گنجور

شمارهٔ ۳۳ - به یکی از دوستان نوشته

خاکساران نوازا امروزم آغاز بام تا اکنون که نزدیک شام است به کوی اندر بوی خجسته دیدار سرکار سرکار حاجی میخ دامن بود و کمند گردن، پیش از آنکه شماله خاور بزم افروز شبستان باختر آید و روز امید این برگشته اختر از شب تاری تیره تر گردد، سرکارخان به دستور دیگر روزهام به فرگاه بلند درگاه خویش خواند. نافرمانی را پوزش اندیش و بهانه جوی شدم.مگر فر پیوستگی خیزد و از بند نای فرسای دلنگرانی و چشمداشت رستگی زاید. روز بی گاه افتاد و باز از سرکارخان پیک و پیام رسید، زبان پوزش بسته ماند و پیوند امید از نوید دیدار یاران گسسته ناکام. ایشان را پذیرش فرمای کردم و رنج دوری شما را به دیدار وی درمان پاک یزدان را سوگند که بندگان حاجی را از جان و دل بنده ام و گوهر نیک اخترش که آورده مهر و پرورده مردمی است از در یکتائی پرستنده.

بهر زبان که دانید توانید فزایش بندگی و دلبستگی های مرا به روی و خوی ایشان که از بخت گشایش و از بار خدا بخشایش است بر سرایند و باز نمایند و هر گونه کاری که سرانگشت نیروی من بنده اش گره گشائی آرد در خواه فرمایش کنند، چه بسیار از این آغاز بدرود شرمنده ام و سرافکنده.

شمارهٔ ۳۲ - به یکی از آشنایان نگاشته: نزدیک شام کار بند پیمان و پیوند دوشین شو، آخوند را با اشک و آه همراه کن، رامش اندوز پیشگاه حاجی علیرضا گرد، سخن های خوب و خوش که استواری بخش بنیاد آشتی و آمیز است بر گوی، دست سرکار بی بی نسا را با سفارش های زنانه به دستش بسپار، زن و شوهر را با یکدیگر در کوی دیرین که شرم مشکوی خسرو و شیرین است جای ده، و سپاس بار خدا را که بر این کار نیکو سرانجامت انگیخت بجای رسان، و زود برگرد که راه دیر انجام شب نشین در پیش است و پرخاش بدفرجام عین البکا در پس، مصرع: بدست باش که کاری بجای خویشتن است.شمارهٔ ۳۴ - به یکی از دانشمندان جندق نگاشته: سرکار موبد موبدان و گریزگاه نیکان و بدان را بنده ام و خجسته دیدار جان پرورش را از ته دل و بن دندان پرستنده. بارها در باب نگاهداشت و غم خواری و همراهی و رهنمونی احمد نگارش ها کرده ام و کار بند سفارش ها شده اینک آغاز گردآوری گندم و جو و داد و ستد کهنه و نو است. اسمعیل در ری و من در یزد و او با هزار کار پراکنده و درد بی درمان در آن سرزمین اگرش تو در کارها انباز و دست یار نباشی، تن تنها کی گلش از خار و خار از پای بر آید. زنهار به مهرش و گوشه کار گیر و دست پایمردی زیر بار آور. احمد اگر چه به گفت و گواهی تو در چالاکی و زرنگی باد پران است و آتش سوزان، باز با نیرنگ و تیتال مردم آن سامان در شمار پخته خواران و خام کاران خواهد بود. خوشتر آنکه به خویشش وانگذاری و انجام این گونه کارهای گوناگون را که ده مرده کوشش و جوشش باید سرسری نشماری که پای بیچاره در گل و دست ناکامی بر دل خواهد ماند، شعر:

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خاکساران نوازا امروزم آغاز بام تا اکنون که نزدیک شام است به کوی اندر بوی خجسته دیدار سرکار سرکار حاجی میخ دامن بود و کمند گردن، پیش از آنکه شماله خاور بزم افروز شبستان باختر آید و روز امید این برگشته اختر از شب تاری تیره تر گردد، سرکارخان به دستور دیگر روزهام به فرگاه بلند درگاه خویش خواند. نافرمانی را پوزش اندیش و بهانه جوی شدم.مگر فر پیوستگی خیزد و از بند نای فرسای دلنگرانی و چشمداشت رستگی زاید. روز بی گاه افتاد و باز از سرکارخان پیک و پیام رسید، زبان پوزش بسته ماند و پیوند امید از نوید دیدار یاران گسسته ناکام. ایشان را پذیرش فرمای کردم و رنج دوری شما را به دیدار وی درمان پاک یزدان را سوگند که بندگان حاجی را از جان و دل بنده ام و گوهر نیک اخترش که آورده مهر و پرورده مردمی است از در یکتائی پرستنده.
هوش مصنوعی: امروز که به شام نزدیک می‌شویم، در کوی خود بوی خوش دیدار را حس می‌کنم. حاجی با دامن میخ و کمند گردن‌اش جلوه‌گری می‌کند. قبل از اینکه آفتاب شب را روشن کند و امیدوارم که این ستاره‌های بازگشته، از تاریکی شب جلودار شوند، حاجی به شیوه‌ای دیگر به فراخواندنی مردمش در درگاه خود پرداخته است. من که نمی‌خواستم نافرمانی کنم، دلیلی برای معذرت‌خواهی و بهانه‌جویی می‌جستم. امیدم این بود که پیوندها دوباره به هم بپیوندند و از نگرانی و چشم‌انتظاری رهایی یابم. روز بی‌موقعی بود و دوباره از حاجی پیام و خبری رسید، اما نتوانستم معذرت بخواهم و امید به دیدار یارانم گسسته شد. برای پذیرش آن‌ها تلاش کردم و از درگاه خدای پاک سوگند یاد کردم که به بندگان حاجی با جان و دل خدمت می‌کنم و اوهری که به سرزمین ما آورده‌ایم، از محبت و مردم‌دوستی سرشار است و ما تنها پرستنده یکتایی او هستیم.
بهر زبان که دانید توانید فزایش بندگی و دلبستگی های مرا به روی و خوی ایشان که از بخت گشایش و از بار خدا بخشایش است بر سرایند و باز نمایند و هر گونه کاری که سرانگشت نیروی من بنده اش گره گشائی آرد در خواه فرمایش کنند، چه بسیار از این آغاز بدرود شرمنده ام و سرافکنده.
هوش مصنوعی: هر زبانی که بدانید می‌توانید در خدمت و علاقه‌مندی‌های من نسبت به روی و خوی آنان که به لطف خدا به دست آمده‌اند، افزایش دهید. این افراد به من کمک می‌کنند و هر گونه کاری که از دستم برآید، انجام می‌دهم. اما در این مسیر بسیار شرمنده و خجل هستم.