و موعظه نیز نتوانست او را از این حالت نجات دهد. حرص و حسد، که هر دو وصف نامطلوب هستند، فطرت این جوان را دچار مشکل کرد و به جایی رسید که با خانواده و برادرانش نیز سازگاری نداشت. بسیاری از مشکلات و آشفتگی‌های اوضاع ما نیز به خاطر هوس‌ها و خواسته‌های او بروز کرد. به همین دلیل، او را به سمنان فرستادم تا در میان اشراف، علما و حکام که خیرخواه و مهربان و با تجربه هستند، قرار گیرد و بتواند تفاوت بین سود و زیان و صلاح و فساد را بشناسد.
چون تدبیر من بنده بر تقدیر خدا سابق بود فایده نکرد و به سیاق دیگر در باره برادرها وغیره رای خلاف گزید. او را بطهران خواستم و باندازه قدرت و تجربت و بصیرت راه صواب نمودم، و عقلای قوم که از اوضاع ما استحضار داشتند نصیحت کردند. بندیکه بر لب بایست بر گوش بست و ترهات انگاشت و مبلغها بر بی اندامی و ناسازگاری افزود، و در مجالس گوناگون بدشنام و لعنت و تهدید قتل و افساد و تضییع عرض بر این پیر پریشان و برادرها و مرد و زن خانواده خط و نشان کشید. مایه اینهمه بیحرمتی و بی حسابی همه حرص و حسد و زیات طلبی است و چاره این ناخوشی را حکماء در حبس مخلد دیده اند.
هوش مصنوعی: چون تدبیر من بر تقدیر خدا پیشی گرفت، نتیجه‌ای نداشت و در مورد برادرها و مسائل دیگر نظر متفاوتی اتخاذ شد. او را به تهران خواستم و به اندازه‌ای که می‌توانستم با تجربه و آگاهی مسیر درست را نشان دادم. افراد خردمند قوم که از وضعیت ما آگاهی داشتند، نصیحت کردند. ولی او به حرف‌های آن‌ها اعتنا نکرد و به تهمت‌زنی و بی‌احترامی پرداخت و در مجالس مختلف به دیگران فحش و تهدیدهایی از جمله تهدید به قتل و تخریب آبرو نسبت به این پیرمرد و برادرها و خانواده‌اش نثار کرد. دلیل این همه بی‌احترامی و بی‌قانونی فقط حرص و حسادت و طمع است و حکما برای درمان این بی‌نظمی، حبس دائمی را تجویز کرده‌اند.
امروز بزرگ و صاحب اختیار ما سرکار خان و بندگان عالی است، جمیع زشت و زیبای ما بر شماست و اگر در این کار از در حکمت و مصلحت چاره نفرمائید و بعد از رسیدن و دیدن و فهمیدن او را بهر سیاقت که صلاح دانید علاج نکنید، این آخر زندگانی ما را بکلی رسوا و خود را تمام خواهد کرد. من بنده بعد از فضل خدا باستظهار عدالت و انصاف سرکار خان و شما تصمیم رجعت کرده و الا برنج غربت تا زمان مرگ می ساختم.
هوش مصنوعی: امروز ما تحت حمایت و نظر بزرگترین شخصیت‌ها هستیم و تمام زیبایی‌ها و زشتی‌های زندگی‌مان وابسته به نظر شماست. اگر در این موقعیت با حکمت و مصلحت برخورد نکنید و بعد از آشنایی و درک درست از او، بر اساس صلاح‌دید خود اقدامات لازم را انجام ندهید، این موضوع نه تنها زندگی‌مان را به کل تباه می‌کند بلکه به رسوایی خودمان نیز منجر خواهد شد. من به دنبال عدالت و انصاف شما تصمیم به بازگشت گرفتم وگرنه به ناچار دچار غربت و در تنهایی تا پایان عمر خود می‌شدم.
اما فرزندی احمد نظر به پرهیزگاری و اهتمامش پاره ای املاک و اشیاء بخط و خاتم و سجل و صیغه جناب حاجی میرزا زین العابدین محرر سرکار امام زید فضله و صورت املاک بخط احمد من بنده موقوف آورده ام. تولیت بهمان شرایط که در متن و سجل مرقوم و مشروح است آن احمد و پشت بپشت اولاده سراشیب اوست. چنانکه تا سلسله نشیب بی نسل و مستاصل نپاید، این تولیت مخصوصه بفراز سوی نگراید. امید که پس از دریافت و دید همین نوشته را به احمد باز سپارید. هفدهم ذی حجه سنه ۱۲۶۶ حرره یغما.
هوش مصنوعی: فرزند احمد به خاطر دیانت و تلاشش، بخشی از اموال و اشیاء به نام حاجی میرزا زین العابدین محرر و تحت نظارت امام زید ثبت کرده است. این املاک با خط احمد به عنوان وقف معرفی شده‌اند. نظارت بر این املاک با همان شرایطی که در متن و ثبت رسمی ذکر شده، به احمد و نسل‌های بعدی او واگذار می‌شود. به طوری که این نهاد تولیت تا زمانی که نسل او وجود داشته باشد، پابرجا خواهد ماند و به هیچ کس دیگر منتقل نخواهد شد. امیدوارم که پس از خواندن این نوشته، آن را به احمد برگردانید. تاریخ این نوشته هفدهم ذی حجه سال ۱۲۶۶ قمری است.