شمارهٔ ۱۶۶ - به دوستی نوشته
سه هفته رفت تا همی از پی دو هفته ماهی که سال سالم در درگاه بزمش راهی و بر دیدار جان پرورش بار نگاهی نیست، در پهنه سنگلاخ دامان فراخ شمیران بی پای و سر پویانم، و هر شب آرامش ناشکیب دل را در آمیزش یاری دیگر جویان. بی پرده ما هم به هزار پرده در است و صد هزارش پرده دار بر در. از این دوندگی ها چه سود و پراکندگی ها جز رنج خویش و شکنج مردم چه خواهد گشود. اینک خار در پای و پای در گل و باد در دست و دست بر دل راه اندیش نیاورانم و به دستور روزگار گذشته انجمن گردون بارگاه پادشاهی را نیاز آوران، بیت:
شاید که به پادشه بگویند
ترک تو بریخت خون تاجیک
شمارهٔ ۱۶۵ - به دوستی نگاشته: مژده بازگشت سرکار از کشت امیر کلا ودشت پازدار که به خرمن ها بهار است و به خروارها نگار، آویزه گوش و پیرایه هوش آمد. با آنکه نوبت شام بود و دراین پهنه پهناور که همه راه بر بند چادر است و کمند آخور، جستجو تنگ و بی هنگام، چست برجستم و تنگ کمر بسته، جستن را دو اسبه آماده شدم، و جستن را بر یک پای دو، اندکی ایستاده تا پاسی از شب برفت پی سپار نشیب و فراز بودم، و پیاده بر نرم و درشت دشت و بیابان در کارتک و تاز به هرکس رسیدم پرسیدم، جز ندانم و راهنمائی نیز نتوانم پاسخی در گوش نیامد و هیچ پای مردم دستگیر ایندل یاوه کوش و جان بیهوده جوش نیفتاد خسته و ناتوان مانده و نیم جان ناگزر در کاشانه ازکاشان که هرگز بدان نرسیده بودم و خداوند خانه را نیز ندیده رخت بنهادم و کمر بگشادم. بامدادان به دستور شام گذشته و اندیشه کامی که بود گام در تک نهادم و پای شتاب برگشادم، بهر خانه راهی کردم و در هر چادر نگاهی، مصرع: دیدم همه هست آنچه می باید نیست.شمارهٔ ۱۶۷ - به دوستی نگاشته: اگر جویای روزگار درهم و پریشانم باشند همان است که بارها نگاشته ام، و پنهان و آشکار روشن و هویدا داشته. نمی دانم نمی خوانی یا نگارش پاسخ را به پاره اندیشی ها درست نمی دانی . چشم در راه نامه و پیامی که در او امید کامی باشد سفید، و دل از پویه بامی که اندیشه مندم که این دوری دیرباز اندک اندک شیشه مهرم سبک از دست آن دل که دشمن و دوستش یک سنگ است و نزدیک و دورش یک رنگ بازگرفته به سنگ آزماید، و مرا نیز که از دو جهان جز تو خداوندی ندانم چون تو دیگر بندگان خودکام هوس پرست پندارد، راستی راستی دل ها را به دل ها راه بودی.
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سه هفته رفت تا همی از پی دو هفته ماهی که سال سالم در درگاه بزمش راهی و بر دیدار جان پرورش بار نگاهی نیست، در پهنه سنگلاخ دامان فراخ شمیران بی پای و سر پویانم، و هر شب آرامش ناشکیب دل را در آمیزش یاری دیگر جویان. بی پرده ما هم به هزار پرده در است و صد هزارش پرده دار بر در. از این دوندگی ها چه سود و پراکندگی ها جز رنج خویش و شکنج مردم چه خواهد گشود. اینک خار در پای و پای در گل و باد در دست و دست بر دل راه اندیش نیاورانم و به دستور روزگار گذشته انجمن گردون بارگاه پادشاهی را نیاز آوران، بیت:
هوش مصنوعی: سه هفته گذشت تا اینکه بعد از دو هفته انتظار برای دیدن ماهی که سالها در درگاه مهمانیاش حضور داشتم، دیگر خبری از او نیست. من در دامن وسیع شمیران، بیسر و پا پرسه میزنم و هر شب میان دیگرانی که به دنبال یاری هستند، آرامش دل ناآرامم را جستجو میکنم. در این دوندگیها چه فایدهای وجود دارد؟ جز رنج و پراکندگیهای بیپایان، چه چیزی برای انسانها به ارمغان میآورد؟ اکنون خار در پایم است و پایی که در گل گیر کرده، بادی در دست و دل سرشار از اندیشه و درد. روزگار گذشته مرا به سوی گردهمایی در بارگاه پادشاهی میکشاند.
شاید که به پادشه بگویند
ترک تو بریخت خون تاجیک
هوش مصنوعی: شاید به پادشاه بگویند که ترک به خاطر تو خون تاجیکها را ریخته است.

یغمای جندقی